جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شرح عروه» ثبت شده است

زیبا آفرین
نکته ششم- دیگر علوم هم این گونه است. یقینا طبقات اقتصادی در نوع نگاه افراد به واقعیتها و حقایق بی تاثیر نیست. حتی زن بودن و مرد بودن هم موثر است. یعنی جنسیت دخالت دارد. به نظر من حتی شهری بودن و دهاتی بودن مجتهد در استنباط احکام کاملا دخیل است. پایین شهربودن و بالای شهر بودن.
مساله مهم در فقه بحث مکلف است. نوع نگاه ها خیلی موثر است. شاید بعضا که در خانواده هایی زندگی کرده اند که تحت فشار بوده اند یا بیشتر مورد سخت گیری بوده اند سختگیرتر شده اند. یعنی فضای تربیتی در نوع گرایش و نگرش بی تاثیر نیست. علوم هر یک مجوعه ای از دانستنی ها است. و در شکل گیری معرفت علل و عوامل بسیاری دخیل است.  
خداوند رحمت کند آیت الله سعیدی کاشمری را که بارها می فرمود و تاکید داشت که مراقب باشید مردم خودشان در سختی و کلفت هستند شما در بیان احکام شرعی بر میزان سختی های آنها نیفزایید.
و نیز خداوند رحمت کند آیت الله زنجانی را که بارها تاکید می کرد که شریعتنا سهلة سمهه. شریعت ما یعنی همین فقه بسیار ساده و آسان است. قطعا این نوع نگاه با سختگیری نمی سازد.
فردی خدمت آیت الله سعیدی کاشمری رسید که من گوسفندی نذر کردم. الان نمی توانم به نذرم عمل کنم.
حاج آقای سعیدی پرسیدند: نذر شما که محقق شد؟
گفت: بلی
فرمود: خدا رو شکر. پس مشکلی نسبت به اصل نذر الان نیست. چیزی که به خاطر آن نذر کرده بودی به آن دست پیدا کردی؟
گفت: بله شکر خدا. الحمد لله.
حاج آقا گفت: شما هنگام نذر صیغه نذر هم خواندی؟
فرد پرسید: حاج آقا صیغه نذر دیگر چه صیغه ای است؟
حاج آقا فرمود: برو! نمی خواهد نذرت را ادا کنی! چون فاقد عقد بوده است.
فرد خوشحال شد و گفت: حالا صیغه نذر چگونه است؟
حاج آقا گفت: باشد هر وقت خواستی نذر کنی یادت می دهیم.
و فرد رفت.
یکی از دوستان گفت: چرا حاج آقا صیغه نذر را به ایشان یاد ندادید.
گفت بعضی چیزها را اگر به مردم یاد بدهید برای آنها درد سر می شود. اگر الان نذر کرده بود و صیغه نذر را هم اجرا کرده بود درگیر شرایط بد روحی و روانی می شد. طرف بلد نیست. باز مشکلی پیش می آید و پیش خودش نذر می کند. و بعد پیش من می آید و  من هم باز خواهم گفت که نذر بدون صیغه که وجوب ندارد. هم نذرش محقق شده و هم چیزی به گردنش نیست و هم احساس تجری و سرکشی نمی کند...
 این تفکر را بگذارید در برابر کسی که می گوید شبکه های مجازی مرکز فساد و فحشا است.
دو چرخه سواری حرام مسلم است.
کبوتر بازی از زنای با زن شوهر دار بدتر است.
و...
بالاخره اینها یک جاهایی درس خوانده اند ولی خاستگاههای اینها در نوع نگاهشان کاملا موثر است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
در این موارد نباید سراغ عقل و ادراکات عقلی رفت بلکه سراغ فهم عرفی. عرف مفهومش از جاری صرف جریان نیست بلکه یکی از ویژگی هایش جریان است. ویژگی دیگرش داشتن مبدا و منشا و مخزن است. و الا دو نفر که دو سر شیلنگ را گرفته اند کسی نمی گوید جوی آب را با خودتان جا به جا می کنید. مقداری آب در شیلنگ است. کسی به آن آب جاری نمی گوید. عرفی که ما با آن سر و کار داریم آب جاری را آبی می داند که داری مخزن است و از یک جایی به جای دیگر جریان دارد.  ممکن است این جریانش کم و باریک باشد ولی مهم این است که مخزن دارد. به گفته اقتصادی ها پشتوانه دارد. و جریان هم دارد.
خلاصه کلام اگر موضوع روشن است تشخیص موضوع با خود مکلف است. اگر موضوع مشخص نیست روشن شدن موضوع بر عهده عرف است. عرف می گویندآب جاری چیست؟ یا آب کر چیست؟ عرف هم که معنای خاص خودش را دارد. عهرف می گوید مجلس لهو چیست؟ عرف می گوید مجالس گناه چیست؟ عرف می گوید دیوار شهر کجا است(در نماز قصر و اتمام).    
نکته سوم- نسبت به علم فقه باید توجه داشت که فقه هم یک علم است مثل فیزیک و شیمی و جامعه شناسی و جغرافی و تاریخ و فلسفه و ریاضی و عرفان و... با این تفاوت که بعضی از اینها علوم تجربی اند و بعضی عقلی اند و بعضی کشفی و بعضی نقلی اند. البته بعضی از علوم ارزش و اعتبار بیشتری نسبت به علوم دیگر دارند. این اعتبارش به چه معنا است باید در محل خود از آن بحث کنیم.
هم چنان که در فلسفه علیرغم آن که برهانی و عقلی است ممکن است خطا صورت بگیرد در جامعه شناسی هم ممکن است این اشکال پیش بیاید. در همه علوم این گونه است. نهایت خطاها در علوم مختلف است. در ریاضی هیچ گاه قاعده خطا نمی شود ممکن است فرد در محاسبات خطا کند. در فلسفه هم این گونه است. فرد در مقدمات چه بسا خطا کند.
