جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شرح فتوحات ابن عربی» ثبت شده است

54- فافترقنا و نحن على هذه الحال لانحراف قام ببعض هذه المحال فإنی کنت نویت الحج و العمرة ثم أسرع إلى مجلسه الکریم الکرة فلما وصلت أم القرى -بعد زیارتی الخلیل الذی سن القرى و بعد صلاتی بالصخرة و الأقصى و زیارة سیدی سید ولد آدم- دیوان الإحاطة و الإحصاء أقام اللّه فی خاطری أن أعرف الولی أبقاه اللّه بفنون من المعارف حصلتها فی غیبتی و أهدى إلیه أکرمه اللّه من جواهر العلم التی اقتنیتها فی غربتی فقیدت له هذه الرسالة الیتیمة التی أوجدها الحق لأعراض الجهل تمیمة و لکل صاحب صفی و محقق صوفی و لحبیبنا الولی و أخینا الذکی و ولدنا الرضی عبد اللّه بدر الحبشی الیمنی معتق أبی الغنائم ابن أبی الفتوح الحرانی و سمیتها رسالة الفتوحات المکیة فی معرفة الأسرار المالکیة و الملکیة إذ کان الأغلب فیما أودعت هذه الرسالة ما فتح اللّه به علی عند طوافی ببیته المکرم أو قعودی مراقبا له بحرمه الشریف المعظم و جعلتها أبوابا شریفة و أودعتها المعانی اللطیفة.

در این فراز ابتدا شیخ اعظم اشاه می کند به حوادثی که اتفاق افتاد و سبب افتراق و جدایی دوستان از یک دیگر شد. علل و عواملی که سبب شد تا از یک دیگر جدا بشوند. علل و عواملش از ناحیه خود این دوستان نبود بلکه به جهت وضعیت خود مکان بود. انحرافی که عارض برخود مکان گردید. جایی که این چهارنفر بودند دچار انحراف گردید.  

شیخ اعظم می فرماید من به قصد حج و عمره به سمت مکه راه افتادم. و دو باره به مجلس کریمانه ایشان به شتافتم.

چون به ام القری یعنی مکه مکرمه رسیدم نخست به زیارت حضرت ابراهیم پدرمان رفتم منظور پدر معنوی و دینی است. چون پدر جسمانی ما حضرت آدم است و پدر معنوی و دینی ما حضرت ابراهیم است. ما در حقیقت پیروان آیین ابراهیم هستیم. لذا به ما ابراهیمی هم گفته می شود. حضرت ابراهیم بنیانگذار کعبه بود. ابن عربی به او سن القری می گوید. یعنی بانی و سازنده کعبه.

و بعد از اقامه نماز به صخره مقدسه می رود و آن گاه به مسجد اقصی و بعد هم زیارت سرور فرزندان حضرت آدم یعنی نبی اکرم صلوات الله علیه و آله.

ام القری دفتر محاط بر همه چیز و گردآورنده همه چیز است. یعنی جهانی که بر همه چیز احاطه دارد و همه چیز در او جمع شده است. دیوان احاطه و الاحصا توصیف ام القری است. چنان که در متن عربی نیز با خط فاصله این ارتباط را مشخص کرده ایم.

در آن حال خداوند به خاطرم انداخت که دوست عزیز و گرامی خودم را به معارفی که در نبود ایشان به آنها دست پیدا کرده ام و فراگرفته ام آگاه کنم و یافته های خود را برای ایشان شرح و بسط بدهم. و از درهای گرانبها و جواهری که طی این مدت دوری از او و از وطن به دست آورده ام پیشکشش کنم. به همین جهت هم این رساله بی مانند را -برای دفع افسونهای نادانی و حرز امان برای آن یار و یاور و هم صحبت خودم که پاکیزه رای و محقق و صوفی است به ویژه برای آن دوست صمیمی و برادر زکی و پاک نهاد و فرزند همیشه خشنود، عبدالله بدر حبشی یمنی که توسط ابوالمغانم ابن ابی الفتوح حرانی آزاد گشت- به کمند نگارش در آوردم و فتوحات مکی در شناخت اسرار مالکی و ملکی نام نهادم.

