جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۱۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۳۹۹ -  ۱۰:۳۳
ایکنا کد خبر: ۳۹۰۴۹۶۴

یک پژوهشگر و مدرس فلسفه گفت: تنها مقوله‌ای که بشر با آن توافق دارد، مقوله اخلاق است؛ فردی را نداریم بر این باور باشد که خیانت، دروغ، دزدی، تهمت و سایر کارهایی که در چارچوب اخلاق قرار نمی‌گیرند، خوب هستند.

 

اخلاق؛ تنها مقوله‌ای که بشر با آن توافق داردحسن جمشیدی، پژوهشگر و مدرس فلسفه در گفت‌وگو با ایکنا از خراسان رضوی، اظهار کرد: مقوله اخلاق یکی از مباحث مهمی است که در دین ما نیز نسبت به آن تأکیدات فراوانی شده و از این رو می‌توان گوهر دین را اخلاق دانست و گفت که با اهمیت دادن به این موضوع می‌توان شاهد جامعه سالم‌تری بود و این در حالی است که بشر نیز این مقوله ارزشمند را باور دارند.

وی ادامه داد: در واقع تمام دعواهایی که در جامعه رخ می‌دهد به این دلیل است که گاهی آداب و رسوم با اخلاق، حقوق با اخلاق و دین با اخلاق اشتباه گرفته می‌شود. برخی از افراد می‌گویند که چه اشکالی دارد که برخی از مقوله‌های اخلاقی را قانونی کنیم و هر کسی که دروغ گفت را جریمه‌ کنیم که در صورت قانونی کردن چنین کاری، مقوله‌های اخلاقی کارکرد اجتماعی پیدا خواهند کرد و دیگر پای اخلاق در میان نخواهد بود؛ چرا که هر یک از این‌ موارد اثرات خود را به‌دنبال خواهد داشت، بدین منظور که اگر حقوقی است، اجرای مقررات صلاح جامعه و در نهایت هم تعالی یافتن افراد را به‌دنبال خواهد داشت.

جمشیدی گفت: افراد یاد گرفته‌اند که متملق شوند، زیرا بر این باور هستند که برای راست گفتن باید تملق کنند که این نیز امر مهمی به‌شمار می‌رود؛ چرا که ما باید به ظرفیتی برسیم که داوری دیگران نسبت به خودمان برایمان مهم نباشد و هر کاری را که به نظر خودمان درست است را انجام دهیم و این برایمان مهم نباشد که دیگران در مورد ما چه فکری می‌کنند.

این مدرس دانشگاه تأکید کرد: در واقع باید دانست که دین، سیستم‌ساز نیست، بلکه فردساز است و با توجه به اینکه حکومت دینی به نوعی یک امر تجربی است باید گفت که در این راستا ما تجربه حکومت دینی را نداریم.

بایدها و نبایدهای موجود در جامعه

این پژوهشگر به انواع بایدها و نبایدهایی که در جامعه خود با آن‌ها مواجه هستیم اشاره و بیان کرد: بایدها و نبایدهای اخلاقی یکی از این هنجارهای مهمی است که می‌توان از آن نام برد اما در این میان این سؤال ایجاد می‌شود که بایدها و نبایدهای اخلاقی را چه کسی روشن می‌کند؟

این مدرس فلسفه افزود: در پاسخ به این سؤال باید گفت که به نوعی اخلاق تنها مقوله‌ای است که خود فرد می‌داند چه کرده است، همان‌طور که خداوند در آیه‌های ۹ و ۱۰ سوره شمس می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها؛ هر کس آن را پاک گردانید قطعاً رستگار شد و هرکه آلوده‏‌اش ساخت قطعاً درباخت» این موضوعیت را به خوبی روشن کرده است.

وی تصریح کرد: جالب اینجاست که تنها مقوله‌ای که بشر با آن توافق دارد، مقوله اخلاق است؛ فردی را نداریم بر این باور باشد که خیانت، دروغ، دزدی، تهمت و سایر کارهایی که در چارچوب اخلاق قرار نمی‌گیرند، خوب هستند و در این میان می‌توان گفت آن ویژگی که اخلاق دارد، این است که فرد می‌داند که چه کاری خوب و چه کاری بد است.

این پژوهشگر تأکید کرد: اینکه من عملی را انجام می‌دهم به این دلیل است که من آن کار را دوست دارم که گاهی در این راستا شرع را بهانه‌ای برای انجام کار خود می‌دانم و در جایی نیز از این کار به‌عنوان ایمان یاد می‌کنم؛ لذا اخلاق مقوله‌ای است که توسط خود افراد انجام می‌شود و همه افراد هم متوجه این امر می‌شوند که سخن و رفتارشان صحیح و یا اشتباه است.

با رعایت اخلاق، به هیچ کس جفا نمی‌شود

جمشیدی بیان کرد: در واقع هنگامیکه وارد عرصه اخلاق می‌شویم می‌توانیم آن را تنها مقوله‌ای بدانیم که در آن به هیچ کس جفا نمی‌شود؛ اما همواره این نکته را باید مورد توجه داشت که باید شناخت کافی در خصوص این امور داشته باشیم، بر روی آن‌ها کار کنیم و معنا و چارچوب آن را برای مردم نیز مشخص کنیم تا از این طریق به مهم بودن این موضوع پی ببرند.

این مدرس دانشگاه در بخش دیگری از این گفت‌وگو به اخلاق پزشکی نیز اشاره کرد و گفت: در این میان می‌توان به اخلاق پزشکی نیز اشاره کرد که متأسفانه این مهم نیز در جامعه ما به چشم نمی‌خورد؛ چرا که پزشکان جامعه ما وقت کافی برای تشخیص بیماری مراجعه‌کنندگان خود نمی‌گذارند و اخلاق پزشکی را نادیده می‌گیرند.

وی با اشاره به بایدها و نبایدهای دیگری که از آن‌ها به‌عنوان هنجار در جامعه یاد می‌شود نیز تصریح کرد: در خصوص بایدها و نبایدهای دیگری که در جامعه وجود دارد نیز باید گفت که یک‌سری بایدهایی حقوقی و یا قانونی هستند، مانند عبور از چراغ قرمز و هر عملی که در مقابلش، تشویق و یا مجازات صورت می‌گیرد، همچنین بایدهای دینی و مذهبی مانند نماز خواندن نیز نوع دیگری از هنجارهای گفته شده، هستند.

جمشیدی گفت: نوع دیگری از بایدها را می‌توان به بایدهای رسومی اشاره کرد که همواره آداب، رسوم، عرف و آن دسته از آدابی که جزو سنت‌های ما هستند مانند سلام کردن، احترام گذاشتن به دیگران، لباس مشکی پوشیدن در مراسم عزاداری و ... در این دسته از بایدها و نبایدها قرار می‌گیرند.

این مدرس فلسفه بایدها و نبایدهای مصلحت‌انگارانه را دسته دیگری از انواع بایدها و نبایدهای جامعه دانست و گفت: این دسته از هنجارها زمانی صورت می‌گیرد که اگر فردی تصمیم داشته باشد که به‌عنوان مثال کارمند شایسته‌ای باشد می‌داند باید از مقام مافوق خود اطاعت کند و یا اینکه اگر بخواهد در رشته پزشکی شرکت کند باید پیش از انتخاب رشته خود یک‌سری مقدماتی را برای خود فراهم کنم که برای او مصلحت‌انگارانه باشد.

این پژوهشگر بیان کرد: در آخر هم بایدها و نبایدهای زیباشناختی هستند که در این خصوص کسی برای ما تعیین تکلیف نمی‌کند که چه کاری را انجام دهیم و چه کاری را انجام ندهیم، مانند ظاهری که ما در مکان‌های مختلف برای خود انتخاب می‌کنیم.

وی تأکید کرد: گفتنی است که تمام این بایدها و نبایدها در یک راستا قرار دارند و با یکدیگر جمع نمی‌شوند و به نوعی در عرض یکدیگر هستند. حال اگر این بایدها و نبایدها با یکدیگر تعارض داشته باشند، تقدم با کدام یک بود؟ از این رو می‌توان گفت که تمامی این بایدها و نبایدها واقعی نیستند، بلکه اعتباری هستند.

جمشیدی با بیان اینکه در کشور ما سه نیاز و مشکل اساسی وجود دارد، اظهار کرد: این سه مشکل را می‌توان اینگونه بیان کرد؛ اول اینکه کشور ما با عدم وجود نگاه تاریخی مواجه است که به نوعی عدم وجود این نگاه تاریخی در جامعه معضلی برای ما ایجاد کرده است، زیرا همانطور که می‌دانیم تغییر یک امر مسلمی است و همه ما می‌دانیم که امروزه نمی‌توانیم به شیوه‌ای که گذشتگان زندگی می‌کردند، زندگی کنیم و طبیعتاً نسل بعدی نیز نمی‌توانند به شیوه‌ امروزی ما زندگی کنند.

این مدرس فلسفه ادامه داد: از این رو می‌توان اینگونه بیان کرد که همواره نگاه تاریخی به ما می‌گوید که هیچ چیز ثابتی وجود ندارد، بلکه همه چیز در حال تغییر است و تاریخ نیز از این قاعده مستثنی نیست. همواره باید باور کنیم که زندگی گذشتگان تا امروز تغییر کرده اما این در حالی است که متأسفانه این باور بین برخی از مردم و حتی برخی مسئولان نیز هیچ جایگاهی ندارد.

عدم وجود نگاه عقلانی در جامعه

این پژوهشگر معضل مهم دیگری که جامعه ما با آن مواجه است را عدم نگاه عقلانی در جامعه دانست و افزود: در واقع این نگاه در جامعه ما به‌صورت عام وجود ندارد و به نوعی می‌توان گفت که عقلانیت در جامعه ما حاکم نیست.

جمشیدی ادامه داد: هنگامیکه از این نگاه صحبت می‌شود، منظور این است که باید جامعه را با درایت مدیریت کرد، منافع خود را سنجید، تابع احساسات خود نبود و طبق این نگاه و با استفاده از شعور و عقل خود بتوان مشکلات جامعه را حل و فصل کرد، البته در اینجا منظور از جامعه تمام مردمی هستند که در جامعه زندگی می‌کنند.

وی اضافه کرد: در این میان باید گفت آنگونه که باید، هیچگونه نظام تصمیم‌گیری چه در تصمیم‌های فردی، اجتماعی و حتی در سطح کلان نیز بر جامعه ما حاکم نیست که در این میان می‌توان به گران شدن بنزین اشاره کرد؛ چرا که این کار عقلانی نبوده، به همین دلیل مسئولان باید بدانند که چنین اقدامی، بدترین کاری بود که در چنین شرایطی اقدام به چنین کاری کردند.

این مدرس فلسفه تصریح کرد: هنگامی‌که نفت ما تحریم می‌شود، قطعاً در این راستا راهی وجود دارد که بهترین راهکاری که می‌توان به آن اشاره کرد، گفت‌وگو است و اگر این راهکار در نظر گرفته می‌شد قطعاً، هم گران شدن بنزین صورت نمی‌گرفت و هم اینکه در جامعه نیز شاهد این همه گرانی نبودیم.