در فقه چون جزو علوم نقلی است مثل سایر علوم احتمال خطا فراوان است. البته همه علوم قواعد و قوانینی دارند که درصد خطا و اشتباه کاهش پیدا کند ولی به صفر نمی رسد. در فقه هم نیز این گونه است.
مثال می زنم. برای دسترسی به حکم شرعی باید به آیه قرآن استدلال بشود. و یا به روایت. تا دیروز فرد طی تحقیقاتی که به دست آورده بود فکر می کرد یکی از شاخصهای حل تعارض ادله مخالفت با اهل سنت است. لذا چون مثلا فلان حکم با اهل سنت مخالف است پس درست است. الان طی تحقیقاتی به این نتیجه رسیده است که ملاک صحت حکم موافقت با اهل سنت است. چون فقه شیعه تعلیقه بر اهل سنت است نه ردیه علیه اهل سنت. مرحوم بروجردی تلاش می کرد مسائل فقهی را در بستر و خاستگاه اصلیش که اهل سنت است بررسی کند. فقهای بزرگی چون شیخ طوسی و سید رضی و... با اهل سنت تعامل داشته اند و... در نتیجه چون این نظر با اهل سنت موافق است لذا سراغش می رود و از نظر سابق خودش دست می کشد.
یا مثلا به روایتی استناد می کند و بعد متوجه می شود که این روایت در وسائل مثلا غلط چاپ شده است یحرم غلط است لایحرم درست است. خود همین غلط تایپی و چاپی ممکن است کار دست مجتهد داده باشد.
بلی اشتباه امکان دارد. در همه علوم از آن جمله در فقه. و در این جهت فرقی با دیگر علوم ندارد.
نکته چهارم- این که فقه مقدس است. خب چون من عرفان خوانده ام اساتید بنده می گفتند عرفان اصل و اساس همه علوم است. چون موضوعش توحید و خداوند است. و نیز فلسفه هم که خوانده ام. اساتید بنده می گفتند فلسفه بن مایه و اساس علوم است. چون موضوعش وجود یا موجود است. آقای حجت هاشمی می فرمود اساس همه علوم برای شما طلبه ها ادبیات است. ادبیات بخوانید تا مثل فلانی بیسواد نباشید... یکی از دوستان علوم اجتماعی می گفت اصل همه علوم جامعه شناسی است. این نگاه افراد است. و هیچ کدام بردیگری برتری ندارد. ملاصدرا ابن سینا را تحقیر می کند که خودش را درگیر آزمایش ادرار مردم کرده است. خب این نگاه ملاصدرا است نسبت به علوم تجربی ابن سینا و حال آنکه در وضعیت فعلی اگر دانش تجربی نباشد فرصتی برای تعقل و فلسفه نخواهد بود.  
در نتیجه فقه هم مثل سایر علوم اشتباه و خطا دارد و در کتابهای فقهی نقد و اشکال آقایان به یک دیگر الی ما شاالله. که گاه نسبتهایی هم به هم می دهند. مثلا این حرف از اصاغر طلبه ها بعید است تا چه رسد به شما. یعنی شما به اندازه یک بچه طلبه متوجه نشدی...
نکته پنجم- فقه هیچ قداستی ندارد. هم چون سایر علوم است. ولی چون مواد مورد نظر در فقه آیات و روایات است لذا خود مردم هم نسبت به آیات و روایات حساسیت دارند. من دیده ام در بعضی از مراکز کتابهایشان را می گذارند و رویش می نشینند ولی همینها روی قرآن و یا روایات نمی نشینند. شرح لمعه و مکاسب را کسی نمی گذارد و رویش بنشیند. ارزش و اعتباری هم اگر هست به جهت روایات و آیات آن است نه به خاطر فقه بودن.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

مسألة 47): إذا کان مجتهدان أحدهما أعلم فی أحکام العبادات، والآخر أعلم فی المعاملات، فالأحوط تبعیض التقلید و کذا إذا کان أحدهما أعلم فی بعض العبادات مثلا، والآخر فی البعض الآخر.
هرگاه دو تا مجتهد یکی در عبادات و دیگری در معاملات اعلم بود؛ احوط تبعیض در تقلید است. هم چنین اگر یکی در بعضی از مسائل عبادی و دیگری در بعض دیگر اعلم بود.
یک زمانی در مشهد دکتر شیخ بود خداوند رحمتش کند. من که بچه دو یا سه ساله بودم هم مریض ایشان بودم و مادر بزرگ من که تقریبا 60 سال از من بزرگتر بود... هر دردی را ایشان درمان بود. سر درد و پا درد و کمر درد و گلو درد و چشم درد و بواسیر و سنگ کلیه و آپاندیس و رگ به رگ شدن گردن و کتف و... خود ایشان یک بیمارستان کامل بود و همه نوع بیمار را می دید. ولی الان که به درمانگاه می روید تا وقت بگیرید می گوید چه مشکلی دارید؟
اگر گوش است متخصص گوش و حلق و بینی
اگر چشم است بینایی سنجی
اگر دندان است دندان پزشک
اگر دل درد است متخصص معده و دستگاه گوارش
اگر قفسه سینه است متخصص قلب
اگر سوزش در ادرار است کلیه و مجاری ادرار
و... تازه الان کودکان و بزرگسالش هم کرده اند. و بیماری های خاص زنان و بیماری های خاص مردان و...
مرحوم محقق یزدی می خواهد بفرماید که همین اتفاق پزشکی در فقه هم افتاده باشد. متخصص عبادات و متخصص معاملات و متخصص قضایی و... حتی ممکن است یکی متخصص نماز باشد. یکی ممکن است متخصص در مسائل روزه باشد. و دیگر متخصص در احکام حج. یقینا مجتهدی که ده بار یا پانزده بار به مکه رفته است با مجتهدی که حتی یک بار هم به مکه نرفته است فرق داشته باشد. این را اصطلاحا می گویند تجزی. جزء جزء شدن تمامی ابواب فقه.