بیشتر آن چه را که در این رساله بیان کرده و گرد آورده ام چیزهایی است که آنها را خداوند هنگام طواف بر خانه مکرم و ارجمندش و یا هنگام مراقبه در حرم شریفش بر من کشف گردانید.

و همه آن کشفیات را در پانصد و شصت و هشت باب به عدد سالهای پس از هجرت رسول اکرم تا زمان ولادت خود شیخ اعم قرار داده است. در هر یک از بابها معانی لطیف و نکته های طریفی را قرار داده ام و همه آنها را به ودیعت نهاده است.           

  • حسن جمشیدی

29- و إن أحق ما سمع من النبإ و أتى به هدهد الفهم من سبا وجود الفلک المحیط الموجود فی العالم المرکب و البسیط المسمى بالهباء و أشبه شیء به الماء و الهواء و إن کانا من جملة صوره المفتوحة فیه و لما کان هذا الفلک أصل الوجود و تجلى له اسمه النور من حضرة الجود کان الظهور و قبلت صورتک صلى اللّه علیک من ذلک الفلک أول فیض ذلک النور فظهرت صورة مثلیة مشاهدها عینیة و مشاربها غیبیة و جنتها عدنیة و معارفها قلمیة و علومها یمینیة و أسرارها مدادیة و أرواحها لوحیة و طینتها آدمیة.

ما همیشه با خبرهای درست و نادرست و نیز خبرهای خوب و بد مواجه هستیم. اما آن چه وحی برای ما می گوید راست و دروغ ندارد بلکه همه اش راست است و همه اش خوب و سودمند است. نهایت بعضی به و بعضی بهتر و بعضی بهترین است. شیخ اعظم می فرماید سزاوار ترین چیزی که از خبرهای غیبی و مهم شنیده ایم و هدهد فهم از جانب ملکه سبا برای ما به ارمغان آورده است وجود فلک محیط است. فلک محیط که در عالم مرکب و بسیط موجود است. فلک محیط فلکی است که احاطه بر همه عالم دارد هم بر عالم مرکب و هم بر عالم بسیط. نام آن فلک محیط هبا است. هبا در حقیقت همان عما است که پیش از این توضیح دادیم. هبا توده ابرهای بسیار نازک و باران زا. هست ولی چیزی نیست. ابر در عین این که هست ولی چیزی نیست. هبا هم چنین وضعیتی دارد. هبا در حقیقت همان ماده فلسفی یا هیولا است. امکان محض. نفس امکان در حالت مکاشفه به صورت هبا و عما مشاهده می شود. می تواند صورتهای گوناگون بگیرد. ماده اولی جهان هستی. ماده نه به معنای فیزیکی آن بلکه به معنای فلسفی آن. ماده بدون صورت.

  در ادامه هبا را توضیح می دهد تا بیشتر برای من و شما روشن بود. هبا را اگر بخواهیم به زبان تمثیل برای شما بیان کنیم بهترین نمونه آن آب و هوا است. گرچه خود همین آب و هوا هم در همان فلک محیز ایجاد شده اند. اصل هستی همین فلک است. هستی از همین ماده اولیه هستی ایجاد شده است. ماده نخستین جهان هستی. آب و هوا هر کدام دارای صورتهای خاص خود هستند که در فلک محیط ایجاد شده اند. بلکه به زبان درستر باید بگوییم گشوده شده اند. پهن شده اند. هوا و آب در همین فلک محیط پهن و گسترده شدند. و آب و هوا از هبا ایجاد شده اند و آغاز آفرینششان از همان هبا است. چون فلک محیط یا هبا اتصل در وجود است. اصل در وجود یعنی سرمنشا و اساس هستی است.