جمشیدی تأکید کرد: من معتقدم که این سه پروژه و عنصر عدم نگاه تاریخی، عدم نگاه عقلانی و عدم وجود نظام تصمیم‌گیری در جامعه که سه نیاز اساسی جامعه هستند باید با یکدیگر پیش روند و در غیر این صورت جامعه از هم پاشیده خواهد شد، البته تا حدودی هم امروزه شاهد این فروپاشی هستیم.

انتهای پیام
  • حسن جمشیدی

با توجه به تبیینی که از چگونگی تحقق مقوله ها و نیز نوع وجود آنها صورت گرفت اینک می پردازیم به تبیین بحث و بررسی وضع.

در این جا سه تا بحث است:

معنای مقولی به دو قسم تقسیم می شود:

یک  قسم خودش در خارج موجود است.

و یک قسم منشا انتزاعش در خارج موجود است.

و یک قسم هم که اگر اعتباری باشد نه خودش و نه منشاء انتزاعش در خارج موجود نیست بلکه به اعتبار معتبر است.

معنای مقولی یعنی به یکی از انواع معانی ده گانه مقوله موجود است جوهر و نه قسم هم عرض. یقینا منظور از ارتباط و اختصاص به معنای مقولی جوهری نیست. چون ارتباط و اختصاص بین معنا و لفظ، وجود نفسی و مستقل ندارد. بلکه به صراحت گفته می شود تخصیص لفظی به معنایی یا اختصاص و ارتباط این معنا به این لفظ و نیز ارتباط بین لفظ و معنا. پس می ماند اعراض نه گانه. باید دید از بین اعراض نه گانه، ارتباط و اختصاص کدام یک از آنها است.

احتمال می رود که کیف یا کم باشد. کیف در خارج موجود است ولی عارض بر موضوع است.

و یکی هم اضافه است. ابوت و بنوت در خارج موجود نیست بلکه فقط ذات است که از دو ذات، اضافه انتزاع می شود. البته بعضی معتقدند اضافه در خارج هست ولی به وجود ضعیف. ملاصدرا و ابن سینا به این قول معتقدند. و فخر رازی منکر وجود اضافه است و خواجه نصیر طوسی چنان می گوید که گویا هر دو قول را می شود استفاده کرد که شاید قول سومی باشد. فهم کلام خواجه مشکلتر از دیگر اقوال است. اگر گفته اند که اضافه در خارج موجود نیست ممکن است معتقد باشند که منشاء انتزاع آنها در خارج موجود است. به بیان دیگر بعضی مطابق خارجی دارند و بعضی منشا انتزاع خارجی دارند.

ارتباط و اختصاص از کدام یک از دو قسم بیان شده است. ارتباط و اختصاص که معنای وضع است نه خودشان و نه منشا انتزاعشان در خارج وجود ندارد. چون اگر عرض باشد موضوع می خواهد اصلا بدون موضوع عرض موجود نمی یابد. در هر موطنی که عرض بخواهد وجود بیابد باید موضوع پیدا کند. در وضع، لفظ را به معنا اختصاص می دهیم. آیا فردی از لفظ با فردی از معنا ارتباط می یابد؟ یا طبیعت لفظ با طبیعت معنا ارتباط می یابد؟ طبیعت لفظ برای طبیعت معنا وضع شده است ولو فردش موجود نباشد. حتی برای فرد مفروض الوجود هم می شود لفظ وضع کرد. این لفظ برای این معنا وضع شده است. موضوع، ارتباط و اختصاص طبیعی لفظ و معنا است. و طبیعی این دو در خارج موجود نیست. پس موضوع در خارج موجود نیست. اگر موجود نیست پس منشا انتزاعش هم موجود نیست. چون موضوع لفظ و معنا طبیعت لفظ و معنا است و طبیعت لفظ و معنا وجود خارجی ندارد. بلکه صرفا اعتباری است. پس ارتباط و اختصاص امر مقولی نیست بلکه اعتباری است. وقتی که اعتباری شد دیگر خارجی نخواهد بود. در نتیجه ذهنی خواهد بود. حال که اعتباری است ذهنی است یا غیر ذهنی؟

اشکال: در وضع وجود ارتباط بین لفظ و معنا نیست بلکه در وضع ایجاد ارتباط بین لفظ و معنا است. بین وجود و ایجاد فرق است و ما با وضع ایجاد ارتباط می کنیم.

پاسخ: دقت داشته باشید که وجود و ایجاد در خارج فرقی نمی کند بلکه تفاوت آن به لحاظ معتبر است. اگر صرف ارتباط بین لفظ و معنا را لحاظ کنید وجود خواهد شد. و اگر ارتباط بین لفظ و معنا را با نسبتش به فاعل لحاظ کنید در این صورت ایجاد خواهد بود. پس فرقی نخواهد کرد. ایجاد است به لحاظ فاعل و در خارج که ایجاد شد پس همان وجود است. پس در نتیجه فرق وجود و ایجاد اعتباری است نه واقعی.

 علقه در وضع نمی تواند از مقولات واقعی باشد بلکه اعتباری است.

لا ما له مطابق فی الأعیان، ولا ما کان من حیثیات ما له مطابق فی الأعیان. این که مطابق در جهان واقع نداشته باشد که روشن است. مانند کیف که عرض است و در خارج در ضمن موضوع محقق می شود و ارتباط و اختصاص از این قبیل نیست.

اما از حیثیاتی که نیستند که برای آن حیثیات مطابق در خارج باشد. یعنی چون ابوت و بنوت را لحاظ می کنید هر دو امر واقعی اند ولی اضافه بین این دو، از این دو امر خارجی انتزاع می شود. پس منشا انتزاعشان از خارج است. خود حیثیت در خارج موجود نیست بلکه حیثیت، ذاتی است که آن ذات در خارج وجود دارد نه حیثیت آن.  

مثلا آب، وقتی می گویید آب، این فرد لفظ آب است. آب خارجی اصلا مورد نظر ما نیست. تصوری که از آب داریم می شود معنا. مایتلفظ می شود لفظ و ما یتصور می شود معنا. آن چه بر زبان ما جاری می شود لفظ است و آن چه در ذهن ما ایجاد می شود معنا است. طبیعت، لفظ آب را بی آن که لفظ خاصی لحاظ شود برای طبیعت معنای آن بی آن که معنای خاصی لحاظ شود وضع می کند. منظور از این طبیعت، طبیعت ذهنی و تصوری است نه طبیعت خارجی. طبیعت ذهن این گونه است.  

واضع وقتی معنایی را می خواهد برای لفظی وضع کند طبیعت لفظ را لحاظ می کند نه لفظ خاصی را و برای آن طبیعت معنا را لحاظ می کند نه معنای خاصی را که اگر لفظ خاصی را اراده کند و یا معنای خاصی را این می شود افراد آن لفظ و یا افراد آن معنا. و فرق بین فرد و کلی همین است. یا فرق بین کلی و مصادیقش.

و منه یظهر: أنه لیس من الامور الاعتباریة الذهنیة؛ لأن معروضها ذهنی، بخلاف الاختصاص الوضعی، فان معروضه نفس الطبیعی، لا بما هو موجود ذهنا کالکلیة، و الجزئیة، و النوعیة، و الجنسیة، و لا بما هو موجود خارجا کالمقولات العرضیة، فتدبر.

بیان شد که ارتباط و اختصاص امر مقولی است؟ یا امر اعتباری است؟ مقولی یا وجود در خارج بود؟ و یا منشا انتزاع آن در خارج بود؟

بیان شد که اختصاص و ارتباط معنای مقولی نیست. پس باید اعتباری باشد. دلیلشان این بود امر مقولی مورد بحث ما باید عارض شود. چون ارتباط و اختصاص از جنس عرض است نه جوهر. اگر بخواهد در خارج موجود باشد موضوعش هم در خارج موجود باید باشد. و حال آن که موضوع لفظ ومعنا، طبیعی لفظ و معنا است. پس باید آن را امر اعتباری قرار داد. دلیلشان این بود که امر مقولی مورد بحث ما باید عارض شود. چون بحث ما از اختصاص و ارتباط است و این دو از قسم عرض است و عرض موضوع می خواهد که اگر اختصاص باید موجود بشود باید موضوع در خارج موجود بشود. و حال آن که موضوع لفظ و موضوع معنا طبیعی لفظ و معنا بود و طبیعی لفظ و معنا در خارج وجود ندارد. موضوع اختصاص و ارتباط که موجود نباشد پس خود ارتباط و اختصاص هم در خارج موجود نخواهند بود. تمام دلیل ما این بود که ارتباط و اختصاص عارض بر طبیعت لفظ و طبیعت معنا است و امر طبیعی در خارج وجود ندارد.

قبول که ارتباط و اختصاص امر خارجی نیست ولی آیا ذهنی هستند؟

باید دید امور ذهنی چه چیزهایی هستند؟ امور ذهنی عبارت از چیزهایی اند که بر امور موجود در ذهن عارض می شوند. مثلا نوعیت عارض می شود بر انسان که این انسان در ذهن تصور شده است. نوعیت امر ذهنی است چون معروضش ذهنی است. ارتباط و اختصاص موضوعش طبیعت است. طبیعت می تواند در ذهن و می تواند در فرد خارجی باشد . طبیعت یک امر کلی است که هم در ضمن فرد ذهنی و هم در ضمن فرد خارجی یافت می شود. یافت می شود نه این که واقعا در ذهن و یا در خارج است.  پس نه در ذهن و نه در خارج موجود نمی شود. پس نه ذهنی است و نه خارجی. پس اعتباری است اما اعتباری ذهنی نیست. از آن قبیل ذهنی هایی که در ذهن موجودند نیست. از قبیل مقولات ثانی منطقی نیست. صرفا باید گفت امر اعتباری است. طبیعت در ضمن یک مصداق تصور می شود. خود طبیعت نه مقید به ذهن است و نه مقید به خارج.  اگر گفته می شود ذهنی یعنی چیزی که فقط باید در ذهن باشد   یعنی اگر عارضی دارد آن عارض باید ذهنی باشد. مصداق نوع در خارج نیست منحصرا در ذهن است. بر شخص انسان که خارج است نوع صدق نمی کند. پس اعتباری هست ولی ذهنی نیست. باید دقت کرد که هر چیزی اگر خارجی نبود لزوما ذهنی نیست بلکه ممکن است ذهنی هم نباشد.

دقت شود که طبیعت غیر از طبیعت مشیر است. طبیعت مشیر یا در ذهن و یا در خارج است. طبیعت مشیر یعنی طبیعتی که در مصداقش لحاظ بشود. طبیعت لفظ مورد نظر است. که خارجی نیست و ذهنی هم نیست. ذهنی به معنای رایج نیست و الا در ذهن که هست. از قبیل آن ذهنی های رایج نیست. 

و توهم أن صیغة ( وضعت ) منشأ للانتزاع، فقد وجد الاختصاص والارتباط بوجود المنشأ، نظیر ثبوت الملکیة ـ مثلا ـ بالعقد أو المعاطاة.

معنای مقولی می تواند خودش در خارج موجود باشد مانند کیف و یا ممکن است خودش موجود نباشد ولی منشا انتزاعش موجود باشد مانند ابوت و بنوت. اختصاص و ارتباط هم معنای مقولی نیستند. پس نه در خارج وجود خواهد داشت و نه هم منشا انتزاع خواهد داشت.

