جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سهروردی» ثبت شده است

حکمة‌الاشراق کلید درک فلسفه سهروردی

چهارشنبه هشتم مردادماه 1399

ایسنا/خراسان رضوی یک پژوهشگر حوزه دین و فلسفه گفت: برای مطالعه فلسفه اسلامی لازم است به فلسفه سهروردی که یکی از قله‌نشینان این حوزه است توجه کنیم.

حسن جمشیدی خراسانی در گفت‌وگو با ایسنا در خصوص اندیشه سهروردی و بزرگان فلسفه اظهار کرد: برخی از فیلسوفان توانسته‌اند مسأله‌ای در فلسفه بیان کرده و یا در مسائلی تبیین و تحلیل جدیدی انجام دهند. اما برخی دیگر از فیلسوفان توانسته‌اند مکتبی ایجاد کرده و تحول بنیادی در فلسفه ایجاد کنند. این افراد قله‌های فلسفه هستند و هنگام مطالعه فلسفه باید به این افراد توجه کنیم. از این افراد می‌توان فارابی، ابن سینا و شیخ اشراق و ... را نام برد؛ به عنوان مثال زمانی که ما فلسفه معروف به فلسفه اسلامی را مطالعه می‌کنیم، نمی‌توانیم شخصیتی مانند فارابی، بوعلی‌سینا و ملاصدرا و شیخ اشراق را نادیده بگیریم.

وی ادامه داد: سهروردی یکی از شخصیت‌های بزرگ و قله‌نشین در زمینه فلسفه است؛ به طوری که نمی‌توانیم فلسفه اسلامی را مطالعه کنیم در حالی که به اندیشه سهروردی و کتاب حکمت الاشراق او بی‌توجه باشیم؛ زیرا ایشان فلسفه و مکتبی جدید و متفاوت با ابن‌سینا و فارابی تبیین کرده‌ است. لذا اسم آن را هم حکمت اشراق در برابر حکمت مشا نهاده است. یکی از نکات قابل توجه این است که فلسفه متفاوت از علوم تجربی است؛ به عنوان مثال در خصوص مبارزه با ویروس کرونا که امروزه همه ما با آن مواجه هستیم، نمی‌توانیم به تجربیات 100 یا 200 سال یا 500 سال گذشته مراجعه کنیم و هرکس هم مراجعه کند مورد تمسخر قرار خواهد گرفت. چون ویروس کرونا جدید است و شیوه درمان نو هم می‌طلبد. باید با علم روز با این ویروس آشنا شد و با آن مقابله کرد.

این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه بیان کرد: در حالی که علم فلسفه اینگونه نیست و در آن لازم نیست به آخرین دستاوردهای بشری مراجعه کنیم. بلکه برای فهمیدن فلسفه‌هایی مانند فلسفه هایدگر، فلسفه پوپر و یا فلسفه دکارت و کانت و ... باید به سراغ فلسفه افلاطون  و ارسطو مراجعه کنیم، زیرا این فلاسفه نیز با توجه به فلسفه‌های قبل از خود توانسته‌اند فلسفه و یا مکتبی جدید تبیین کنند؛ لذا برای مطالعه فلسفه اسلامی هم، لازم است به فلسفه سهروردی که یکی از قله‌نشینان این حوزه است توجه کنیم.

وی بیان کرد: زمانی که ما فلسفه سهروردی را مطالعه می‌کنیم، ریشه‌های این فلسفه را در فلسفه‌های پیشین هم چون فارابی و شاخ و برگ‌های آن را در فلسفه‌های مرحوم نوری و زنوزی و سبزواری، علامه طباطبایی و ... مشاهده می‌کنیم. به شکلی که فلسفه این بزرگان قابل تفکیک نبوده و نیست. فلسفه هریک از این فلاسفه و یا حتی فلاسفه معاصر خود ما هم ریشه در فلسفه پیشینیان دارد. بنابراین گویی فلاسفه بر دوش فیلسوفان پیشین خود ایستاده و حقایق را نظاره می‌کنند. ما در فلسفه به دنبال درک و دریافت درست از واقعیت و حقیقت هستیم. اینها کسانی‌اند که این راه را رفته‌اند و راه را برای ما کوبیده و محکم کرده‌اند.