آب و هوا که آفریده شدند و گسترش یافتند در حقیقت بر اثر تجلی اسم النور از مقام جود الهی بود. از مقام وجود حضرت حق اسم النور تجلی پیدا کرد و آب و هوا ظهور و بروز یافت. البته آب و هوا با اسم النور ظهور و بروز پیدا کردند ولی پیش از آن حضرت ختمی مرتبت رسول گرامی اسلام از آن نور وجود، فیض گرفت. پس اولین و نخستیم موجود حضرت ختمی مرتبت است. که درود خداوند بر او باد. از آن حضرت البته نه خودش بلکه صورت مثالی آن حضرت محقق شد. صورت مثالی که:

هرچه را که می بیند عینی و واقعی است. چون همه حقایق را آن گونه که هست می بیند بدون حجاب. بدون پرده.

و مشربش غیبی و پنهان است. یعنی عرض وطول و عق ندارد و بی نهایت است.

و بهشتش هم چون باغ عدن است.

و معارفش قلمی است. طوری نیست که صرفا در اذهان بماند بلکه قابلیت نگارش هم دارد. و شاید هم به معنای آن باشد که از عقل کلی صادر شده است ولی همان معنای نخست سزاوارتر است. چون از معارف الهی از انبیای پیشین ما خیلی آثار نوشتاری نداریم.

همه علومش راستی است. درستی است. حقایقی است که ویژه نیکبختان و خوش بختان روزگار است.

و همه اسرارش مدادی است. یعنی اسرار او قابل نگارش است. قابل نقل و انتقال است. و شاید به لحاظ اثری که مداد در ترکیب کلمات دارد و آنها به انتظام در می آورد بتوان گفت اسرار تو انتظام بخش است. هماهنگ کننده است. مجموعه اجزا را گرد هم در می آورد.

ارواح تو هم چون لوح است. قابل نگاشتن بر آن است هر یک از روحهای تو بخشی از حقایق عالم است که بر آن نگاشته شده است. الواح صفحاتی است که بدون واسطه و توسط حضرت حق بر آنها نگاشته می شود.

و طنت و سرشتش آدمی است. فقط باید گفت سرشتش انسان است ولی در حقیقت او سرآمد همه حقایق عالم است. دقت بفرمایید که در این جا نظر به خلقت اولیه رسول اکرم دارد که پیش از همه خلایق بوده است نه پیامبری که در مکه مکرمه مبعوث گردید.    

  • حسن جمشیدی

17- ثم شرعت فی الکلام بلسان العلام فقلت و أشرت إلیه صلى اللّه علیه و سلم. حمدت من أنزل علیک الکتاب المکنون الذی لایَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ المنزل بحسن شیمک و تنزیهک عن الآفات و تقدیسک فقال فی سورة ن بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ.

در این فراز شیخ اعظم در مقام خداوندگار قرار گرفته و می خواهد از موقعیت الوهیت و ربوبیت با رسول گرامی اسلام سخن بگوید. البته به صفت بارز علام خداوند عتصریح می کند. علام یعنی کسی که خیلی می داند و چیزی نیست که نداند. آن گاه به حمد و سپاس خداوند می پردازد از آن جهت که قرآن کریم را بر ایشان فرستاده است. البته قرآن را با ویژگی مکنون بیان می فرماید. منظور سوره واقعه آیه شریفه77 و 78 است که می فرماید: انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون. قرآن کتابی است که هرکس بدان دست نیابد بلکه فقط پاکان هستند که می توانند به آن نزدیک بشوند و بهره ببرند.

خود مطهر معنای روشنی ندارد بلکه مبهم است. منظور از طهارت چیست؟ طهارت جسمانی است یعنی وضو داشته باشد؟ یا طهارت معنوی و روحانی است؟ روحش پاک از هر آلودگی باشد؟

لایمسه هم که در آیه شریفه آمده و شیخ اعظم هم آن را بیان کرده است؛ به چه معنا است؟ منظور مس، دست دست ظاهری و فیزیکی است یا منظور بهره بردن از قرآن کریم است.