باید توجه داشت که گرچه وجود خارجی ندارد ولی می تواند منشا انتزاع داشته باشد. با گفتن وضعت هذا اللفظ بهذا المعنی در خارج موجود شده است. به صورت حدیث نفس تصور کرده است. پس وجود داده است. پس صرف تصور نبوده بلکه وضعتُ را هم گفته است. اگر صرف تصور بود که دیگران متوجه نمی شدند. حدیث نفس را اظهار کرده است. پس اختصاص و ارتباط منشا ارتباطشان در خارج موجود است. مانند ملکیت که در خارج نیست اما از بعت و اشتریت آن را انتزاع می کنید. صیغه انشا که آمد از آن انتزاع می شود. ملکیت امر اضافه است و مقولی است. منشا انتزاعش در خارج می باشد.

حاج شیخ می فرماید این توهم باطل است.

مدفوع: بأن الأمر الانتزاعی مما یحمل العنوان المأخوذ منه على منشأه، والحال أن الاختصاص والارتباط بنحو الاشتقاق لایحملان على صیغة (وضعت)، کما لایحمل الملک بالمعنى الفاعلی أو المفعولی على صیغة (بعت)، بل اللفظ هو المختص بالمعنى، و أحدهما مربوط بالآخر، کما أن الملک بالمعنى الفاعلی یحمل على المالک، وبالمعنى المفعولی یحمل على المملوک، فلا وجه لدعوى: أن الانشاء فی الملک و فی الوضع وغیرهما منشأ الانتزاع.

امر انتزاعی یک خصوصیتی دارد که در مانحن فیه موجود نیست. در انتزاع خصوصیتش این است که می تواند مشتقی از آن امر انتزاعی به دست بیاورید و آن مشتق را صفت منشا انتزاع قرار دهید. ما از این ذات که اسمش زید است ابوت را انتزاع می کنیم و از ابوت مشتقی که اب است انتزاع می کنیم. و از اب صفتی می سازیم که می شود ابٌ. از بنوت مشتقی که ابن است انتزاع می کنیم و این ابن مشتق را صفت  قرار می دهیم برای منشا انتزاع. کذالک اضافه که مضاف و مضاف الیه به عنوان امر مشتق می گیریم و یا اضافه که امر انتزاعی است. این مضاف و مضاف الیه مشتق- را صفت قرار می دهیم برای دو طرفی که اضافه از آن مشتق شده است. در هر امر انتزاعی این گونه است که شما مشتقی را می گیرید و آن مشتق را صفت برای منشا انتزاع قرار می دهید. 

اختصاص و ارتباط را می گویید که امر انتزاعی است. از وضعت انتزاع شده است. از اختصاص، مختص و مختص به را بگیرید. و از ارتباط هم مرتبط و مرتبط به را بگیرید و آن را صفت قرار بدهید برای وضعت. وضعت اصلا مختص و مختص به و مرتبط و مرتبط به اطلاق نمی شود. پس نمی شود مشتقات را بر آن حمل کنیم. پس نمی توان وضعت را منشا انتزاع بگیریم.

اشکال: منشا انتزاع وضعت نباشد. بلکه اللفظ الموضوع لهذا المعنی باشد.

پاسخ: شما از لفظ موضوع یا از وضع، اختصاص و ارتباط را انتزاع می کنید. از لفظ که انتزاع نمی شود بلکه از وضع موضوع و یا موضوع له بودن اختصاص و ارتباط را می فهمیم. بعد همین مختص و مرتبط را بر منشا انتزاع حمل کنید که نمی شود.

از وضع، واضع را به دست می آوریم همین واضع را صفت برای این آدم قرار می دهیم.

واقعا ما از وضع، واضع را می گیریم. واضع را بر چه چیزی می خواهیم حمل کنیم شخص که وضع نیست. واضع که وضع نیست بلکه کارش این است که وضع کند.

در باب علت به شخص می گویید علت است. هر جا که حمل باشد به این معنا نیست که انتزاع هم هست بلکه هرجا که انتزاع باشد باید حمل هم باشد. در باب علیت هم انتزاع می شود درست کرد. از این ذات خاص علیت را انتزاع می کنیم. وصفی از علیت را که علت است مشتق می کنیم و صفت قرار می دهیم برای همان منشا انتزاع و وصفی از معلولیت را به عنوان معلول مشتق می کنیم و حمل می کنیم بر منشا انتزاع. یکی می شود علت و یکی می شود معلول. البته باید دقت شود که هرجا انتزاع وجود دارد باید توصیف هم وجود داشته باشد ولی هرجا که اشتقاق بود لزومی ندارد که حتما باید حمل و توصیف هم باشد.

وضع تبیین اظهار اعتبار واضع است. این اعتبار را می خواهد برای شما اظهار کند و این امر خارجی است نه انتزاعی. ذهنی بودن و خارجی بودن را کنارش نمی گذاریم. خارجی نیست و ذهنی هم به معنای رایج نیست. در وعای اعتبار است.

دقت شود که اختصاص یعنی این لفظ دارای این معنا است. این اختصاص معلول اعتبار من است. من حکم می کنم به اختصاص با حکم من این اختصاص ایجاد می شود. حکم من فعل است. فعل نفس است. وضو اسم مصدر است. توضوء فعل است. فعل نفس است.  

  • حسن جمشیدی

17- ثم شرعت فی الکلام بلسان العلام فقلت و أشرت إلیه صلى اللّه علیه و سلم. حمدت من أنزل علیک الکتاب المکنون الذی لایَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ المنزل بحسن شیمک و تنزیهک عن الآفات و تقدیسک فقال فی سورة ن بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ.

در این فراز شیخ اعظم در مقام خداوندگار قرار گرفته و می خواهد از موقعیت الوهیت و ربوبیت با رسول گرامی اسلام سخن بگوید. البته به صفت بارز علام خداوند عتصریح می کند. علام یعنی کسی که خیلی می داند و چیزی نیست که نداند. آن گاه به حمد و سپاس خداوند می پردازد از آن جهت که قرآن کریم را بر ایشان فرستاده است. البته قرآن را با ویژگی مکنون بیان می فرماید. منظور سوره واقعه آیه شریفه77 و 78 است که می فرماید: انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون. قرآن کتابی است که هرکس بدان دست نیابد بلکه فقط پاکان هستند که می توانند به آن نزدیک بشوند و بهره ببرند.

خود مطهر معنای روشنی ندارد بلکه مبهم است. منظور از طهارت چیست؟ طهارت جسمانی است یعنی وضو داشته باشد؟ یا طهارت معنوی و روحانی است؟ روحش پاک از هر آلودگی باشد؟

لایمسه هم که در آیه شریفه آمده و شیخ اعظم هم آن را بیان کرده است؛ به چه معنا است؟ منظور مس، دست دست ظاهری و فیزیکی است یا منظور بهره بردن از قرآن کریم است.

البته به نظر حقیر هر دو معنا هم می تواند باشد. فردی که می خواهد به قرآن دست بزند باید-باید اخلاقی یا باید ارزشی نه فقهی- وضو داشته باشد. خانمها در ایام زنانگی خود نباید به قرآن و صفحات و آیات آن دست بزند. یا فرد جنب نباید قرآن را به دستش بگیرد و... ضمن آن که بهره بردن از آیات قرآن هم پاکی و زلالی خاص خودش را می طلبد. کسی که دل پر کینه دارد و یا خسیس و حسود و... و دارای روح آلوده است چندان بهره کافی و وافی از قرآن نمی برد. باید دلی پاک و نرم داشته باشد. و این همه سخن از ارزشمندی و اعتبار و اهمیت و قداست قرآن است.

منظور از قرآن هم چندان روشن نیست. آیات قرآن یا اوراق قرآن همه آن چیزی است که به آن قرآن گفته می شود. یک آیه هم قرآن است و تمام قرآن هم قرآن است. حتی به کار رفتن یک آیه درز قرآن در متون دیگر نیز قرآن گفته می شود. الا این که در آن جا منظور همان محل نوشته شده است.

خلاصه کلام آن که چنان که عرض شد آیه روشن نیست بلکه ابهام دارد به بیان دیگر جزو متشابهات است لذا استدلال به آن برای حرمت دست زدن کافی نیست. آن چه از آیه و نیز روایات اثبات می شود لایمسه زبان نهی نیست بلکه نفی است. و نفی دال بر کراهت می کند. گرچه حتی نهی هم در مواردی دلالت بر کراهت می کند. اما نکته مهم این که از باب حرمت و ادب قرآن، باید شرط ادب را لحاظ کرد و از دست زدن به قرآن بدون وضو پرهیز کرد و این از باب احترام و ادب است نه از باب حکم فقهی و شرعی. گاه لازم است آیه ای را ببیند و مطالعه کند و قصدش بهره بردن از قرآن است. باید بین ارزش و اعتبار و قداست قرآن از یک سو و حرمت نهادن به آن از سو دیگر و نیز فاصله نینداختان بین قرآن و مردم از دیگر سو حد وسط را نگه داشت. گاهی تفکرات این چنین تند و افراطی قرآن را از دسترس دور نگه می دهد. و این خلاف نزول قرآن است. نقض غرض خواهد بود. البته وضو گرفتن در همه حال نیکو و پسندیده است.

در ادامه شیخ اعظم برای قرآن کریم چند صفت بیان فرموده است:

قرآن کریم کتابی است که جز پاکان بدان دست نیابند.

قرآن کریم کتابی است که بر اساس صفات نیک نبی اکرم نازل شده است.

قرآن کریم پیامبر را از آفات تنزیه می کند.

قرآن کریم پیامبر را تقدیس می کند. چنان که در سوره قلم تا آیه 5 بدان تصریح فرموده است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ. مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ. وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ. وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ. فَسَتُبْصِرُ وَیُبْصِرُونَ.

   به نام خداوند بخشنده بخشایشگر. نون! سوگند به قلم و آنچه مى‏نویسند. تو به لطف پروردگارت دیوانه نیستى. و بى‏گمان تو را پاداشى بى‏منت‏ خواهد بود. و راستى که تو را خویى والاست. به زودى خواهى دید و خواهند دید!

 

18- ثم غمس قلم الإرادة فی مداد العلم و خط بیمین القدرة فی اللوح المحفوظ المصون کل ما کان و ما هو کائن و سیکون و ما لا یکون مما لو شاء و هو لا یشاء أن یکون لکان کیف یکون من قدره المعلوم الموزون و علمه الکریم المخزون فسُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُونَ ذلک اللّه الواحد الأحد فتعالى عما أشرک به المشرکون.

در این فراز بیشتر اشاره دارد به مرحله آغازین خلقت. یعنی تهیه مقدمات جهت آفرینش عالم.

قلم اراده الهی در مرکب علم الهی فرو رفت و غوطه ور شد و به دست قدرت الهی در لوح به نگارش در آمد و از هر آفت و تغییر و دگرگونی محفوظ و مصون ماند. تمام آن چه بود و هست و خواهد بود و آن چه که نیست که اگر بخواهد که باشد و حال آن که نمی خواهد که باشد هر گونه که باید باشد از قدرت و توانایی معلوم و موزونی که دارد و علمی که دارد و کرامتی که دارد و همه اینها که خزانه اش در نزد پروردگار است یعنی منبع و منشا آنها نزد پروردگار است نگاشته است. یعنی طبق اراده الهی قلم صنع به کار گرفته شد و نگاشت آن چه که باید می نگاشت. پس خداوند سبحان منزه است. پروردگار تو غالب است از آن چه بخواهند او را در وصف بیاورند(صافات 180). او خداوند یکتا و بی همتا است. و او فراتر از آن چیزی است که مشرکان بخواهند برای او شریک قرار می دهند.