جمشیدی خراسانی خاطرنشان کرد: بنابراین در حال حاضر نیز برای مطالعه فلسفه به فلسفه افلاطون، ارسطو و ... نیاز داریم و این‌گونه نیست که با مطالعه فلسفه یک و یا تعدادی از فلاسفه، متوجه این علم شده و آن را بفهمیم. سهروردی علاوه بر این‌که فیلسوف بزرگی بوده و کتاب «حکمت‌الاشراق» که کتابی مفصل درخصوص فلسفه است را نوشته‌، عارف بزرگی نیز بوده و بحث‌های ایشان در حوزه عرفان نیز کاملا آشکار و روشن است. سهروردی هم‌چنین در حوزه منطق نیز فردی بزرگ و صاحب‌نظر است. ایشان در مقولات نظر خاص خودش را دارد. گاهی مطرح می‌شود که ایشان فلسفه، منطق و عرفان را درهم آمیخته‌ است اما به نظر من این گفته شاید به دلیل نادرست بودن تعریف ما از فلسفه، عرفان و منطق و یا عدم درک درست از این علوم باشد.

منطق ابزاری است که به ما کمک می‌کند تا در مفاهمه راه خطا نرویم

وی با بیان این که منطق، ابزاری است که با استفاده از آن که بتوانیم حرف بزنیم و یا حرف و سخنان دیگران را خوب بفهمیم، مفاهیم را بتوانیم به خوبی به یکدیگر منتقل کنیم، افزود: همان‌طور که در تعریف منطق نیز آمده‌است، منطق زبان را از خطا باز می‌دارد. قلم ما را از نوشتن اشتباه باز می‌دارد. گاهی اوقات از برخی گزاره‌ها، نتایجی استنباط می‌شود که این استنباط درست نیست و منطق دانشی است که در این زمینه به ما کمک می‌کند.

جمشیدی خراسانی عنوان کرد: منطق درست فکر کردن را به ما یاد نمی‌دهد، درست سخن گفتن را یاد نمی‌دهد، درست فهمیدن را یاد نمی‌دهد. هر یک مهارت‌های خاص خودش را دارد؛ منطق ابزاری است که به ما کمک می‌کند تا در مفاهمه راه خطا نرویم، گزاره انشایی نگوییم و بعد به دنبال صدق و کذب آن باشیم. در نتیجه به عقیده من حتی افرادی که در زمینه‌های مختلف مانند علوم تجربی نیز فعالیت می‌کنند برای بیان گزاره‌های علمی خود ناچار به مطالعه منطق و کار بیشتر بر روی منطق هستند. لذا ممکن است برخی اشتباهات و مغالطه‌هایی که در بین دوستان فعال در زمینه‌های مختلف سیاسی، جفرافی، روان‌شناختی و ... ایجاد می‌شود به سبب عدم مطالعه کافی منطق باشد. طرف می‌گوید احساس می‌کنم اقتصاد ایران دچار بحران شده است. خب این احساس ایشان است. مثل کسی که احساس می‌کند الان هوا سرد است. یا کسی که احساس می کند که محل زندگی‌اش مرکز عالم است. این احساس اوست. احساسش درست است. ولی آیا واقعیت است یا نه. او ادعای واقعیت نکرده است.

این‌که بگوییم سهروردی فلسفه، عرفان و منطق را در هم‌آمیخته‌، تعبیر درستی نیست

این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه اضافه کرد: به شکلی که گاهی افراد از گزاره‌های جزئی، نتایج کلی گرفته و یا از گزاره‌ها و مقدمات منفی، نتایج مثبت استنباط می‌کنند که نادرست بوده و فهم و درک این موضوعات نیازمند هوشمندی و زیرکی خاصی است. به این ترتیب این‌که بگوییم سهروردی فلسفه، عرفان و منطق را در هم‌آمیخته‌است، تعبیر درستی نیست. زیرا منطق ابزار است و درواقع به تنهایی علم مفیدی نیست مگر از آن در علومی مانند فلسفه، عرفان، ریاضی، جامعه‌شناسی و ... استفاده شود. منطق مانند علم اصول است، زیرا علم اصول نیز برای فقه خوانده می‌شود؛ به طوری که اگر فقه وجود نداشته‌باشد، چه بسا علم اصول، علم چندان مفیدی نباشد.