البته به نظر حقیر هر دو معنا هم می تواند باشد. فردی که می خواهد به قرآن دست بزند باید-باید اخلاقی یا باید ارزشی نه فقهی- وضو داشته باشد. خانمها در ایام زنانگی خود نباید به قرآن و صفحات و آیات آن دست بزند. یا فرد جنب نباید قرآن را به دستش بگیرد و... ضمن آن که بهره بردن از آیات قرآن هم پاکی و زلالی خاص خودش را می طلبد. کسی که دل پر کینه دارد و یا خسیس و حسود و... و دارای روح آلوده است چندان بهره کافی و وافی از قرآن نمی برد. باید دلی پاک و نرم داشته باشد. و این همه سخن از ارزشمندی و اعتبار و اهمیت و قداست قرآن است.

منظور از قرآن هم چندان روشن نیست. آیات قرآن یا اوراق قرآن همه آن چیزی است که به آن قرآن گفته می شود. یک آیه هم قرآن است و تمام قرآن هم قرآن است. حتی به کار رفتن یک آیه درز قرآن در متون دیگر نیز قرآن گفته می شود. الا این که در آن جا منظور همان محل نوشته شده است.

خلاصه کلام آن که چنان که عرض شد آیه روشن نیست بلکه ابهام دارد به بیان دیگر جزو متشابهات است لذا استدلال به آن برای حرمت دست زدن کافی نیست. آن چه از آیه و نیز روایات اثبات می شود لایمسه زبان نهی نیست بلکه نفی است. و نفی دال بر کراهت می کند. گرچه حتی نهی هم در مواردی دلالت بر کراهت می کند. اما نکته مهم این که از باب حرمت و ادب قرآن، باید شرط ادب را لحاظ کرد و از دست زدن به قرآن بدون وضو پرهیز کرد و این از باب احترام و ادب است نه از باب حکم فقهی و شرعی. گاه لازم است آیه ای را ببیند و مطالعه کند و قصدش بهره بردن از قرآن است. باید بین ارزش و اعتبار و قداست قرآن از یک سو و حرمت نهادن به آن از سو دیگر و نیز فاصله نینداختان بین قرآن و مردم از دیگر سو حد وسط را نگه داشت. گاهی تفکرات این چنین تند و افراطی قرآن را از دسترس دور نگه می دهد. و این خلاف نزول قرآن است. نقض غرض خواهد بود. البته وضو گرفتن در همه حال نیکو و پسندیده است.

در ادامه شیخ اعظم برای قرآن کریم چند صفت بیان فرموده است:

قرآن کریم کتابی است که جز پاکان بدان دست نیابند.

قرآن کریم کتابی است که بر اساس صفات نیک نبی اکرم نازل شده است.

قرآن کریم پیامبر را از آفات تنزیه می کند.

قرآن کریم پیامبر را تقدیس می کند. چنان که در سوره قلم تا آیه 5 بدان تصریح فرموده است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ. مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ. وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ. وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ. فَسَتُبْصِرُ وَیُبْصِرُونَ.

   به نام خداوند بخشنده بخشایشگر. نون! سوگند به قلم و آنچه مى‏نویسند. تو به لطف پروردگارت دیوانه نیستى. و بى‏گمان تو را پاداشى بى‏منت‏ خواهد بود. و راستى که تو را خویى والاست. به زودى خواهى دید و خواهند دید!

 

18- ثم غمس قلم الإرادة فی مداد العلم و خط بیمین القدرة فی اللوح المحفوظ المصون کل ما کان و ما هو کائن و سیکون و ما لا یکون مما لو شاء و هو لا یشاء أن یکون لکان کیف یکون من قدره المعلوم الموزون و علمه الکریم المخزون فسُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُونَ ذلک اللّه الواحد الأحد فتعالى عما أشرک به المشرکون.

در این فراز بیشتر اشاره دارد به مرحله آغازین خلقت. یعنی تهیه مقدمات جهت آفرینش عالم.

قلم اراده الهی در مرکب علم الهی فرو رفت و غوطه ور شد و به دست قدرت الهی در لوح به نگارش در آمد و از هر آفت و تغییر و دگرگونی محفوظ و مصون ماند. تمام آن چه بود و هست و خواهد بود و آن چه که نیست که اگر بخواهد که باشد و حال آن که نمی خواهد که باشد هر گونه که باید باشد از قدرت و توانایی معلوم و موزونی که دارد و علمی که دارد و کرامتی که دارد و همه اینها که خزانه اش در نزد پروردگار است یعنی منبع و منشا آنها نزد پروردگار است نگاشته است. یعنی طبق اراده الهی قلم صنع به کار گرفته شد و نگاشت آن چه که باید می نگاشت. پس خداوند سبحان منزه است. پروردگار تو غالب است از آن چه بخواهند او را در وصف بیاورند(صافات 180). او خداوند یکتا و بی همتا است. و او فراتر از آن چیزی است که مشرکان بخواهند برای او شریک قرار می دهند.