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین

الوضع

15 ـ قوله قدس سره:

15 ـ قوله [قدس سره]: (الوضع: هو نحو اختصاص اللفظ بالمعنى، و ارتباط خاص... الخ). لا ریب فی ارتباط اللفظ بالمعنى و اختصاصه به، وإنما الإشکال فی حقیقة هذا الاختصاص والارتباط، وأنه معنى مقولی، أو أمر اعتباری.

در امر اول موضوع علم و موضوع علم اصول و تعریف علم اصول و تا اندازه ای مسائل علم اصول به عنوان مقدمه و مدخل بیان گردید.

در علم اصول سه بحث عمده وجود دارد:

یکم- بحث الفاظ

دوم- بحث حجیت

سوم- بحث اصول عملیه

بحث الفاظ مبتنی بر روشن شدن بحث وضع است. لذا در امر  دوم مرحوم آخوند به بررسی وضع می پردازد.  

اولین بحث در علم اصول بعد بیان مقدمات این علم که آخوند خراسانی مطرح کرده بحث وضع است. چون بحث الفاظ تماما مترتب بر این بحث است. عبارت مرحوم آخوند چنین است:

الامر الثانی الوضع هو نحو اختصاص للفظ بالمعنى، وارتباط خاص بینهما، ناش من تخصیصه به تارة، ومن کثرة استعماله فیه أخرى، وبهذا المعنى صح تقسیمه إلى التعیینی والتعینی، کما لا یخفى.

وضع را مرحوم آخوند تعریف می کند: نوعی اختصاص لفظ به معنا و ایجاد ارتباط بین لفظ و معنا. دو ویژگی را مرحوم آخوند در تعریف وضع لحاظ می کند:

1- اختصاص

2- ارتباط 

ارتباط عام و اختصاص خاص است. در هر تعریف باید هم عام و هم خاص ذکر بشود. در تعریف انسان هم باید هم حیوان و هم ناطق بیاید. نمی شود گفت در تعریف انسان صرفا ناطق کافی است و ما را بی نیاز از حیوان می کند.

در بحثی که الان وارد آن شده­ایم  لازم نیست تعریف وضع و و یا هر تعریف دیگری ظاهری منطقی داشته باشد بلکه می تواند ظاهرش آشفته و به هم ریخته باشد ولی ما می توانیم بلکه باید آن را به نظم منطقی در بیاوریم. چنان که درقیاس نیز این گونه است. قیاس محرّف یعنی قیاس به هم ریخته. قیاس تحریف شده. اما ما می توانیم با توجه به معیارهای منطقی به آشفتگی های آن نظم و نسق بدهیم. قیود را می توان مرتب کرد البته در همیسن آشفتگی ها باید قیود ذکر شوند. چه نامرتب و چه به صورت مرتب. و مرحوم اصفهانی بر ارتباط و اختصاص در تعریف وضع بیان شده از مرحوم آخوند خراسانی تمرکز می کند.

مرحوم اصفهانی می فرماید: در این که وضع احتیاج به ارتباط و اختصاص دارد تردیدی نیست؛ اما آن چه باید بررسی شود این است که ارتباط و اختصاص به چه معنایی است؟ برای اختصاص و ارتباط چند معنا متصور است:

ارتباط به به معنای مقولی است.

ارتباط به معنای اعتباری است.

آیا این اختصاص در خارج وجود دارد؟

یا این اختصاص به وضع واضع و اعتبار معتبر است و در خارج اختصاصی ندارد.

اگر اختصاص در خارج وجود دارد:

آیا خودش وجود دارد؟

 یا منشا انتزاعش موجود است؟

اجازه بدهید سه مقدمه در رابطه با مقوله ها بیان کنیم:

مقدمه نخست چیستی مقولات:

مقولات را مستحضر هستید که چیست؟ منظور از مقولات همان جوهر و اعراض است. جوهر هم عبارت است از عقل و نفس و جسم که خود جسم هم عبارت است ماده و صورت. و عوارض هم که بیان شد نه تا است.

پیدایش جواهر و اعراض

جوهر یعنی چیزی که مستقل است به خود بسنده است خود کفا است روی پای خود است. به خود متکی است. اعراض یا عرض یعنی چیزی که به خود متکی نیست. وابسته است. آویزان است. کی و چگونه این حالت پیدا شد؟ بشر که متفطن شد و به فکر و اندیشه که افتاد متوجه شد چیزهایی هستند که متکی به خودند. روپای خودند مانند نفس. ثابت اند. مستمر و پردوامند. و چیزهایی هم هست که وابسته اند. آویزانند. دستشان توی جیب دیگران است. گاهی هستند و گاهی می روند: مانند غم، غصه، شادی، نشاط، حزن و اندوه، ترس، شجاعت، خشم، غضب، اینها می آیند و می روند. دوام ندارند ولی خود انسان پابرجا است.

انسانها در گذشته متوجه شدند که چیزی باید باشد که ثابت است و چیزهایی هم هست که از اوصاف و حالات آن است که گاهی هست و گاهی نیست.

این انسانها به همین قیاس که خود را سنجیدند به بیرون از خود و نفس خود هم چیزهایی توجه پیدا کرد که مانند نفس ما چیزهایی ثابت است و چیزهایی هم مانند حالات و روحیات ما غیر ثابت است. جوهر و عرض از همین جا شکل گرفت. لااقل یک جوهر ثابت در جهان وجود دارد و آن من است. نفس انسان است. بنابراین واضح ترین جوهر جوهر نفسانی است و واضح ترین عرض هم عرض نفسانی است.  

جواهر:

1- هیولی یا ماده

2- صورت

3- جسم

4- نفس

5- عقل

و اعراض:

کم

کیف

أین نسبت شیء به مکان

متی؛ نسبت شی به زمان

فعل؛ تأثیر گذاشتن چیزی بر چیزی مانند کوبیدن میخ و کوبیدن پتک بر سندان.

انفعال تأثیر پذیرفتن چیزی از چیزی مانند فرو رفتن میخ در چوب.

وضع نسبت اجزای درونی یک شیء به هم دیگر هم چون نشستن، ایستادن، قوز کردن، خوابیدن، رکوع کردن، سجود کردن.

جده نسبت یک شیء به چیزی که آن را کلا یا جزءا پوشانده است مانند کلاه نسبت به سر یا چادر نسبت به تمام بدن. لباسی که شما می پوشید.

اضافه نسبت بین دو چیز که اگر یکی نباشد دیگری هم نیست که این یا متشابه الاطراف است مانند اخوت، رفاقت، خواهر بودن و... و یا مختلف الاطراف است مانند ابوت و بنوت و یا سبکی و سنگینی. یا چاقی و لاغری یا کوتاهی و بلندی.

در امر تاول مرحوم اصفهانی توضیحاتی در رابطه با جوهر و اعراض بیان فرمود.  

مقدمه دوم مقسم مقولات

با عنایت به این که برای ما روشن گردید که مقولات چیست. و تعداد آن چند تا است. سوال اساسی تالان این است که مقسم مقولات چیست؟ ن

سبت به مقسم مقولات، اقوال گوناگونى در آثار حکما یافت مى‏شود. مجموعه این اقوال را مى‏توان در چند دسته زیر گرد آورد:

1- مدلول الفاظ مفرد(مفاهیم کلى):

ارسطو در برخى از کلمات خود، مقسم جوهر و اعراض را مدلول لفظ مفرد مى‏داند. هر لفظى که به صورت مفرد اطلاق ‏شود پس گاه برجوهر و گاه بر کم و گاه بر کیف و یا بر دیگر اعراض دلالت مى‏کند(منطق ارسطو، ج 1، ص 35). بر اساس برخى دیدگاههاى شارحان ارسطو، وى در واقع بحثى وجودشناختى دارد و لذا مقسم مقولات در نظر وى، اشیاء خارجى است و اگر سخنى از لفظ و مدلول آن در میان مى‏آید، از آن روست که آن چه که الفاظ بر آن دلالت می کند یعنى مفاهیم، حاکى از اشیاء و موجودات خارجى‏اند. در حقیقت همان مفاهیم ماهوی که حاکی از موجودات خارجی اند.

2- موجود: شیخ الرئیس، مقسم مقولات را موجود قرار داده است. قدیم‏ترین قسم موجود، موجود بالذات که همان جوهر است. زیرا موجود بر دو قسم مى‏باشد:

اول، موجود بالعرض یعنی موجود در شیئى دیگر...و آن موجود در موضوع یا همان عرض است.

دوم، موجود بالذات یعنی موجودى که در شى‏ء دیگرى با خصوصیت گفته شده نیست. موجودی که در موضوع یا عرض موجود نیست بلکه بالذات و مستقل است و آن جوهر است(الهیات شفاء، مقاله دوم، فصل اول، انتشارات مرعشى، ص 57)

3- وجود: شیخ الرئیس در کتاب دانشنامه علائى، وجود را به عنوان مقسم مقولات مطرح کرده است: پس هستى به اولین قسمت بر دو گونه است: یکى را جوهر خوانند و یکى را هم عرض(ابن سینا، دانشنامه علائى، ص72).

غزالى نیز هم وجود و هم موجود را مقسم جوهر و عرض می داند(امام محمد غزالى، مقاصد الفلاسفه، ترجمه دکتر خزائلى، ص 79).  

4- موجود حادث: از آنجا که متکلمان ملاک نیاز شى‏ء به علّت را حدوث آنها مى‏دانند و از سوى دیگر ذات قدیم الهى را خارج از مقسم جواهر و اعراض مى‏پندارند، لذا مقسم مقولات را به موجود حادث اختصاص داده‏اند. تفتازانى مى­گوید: موجود اگر مسبوق به عدم باشد، قدیم و إلاّ حادث است. قدیم، همان واجب تعالى و صفات حقیقیه اوست و حادث، یا بالذات متحیّز است که جوهر و اقسام آن باشد، و یا در متحیز بالذات حلول مى‏کند و آن عرض باشد...( سعد الدین تفتازانى، شرح مقاصد، ج 1، ص 286 و 287).

5- ممکن: خواجه نصیر الدین طوسى می­گوید: ممکن از دو حال بیرون نیست یا ممکن موجود در موضوع است که آن عرض باشد و إلاّ جوهر است.( خواجه نصیر الدین طوسى، کشف المراد، شرح علامه حلى، انتشارات علمى، ص 140)

6- ممکن موجود: علامه حلى در شرح سخن خواجه در تجرید، گوید: هر ممکن موجودى یا موجود است یا نه. یعنی صرف امکان را ملاک نگرفته است بلکه امکانی که محقق شده است.  

ارسطو کتاب مقولات خود را با بحث از اسماء متفقه، متواطیه و مشتقّه آغاز مى‏کند و پس از شناساندن مفرد و مرکب، به اقسام چهارگانه موجود مى‏پردازد.