حالا یا تمام ابواب فقهی به دو جزءة تقسیم بشود: احکام عبادات و غیر عبادات.
و یا تمام ابواب فقهی به سه جزء تقسیم بشود: عبادات و معاملات و قضا.
و یا این که خود بخش عبادات به چند جزء مستقل از هم تقسیم بشود. مثلا یکی متخصص در طهارت. یکی متخصص در نجاسات. یکی متخصص در نمازهای واجب و یکی متخصص در نمازهای مستحبی و یکی متخصص در روزه و یکی متخصص در حج و یکی متخصص در خمس و یکی متخصص در اعتکاف.
در این مساله مرحوم محقق یزدی مساله تجزی را بیان می فرماید. هم می تواند تجزی در بین دو بخش عمده فقه صورت بگیرد که عبادات و معاملات باشد. یعنی مقلد، معاملات را از یکی و عبادات را از دیگری تقلید کند. نظر خود را در باره معاملات عرض کردیم که معاملات را باید از حوزه اجتهاد خارج کرد.
اما تجزی در حوزه عبادات می شود این تجزی اتفاق بیفتد. این نکته خیلی مهم و اساسی است. البته به تفصیل بیان کردیم که تجزی معنا ندارد چنان که اعلمیت معنا ندارد. اجتهاد اجتهاد است یا هست و یا نیست. اگر هست پس مجتهد است؛ فرقی هم بین ابواب نمی کند. و اگر مجتهد نیست که اصلا نمی شود از او تقلید کرد. در نتیجه مکلف می تواند هر یک از ابواب را از مجتهدی که خود بخواهد تقلید کند و هیچ فرقی هم نمی کند. صرف مجتهد بودن کافی است چه زنده باشد و چه مرده. چه بدوی باشد و چه استمراری. چه مرد باشد و چه زن. چون فرد می خواهد طبق دستور العمل عمل کند. بقیه اش ابزار و وسیله برای رسیدن به همین دستور العمل است.
جمشیدی خراسانی https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 23: العدالة عبارة عن ملکة إتیان الواجبات وترک المحرمات، وتعرف بحسن الظاهر الکاشف عنها علما أو ظنا وتثبت بشهادة العدلین، وبالشیاع المفید للعلم.
عدالت عبارت است از ملکه ای که فرد را وا می دارد تا واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند. عدالت در فرد با حسن شهرت او در بین مردم شناخته می شود. و یا مردم این احتمال را می دهند که او عادل است. و یا عدالت در فرد به شهادت دو نفر ثابت می شود و یا این که فرد به عدالت شهرت داشته باشد وما بدان وقوف پیدا کنیم.
در این مساله مرحوم سید هم عدالت را تقریبا تعریف می کند و هم نحوه شناخت آن را بیان می کند و هم چگونگی کشف را آن در دیگری.    
شاید حدود چهل و چهار یا پنج کلمه باشد که کاملا مبهم است. خیلی تلاش شده است تا معنای روشنی از آن ارائه شود ولی هنوز ارائه نشده است. واژه های هم چون دین، عشق، آزادی، و... از آن جمله همین عدل است که به عنوان یک ملاک و شاخص برای مجتهد بیان شده است. عنایت بفرمایید در شهادت عدالت شرط است. در امام جماعت هم عدالت شرط است. در اجتهاد هم عدالت شرط است. عدالت یک شیء خارجی نیست تا بشود آن را روی میز گذاشت و در باره آن توضیح داد. عدالت یک مفهوم است. مفهومی که شما آن را می سازید. لذا عدالت در حوزه های مختلف فرق خواهد کرد. در شهادت وقتی که می گویند عادل است یعنی دروغ نمی گوید. دو طرف با هم دعوا کرده اند. چهار نفر می خواهند بیایند و شهادت بدهند. یقینا شاهدان دعوا آیت اله و مجتهد که نیستند. همان افراد در و همسایه اند. کسی از آنها نمی پرسد که گناه کبیره و یا صغیره انجام می دهند یا نه. صرفا در پی آن هستند که طرف صادق باشد. همین ادعایی که می کند قابل اعتماد باشد. ولی این مفهوم از عدالت برای اجتهاد کافی نیست بلکه باید در اخلاق فرد قابل اعتماد باشد. هوای نفس و دنیا طلبی و... را باید ذیل همین عدالت معنا بخشید.
در این که باید مجتهد عادل باشد ربطی به عدالت اجتماعی ندارد؛ بلکه منظور عدالت اخلاقی است. چنان که مرحوم سید هم از آن به عنوان ملکه یاد می کند. بعضا در فلسفه اخلاق خواسته اند عدالت را تعریف کنند ولی منظور آنها از عدالت همان عدالت اجتماعی است نه عدالت فرد و عدالت مورد نظر ما. البته ارسطو در تعریف عدالت گفته است: "عدالت امری است که انسان عادل فکر می کند". مشکل در همین است که عادل کیست که به عدالت فکر می کند. بحث عدالت بیشتر در علم کلام سابقه دارد که البته با ایجاد جریان روشنفکری بعد از سید جمال الدین اسد آبادی عدالت در اجتماع هم مطرح شد. ولی منظور از عدالت در فقه همان عدالت در علم کلام است. باید توجه داشت که فقیه می خواهد انتقال دهنده دین و اسلام از نبی اکرم(ص) یعنی کتاب و سنت باشد. این را باید سالم و کامل انتقال بدهد. برای این که سالم و کامل انتقال بدهد خودش باید مورد پذیرش باشد. چون تنها راه این که آن چه می گوید همان باشد که پیامبر و خدا فرموده است. باید مردم به وی اعتماد کنند. لذا اعمال او خیلی مهم است و مورد توجه مردم است. فرد عادل کسی است که مراقب رفتار و اعمال خودش می باشد و قبل از هر اقدامی آن چه را که برای دیگران می گوید خودش باید به آنها باور داشته باشد. نمی شود چیزی را به مردم بگوید که خودش باور ندارد. خودش اگر باور داشته باشد که تقلید از میت جایز نیست ولی دفتر ایشان در توضیح المسائل بنویسند که بقا بر میت جایز است. این به نظر می رسد خلاف عدل است. چون انگیزه های غیر الهی دخیل در این فتوا و تصمیگیری ها است. همانی را که باور دارد و در استدلال به آن رسیده است همان را بیان می کند.