  • حسن جمشیدی

 8- و أشکره شکر من تحقق أن بالتکلیف ظهر الاسم المعبود. و بوجود حقیقة لا حول و لا قوة إلا بالله ظهرت حقیقة الجود و إلا فإذا جعلت الجنة جزاء لما عملت فأین الجود الإلهی الذی عقلت.

در این فقره به شکر و ثنای خداوند می پردازد. گویا ثنا انواعی دارد. به دتبیین یک نوع از این ثناها و شکرها می پردازد.

شیخ اجل می گوید خدایا من تو را هم چون کسی سپاس می گویم و شکر می کنم که با انجام تکالیف شرعی خودش مقام و منزلت بندگی بر او ظهور یافته و اسم معبود بر آن صادق است. چون من به تکالیف شرعی خودم عمل می کنم درست است که به من عبد گفته شود. بنده خدا گفته شود.

و من تو زا هم چون کسی ثنا می گویم و شکر می کنم که به جهت تحقق لاحول و لا قوة الا بالله حقیقت جود و بخشش تحقق یافت. خدایا من تو را آن گونه شکر می کنم که در نظام هستی هیچ حول و قوه ای جز حول و قوه تو نیست. اگر حتی من بلند می شوم و یا می نشینم همین هم به خواست و اراده تو است و الا من که جز شبح و ماکت چیزی نیستم. نفس بودن ما و حرکات و سکنات ما بیانگر جود و بخشش بی انتهای خداوند است.

از این مهمتر جدای از این که ماها را آفریده و با ثدرت و توان او حتی پلک چشممان را حرکت می دهیم برای ما اعمالی وضع کرده است که اگر آن اعمال را انجام بدهیم به ما پاداش بهشت خواهند داد. الله اکبر. خودش آفرید و خودش به ما قدرت و توان داده و همو نیز هرکاری که انجام بدهیم به ما امتیاز می دهد. واقعا نباید او را ثنا گفت و شکر کرد؟ از همینها می شود جود الهی را فهم کرد و الا برای جود الاهی که نمی شود برهان اقامه کرد.

فأنت عن العلم بأنک لذاتک موهوب و عن العلم بأصل نفسک محجوب فإذا کان ما تطلب به الجزاء لیس لک فکیف ترى عملک.

در ادامه خدای سبحان را توصیف می کند و به دو ویژگی خداوند می پردازد: یکی علم موهوبی الهی و دیگری علم محجوبی خداوند. نسبت به علم موهوبی می فرماید تو ای پروردگار و آفریدگار به علم موهوبی خود می دانی که همه آن چه که می آفرینی ناشی از ذات خود تو است. چون غیر از ذات تو چیزی نیست. این را به علم موهوبی خود می دانی. و به علم محجوب می دانی که نفس تو از خودت پنهان است. اگر غیب مطلق است غیب مطلق حتی برای خود حضرت حق نیز غیب مطلق است. بار خد اوندگارا تو در پی پاداش هستی. پاداش عملی که خود آن عمل خودت را نمی بینی بلکه این عمل را از جانب بندگان و آفریدگارت می بینی. خداوندا تو درخواست پاداش می کنی به خاطر کارهایی که بندگان انجام می دهند و کاری که بندگان انجام می دهند به جهت نیرو و قدرتی است که تو در آنها قرار داده ای. پس در حقیقت عمل از آن تو است ولی تو عمل خودت را نمی بینی بلکه کار بنده های خود را می بینی. به نظر من تصویر بسیار زیبا و دبلنشینی است. مفهوم واقعی و حقیقی توحید را شیخ اعظم بیان می کند.