آنچه گذشت مجموعه‏اى بود از مهمترین دیدگاه هایی که در مقسم مقولات بیان شده است. هر چند ممکن است تفاوت گاه، تفاوتى ظریف و به اصطلاح، تحلیلى باشد. ناگزیر باید یکى از این دیدگاهها را به عنوان قول حق یا دیدگاه برتر و فراگیر، برگزید. به نظر مى‏رسد جهت انتخاب دیدگاه برتر و فراگیر به دو نکته باید توجه داشت:

نکته اول آن که ذات واجب تعالى بیرون از مقسم مقوله است به گونه‏اى که نه مى‏توان بر آن اطلاق جوهر و نه عرض کرد.

نکته دوم آن که در اطلاق مقوله بر شیئى، وجود بالفعل آن ملاک نباشد حتى حدوث آن در زمانى خاص و لو آن که پس از مدتى معدوم شده باشد ضرورتی ندارد. بدین جهت مى‏توان ماهیت خیالى هم چون عنقا یا کوه قاف  را در نظر گرفت و سپس آن را در یکى از مقولات -مثلا جوهر- طبقه‏بندى کرد.

بر اساس دو نکته یاد شده، به نظر مى‏رسد که دقیق‏ترین قول آن باشد که مقسم مقولات را ماهیت ممکن الوجود یا همان ماهیت بدانیم؛ چون ماهیت از ویژگی موجودات ممکنه است. یعنى ماهیتى که وجود آن ممکن به امکان خاص است، خواه وجود بالفعل باشد و خواه بالفعل وجود نداشته باشد.

بدین ترتیب، قول اول به دلیل داشتن نگرش غیر فلسفى از بحث خارج مى‏شود.

و قول دوم و سوم نیز از آن رو که مستلزم صحت اطلاق جوهر بر واجب تعالى است، باطل خواهد بود.

با توجه به نکته اول، قول ششم و نیز اگر معناى ممکن، موجود بالفعل باشد با توجه به نکته دوم نیز مخدوش است.

در نتیجه قول چهارم و پنجم به عنوان دیدگاه قابل توجه باقی خواهد ماند.

مقدمه سوم مفاهیم ماهوی

از مجموع مفاهیم عرضی که بیان شد دو تا فقط نسبی نیستند بلکه نفسی اند: یکی کم و دیگری کیف. بقیه تماما نسبی اند. جرم از مقوله کم است؛ چه کسی باشد و چه کسی نباشد. سنگ حجم خاصی دارد و من نیز اندازه خاصی خواهم داشت. بر خلاف سبکی و سنگینی که باید چیزهای دیگری هم باشد تا مورد سنجش قرار بگیرد. رنگ از مقوله کیف است چه کسی باشد یا نباشد رنگ وجود دارد. بنا براین مفاهیم عرضی بر دو دسته اند: مفاهیم نفسی و مفاهیم نسبی.

در مفاهیم نسبی ما با سه عنصر رو به رو هستیم:

1- موضوع.

2- محمول

3- نسبت.

البته بیش از این هم گفته شده است ولی ما فعلا به آنها کاری نداریم.

گرچه "موضوع" و "محمول" در عَرَض مصداق خارجی دارد ولی "نسبت" وجود خارجی ندارد. بلکه فقط در ظرف ذهن موجود است. در بیرون از ذهن یوسف و زلیخا است. لیلی و مجنون است. چیزی به نام زوجیت، عاشقیت ملکیت و مالکیت و حاکیت و محکومیت و... وجود خارجی ندارند. همه اینها وجودشان در ظرف ذهن خواهد بود.  

این درست که "نسبت" وجود خارجی و مصداق بیرونی ندارد ولی ازمفاهیم وهمی هم نیست بلکه منشأ انتزاع دارد. پس از این جهت که منشأ انتزاع دارد، از مفاهیم فلسفی است. و حال آن که فلاسفه اسلامی اینها را از مفاهیم ماهوی می­دانند. نسبت بین موضوع محمول هم چون موضوع و محمول هستی ندارد ولی هم چون توهم هم نیست بلکه هستی آن از نوع هستی خارج از ذهن نیست بلکه هستی ذهنی است.   

جالب آن که مرحوم سبزواری در جایی اعراض نسبی را جزو مفاهیم ماهوی می داند و در جای دیگر جزو مفاهیم فلسفی. بیان شد که مفاهیم ماهوی مصداق خارجی ندارند و مفاهیم فلسفی منشا انتزاعشان خارج از ذهن است. بنا براین از مفاهیم ماهوی فقط کم و کیف باقی خواهد بود.

اما نسبت به کم از قدیم گفته اند کم یا متصل است یا منفصل.

عدد کم منفصل است و خط کم متصل.

ما یقین داریم که عدد در خارج وجود ندارد ولی منشأ انتزاع دارد. یعنی ذهن ما آن را می سازد. پس عدد که کم متصل است از مفاهیم فلسفی خواهد بود نه از مفاهیم ماهوی.

کم متصل که خط و اشکال هندسی باشد آنها هم مصداق خارجی ندارند و یا اگر دارند ما نمی دانیم. پس کم متصل هم از مفاهیم فلسفی خواهد بود نه از مفاهیم ماهوی.

در بحث اعداد توجه داشته باشید که یک عدد نیست چون اگر یک عدد باشد باید ماهیت باشد و حال آن که یک وجود است. وحدت امر وجودی است. و وجود در برابر ماهیت است و ماهیت وجود نیست پس در نتیجه یک را عدد نمی دانند. وحدت متعلق به وجود است و ماهیات منشأ کثرات است.

اما کیف:

1- کیف مخصوص به کم منفصل مانند زوجیت، فردیت، و کیف مخصوص به کم متصل مانند محدب، مقعر، مانند داخل توپ و بیرون توپ. خط مستقیم و خط منحنی. اینها هم از آن جهت که کم هستند پس از جمله مفاهیم فلسفه اند. و مصداق عینی خارجی ندارند.

 2- کیف محسوس مانند رنگها و بوها مزه ها و زبری ها و... اینها کیفهایی هستند که با اندام ظاهری و حواس ما قابل ادراکند. اینها حاصل تعامل عین و ذهن اند. این را نمی دانیم که چیست. بین مفاهیم ماهوی و مفاهیم فلسفی در تردید هستیم.

3- کیف نفسانی که واقعا وجود دارد و عرض است. چون کیف نفسانی را ما به علم حضوری می یابیم.

این بحث را در فلسفه به تفصیل عرض کردیم. دوستان به مباحث فلسفی مراجعه فرمایند.

مقدمه چهارم: قضیه ذهنیه‏

 قضیه ذهنیه قضیه‏اى است که از همان اول حکم ناظر به خارج نیست؛ از همان ابتدا حکم ناظر به خود ذهن است؛ یعنى ذهن حکم خود ذهن را بیان مى‏کند نه اینکه ذهن حکم خارج را بیان کرده باشد. مثلا اگر شما گفتید: انسان نوع است در اینجا مقصود چیست؟

آیا مقصود این است که هر انسان در خارج نوع است؟ انسان خارجى که نوع نیست. پس مقصود چیست؟ مقصود این است که انسان وقتى که در ذهن آمد با فرض این که در ذهن است نوع است. انسان در ظرف ذهن- و نه به طور مطلق- نوع است. انسان در ظرف ذهن متصف به نوعیت می شود، چنان که قضیه انسان کلى است هم همین جور است. اگر مى‏گویید: انسان کلى است در اینجا شما انسان را به شرط شى‏ء یعنى به شرط ذهنیت اعتبار کرده‏اید یعنى گفته‏اید انسان در حالى که در ذهن است و به شرط آن که در ذهن باشد کلى است. پس خود انسان کلىّ حکم انسان ذهنى را بیان مى‏کند نه حکم انسان خارجى را و نه انسان اعم از خارجى و ذهنى را؛ فقط حکم انسان ذهنى را بیان مى‏کند. انسان در ذهن کلى است؛ انسان در خارج جزئى است. و انسان اعم از خارج و ذهن وجود ندارد. توهمی بیش نیست.

و نیز اگر مى‏گویید جنس و فصل معرف نوعند، مقصود چیست؟ آیا جنس و فصل در خارج معرف نوعند؟ در خارج که تعریف وجود ندارد. تعریف، شناخت است و شناخت مربوط به ذهن است؛ یعنى جنس و فصل اساسا در ظرف ذهن شناساننده نوع هستند. خصلت شناسانندگى براى جنس و فصل در ظرف ذهن است، چون شناختن یک عمل ذهنى است. وقتى شما مى‏گویید که جنس و فصل حدّ تامّ‏اند از براى نوع، مقصود این است که جنس و فصل معرف تام و شناساننده تام هستند براى نوع، و هر چه که شما درباره شناخت بحث کنید از قضایاى ذهنیه بحث کرده‏اید.

هر چه که شما درباره شناخت بحث کنید واقعا درباره علم بحث کرده‏اید نه درباره معلوم؛ یعنى بحث «علم» معلوم شما شده است.

وقتى بحث «علم» معلوم شما شده است پس اصلا بحث شما راجع به علم، معرفت و شناخت است، همه اینها مربوط به عالم ذهن است. پس اگر شما گفتید براى شناسایى تصورى چه چیز معرِّف است و چه چیز معرَّف؛ یا در شناسایى تصدیقى چه چیز دلیل است و چه چیز نتیجه؛ یا گفتید فلان قیاس منتج است و فلان قیاس منتج نیست، اینها همه مربوط به عالم ذهن است. مسلّما این نتیجه گیری که شما مى‏گویید، نتیجه گیری ذهنى است. بدون شک انتاج- یعنى مجهولى را تبدیل به معلوم کردن- مربوط به عالم ذهن است. در عالم بیرون که چنین نتیجه گیری وجود ندارد. انتاجى که در عالم بیرون است آن کارى است که مثلا گندم مى‏کند مثلا از بذر بودن به تیج زدن و رشد ساقه و خوشه و تبدیل می شود. یا آن حیوان دارد انجام مى‏دهد، از زاده شدن و رشد و علف خوردن و... ولى شناخت، انتاج یک عمل ذهنى و مربوط به عالم ذهن است.

به بیان دیگر قضایای ذهنی آن قضایایی هستند که محمولشان حتما مفاهیم ثانی منطقی است. چون محمولشان کاملا ذهنی است موطن صدق این قضایا نیز در ذهن خواهد بود. در خارج از ذهن چیزی نیست کمه بتوان با آن این قضایای ذهنی را سنجید.

  • حسن جمشیدی

علامه جعفری» چرا ماندگار شد؟

«علامه جعفری» چرا ماندگار شد؟

گفتگو با ایسنا

جمشیدی خراسانی گفت: علامه جعفری برای مردم و وقت آن‌ها ارزش زیادی قائل بودند طوری که حتی روز فوت دخترشان چون از قبل قول سخنرانی داده بودند، سخنرانی را تعطیل نکردند.

جمشیدی گفت: علامه جعفری برای مردم و وقت آن‌ها ارزش زیادی قائل بودند طوری که حتی روز فوت دخترشان چون از قبل قول سخنرانی داده بودند، سخنرانی را تعطیل نکردند.