به نظر می رسد اجتهاد و یا مجتهد را دقیقا در برابر سیاستمدار قرار بدهید. سیاستمدار منافع خودش و یا منافع مردم را لحاظ می کند ولی مجتهد اصلا تلقی از منفعت ندارد. البته منفعت غیر از مصلحت است. گاه لازم است مجتهد مصالح عامه را رعایت کند. البته در حوزه عبادات فقط آن چه را که لازم است و جزو شریعت است بیان می کند. لذا مجتهد غیر از متکلم است. مجتهد غیر از خطیب است. مجتهد کسی است که در بیان احکام و شریعت هیچ اجر و پاداشی نمی طلبد بلکه اجر و پاداش خودش را از خداوند می طلبد. ویژگی هایی هم چون: رویکرد دنیوی نداشته باشد یعنی دنیا طلب نباشد. برای تحصیل و کسب پول و مال و منال دنیوی خودش را به آب و آتش نزند. اینها مصداق بارز همان عدالت است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
6- آزاد بودن، یعنی برده نباشد. البته باید این مساله را کنار گذاشت چون دیگر سخن از بردگی و بندگی نیست. تعجب می کنم. همان زمان هم که بحثاجتهاد و تقلید مطرح می شد نیز بحث بردگی نبوده است. از سر عادت آن را مطرح کرده اند یا شاید احتمال می داده اند که دو باره باب بشود.
به نظر می رسد حریت را نه به معنای بردگی بلکه به معنای آزادگی بگیریم. یعنی مجتهد کسی نباشد که به گروهای سیاسی و قدرت و حکومت تعهد داشته و قرار داد بسته باشد. به تعبیر شهید مطهری از طرف پرسیدند که کجا نماز می خوانی؟ گفت: پشت سر کسی که به من شهریه می دهد. یا برای چه کسی تبلیغ و ترویج می کنی؟ می گوید: کسی که شهریه من را می دهد و زندگی من را تامین می کند. این خلاف آزادگی است. اگر فرد معتقد باشد که خداوند روزی رسان است خیلی از این امور حل و فصل می شود. این ناشی از ضعف توحید عملی است. فقهای که کارمند رسمی مجموعه های قدرت و سیاست هستند طبق مبانی حکومت نظر و رای می دهند. چنان که بسیاری از کسانی که داخل در سیستم هستند معتقد به بی اشکال بودن جرایم تامین اجتماعی و دارایی و بانکها می باشند. و حال آن که فقهای آزاد و مستقل از سیستم کاری به این حرفها ندارند.و معتقد به حرمت جرایم و حتی ربا بودن وامهای دریافتی از بانکها هستند.     
7- مجتهد مطلق باشد پس تقلید از مجتهد متجزی جایز نیست.
این را بالاتر توضیح دادیم که اجتهاد بودن و نبودن است. اگر اجتهاد ایجاد شد دیگر تجری و غیر تجزی معنا نمی دهد. مجتهد مجتهد است. و غیر مجتهد هم غیر مجتهد است. الا این که مجتهد ممکن ست مهارتش در عبادات بیشتر باشد تا معاملات. با تحقق اجتهاد هم تجزی و هم اعلمیت از بین می رود. البته توضیح دادیم که اجتهاد در عبادات معنا و مفهوم دارد و در معاملات و قضا باید از اصطلاح دیگری استفاده کرد و بحث اجتهاد و تقلید در بحث عبادات است. چون معاملات و قضا تابع عرف و بنای عقلا است. در عبادات مکلف تابع شرع باید باشد.    
8- زنده بودن، تقلید از مجتهد مرده ابتداء جایز نیست ولی بقا بر مجتهد مرده جایز است.
چنان که گذشت. به تفصیل در این باره سخن گفتیم که فرق نخواهد کرد مجتهد مجتهد است چه زنده اش و چه مرده اش. همه فرمایش یک مجتهد همان شریعت است و به هر کس که بخواهند می توانند تمسک کنند.  
9- اعلم باشد بنا بر احیاط تقلید مفضول در صورت امکان تقلید از افضل جایز نیست.
این را توضیح دادیم و اعلم بودن را کلا نپذیرفتیم و عرض شد که در اجتهاد معنا ندارد ولی در حوزه علوم، اعلم بودن معنا دارد لذا می تواند در معاملات و قضا سراغ افراد باسوادتر رفت.
10- حرام زاده نباشد. یعنی فرزندی که از رابطه نامشروع زناشویی زاده شده باشد. یا پدرش معلوم نباشد که کیست.
وجهی برای این شرط وجود ندارد. انسان انسان است. حرام بودن یا حلال بودن فرد در انعقاد نطفه اش دلیل نمی شود که حقی از او سلب بشود. او نیز هم چون دیگران می تواند مجتهد بشود و باید سایر شرایط را هم داشته باشد.
بعضی گفته اند مجتهد شان و منزلتی دارد که با حرام زادگی نمی سازد. وهن دین خواهد بود.
