26- ثم استخرج من الأب الأول أنوار الأقطاب شموسا تسبح فی أفلاک المقامات و استخرج أنوار النجباء نجوما تسبح فی أفلاک الکرامات و ثبت الأوتاد الأربعة للأربعة الأرکان فانحفظ بهم الثقلان فازالوا مید الأرض و حرکتها فسکنت فازینت بحلی أزهارها و حلل نباتها و أخرجت برکتها فتنعمت أبصار الخلق بمنظرها البهی و مشامهم بریحها العطری و أحناکهم بمطعومها الشهی ثم أرسل الأبدال السبعة إرسال حکیم علیم ملوکا على السبعة الأقالیم لکل بدل إقلیم و وزر للقطب الإمامین و جعلهما إمامین على الزمامین.
در این فراز چند اصطلاح کلیدی به کار رفته است:
أب الاول؛ منظور از آن فرد خاص نیست. یعنی شخص معین نیست بلکه یک مفهوم کلی است. پدر اول در حقیقت پدر اصلی و حقیقی همه است. نه فقط انسان بلکه هستی بخش همه موجودات است احتمال داده اند منظور همان حقیقت محمدیه باشد. این حقیقت بود که روح هستی را در ممکنات جاری ساخت.
الاقطاب؛ جمع قطب به معنای لیدر و محور و چیزی برابر نهاده امام است. قطب بیشتر در قلمرو عرفان مطرح است ولی امام و پیشوا در عرصه های مختلف کاربرد دارد. شاید کاربرد همان امام در عرفان همین قطب بشود. لذا بعضا از امامان شیعه قطب هم یاد می شود. گویاتر از امام به نظر می رسد ولی باشد. قطب عالم امکان. قطب به انسان کامل هم گفته می شود. عمده ولایت قطب معنوی است ولی ممکن است ولایت ظاهری هم داشته باشد. درفتوحات نیز به توضیح آن خواهد پرداخت. و توضیح بیشتری داده خواهد شد.
النجبا؛ مفرد آن نجیب به افرادی گفته می شود که بزرگ زاده اند. از خانواده ای اصیل و اهل مبادی آدابند. در عرفان نجبا به کسانی گفته می شود که عهده دار بارهای سنگین خلائق اند.
اوتاد الاربعه؛ اوتاد به معنای میخ و چیزی که محکم و استوار می دارد. در اصطلاح اوتاد کسانی هستند که جهان را بر پا می دارند. میخهای از هم نپاشیدن حقایق عالمند.
ابدال؛ در روایاتی که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که ابدال کسانی اند راضی به قضای خداوند هستند، شکیبا بر محارم خداوند، خشمگین شدن برای رضای خدا، اهل بخشش و گذشت و احسان در حق کسانی که به آنها بد کردهاند، اهل مواسات و جود و سخا و خیرخواهی اند. در روایت است که پیوسته چهل نفر از امت من قلبهایشان همانند قلب حضرت ابراهیم است. آنها بلاها را از اهل زمین دور میکنند. آنها این مقام را به وسیله جود و بخشش و خیرخواهی به دست آورده اند.
شیخ اعظم می فرماید: در ادامه آفرینش سعادت و شقاوت که بیان شد، بعد از آنها، از پدر اول که پدر ارواح همه موجودات است و منظور همان حقیقت محمدی است، انوار اقطاب را آفرید که به صورت خورشیدهای تابناک و درخشان در مقامات افلاک شناورند.
و بعد از آن انوار نجبا را آفرید که به صورت ستاره های تابان در همان افلاک شناورند.
و بعد از آن اوتاد را آفرید که چهارتا هستند و برای حراصت و حفاظت از چهار جهت جهان آفریده شدند. ایشان به عنوان چهار کن برای استواری و محکم بودن و از هم نپاشیدن جهان آفریده شدند. به وسیله همین اوتاد است که انسانها و فرشته ها ایمن هستند. اینها مسولیت حفاظت و حراست از فرشته ها و انسانها را بر عهده دارند. با آفرینش همین اوتاد بود که زمین قرار و آرام گرفت. نوسانات و لرزشهای زمین فرو کاسته شد. و زمین به زیور گلها و زنیت گیاهان آراسته شد. و جامه سبز زنگ زیبا به تن کرد. خیر و برکت در زمین فزونی یافت. چشم آفریده ها با دیدن مناظر زییای آن و مشامشان با بوییدن عطر گلهای آن و چشایی آنها با خوردنی های لذت بخش بهره مند و برخوردار شدند.