حسن جمشیدی به مناسبت سالروز درگذشت علامه جعفری در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه خراسان، گفت: علامه محمدتقی جعفری از جمله فیلسوفان مسلمان و مولوی شناسان معاصر ایران است که 18 سال اول دوران تحصیل خود را در تبریز و تهران گذراند و پس از آن به شهر قم مهاجرت کرد و ضمن تحصیل در مدرسه دارالشفای قم ملبس به لباس روحانیت شد و دروس خارج را در آنجا آغاز کرد.

وی تصریح کرد: علامه جعفری برای ادامه و تکمیل تحصیلات خود راهی نجف شد و 23 ساله بود که در آنجا به درجه‌ اجتهاد نایل شد.

جمشیدی اظهار کرد: از ویژگی‌های بارز مرحوم جعفری، خود لفظ علامه است که به هر شخص تعلق نمی‌گیرد و چون ایشان اطلاعات بسیار گسترده فراوانی درحوزه‌های متعدد نظیر عرفان، ادبیات، فلسفه، فیزیک و .. داشتند یک علامه بزرگ شناخته شدند.

وی گفت: علامه محمدتقی جعفری کتابی با عنوان شرحی بر نهج‌البلاغه را تالیف کرده‌اند که لازمه‌ تالیف این کتاب آگاهی و آشنایی بسیار با ادبیات عرب و تاریخ اسلام و خود نهج‌البلاغه است که وی این آگاهی و آشنایی را به طور وسیعی در اختیار داشت.

این استاد دانشگاه اظهار کرد: علامه جعفری با پروفسور حسابی رابطه‌ی صمیمی داشتند و حدود 25 سال برای یکدیگر جلسات علمی گذاشتند.

جمشیدی افزود: علامه در این جلسات راجع به مباحث فلسفی و علوم انسانی بحث می‌کردند و پروفسور حسابی هم مباحث مربوط به فیزیک نظری را ارائه می‌دادند.

جمشیدی در خصوص علت ماندگار شدن علامه جعفری گفت: علامه محمدتقی جعفری به سبب اخلاق عالیه خود به شهرت رسیدند و ماندگار شدند.

وی خاطرنشان کرد: به طور معمول به میزانی که هرکس به علمی دست پیدا می‌کند رابطه‌اش با مردم به همان میزان کمتر می‌شود و بیشتر از سابق از مردم فاصله می‌گیرد ولی مرحوم علامه جعفری،‌ علی‌رغم علامه بودن خود اصلا اینگونه نبودند و بسیار فروتن و متواضع و اهل معاشرت بودند.

جمشیدی گفت: علامه جعفری بیشتر از آنکه کلاس برگزار کنند به سخنرانی می‌پرداختند و با مردم بسیار نزدیک بودند و به طور عمده درخدمت نسل جوان بودند.

 

انتهای پیام

  • حسن جمشیدی

به مناسبت روز جهانی فلسفه 27 آبان 1393

یک پژوهشگر: فلسفه، پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای به سوالات می‌دهد

یک پژوهشگر: فلسفه، پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای به سوالات می‌دهد

یک محقق و پژوهشگر گفت: در حالی که همه افراد جامعه جهت استدلال و تبیین مسائل و عقلانیت نیازمند فلسفه هستند، اما نسبت به آن چندان مهرورزی صورت نمی‌گیرد.

یک محقق و پژوهشگر گفت: در حالی که همه افراد جامعه جهت استدلال و تبیین مسائل و عقلانیت نیازمند فلسفه هستند، اما نسبت به آن چندان مهرورزی صورت نمی‌گیرد.

 

حسن جمشیدی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه خراسان، به مناسبت روز جهانی فلسفه اظهار کرد: این روز 12 سال است که توسط سازمان یونسکو تعیین شده و فرصتی است که روی موضوعات مختلف فلسفی و نیز فلسفه‌های خاص کار کنیم همچنین در جامعه چندان روی فلسفه اخلاق و فلسفه تاریخ و فلسفه ذهن و معرفت‌شناسی و فلسفه‌های مورد نیاز دیگر زیاد کار نشده است.

 

وی با بیان این‌که «در فلسفه بزرگانی مانند ابن‌سینا، فارابی، ملاصدرا و سهروردی را داریم» افزود: این روز فرصتی است که تنها به بحث الهیات و فلسفه وجود نپردازیم و به بخش‌های دیگر فلسفه که جامعه به شدت به آن نیاز دارد مانند فلسفه اخلاق پرداخته شود هر چند که خود همین فلسفه وجود یا الهیات هم خیلی مورد توجه قرار نمی‌گیرد.

 

این پژوهشگر، فلسفه را اینگونه تشریح کرد: نمی‌توان پاسخ شفاف و روشنی به چیستی فلسفه داد و تلاش‌هایی که در جهت پاسخگویی به برخی از سوالات انجام می‌شود خود فلسفه است و هر کاری که بشر انجام می‌دهد که مبتنی بر چیستی و چرایی است کاری فلسفی است.

 

وی اضافه کرد: باورهای زیادی داریم و به هر میزانی که این باورها، شواهد و دلیل و برهان و مستندات داشته باشد احساسات و یا عواطفمان کمتر خواهد بود به این معنی که هر چقدر استدلالات کمتر باشد احساسات و عواطف قوی‌تر است.

 

جمشیدی گفت: به طور قطع افراد در خصوص مسائلی که شفاف و روشن است بحث نمی‌کنند و تمامی اختلافات بیشتر در جایی است که دلیل و شواهد و مستندات وجود ندارد همچنین بخشی از دعواها در جامعه به دلیل عدم وجود پشتوانه و مستندات و شواهد و همان عقلانیت است لذا فلسفه باید فراگیر شود و هرچقدر که فلسفه عمق بیشتری داشته باشد باورها باید بیشتر مستدل شود.

 

وی ادامه داد: در واقع فردی که مستندات ندارد همیشه سرو صدا می‌کند در نتیجه با بلند کردن صدا می‌خواهد پشتوانه و دلیل ایجاد کرده و جامعه و یا طرف مقابل را قانع کند.

 

این محقق و پژوهشگر تصریح کرد: باید باور کنیم که همه زندگی ما مسائل تجربی نیست و همه چیز با فیزیک و شیمی و زیست حل و فصل نمی شود بلکه فراتر از امور تجربی هم چیزهایی هست، در این راستا ما با موضوعات و یا مسائلی برخورد می‌کنیم که صرف تجربه پاسخ درستی به آن‌ها نمی‌دهد گرچه عقلانیت محض هم راهگشا نخواهد بود.

 

جمشیدی با بیان این‌که «زندگی در امور تجربی محصور نیست» اظهار کرد: گاه پرسش‌هایی وجود دارد که پاسخ‌های کاملی می‌طلبد که تجربه همیشه جواب این سوالات را نمی‌دهد، پس نیازمند به فلسفه هستیم در نتیجه عملا همه مردم با فلسفه سروکار دارند شاید بعضی متوجه آن نشوند.

 

این پژوهشگر افزود: دادوستد فراگیری بین فلسفه و دیگر علوم وجود دارد و همه حوزه‌ها برای اثبات موضوعات خود به شدت نیازمند فلسفه هستند. هیچ علمی از چیستی موضوع خودش بحث نمی‌کند چون ورود به قلمرو فلسفه است.

 

وی گفت: همه ما به نحوی که یا متوجه آن هستیم یا نیستیم با فلسفه سرو کار داریم گاه باورهایی داریم که هیچ پشتوانه‌ای ندارند، به بیان دیگر در جهان چیزی یا هست یا نیست و اگر نیست دیگر نباید درگیر آن شد.

 

وی اضافه کرد: موضوعاتی وجود دارد که راز است و نمی‌شود آنها را گشود و هیچ کلیدی به آن‌ها نمی‌خورد همچنین تشخیص این چهار عرصه از یکدیگر نیز کار فلسفه و فلسفی است.

 

این پژوهشگر با بیان این‌که «علوم تجربی ضرورت دارد، قابل اعتنا است ولی قابل اعتماد نیست» گفت: فلسفه به معنی دلیل و برهان است و پاسخ‌های قانع‌کننده و شفافی به سوالات می‌دهد.

 

این مدرس حوزه و دانشگاه تصریح کرد: در هیچ کدام از دولت‌های بعد از پیروزی انقلاب آنگونه که باید نتوانستند عملکرد خود را موجه و مستدل برای مردم بیان کنند حتی از تئوری ولایت فقیه به عنوان یک شکل از حکومت نتوانستند دفاع کنند، چون به فلسفه سیاسی خیلی پرداخته نشد.

 

وی ادامه داد: تئوری ولایت فقیه در فلسفه سیاسی می‌تواند ورز بخورد و قوی بشود و راهگشای جوامع دیندار باشد نه فقط جهان شیعه بلکه اهل سنت نیز می‌توانند از آن بهره ببرند به شرط آن که وارد عرصه فلسفه سیاسی بشود.

 

جمشیدی تصریح کرد: افرادی که فلسفه دارند قدرت فهم بیشتر مسائل را دارند لذا اگر در میان دولتمردان کسانی باشند که این قدرت را داشته باشند بسیاری از مسائل راحت‌تر حل می‌شوند شاید به همین جهت هم از حکومت فیلسوفان سخن گفتند.

 

این پژوهشگر با بیان این‌که «در دنیای داد و ستدی زندگی می‌کنیم و همه با هم ارتباط دارند» در ادامه اظهار کرد: در این دنیا همه به هم، پیر به جوان و جوان به افراد سالخورده نیازمند است علوم هم این گونه هستند و علوم به فلسفه و فلسفه به علوم نیاز دارد.

 

وی با بیان این‌که «همه انسان‌ها با سه موضوع حقایق، ارزش‌ها یا ادراکات اعتباری و توهم روبرو هستند» گفت: ارزش‌های اعتباری ممکن است در جوامع گوناگون متفاوت باشد ولی در جامعه ما ارزش‌های اعتباری را همان ارزش‌های واقعی می‌دانند این در حالی است که از ادراکات اعتباری نمی‌توان انتظار ارزش‌های واقعی را داشت و در این زمینه آنچه که می‌تواند ما را یاری کند فلسفه است همچنین به ما بگوید که چه چیزی واقعی و چه چیزی اعتباری و چه چیزی وهمی است.

انتهای پیام

 

  • حسن جمشیدی

 رشادت اباالفضل(ع) در تصمیم‌گیری‌ موقعیت‌های حساس نمایان است

ایسنا

بیست و هشتم شهریور 97

جمشیدی:  دانشگاه گفت: رشادت حضرت اباالفضل(ع) در تصمیم‌گیری در موقعیت‌های حساس و بغرنج نمایان است.

حسن جمشیدی در گفت‌وگو با ایسنا، درباره واژه «رشادت» و اطلاق این واژه به حضرت اباالفضل(ع) اظهار کرد: می‌توان در یک کار میدانی به سراغ مردم رفت و از آن‌ها پرسید که چرا به آن حضرت «رشید» می‌گویند. البته برخی رشادت را بیشتر به معنای جنگاوری می‌دانند؛ یعنی کشت‌وکشتار بیش از اندازه. در حالی که اگر به آن حضرت «رشید» می‌گوییم، این معنا مهم نیست. به نظر من، مهم آن است که توانسته در موقعیت‌های حساس و بغرنج تصمیم‌های درستی بگیرد و این‌ها خود حاکی از رشادت حضرت اباالفضل(ع) است.