به نظر نمی رسد که چنین باشد. این همه جنگ و دعوا بین مجتهدین که این او را انگلیسی و دیگری او را آمریکایی و یکی هم دیگری را روسی می خواند که جایی برای چنین وهنی نخواهد بود. در بیانیه هایی که بعضا صادر کرده اند خائن به دین و مزدور اجانب و... به نظر اینها بیشتر وهن دین است تا مجتهد حرامزاده. لذا چه اشکالی دارد که حتی حرام زاده بتواند از خودش شان و منزلتی ایجاد کند که به مقام اجتهاد ارزش افزوده ببخشد. البته این در صورتی است که مشتهر باشد و اگر کسی از آن خبر نداشت که مشکلی ایجاد نمی کند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 22: یشترط فی المجتهد أمور: البلوغ، والعقل، والإیمان، والعدالة، والرجولیة، والحریة على قول، وکونه مجتهدا مطلقا، فلا یجوز تقلید المتجزی، والحیاة، فلا یجوز تقلید المیت ابتداء، نعم یجوز البقاء کما مر. وأن یکون أعلم، فلا یجوز على الأحوط تقلید المفضول مع التمکن من الأفضل، وأن لا یکون متولدا من الزنا، وأن لا یکون مقبلا على الدنیا وطالبا لها، مکبا علیها، مجدا فی تحصیلها ففی الخبر : " من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لأمر مولاه فللعوام أن یقلدوه ".
در مجتهد چند امر شرط است: 1)- بلوغ، 2)- عقل، 3)- ایمان، 4)- عدالت، 5)- مرد بودن، 6)- آزادگی (بنا بر قولی)، ضمنا باید 7)- مجتهد مطلق باشد (پس تقلید از مجتهد متجزی جایز نیست). 8)- زنده بودن، (تقلید از مجتهد مرده ابتداء جایز نیست ولی بقای بر مجتهد مرده جایز است چنان که گذشت). و 9)- نیز باید اعلم باشد (بنا بر احیاط تقلید مفضول در صورت امکان تقلید از افضل جایز نیست). 10)- حرام زاده نباشد. 11)- رویکرد دنیوی نداشته باشد یعنی دنیا طلب نباشد. برای تحصیل و کسب پول و مال و منال دنیوی خودش را به آب و آتش نزند. چنان که در روایت آمده است: از فقها کسانی که خود نگهدار باشند و نگهبان دین باشند و مخالف هوای نفس باشند و مطیع دستورات خداوند باشند. پس بر مردم است که از او تقلید کنند.
در این مساله به شرایط مجتهد پرداخته است:
1- بلوغ، اگر ملاک دسترسی به شرع مقدس است دیگر چه فرقی می کند که فرد پیر یا جوان باشد. اگر فرد بتواند مجتهد باشد و بتواند دستورات و فرامین را به دیگران انتقال بدهد چه وجهی دارد که فرد بالغ باشد یا نابالغ. اگر قرار است امانتی را به دست من و شما برسانند آیا فرقی خواهد کرد که من باشد یا نو جوان؟ اگر فردی واقعا این توانایی را داشت که مسائل شرعی را برای ما بیان کند و او جوان سیزده ساله باشد چه منعی خواهد داشت. شاید خلاف عرف باشد ولی منعی نخواهد داشت. شرط سنی وجهی ندارد.
2- عقل، یعنی عاقل باشد. این وجه قابل قبولی است. از دیوانه و افراد خل و چل که نمی شود تقلید کرد. شاید هم عاقل بودن به معنای تیزهوش بودن باشد. نه دیوانه بودن. بالاخره فقیه باید کسی نباشد که ساده لوح باشد و بشود به راحتی فریبش داد. بالاخره ضریب هوشی بالایی داشته باشد. فرق است بین عاقل بودن و باهوش بودن فرق است.  
3- ایمان، ایمان داشته باشد یعنی معتقد به خدا و پیامبر و ائمه معصومین علیهم اسلام داشته باشد. به بیان دیگر به این گزاره ها باور داشته باشد:
یکم- خداوند یگانه وجود دارد.
دوم- خداوند یگانه محمد بن عبدالله(ص) را به عنوان پیامبر برای هدایت بشر فرو فرستاده است.
سوم- قرآن کریم ابزار هدایت انسان است.
چهارم- به تمامی فرمایشات پیامبر باور داشته باشد. یعنی نص.
پنجم- به تمامی آن چه در قرآن کریم بیان شده است ایمان داشته باشد. یعنی کتاب آسمانی.
اعتقاد به ائمه(علیهم السلام) ذیل بند چهارم قرار می گیرد. چون فرض بر این است که امامت ائمه توسط پیامبر اکر(ص) منصوص است.    
4- عدالت، توضیح آن در مساله بعدی خواهد آمد.
5- مرد بودن، معنای آن روشن است. یعنی زن نباشد. ولی اگر قرار باشد که فرد بخواهد شریعت را از آن طرف که کتاب و سنت است بردارد و به ما انسانهای مکلف برساند چنان که سن دخیل در موضوع نیست جنسیت هم نمی تواند دخیل در موضوع باشد. چه فرقی می کند که زن باشد یا مرد؟ به نظر می رسد تاثیر حضرت خدیجه یا حضرت زینب و یا حضرت مریم و یا زنهای دیگری که در تاریخ زیسته اند کمتر از مردان نبوده است گرچه به لحاظ فرهنگی شاید برای مردها چندان قابل پذیرش نباشد. تجربه بشری بیانگر این واقعیت است که مردها توانمندتر هستند ولی ما این امکانات را به زنها نداده ایم که برای ما ثابت بشود که زنها نمی توانند. این تجربه را از آنها دریغ کرده ایم. به نظر می رسد مادام کوری یا هانا آرنت و مریم میرزا خانی و نیز آن گلا مرکل صدر اعظم عالمان و مارگارت تاچر و ترزا می نخست وزیر انگلستان ثابت کردند که همان توانایی را هم خانمها داشته و دارند. ولی وضعیت کنونی خیلی تغییر پیدا کرده است. حداقل در فرهنگ شیعه چهره های هم چون حضرت زهرا س و حضرت خدیجه و حضرت زینب و ام کلثوم و ام سلمه و... از چهره های تاثیر گذار هستند. لذا اگر سایر شرایط محقق باشد در اجتهاد منعی برای زن دیده نمی شود. چنان که اگر حضرت زینب روایتی را نقل کند برای ما قابل اعتماد است. و یا اگر حکمی را از حضرت زهرا(س) کسی نقل بکند برای ما حجت است. با مبانی که عرض شد فکر کنم مساله کاملا روشن است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
افزون بر آن مجلس شورا که در بیشتر کشورها تشکیل شده است یکی از مراکز مهم قانون گذاری است. و قوانین مهم کشور لا اقل توسط این شورا تصویب می شود. و حتی دولت هم بخواهد لایحه را به تصویب برساند باید به این شورا بفرستد. و خود نمایندگان هم بخواهند اقدامی بکنند باید به صورت طرح ارائه کند.