آن گاه خداوند حکیم ابدال هفتگانه را آفرید و پادشاهان و فرمانروایان را به نواحی و مناطق و اقلیمهای هفتگانه اعزام فرمود. هر اقلیمی را به یکی از ابدال سپرد.
برای هر قطب دو امام قرار دارد به عنوان معاون و دستیار که هر یک عهده دار وزراتخانه ای شدند. هر یک از این دو مسوولیت و قلمرو خاصی را بر عهده دارد. یکی عهده دار سمت راست قطب است که نظر به ملکوت عالم دارد و دیگری که عهده دار مسوولیت سمت چپ قطب است و نظر به عالم ملک دارد. و این امام که نظر به عالم ملک دارد از نظر شان و منزلت برتر و بالاتر از آن امام است که نظر به ملکوت عالم دارد. و همین امام نیز جانشین قطب خواهد بود. و امام نیز دو تن امین برایشان گمارد. این دو امین هم زمان نیستند بلکه در دو زمان غیر هم می باشند.
آن چه در این فراز بیان فرمود تقریبا تشکیلات و سازمان نهاد تصوف است. و نظر خود را به تفصیل در باره سازمان و سیستم و لازمه آن با قدرت و آمیختگی قدرت با فساد را بیان کرده ایم.
از نظر ابن عربی بالاترین مقام مقام اقطاب است.
در مقام و مرتبه بعد از اقطاب، مرتبه و مقام امام است که امام به منزله وزیر و معاون قطب است.
در مرتبه بعد از اقطاب و امام، مقام نجبا است.
در مرتبه بعد از نجبا مقام اوتاد است.
و در مرتبه بعد از اوتاد مرتبه و مقام ابدال است.
نسبت به هر یک از این مقامها در بین عرفا حرف و سخن بسیار است. چنان که گفته آمد در رابطه با هر یک از اینها خود شیخ اعظم در آینده طی ابواب خاصی توضیحاتی خواهد داد.
سیستم در نظام عرفانی یا تصوف
شیخ اعظم در این فراز به سیستم و ساختار تشکیلات عرفانی یا همان تصوف پرداخت. باید توجه داشت که نبی اکرم(ص) با بعثتش خواست تا نگاه انسانها دگرگون شود و جهان هستی را جور دیگری ببینند. هدایت هم به همین معنا است. هدایت نبوی غیر از سایر هدایتها است. پیامبر با هدایتش نگاه افرغاد را متحول می کند. شما صدقه که می دهید بخشی از ثروت خود را از دست می دهید ولی انبیا آمدند تا به شما بگویند تعلق و وابستگی به مال قدرت شما را از اوج رفتن و پرواز باز می دارد. با انفاق گرچه بخشی از مالتان را از دست می دهید که شاید در نگاه بدوی و ابتدایی و سطحی طیان تلقی شود ولی بخشی از تعلقتان را هم از دست می دهید که این مفیدتر است. تعلق همان رنگی است که شما را از بی رنگی دور می کند. هر رنگ شما را محدود به همان رنگ می کند. هدف و غایت اصلی انبیا همین بود که نوع نگاه را درگون کند. فقه که خودش نوعی نگاه به شریعت است قدرت را به دست گرفت و در دستگاه خلفا تقریبا فقها قدرت و نفوذ زیادی داشتند. لذا فساد شکل گرفت و نهادینه شد. به گونه ای که دیگر فساد هم فساد دیده نمی شد بلکه آن را توجیه می کردند چنان که صریحا گفته می شود اگر به واقع اصابت کند دو پاداش خواهند گرفت و اگر به واقع اصابت نکند و اشتباه صورت بگیرید گناهی بر وی نگاشته نخواهد شد. همین قاعده بسیاری از مفاسدی که در حکومتها و خلافتها اتفاق افتاد را توجیه می کردند. به نظر می رسد عرفان و پیشتر تصوف در مواجه با این نوع از نگاه ایجاد شد. خوارج از جمله مظاهر همین نوع از نگاه است. جنگهای صلیبی در طول تاریخ نیز ناشی از همین نگاه شریعتمداری است.