وی درباره معنای واژه «رشادت» بیان کرد: ما چند واژه داریم که به یکدیگر نزدیکند؛ مثل رشادت، شجاعت و شهامت که البته تفاوت‌هایی در این‌ها وجود دارد. همچنین بحثی با عنوان رشید و رشیده داریم؛ یعنی صرف این که افراد ممکن است به لحاظ سنی به بلوغی رسیده باشند، رشید نیستند. یعنی هنوز نمی‌توانند یک‌سری تصمیمات را بگیرند و رشد لازم را به لحاظ فکری ندارند؛ لذا به آن‌ها غیر رشید می‌گویند. 

این مدرس دانشگاه اضافه کرد: پس افراد باید به لحاظ فکری به مرحله‌ای رسیده باشند که بتوانند تصمیم‌گیری‌های جدیدی کنند و در جامعه فرد رشید، علاوه بر توانایی جسمی، دارای فهم و شعور است و منافع و ضرر خود را تشخیص می‌دهد.

 

جمشیدی ادامه داد: در جریان حادثه کربلا، حضرت اباالفضل شخصیتی است که موقعیت اجتماعی خیلی خوب دارد؛ یعنی با توجه به این که از خانواده بنت اسد هست، شخصیتی ممتاز است و در جریان عاشورا، از آن‌جا که ایشان فردی جنگاور و شایسه بود، بسیار تلاش می‌شد وی را از مجموعه‌ای که در کنار امام حسین(ع) بودند کنار بکشند؛ ولی ایشان بین سپاه برادر و سپاه دشمن تصمیم‌گرفت که در کنار برادر بماند و این بیانگر رشد اباالفضل(ع) است؛ یعنی کسی که توانسته منافع دنیوی و اخروی خود را بر منافع مادی ترجیح دهد و این حاکی از رشد و بلوغ فکری آن حضرت است.

وی اشاره کرد: در جریان کربلا اصرار دشمن بر کشتن امام حسین(ع) و یا بیعت بود و با توجه به شناختی که ما از ایشان داریم، آن حضرت اهل بیعت کردن با یزید نبود و وی را به رسمیت نمی‌شناخت؛ ولی آن‌ها دو راه بیشتر در مقابل امام حسین(ع) نگذاشتند؛ یا تن به کشته شدن دهد و یا این که با آنان بیعت کند و چون ایشان بیعت را نمی‌پذیرفت، در نتیجه تنها راه کشته شدن بود و شخصیت‌هایی چون حضرت اباالفضل در جریان حادثه کربلا عمق بیشتری به این واقعه می‌دهد.

این مدرس دانشگاه خاطرنشان کرد: بحث تدبیر امور کردن و تصمیم‌گیری در موقعیت‌های خاص در رشد بسیار موثر است. ضمن این که همان‌گونه که می‌دانیم، رشد یک واژه قرآنی است و اگر به حضرت اباالفضل(ع) واژه «رشید» تعلق می‌گیرد، به آن خاطر است که در داستان ایشان می‌بینیم آن حضرت در موقعیتی است که در کنار رود فرات می‌رود و می‌تواند خود آب بنوشد، در حالی که این کار را نمی‌کند و تصمیم می‌گیرد آب را برای کودکان آورد و این خود یک تصمیم حاد و خاص است. 

جمشیدی تصریح کرد: همچنین، زمانی که به آن حضرت پیشنهاد پست و مقام‌هایی داده می‌شود و به وی گفته می‌شود از حسین(ع) جدا شود، در چنین موقعیتی اباالفضل(ع) تدبیر می‌کند و این مساله که بتواند از چنین پست و منصب‌ها و مقام‌هایی چشم پوشیده و در کنار اباعبدالله بماند، خود موقعیت و تصمیم خاصی برای ایشان رقم می‌زند و به نظر من، اگر کلمه رشید را برای ایشان به کار می‌برند، به این معنا است.

 

وی در تکمیل سخنان خود گفت: بنابراین، رشادت ایشان بیشتر به لحاظ تصمیم‌گیری‌هایی است که در آن فضا می‌گیرد و این تصمیم با یک پشتوانه قوی است که ممکن است معنوی و یا تعلق خاطر به برادر خویش باشد. پس ایشان توانسته در یک موقعیت بحرانی و خاص نقش کلیدی و حساسی داشته باشد.

 

 

  • حسن جمشیدی

نقش کلیدی مسلم بن عقیل در نگاه امام حسین(ع)

نقش کلیدی مسلم بن عقیل در نگاه امام حسین(ع)

بیستم مرداد 1398

یک پژوهشگر و مدرس فلسفه گفت: شخصیت مسلم بن عقیل در واقع منادی و احیاگر اخلاق در کوفه بود.

حسن جمشیدی خراسانی در گفت‌وگو با ایسنا، در خصوص نقش اخلاق‌گرایی در حرکت مسلم‌ بن عقیل اظهار کرد: تمامی ابزارهایی که مسلم بن عقیل برای اهدافش از مکه تا کوفه استفاده می‌کند، گواه بر این است که ذره‌ای پا از حوزه اخلاق و شریعت بیرون نمی‌گذارد و من معتقدم چنین افرادی خود منادی و احیاگر اخلاق بوده‌اند و تفاوت چنین شخصیت‌هایی با کسانی که از دین به عنوان ابزار بهره می‌جویند؛ هم چون معاویه و ابن زیاد که نماز را نیز به جا می‌آوردند، در همین نکته است.

نگاهی به دورنمای تاریخی مسلم بن عقیل

وی عنوان کرد: در یک دورنمای تاریخی می‌توان گفت همه اطلاعاتی که از شخصیت مسلم‌بن عقیل؛ از سرداران باوفای امام حسین(ع) داریم، تقریبا از ماجرا کربلا به بعد است. بنابراین از زمانی که امام حسین(ع) در مکه حضور داشتند و در جریان دعوت اهل کوفه، با نام و عنوان مسلم آشنا می‌شویم و نسبت به زندگی قبل از آن چندان اطلاعات دقیقی نداریم. الا این که اهل سنت از ایشان به عنوان تابعین بزرگ یاد کردند و می‌توان به شان و منزلت مسلم بن عقیل پی برد.

این پژوهشگر و مدرس فلسفه بیان کرد: برخی می‌گویند سن مسلم در جریان کربلا 27 سال بوده است. اما با توجه به این که اولا ایشان در جنگ صفین شرکت کرده و در کنار حضرت امیر(ع) و نیز از یاران با وفای امام حسن(ع) بوده، حتی بر طبق برخی منابع، در بعضی از فتوحات آفریقا نیز شرکت کرده است، ثانیا از آن‌جا که دو فرزند ایشان که در کربلا به شهادت رسیدند، در سنین 26 و ۲۷ سال بوده‌اند و از همه مهم‌تر با توجه به پختگی و مهارت ایشان،  به احتمال بسیار زیاد سن ایشان بالای50 سال است.

جمشیدی خراسانی ضمن اشاره به این که در مورد مادر، همسر و تعداد فرزندان ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد، تصریح کرد: در مجموع باید گفت ما اطلاعات قابل اعتماد و وسیعی پیش از حادثه کربلا از مسلم بن عقیل نداریم. از زمانی که امام حسین(ع) وارد مکه می‌شوند، نامه‌ از طرف کوفیان به آن حضرت می‌رسد و از ایشان می‌خواهند به سمت کوفه آیند. در این جریان، مسلم به عنوان نماینده از طرف امام حسین(ع) در کوفه حکم گرفته و در پانزدهم رمضان سال 60 از مکه به سمت مدینه و از آن‌جا به کوفه می‌رود و تقریبا پنجم ذی‌الحجه وارد کوفه می‌شود.

نقش کلیدی مسلم در نگاه امام حسین(ع)

وی اضافه کرد: می‌توان گفت از پانزدهم رمضان سال 60 شخصیت مسلم برای ما آشکار شده و اطلاعات بسیار خوبی در مورد او وجود دارد. ضمنا انتخاب مسلم توسط امام حسین(ع) بیان‌گر نقش کلیدی ایشان در نگاه آن حضرت است و به عقیده من مسلم را باید در کنار علی اکبر و ابالفضل و زینب(س) قرار داد و او جزو شخصیت‌های کلیدی حادثه کربلا است.

این پژوهشگر و مدرس فلسفه افزود: با توجه به مکاتبات بسیار زیادی که از کوفه صورت می‌گیرد و نیز نظر به معرفت و شناختی که امام حسین(ع) از کوفیان داشته‌اند، آن حضرت به دنبال فردی می‌گردد که به عنوان نماینده خود به این شهر بفرستد. لذا ایشان به دنبال شخصی است که یکم امین؛ دوم نماینده واقعی آن حضرت؛ سوم پخته و کارآمد؛ چهارم شجاع؛ پنجم دارای تحلیل بسیار خوب و جامع از اوضاع و احوال؛ ششم دارای شناخت خوب نسبت به کوفه باشد و از همه مهم‌تر آن که کوفیان نیز او را بشناسند. بدین جهت بهترین گزینه در میان اطرافیان، مسلم بن عقیل خواهد بود که از شخصیت ممتازی در بین یاران امام حسین(ع) برخوردار است.

جمشیدی خراسانی خاطرنشان کرد: مسلم بن عقیل فردی است که در همراهی با برادر آن حضرت یعنی امام حسن مجتبی(ع) میزان وفاداری و تعهد خود را نشان داده است و نیز حضور او در جنگ صفین در برابر سپاه معاویه، بیان‌گر رشادت و شجاعت اوست. لذا شجاعت ایشان نیز معروف و مشهور و این موضوع حاکی از آن است که  همگی او را به شجاعت می‌شناختند؛ چنان که پدرش عقیل را به عنوان نساب‌العرب می‌شناختند.  بنابراین، این که برخی از متون نقل کرده‌اند که ایشان نامه‌ای به امام حسین(ع) مبنی بر بازگشت می‌نویسد و امام این موضوع را ناشی از ترس مسلم می‌بیند، چندان صحیح نیست و با شخصیتی که ما از مسلم می‌شناسیم ناسازگار است. پس نه مسلم چنین نامه‌هایی را نوشته و نه امام حسین(ع) به ایشان چنین پاسخ‌هایی را داده است و لذا نه مستند، نه قابل اعتماد و نه قابل اعتنا است. 

رفتار مسلم بن عقیل، نمایان‌گر سلامت اخلاقی اوست

وی ضمن تاکید بر این که نماینده امام حسین در کوفه باید فردی امین باشد، تصریح کرد: امین بودن از دو جهت است؛ یکی این که بتواند آنچه را امام می‌خواهد، به مردم منتقل کند و دیگر آن که بتواند آنچه را مردم می‌خواهند، به آن حضرت انتقال دهد. چرا که او وکیل امام در کوفه است و نیز انتقال‌دهنده خواسته‌های مردم به امام حسین(ع). پس باید فردی زیرک، باهوش و فهیم باشد و مسلم چنین ویژگی‌هایی داراست.