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی وزارت امورخارجه حدود دوازده وزیر یا سرپرست داشته است. طبق بنای عقلا باید این تعداد یا حد اقل وزرا تخصصشان به وزارت امورخارجه بخورد. دیپلمات باشد. یا لااقل حقوق بین الملل باشند. یک چیزی که به روابط بین دول بخورد. تنها وزیری که تخصصش با پستش هم خوانی دارد محمد جواد ظریف است. یقینا کشور را عقلا تدبیر می کنند. چگونه می شود که این عقلا سراغ حتی عالم به علم روابط بین الملل و آشنا به زبان دیپلماسی تا کنون نرفتند؟  
سوال حقیر این است واقعا نمایندگان مجلس اعلم مردم هستند که لوایح و طرحها را تصویب می کنند؟ شورای شهر و شورای ملی و یا همان شورای اسلامی واقعا مظهر اعلمیت مردم است؟ لااقل از نظر فارسی نویسی قوانین که می شود چند لیسانس  ادبیات فارسی را بگذارند تا مصوبات را ویرایش کند. لااقل با ادبیات نوشتاری سازگار داشته باشد. حتی همین کار هم صورت نمی گیرد.
هیات دولت بخشی از وظایف اش تصویب قوانین خاص است. آیا واقعا وزرای ایران اعلم مردم هستند؟
واقعیت امر این است که این بنای عقلا که می فرمایند یک امر کاملا ذهنی است. در بیرون از ذهن چیز دیگری اتفاق می افتد. الان کشور جمهوری اسلامی ایران دچار بحران اقتصادی است. این امر هم بر کسی پوشیده نیست. آیا برای حل بحران واقعا سراغ اعلم علمای علم اقتصاد رفته اند؟ اصلا علمای اقتصاد نقشی در اقتصاد کشور دارند؟ یا اقتصاد دست یقه سفید ها یا همان فعالان سیاسی است؟ من به کشمکشهای سیاسی کاری ندارم. بحث من این است که کجای عالَم، سراغ اعلم علما می روند. در هندوستان هم می دانند که فلان مربی فوتبال بهترین است ولی سعی می کنند از مربیان خودشان استفاده کنند. خیلی از کشورها به هر علتی از مربیهای داخلی استفاده می کنند.  بحث هزینه و فایده است.       
مرحوم هاشمی شاهرودی و یا حائری شیرازی که فوت شدند. برای درمان بیماری سرطانشان چنان که توسط نزدیکان ایشان هم انعکاس پیدا کرد واقعا سراغ اعلم علمای سرطان کشور رفتند؟ طبق اظهاراتی که اطرافیان ایشان بیان کرده اند، این شادروانها سراغ افرادی رفتند که مشتهر به طب سنتی بودند. خود این آقایان خصوصا مرحوم هاشمی شاهرود که خبره علم اصول و متبحر در بحث اجتهاد و تقلید بود؛ به مسائل عادی خود حتی به اندوخته ها توجه نکرد که سرطان یک بیماری است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
لذا در حوزه معاملات مردم تابع عرف هستند. مردم تابع عقلای خود هستند. به همین جهت هم معاملات و قضا جزو حوزه امضائیات شارع است. یعنی این امور پیش از شارع هم بوده و شارع دخل و تصرفاتی در آنها فرموده و به گونه ای مهر تایید بر آنها زده است. همه تلاش اعاظم این است که بتوانند عرف را فهم کنند و یا بنای عقلا را بفهمند که چه بوده است؟ کار چندانی به فهم لسان شرع ندارند. لذا مسائل معاملاتی و قضایی به اقتضائات زمان و مکان هم تغییر پیدا می کند ولی عبادات همیشه و همه جا یک نواخت و ثابت است و در حوزه هیچ حکومت و قدرتی نمی گنجد و کسی را دسترسی به دستکاری آن نیست.