کلید درک فلسفه شیخ اشراق، کتاب حکمه‌الاشراق اوست

جمشیدی خراسانی افزود: سهروردی فیلسوف بزرگی بوده و کتاب «حکمه‌الاشراق» را در خصوص فلسفه خودش نوشته است و کلید درک فلسفه شیخ اشراق همین کتاب حکمت‌الاشراق او است. البته کتاب ساده‌ای هم نیست. ایشان چند اثر دیگر فلسفی هم دارد ولی آن‌ها بیشتر شرح فلسفه مشا است. خوانش فلسفه مشا است ولی حکمه الاشراق درانداختن طرح نو است. در کل خود شیخ اشراق از آن دشوارنویس‌ها و دشوارگوها است. ضمنا ایشان عارف بزرگی هم نیز بوده و عقل سرخ، صفیر سیمرغ، آواز پَر جبرئیل، لغت موران، فی حالة الطفولیة، روزی با جماعت صوفیان، الغربة الغربیة و نیز رساله‌ی فی المعراج  و رساله الطیر و رسالة فی حقیقه العشق یا مونس‌العشاق آثار عرفانی ایشان و آکنده از رمز و راز است. خود مطلب دشوار و خود ایشان هم دشوارنویس است و بر وخامت آن افزوده است.

نمی‌توان گفت فلسفه جایگزین علم کلام شده است

جمشیدی خراسانی با بیان این که گاهی نیز بیان می‌شود که زمانی که فلسفه به وجود آمد، دامنه علم کلام را از بین برد، تشریح کرد: در صورتی که چنین نیست و در حال حاضر نیز همه ادیان به علم کلام نیاز دارند چون علم کلام کارش این است که بتوانند از اعتقادات پیروان خود دفاع کنند، توجیه کند اعتقادات و اعمال دینی مردم را و یا در جهت بسط و گسترش دین تلاش کنند و اصلا کار فلسفه این چنین نیست. کار فلسفه دفاع از اعتقادات دیگران نیست. به این ترتیب نمی‌توانیم بگوییم فلسفه جایگزین علم کلام شده است.  این اشتباه است که فلسفه آمد بساط علم کلام را چید، خیر علم کلام بسط پیدا کرد. علم کلام از فلسفه هم برای تبیین و دفاع استفاده می کند و به نظر من کسانی که می گویند فلسفه بساط علم کلام را جمع کرد و در مغازه‌اش را دو قفله کرد نه به کارکرد علم کلام، نه به کارکرد فلسفه توجه ندارند.

وی افزود: کارکرد هریک متفاوت از دیگری است. روش‌های این‌ها هم متفاوت است. در علم کلام ما بیشتر از مقبولات عرفی استفاده می‌کنیم. ولی در فلسفه از برهان استفاده می‌شود. در علم عرفان و تصوف مکاشفات و سیر و سلوک عرفا بیان می‌شود و نمی‌توان مسائلی را که با برهان اثبات می‌شوند را با سیر و سلوک بیان کرد. این‌ها دو چیزند. به جای یکدیگر نمی‌توان استفاده کرد. بنابراین زمینه و کارکرد علومی مانند کلام، فلسفه، عرفان و ... با یکدیگر متفاوت است. تعریفشان، مسائلشان، موضوعشان، فایده‌شان، غرضشان همه و همه فرق می کند.

فلسفه قابل تقسیم‌بندی نیست و هر کس تبیین خاصی نسبت به حقیقت دارد

جمشیدی خراسانی گفت: بعضی افراد بیان می‌کنند که سهروردی فلسفه ایرانی را احیاء کرده‌است. سوالی که پیش می‌آید این است که فلسفه ایرانی چیست؟ و این فلسفه مربوط به چه کسی است؟ همان‌طور که ما در مطالعه تاریخ، بسیار دقیق می‌شویم و به جزئیات نیز دقت می‌کنیم، لازم است در حوزه اندیشه و تفکر نیز این حساسیت‌ها وجود داشته‌باشد. به هر حال فلسفه قابل تقسیم‌بندی نیست و نمی‌توان بیان کرد که ما فلسفه غرب و یا فلسفه اسلامی داریم. به شکلی که فلسفه ملاصدرا با فلسفه شیخ اشراق و فلاسفه دیگر بسیار تفاوت دارد و هر کس فلسفه خاص خود را دارد به این معنی که هریک تبیین خاصی نسبت به حقیقت دارند.

وی ادامه داد: من معتقد هستم افرادی مانند خیام، شیخ اشراق و فیلسوفان دیگری که این مدل تفکر را داشته‌اند، بسیار شبیه به هم بوده‌اند، زیرا به نظر من آنها با سیستم مخالف بوده‌اند. لازمه سیستم، قدرت است. سیستم از قدرت دفاع می‌کند، یا قدرت را ایجاد می‌کند و یا آن را گسترش و بسط می‌دهد، لازمه قدرت نیز، فساد است. فرق نمی‌کند که این سیستم را چه کسی طراحی کرده باشد. اگر خداوند منان هم سیستم را طراحی کرده باشد و بفرماید که به لیدر این سیستم که آدم است احترام بگذارد شیطان پیدا می‌شود و کاسه و کوزه را به هم می‌ریزد. در سیستم الهی بود که آدم از بهشت رانده شد چون تجرید کرد، طغیان کرد و خلاصه‌اش پیروی نکرد.