این پژوهشگر و مدرس فلسفه ادامه داد: از سوی دیگر، انگیزه‌های مادی و نان به نرخ روز خوردن یک صفت بارز شده بود. پس فضای موجود در آن زمان، فضایی است که با اندک پولی می‌توانند افراد را بخرند یا بفریبند و چه بسیار افرادی که با چنین بهای اندک خود را ‌فروختند. اما آنچه را که مسلم به دست آورده بود، به بهای ارزانی نبود که به راحتی از دست دهد. لذا تسلیم نشد و به تعهد و پیمانی که بسته بود، پای‌بند ماند و این حاکی از سلامت اخلاقی ایشان است.

مسلم؛ الگوی دین‌ورزانی که می‌خواهند سیاست پیشه کنند

جمشیدی خراسانی همچنین در خصوص نیاز به تسری اخلاق‌گرایی مسلم در جامعه امروز گفت: جایگاهی که مسلم نزد امام حسین(ع) دارد از یک طرف؛ و نیز نقشی که می‌تواند در ماجرای کربلا و جلب امام به سمت کوفه داشته باشد، از طرف دیگر حائز اهمیت است و مسلم می‌توانست مانند بسیاری از آنان که قبایی برای دنیا و پست و منصبی برای حکومت و حاکمیت دوخته بودند، به بهترین شکل از این موقعیت استفاده کند؛ اما چنین نکرد و به عقیده من این امر مساله مهمی است که ایشان بتواند از دین خود در برابر بسیاری از مسائل مادی و پیشنهادهای فریبنده که مطرح بود، دفاع کند.

وی ضمن اشاره به این که مسلم نمونه بارزی از ویژگی دنیاگریزی و آخرت‌گرایی است، خاطرنشان کرد: مسلم اهداف مقدسی داشت و هرگز ذره‌ای برای پیش‌برد اهداف ارزشمند امام(ع) از مال و منال سوء استفاده نکرد. به علاوه، نکته جالبی که در زندگی مسلم وجود دارد و به صراحت بیان کرده‌اند، این است که گفته می‌شود ایشان وارد کوفه شد و هفتصد درهم از شخصی قرض گرفت. در هنگام صدور حکم و قرار قتل، ایشان فرمود اسب و شمشیر و زره من را بفروشید و قرض آن طلبکار را بدهید. بنابراین، نمی‌توانید اهداف مقدسی داشته باشید و برای این اهداف مقدس، از ابزار نامقدس استفاده کنید و مسلم یاری با وفا برای امام حسین و مدافعی سرسخت از قلمرو دین بود و لذا ایشان الگوی قابل توجهی است برای دین‌ورزانی که می‌خواهند سیاست پیشه کنند.

انتهای پیام

 

  • حسن جمشیدی

آیت‌الله شمس خراسانی درگذشت

آیت‌الله شمس خراسانی درگذشت

ششم دیماه 1398

ایسنا/خراسان رضوی آیت‌الله سید حسین شمس خراسانی روز گذشته، پنجم دی ماه، در سن 92 سالگی درگذشت.

آیت‌الله سید حسین شمس خراسانی، عالم دینی برجسته خراسانی و از اساتید حوزه علمیه مشهد و قم بامداد روز گذشته، پنجم دی ماه، در سن 92 سالگی در گذشت. بناست پیکر وی به عراق منتقل شده و در وادی‌السلام نجف اشرف به خاک سپرده شود.

 

حسن جمشیدی، از شاگردان آیت‌الله شمس خراسانی، در گفت‌وگو با ایسنا در خصوص وی، اظهار کرد: ایشان متولد سال 1306 در روستای ابرده استان خراسان هستند. آیت‌الله شمس خراسانی تحصیلات حوزوی خود را در سال 1318 در حوزه علمیه مشهد آغاز کردند و مدتی پس از آن برای ادامه تحصیلات راهی حوزه علمیه قم و نجف شدند، اما بار دیگر به مشهد بازگشتند.

 

وی ادامه داد: ایشان جزء شاگردهای زبردست آیت‌الله سیدمحمدحسین بروجردی، امام خمینی(ره)، علامه سیدمحمدحسین طباطبائی و آیت‌الله میلانی بودند. همچنین دوستی و رفاقتی با آیت‌الله آشتیانی، از اساتید فلسفه داشتند.

 

جمشیدی تصریح کرد: ایشان آثار متعددی دارند که برخی از آن‌ها منتشر شده و برخی نیز تا کنون منتشر نشده است. از جمله آثار چاپ شده ایشان می‌توان به توحید ناب، توحید از نگاهی نو، الأمر بین الأمرین، مشکات الأصول، التوحید بین الفلسفة المادیة و المدرسة العرفانیة اشاره کرد که در مجموع آثار دینی ارزشمندی هستند.

 

وی خاطرنشان کرد: آیت‌الله شمس خراسانی با وجود این‌که از شاگردان برجسته علامه میلانی بودند و سواد لازم را داشتند، هیچ‌گاه به دنبال مرجعیت نبودند و در این زمینه فعالیتی نکردند. ایشان حتی مبادرت به چاپ کتاب‌های خود نمی‌کردند و پسر ایشان برخی از آثار ایشان را به چاپ رساندند.

 

این پژوهشگر فلسفه و الهیات با اشاره به اینکه «آیت‌الله شمس خراسانی فرد بسیار با تقوا و خدا ترسی بودند»، افزود: وی همچنین نسبت به استفاده کردن از وجوهات بسیار پرهیز داشتند و حساس بودند.

 

وی اضافه کرد: از جمله صفات بارز ایشان می‌توان به تسلط زیاد بر بحث اصول و کتاب‌های آیت‌الله اصفهانی اشاره کرد.

انتهای پیام

  • حسن جمشیدی

آثار امام‌ خمینی(ره) بیانگر شأن فقاهت ایشان است

آثار امام‌ خمینی(ره) بیانگر شأن فقاهت ایشان است

14 خرداد 1399

ایسنا/خراسان رضوی یک پژوهشگر حوزه دین و فلسفه گفت: کتاب‌های تألیف شده و منتشر شده به علاوه کلاس‌های درسی امام خمینی(ره) نشان‌دهنده مقام و شأن فقاهت ایشان است.

حسن جمشیدی در گفت‌وگو با ایسنا درخصوص انواع فقه اظهار کرد: دو نوع فعالیت در حوزه فقه وجود دارد که اساتید ما آن‌ها را انجام داده و به تبع آن‌ها ما نیز در حوزه به انجام این دو نوع فعالیت می‌پردازیم. یک نوع این فعالیت‌ها آموزش اصول و فقه و دیگری نگارش و چاپ کتاب در حوزه‌های مختلف فقه، اصول و ... است.

وی ادامه داد: امام خمینی (ره) نیز علاوه بر این که در قم و هم‌چنین نجف کلاس درس داشته‌اند، کتاب‌هایی نیز تألیف کرده‌اند. به این ترتیب کتاب‌های تألیف شده و منتشر شده به علاوه کلاس‌های درسی ایشان نشان‌دهنده مقام و شأن فقاهت امام خمینی (ره) است.

این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه با بیان این که بسیاری از علما به فقه سیاسی اعتقاد ندارند، افزود: فقه یک موضوع فردی است و در آن وظیفه و تکلیف فرد نسبت به عملی که انجام می‌دهد، مشخص می‌شود. به عنوان مثال بیان می‌شود که عمل واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح است.

جمشیدی با اشاره به این که سیاست موضوع و مسئله‌ای فردی نیست و در ارتباط با حکومت است، بیان کرد: به همین دلیل برخی از عالمان مانند «آیت‌الله خویی» موافق فقه سیاسی نبوده‌اند در حالی که امام خمینی موافق این دیدگاه بوده‌اند.

وی خاطرنشان کرد: هم‌چنین برخی معتقدند علم اصول باید موضوع داشته باشد در حالی که امام خمینی (ره) جزء افرادی هستند که معتقدند لازم نیست علم اصول موضوع داشته باشد. امام خمینی (ره) جزء معدود افرادی هستند که درهر دو حوزه عرفان و فقه آثار پخته و مشهوری دارند.

این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه تشریح کرد: معمولاً زمانی که افراد به دنبال عرفان می‌روند، سیاست را رها می‌کنند. به طوری که شاید بتوان بیان کرد که آن‌ها از شر سیاست به سراغ عرفان رفته و به آن پناه می‌برند. بنابراین تعداد اندکی از افراد می‌توانند عرفان را در کنار شأن و مقام فقاهت حفظ کنند. امام جزء افرادی بودند که در هر دو زمینه عرفان و سیاست فعالیت داشتند. تا حدودی می‌توان این ویژگی را جزء ویژگی‌های منحصر به فرد ایشان در نظر گرفت.

جمشیدی تصریح کرد: افرادی مانند ابن عربی، مولوی، حافظ و بزرگان دیگر در حوزه عرفان، اغلب شاید به دلیل سرخوردگی‌های سیاسی به عرفان روی آورده و به بالندگی و رشد آن کمک کرده‌اند. زمانی که امام (ره) به قدرت رسیده و جمهوری اسلامی را تشکیل دادند؛ به جز تفسیر سوره حمد توسط ایشان، فعالیت دیگری از جانب ایشان در حوزه عرفان دیده نمی‌شده‌، با این وجود این جلسات نیز پس از مدتی لغو شده و افرادی مانع برگزاری آن‌ها شدند.

وی عنوان کرد: به این ترتیب فعالیت‌ها و آثار به‌جا مانده از ایشان در زمینه عرفان مانند نوشته‌های ایشان درخصوص صلاة، شرح دعای سحر و ... مربوط به دوره قبل از به قدرت رسیدن ایشان است. به این ترتیب امام در زمینه‌های فلسفه، عرفان و فقه مهارت داشته و شاگردان زیادی تربیت کرده‌اند.

امام خمینی (ره)، مفاهیم عمیق و دشوار عرفانی را در قالب شعر بیان می‌کردند

این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه گفت: افرادی مانند «شهریار»، «نیما یوشیج» و ... که در حوزه شعر فعالیت دارند، مهارت شعری داشته و در این مهارت غرق شده بودند؛ به گونه‌ای که کار دیگری به جز سرودن شعر نداشتند و لذا اشعار امام (ره) با اشعار آن‌ها قابل مقایسه نیست. با این وجود خواندن اشعاری که امام خمینی (ره) آن‌ها را سروده‌اند؛ بسیار لذت‌بخش است.

جمشیدی اضافه کرد: ممکن است تعداد اشعار و آثار باقی مانده از خیام و حافظ در مقایسه با مولوی اندک باشد؛ اما همین تعداد کم نیز بسیار تأثیرگذار و ارزشمند هستند. تعداد اشعار امام خمینی (ره) و «علامه طباطبایی» نیز اندک بوده اما بسیار ارزشمند، زیبا و دلچسب هستند.

وی ادامه داد: تنها افراد خاص و نزدیک امام خمینی (ره) از شعرسرایی ایشان اطلاع داشتند؛ به طوری که اشعار امام منتشر نشده و پس از فوت ایشان، این اشعار منتشر شده‌است. امام خمینی (ره) مضامین و مفاهیم بسیار دشوار عرفانی را در قالب ادبی و شعری بیان کرده‌اند که این کار علاوه بر مهارت نیازمند ذوق و سلیقه نیز است. انتهای پیام

https://www.isna.ir/news/99031408572/%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%B1%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%A3%D9%86-%D9%81%D9%82%D8%A7%D9%87%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

  • حسن جمشیدی