به نظر می رسد معاملات و قضا که در علم روز به آن حقوق گفته می شود با فقه فرق اساسی دارد. در حقوق توانایی فرد و تسلط او به قوانین و مقررات مهم است که بتواند آن چه را که خوانده است به اجرا در آورد و مصادیقی برای آنها بیابد ولی عبادات این گونه نیست. البته مساله گو و یا مساله دان تا اندازه ای کارش همین است. تا پرسشی مطرح می شود از بین مسائل بسیار می تواند پاسخ مساله را بیابد و بیان کند. او دیگر مجتهد نیست که بخواهد استنباط حکم شرعی بکند بلکه حکم شرعی را بیان می کند. ولی مجتهد باید با توجه به ادبیات و معانی و بیان و علم اصول بتواند اصولی که توسط شارع بیان شده است این فرع را به آن اصل برگرداند. و ارجاع اصل به فرع همان اجتهاد است که در باب عبادات اتفاق می افتد نه در ابواب معاملات و قضا. چون مهم درک و فهم بیان شارع است. و بیان شارع در عبادات مهم است نه در ابواب دیگر. همه تلاش فقیه این است که ذائقه معصوم را درک کند و بر اساس آن ذائقه از متن چیزی دریابد. البته لازم است تامل بیشتری در این باره صورت بگیرد. لذا می گویم فتامل جیداً
نکته چهارم- اگر چنان چه کسی در دانشگاه آگسفورد و یا دانشگاه تهران و یا دانشگاه فردوسی مشهد موفق به تحصیل فقه گردید هم چون فیزیکدان و شیمی دان و دیگر علوم فقه دان خواهد شد ولی فقیه نخواهد شد. حقوق هم وضیعیتش این گونه است. فرد حقوق دان می شود؛ ولی فقیه معاملات و قضا نخواهد شد. باید به این فرق حتی در حوزه حقوق و تفاوت آن با فقه در عبادات توجه کافی و لازم صورت بگیرد. لذا به دوستانی که از آکسفورد دکترای حقوق دارند کسی فقیه نمی گوید و خودشان هم چنین ادعایی ندارند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
منظور از عبادات عبارت است از 1)- طهارت، 2)- نماز 3)- روزه 4)- حج 5)- اعتکاف 6)- خمس 7)- امر به معروف و نهی از منکر.
و منظور از معاملات عبارت است از؛ 1)- عقود  2)- ایقاعات 3)- احکام .

حقوق شامل عقود و ایقاعات و بخشهایی از احکام می شود.  گرچه مرحوم سید –صاحب عروه- وجوب را منحصر در حوزه عبادات و معاملات کرده است ولی باید آن را تعمیم داد هر عملی که شما بخواهید انجام بدهید و یا آن را ترک کنید و اراده شما در آن اقدام و یا ترک آن عمل دخیل باشد. پس حتما نباید عبادت باشد و یا حتما نباید معاملات باشد می تواند فراتر از اینها باشد. مثلا قدم زدن. با انگشتان بازی کردن. سر را به چپ یا راست برگرداندن. به آسمان نگاه کردن. و...    
باید توجه داشت که بحث معاملات یعنی عقود و ایقاعات و بخشهای از احکام چون در حوزه قوانین و مقررات کشوری قرار می گیرد و ضمن علم حقوق از آنها بحث می شود و تصمیمگیری های فرد چندان نمی تواند موثر باشد و قصد قربت در آنها دخیل نیست بلکه تبعات و آثار اجتماعی دارد و تخلف از آنها مستوجب عقوبت دنیوی است لذا جدای از مباحث عبادی مطرح می شود و ویژگی های خاص خودش را دارد.                                                                              

اطراف شما ده ها نفر هستند که در فقر و گرسنگی به سر می برند و شما هم قصد تامین حداقلهای معیشت آنها را دارید، باید از اماکن و اطلاعات و دارایی و ثبت اسناد و بهزیستی و... مجوز دریافت کنید تا بتوانید افراد تهیدست را تحت پوشش قرار بدهید. و همین انفاقات هم باید طبق قانون و مقررات باشد. اگر چنان چه بخواهید کسب و کار راه بیندازید یا شرکت تاسیس کنید؛ شما یا تابع مقررات شرکتها قرار می گیرید و یا باید مغازه داشته باشد که زیر نظر اماکن و اتحادیه های صنفی قرار می گیرد و در هر دو صورت باید وضعیت خود را از نظر در آمدی مشخص کنید. در منطقه آبا و اجدادی ما یک ملکی داریم. برای استفاده بهینه از آب قرار شد آب یاری قطره و تحت فشار داشته باشیم. برای انتقال آب به موتور پمپ نیاز است و برای آن به برق. سراغ جهاد رفته ایم. بخشداری رفته ایم. سازمان آب رفته ایم. شرکن برق رفته ایم. سازمان راه و ترابری رفته ایم. نظام مهندسی رفته ایم. سازمان جنگالها و منابع ملی و هنوز هم برق دار نشده ایم. من می خواهم کار کنم. برای تامین معیشت می خواهم شغل پدری را داشته باشم. ولی با توجه به تکنولوژیو صنعت می خواهم اقدام کنم. طوری نیست که فقط دست خود من باشد. تازه بانک باید رفت. در دارایی حساب و کتاب باز کرد. اینها خیلی دست مجتهد نیست. سیستم و نظام است. البته بخشهایی که مربوط به رابطه من با اینها می باشد را می شود در فقه بررسی کرد. وام گرفتن از بانک با توجه به بهره آن حرام است یا حلال. جرایم بابت تاخیر بانک و دارایی و تامین اجتماعی و شهرداری حرام است یا نه؟ این بخشها مربوط به فقه است. اگر هم در حوزه معاملات و عقود و ایقاعات وارد می شویم صرفا از این جهت است. در فلان اداره برای تسریع در کار و یا برای انجلام آن باید رشوه داد آیا جایز است یا نه؟ این بخشها را در فقه باید بیان کنیم.     
تقریبا همه باید حساب بانکی داشته باشند. و باید مبادلات پولی، در چارچوب قوانین و مقررات دولتی بلکه جهانی باشد. لذا در عرصه معاملات و احکام بهتر آن که گفته شود باید تابع ضوابط و قوانین و مقررات مصوب همان مملکتی باشدکه مکلف در آن زندگی می کند. البته می تواند برای خود محدودیتهایی ایجاد کند. مثلا اگر بیان شد که معامله مشروب حرام است- برفرض- وارد این حوزه ها نشود. اگر می خواهد در کشوری رستوران بزند چون مسلمان است از سرو مشروبات الکلی اگر طبق فتوای مجتهد حرام ست پرهیز کند. و یا اگر ثابت بشود که فروش سگ و خوک و مردار حرام است وارد این حوزه های معاملاتی نشود.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
کتابی که به شرح و تبیین آن می پردازیم عروة الوثقی فیما تعم به البلوی معروف به عروه تالیف سید محمد کاظم طباطبایی یزدی است. زاده 1247ق و درگذشته 1337 ق.