متصوفه بر این باور بودند که فقها غرق در دنیا و مظاهر مادی آن شده اند لذا نگاه صوفیانه و یا همان عارفانه را ایجاد کردند. اما دیری نپایید که تصوف خود نیز تبدیل به همان فسادی شد که متعرض آن و معترض به آن بودند. ولی خود توجه نداشتند. نهاد علم اگر نهاد علم بماند مشکلی ایجاد نمی کند. دین هم اگر همان نهاد دینی خودش بماند و از دینی بودن خودش خارج نشود مشکلی ایجاد نخواهد کرد چون وهر دین اخلاق است و اخلاق سازنده است. ولی همین که دین تبدیل به سیستم بشود. لازمه سیستم برخورداری از قدرت است. و قدرت هر نوع و قسمش را که شما لحاظ بکنید فساد بردار و فساد برانگیز است. حتی اگر حضرت ابراهیم هم سیستم ایجاد کند دچار فساد خواهد شد چون خود ابراهیم پیامبر خدا است ولی کسانی که در سیستم به کار می گیرد که پیامبرنیستند بلکه از افراد عادی کوچه و بازار خواهند بود. و اینها با نیل به موقعیت و منصب و پست و مکنت و ثروت و... یقینا خود را اسیر آن خواهند یافت. چنان که از این اتفاقات در حکومت نبوی و نیز علوی اتفاق افتاد. . صوفیان با این اتفاقها سازگاری نداشتند و خود به طراحی ساختار جدیدی پرداختند که در بالا یاد آور شدیم ولی این ساختار نیز خود سیستم شد و در جستجوی قدرت. حداقلش این بود که بر جای فقه بنشیند. لذا در پی نقطه ضعفهای فقه و فقها می گشت و از نقطه ضعفهای خود غافل گشت. لذا تصوف فسادش به ایی رسید که بعضا زیر پای شرعت را سست کردند و ارکان دین را هم وانهادند.
لذا باید توجه داشت که هر سیستم ایجاد قدرت می کند. اگر حکومتها با تصوف مخالفند از آن جهت است که اینها سیستم ایجاد می کنند. در حقیقت با سیستم و سیستم سازی مخالفند نه با فلان اندیشمند یا فلان متفکر و یا فلان صوفی و... حکومتها رقبای خود را خوب می شناسند و خوب هم درکشان می کنند. لذا نمی گذارند پا بگیرد.
نکته مهم آن است که عزیزان بدانند دین سیستم ندارد. دین نه فقط اسلام که یهودیت و مسیحیت و اسلام هیچکدام ساختار و نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ندارند. و نمی شود از دین این سیستمها را در آورد. دین ندار اگر هم بخواهند تولید کنند قبایی ناراستی در قامت دین خواهد بود. وصله ناچشب خواهد بود. و همان بهتر بگویند ما از دین چنین نظای استنباط کردیم. مضافا مردم مسلمان در ضمن هر جامعه ای می توانند مسلمان باشند فرقی نمی کند صفویه باشد یا عثمانی باشد یا امارات باشد و یا خلفا و... چنان که مردم مسلمان شوری سابق در ذیل سلطنت مارکسیستها مسلمان بودند و مسلمانان چین در ضمن حکومت مائوئیستی چیست باز هم سلمان بودند. در کسور ایران هم مردم شاه بود و رفت و جمهوری اسلامی ایجاد شد مردم که دینشان تغییر پیدا نکرد.
نظام و سیستم یک امر انسانی است و متعلق به دوره و زمان خود آنها است. پیامبر اکرم وارد مدینه که شد بر اساس ساختار سیاسی روم خود حاکم مدینه شد و فردی را به عنوان فرمانده جنگ گماشت. و نیز بر همان اساس مسجد را مرکز و شهر را اطراف مسجد نبا کرد. این ساختار لازمه اش کشور گشایی و تامین نیازای مالی و مادی مردم است. همان چیزی که قوم موسی از موسی می خواستند. قوم موسی موسی را پیامبر نمی پنداشتند بلکه او را حاکم و فرمان روای خود می دانستند. پیامبر هم که به مدینه آمد مردم همین انتظار را از حاکم شهر خود دارند. و خلفا نیز برای تامین همین بخش از نیازهای مردم به کشور گشایی و نفوذ قدرت خود پرداختند. و همین قدرت فساد را هم در پی داشت. بالاخره دختر حاکم گردنبند طلا می خواهد. پسر حاکم زندگی ممتاز و مرکب برتر و بهتر را می خواهد. و فساد از همین جاها شکل می گیرد. فقیه فرد سالمی است ولی اگر دم و دستگاه ایجاد بشود و دفتر و دستک و برو و بیا فساد هم شکل خواهد گرفت. از یک سو تملق و چاپلوسی و از سوی دیگر ستم و مال مردم خوری و غارت اموال مردم.
این که برای پیشگیری از فساد در سیستم چه باید کرد راهکار خاص خودش را دارد و و عالمان سیاست در تلاشند تا برای کنترل حداقلهای فساد سیستمهای نظارتی را تقویت کنند. یعنی قوانین را به گونه ای اخلاق تا اندازه ای می تواند در این مهم کمک کند. هر چه فراد اخلاقی تر باشند در چنین سبیستمی فساد کمتر خواهد بود ولی فساد از بین نخواهد رفت. شاید یکی از علل که در بهشت فساد نیست و کسی هم از فساد در بهشت گفتگو نمی کند و چیزی نمی گوید چون در آن جا اصلا چیزی به نام حکومت نیست. و کسی هم ساختار و سیستم برای قیامت تصویر نکرده است. یا افراد خوبند که به بهشت می روند و یا بدند که جهنمی هستند. اگر حکومت پایش به بهشت هم باز بشود فساد هم در آنجا شکل خواهد گرفت.
از همین نقطه بنده به این نتیجه رسیده ام که دین هیچ نوع سیستمی ندارد حتی سیستم خلافت هم که به اسلام نسبت داده اند اسلامی نیست بلکه خلاقیت خود مسلمانان است در برابر روم و ایران از عنوان خلافت بهره بردند. بدین جهت تصوف و عرفان اگر تبدیل به سیستم بشود خود نیز تبدیل به فساد خواهد شد.
به مناسبت شب عید غدیر با یکی از دوستان تماس گرفتم تا تبریک بگویم ایشان خلاصه یک کار تخقیقاتی که ظرف پنج ما انجام داده بود را بیان فرمود که خیلی مرتبط با مساله مبتلا به ما است و تا اندازه ای روشنگری خوبی خواهد کرد. آقای دکتر محمد باغستانی در تحقیقت خود به فهرست آثار فارسی طی قرن چهارم و پنج آغاز دولت صفویه پرداخته بود هزاران رساله و کتاب از دو صفحه ای بگیرید تا مثلا هزار صفحه و چند مجلد. در بین این همه آثار که بیشترین آنها شعر و ادبیات و متون عرفانی بود. یا خود متن عرفان بود و یا به زبان شعر متون عرفانی را بیان کرده بودند. و نیز آثار بسیاری فارسی در باره اخلاق و... بود. نکته مهم و اساسی این که در بین این همه آثار ارزشمند و با شکوه فارسی کمتر اثری به زبان فارسی در باره فقه شما شاهد و ناظر هستید. چنان که گفته آمد با نگاه عرفانی و تصوف عارفان و صوفیان فراوان تلاش کردند تا افکار و اندیشه خودشان را بیان کنند و نگاه عارفانه و صوفیانه را گسترش بدهند ولی این تلاش نه از ناحیه فقها و نه از ناحیه مردم صورت نگرفت. نسبت به این حجم از آثار فارسی نبود اثر ارزشمند و قابل توجه در بین آثار فارسی بیانگر عدم رونق این نوع از نگاه در جامعه است یا این که باید گفت همگلان زبان عربی را به خوبی فهم می کردند که فقها آثارشان را به زبان عربی می نوشتند. یقینا اگر زبان عربی در بین فارسی زبانان رواج می داشت عارفان و صوفیان نیز از همین اهرم بهره می بردند و حال آن که چنین نکردند. باید گفت رونق فقه در عرصه ادبیات فارسی با روی کار آمدن صفوی بوده است. نکته ای که بیان شد بیانگر این واقعیت است که تصوف و عرفان توانست نگاهد فقیهانه را پس براند و از حوزه اجتماع دور کند. البته با روی کار آمدن صفویه و قدرت گرفتن فقه جریان صورت دیگری پیدا کرد.
- ۰ نظر
- ۱۸ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۸