9- فاترک الأشیاء و خالقها و المرزوقات و رازقها فهو سبحانه الواهب الذی لا یمل و المَلِک الذی عز سلطانه و جل اللطیف بعباده الخبیر الذی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ

ما از چند چشم انداز می توانیم خداوند را مورد مشاهده قرار بدهیم و متوجه او بشویم:

1- از این جهت که جهان هستی را آفریده است.

2- از این جهت که انسانها را آفریده است.

3- از این جهت که آفریدگار عالم است.

4- از این جهت که روزی رسان است.

5- از آن جهت که روزی ده است.

و...

شیخ اعظم می فرماید از این چشم انداز نگاه نکنید که در بالا عرض شد بلکه از این جهت بنگرید و ببینید که او واهب و بخشنده است.

بعضی از افراد وقتی چیزی را می بخشند چشمشان دنبالش هست. هر وقت که می بینند می پرسند که خودنویسی که به تو دادیم را چه کردی. کتابی که به تو دادیم را هنوز داری یا نه؟ و وقتی که چیزی را می بخشند دلهره و اضطراب دارند. چون جای آن چه بخشیده اند خالی شده است. چیزی را از دست داده اند. ملول و اندوهگین می شوند. اما خداوند این گونه نیست. نسبت به آن چه که می بخشد هرگز ملول و دلگیر نمی شود. چون از او چیزی کم نمی شود. خداوند فرمان روای مطلق است. دامنه و سیطره قدرتش همه هستی است. نهایت ندارد. هستی بی انتها است. خداوند بی نهایت به بندگانش مهربان است. او دانا است. می داند که وضع و حال موجودات چگونه است. موجودات در پیشگاه او حضور دارند. خداوند را با هیچ چیزی مقایسه نفرمایید. ماننده هیچ چیزی نیست. او بی مانند است. او شنوا و بینا است.(شوری آیه 11)

 

  • حسن جمشیدی

7- فهو سبحانه یطیع نفسه إذا شاء یخلقه، و ینصف نفسه مما تعین علیه من واجب حقه،

در ادامه شیخ اجل به توصیف حق تعالی می پردازد:

1- خداوند سبحان هرگاه که بخواهد از آفریده هایش اطاعت و پیروی می کند. عنایت بفرمایید این درست است که خداوند سبحان حاکم مطلق است ولی مستبد نیست. هرگاه که اراده کند از دستوران و اوامر بنده اش و آفریده هایش پیروی می کند. اگر چیزی بخواهنند به آنها می دهد. همین که فرمود ادعونی استجب لکم یعنی چه؟ یعنی متابعت و پیروی. همین که بنده ای دست نیاز به درگاه خداوند دراز می کند و خواسته هایش را بیان می کند یعنی متابعت و پیروی.

2- موجوداتی که آفریده است حقوقی برای آنها وضع کرده است. آن گونه نیست که نسبت به ادای حق آنها بی انصافی روا بدارد. نه. او عادل است و نسبت به ادای حق موجودات نهایت انصاف را روا می دارد.

فلیس إلا أشباح خالیة على عروشها خاویة و فی ترجیع الصدى سر ما أشرنا إلیه لمن اهتدى.

در ادامه سراغ موجودات می رود و رابطه موجودات را با آفریدگار آنها تبیین می کند.

1- موجودات چیزی جز قالب و صورت نیستند. صورتهای خالی از هستی و وجود. به بیان دیگر موجودات همه ماهیاتند نه وجود و وجود هرچه هست از او است. هستی را او بر این ماهیات حمل می کند. این قالبها و صورتها خالی از سکنه هستند. چیز در آن نیست. اگر که او نباشد در هم فرو ریزد قالبها.

2- نقش موجودات همان صدا است که در کوه می پیچد و به سمت صاحب صدا بر می گردد. همه ما صداهای حضرت حق هستیم. و الا خود ما که هیچ هستیم.

نکاتی بیان کردیم اسراری بود در باره هدایت که خدمت شما عارض شدیم. اگر هدایتیهم باشد باید از ناحیه خود او باشد.  

  • حسن جمشیدی