تقریبا مشهورترین کتاب فقهی شیعه است شاید خیلی شهرتش از لمعه بیشتر باشد. و جزو کتابهای درسی بالاترین مقطع حوزه یعنی خارج حوزه است. بر این کتاب بیشتر شاگردان خود مرحوم مولف و نیز بیشتر مراجع بعد از تالیف بدان حاشیه زده اند. و بعضا هم آن را شرح کرده اند. اغلب اساتید خارج حوزه، در تدریس عبادات، محور و مدار بحث آنها عروه است. باید گفت عروه دائره المعارف فقه شیعه است. شیخ عباس قمی با عنوان غایة القصوی آن را ترجمه کرده است. در این کتاب حدود 3260 مساله شرعی بیان شده است که ما در فرصت فراهم آمده فعلا به شرح و تفصیل 69 مساله آن که در رابطه با اجتهاد و تقلید است گفتگو می کنیم.
و از دوستان درخواست می کنم آن چه مطرح می شود را به عنوان مباحثه تلقی فرموده و نظرات خودشان را برای تکمیل مباحث ارائه بفرمایند. از جهش برق تضارب اندیشه ها است که فضای علمی روشن و تابناک تر خواهد شد. و این از ویژگی های فضای علمی شیعه است که بدور از عوام زده و قدرت و سیاست به درس و بحث می پردازند.
ابتدا مساله عروه بیان می شود. سپس ترجمه ساده ای از آن ارائه خواهد شد و بعد هم به شرح و تبیین مساله خواهیم پرداخت و نکاتی که به ذهن برسد در ادامه بیان می شود. تلاش ما این است که در نهایت سادگی بحث عنوان شود و تا حد ممکن اصطلاحات فقهی پر کاربرد توضیح داده شود تا از دوستان وقت کمتر هدر داده شود.       

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین، وصلى الله على محمد خیر خلقه وآله الطاهرین، وبعد فیقول المعترف بذنبه، المفتقر إلى رحمة ربه محمد کاظم الطباطبائی: هذه جملة مسائل مما تعم به البلوى، وعلیها الفتوى، جمعت شتاتها، وأحصیت متفرقاتها، عسى أن ینتفع بها إخواننا المؤمنون، وتکون ذخرا لیوم لا ینفع فیه مال ولا بنون، والله ولی التوفیق.
الاجتهاد والتقلید
 مسألة 1 یجب على کل مکلف فی عباداته و معاملاته أن یکون مجتهدا، أو مقلدا،أو محتاطا
بر مکلف واجب است که در عبادات و معاملات خودش یا مجتهد و یا مقلد و یا محتاط باشد.
مکلف یعنی کسی که تکلیف الهی بر گردن او نهاده شده است. یعنی فرد بالغ و عاقلی که متوجه اعمال و کارهای خودش می باشد. فرقی نمی کند که زن باشد یا مرد؛ سن بلوغ را در جای خود توضیح خواهیم داد.
فرد ممکن است بالغ باشد و عاقل نباشد. تکلیفی ندارد.
فرد ممکن است عاقل باشد ولی بالغ نباشد او هم تکلیفی ندارد.
ممکن است عاقل باشد و بالغ هم باشد ولی تکلیفی متوجه او نباشد. مثلا فرد دچار غفلت و یا فراموشی شده است. غافل از این است که تکلیفی دارد؛ مکلف باید متوجه باشد که دارای تکلیف شرعی است.  
وجوب؛ وقتی که در برابر کاری قرار می گیریم پنج نوع واکنش می توانیم داشته باشیم. مهم نیست که چه کاری باشد و یا به چه علت و چرا؟ مهم این است هر کاری که می خواهیم انجام بدهیم باید یکی از این پنج موضع را داشته باشیم:
یکم- باید این عمل انجام بگیرد و اگر انجام نگیرد مرتکب گناه می شویم. چاره دیگری جز انجام آن نداریم. این را می گویند واجب. مانند نماز صبح یا روزه ماه مبارک رمضان یا نفقه بانو و فرزند.
دوم- باید این عمل انجام نگیرد و اگر انجام بگیرد ما دچار گناه می شویم. چاره دیگری جز تر آن عمل نداریم. این را می گویند حرام. مانند ترک نماز و یا ترک روزه یا ترک انفاق بانو و فرزند.
سوم- انجام دادن آن عمل از انجام ندادنش بهتر است. اگر ترک کنیم گناه نکرده ایم ولی اگر انجامش بدهیم پاداش خوبی به ما می دهند. این را مستحب گویند. هم چون نمازهای نافله یا روزه های مستحبی.
چهارم- انجام ندان آن بهتر از انجام دادن آن است. اگر انجام بدهیم گناه نکرده ایم ولی اگر انجام ندهیم پاداش بیشتری خواهیم داشت. این را مکروه گویند. مانند وضو گرفتن با آب گرم.
پنجم- انجام دادن و انجام ندادن آن فرقی نخواهد کرد. شما صاحب اختیار هستید دلتان خواست انجام بدهید و دلتان خواست انجام ندهید. این را مباح می گویند.    
منظور از وجوب در مساله، مورد اول است. یعنی ما چاره ای نداریم جز این که نسبت به احکام شرعی خود به عنوان مکلف اقدام کنیم.
این "وجوب"، وجوب تخییری است. یعنی چاره ای نیست باید انجام بگیرد ولی شما بین دو یا سه راهی که پیش رو دارید باید یکی را اقدام کنید. در انتخاب یکی از دو یا سه راه مختار هستید.
ارادتمند. نشانی:
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی