زیبا آفرین
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
سرمست بدم که کردم این عیاشی
با من به زبان حال میگفت سبو
من چون تو بدم تو نیز چون من باشی
شب بود و خماری و مستی. سبو را خیام بر سنگ می زند و سبو می شکند. کارش از سر مستی و عیاشی بود. دست خودش نبود. فرد که مست بشود عقلش زایل خواهد شد. هر کاری از وی سر خواهد زد. سبوی شکسته با زبان حال گفت: روزی و روزگاری من هم مانند شما بودم. و شما هم باید بدانی که روزی هم چون من خواهی شد. یعنی باز تو را خواهند شکست.
نکته مهم در این رباعی جدای از کوتاهی عمر و حتمیت مرگ، مساله خود را به جای دیگری گذاشتن است. اگر قرار است به کسی ظلم بکنی یک لحظه خودت را به جای او بگذار. اگر قرار است کسی را مسخره بکنی یک لحظه خودت را به جای او بگذار. این که فرد بتواند خودش را به جای دیگری بگذارد نکته کلیدی و مهم این پیام است. خود را دیگری پنداشتن.
- ۰ نظر
- ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۷