شیخ اشراق مخالف تبدیل شدن شریعت به ابزار قدرت بود

این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه عنوان کرد: در نگاه عارفانه همین اتفاق در رابطه بین خضر و موسی هم افتاد. موسی نتوانست کارهای خضر را تحمل بکند. نمی‌شود فسادش را از بین برد اما اگر افراد متخلق در آن ورود کنند تباهی آن کمتر خواهد شد ولی از بین نمی‌رود. شیخ اشراق با این سوء استفاده‌ها برخورد می کرد. متعرض این‌ها می‌شد. مخالف آن بود که شریعت ابزار قدرت بشود. البته این نکته فرصت و مجال خاص خودش را می‌طلبد. بنابراین این بزرگان با قدرت ناسازگار بوده‌اند زیرا قدرت فساد ایجاد می‌کند.

جمشیدی خراسانی بیان کرد: بعضی گفته‌اند که شیخ اشراق فیلسوف طبیعت بود، چون ستارگان را مخلوق خداوند می دانست و... . در بحث نجوم به تفصیل بیان شده که ما دارای فلک‌های زیادی هستیم. فلک‌های هفت‌گانه و نه گانه بخشی از فلک‌هایی است که بر شمرده‌اند و ما این فلک‌ها را در آغاز بحث‌های خود در شرح فتوحات عرض کرده‌ایم. پس ابن عربی فیلسوف بزرگ طبیعت است؟ خیر! اصلا در دوره‌ای که این‌ها زندگی می‌کردند فلسفه‌های علوم هنوز ایجاد نشده بود. حتی فلسفه اخلاق هم ما نداشتیم.

وی افزود: نکته دیگری که غالبا بیان می‌شود این است که سهروردی بیانگر فلسفه ایرانی است در برابر فلسفه یونانی. در این که ایران شکوهمند و سربلند است تردیدی نیست. ولی سربلندی‌اش به چیست. این که شیخ اشراق فلسفه ایرانی را احیاء کرده است، آیا به آثاری دست پیدا کرده که نه قبل از او نه بعد از او وجود نداشته است و این آثار را از بین برده است. فلسفه مثل تمدن که نیست؛ فلسفه را یک فیلسوف و یک شخص حقیقی و واقعی ایجاد می کند. با کمی تامل و درنگ می شود ریشه مطالب شیخ اشراق را در آثار پیشینیان دنبال کرد. شیخ اشراق نیز در حلقه انتقال فلسفه از کندی به من و شما قرار دارد. مسائل فلسفی را که نمی‌شود با مکاشفات قلبی و غیبی حل و فصل کرد.

جمشیدی خراسانی تصریح کرد: سهروردی در سن 37 سالگی و براساس دسیسه و توطئه در زندان از دنیا رفت و یا هم واقعا او را کشتند. این دسیسه به دلیل حسادتی که افراد نسبت به موقعیت ممتاز و مناسبی که ایشان در سن جوانی داشته‌اند، شکل گرفته‌است. این موقعیت به دلیل هوش سرشار، حضور در کنار اساتید بزرگ و درس‌های بسیاری که خوانده‌، ایجاد شده‌ بود. یکی از نکاتی که لازم به یادآوری است، نقش کلیدی استاد در تبیین مسائل است. ایشان اساتید زبردستی داشته است، به طوری که فردی که علومی مانند فلسفه، عرفان و ... را به درستی متوجه شده‌است، می‌تواند این مفاهیم را به دیگران و شاگردان خودش آموزش دهد.

این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه عنوان کرد: سهروردی شخصیتی است که در تصوف مهارت و توانایی داشته و انسان بزرگی بوده‌است، به طوری که ایشان اهل ریاضت‌، دعا، نیایش، مراقبه، اعتکاف، گوشه‌گیری و عزلت بوده‌اند. سهروردی بسیار اهل تعمق و تفکر بوده‌ و لذا توانسته‌ در طول 37 سال زندگی خود آثار بسیار ارزشمندی ارائه کند. اساتید ما هم تأکید می‌کردند که برای مطالعه فلسفه حتما تهذیب نفس داشته‌باشید زیرا هدف از خواندن فلسفه رسیدن به حقیقت عالم است. در حقیقت فلاسفه می‌خواهند عین واقعیت خارجی شوند که این امر نیاز به تهذیب نفس و وارستگی درونی دارد و سهروردی دارای این ویژگی بود.

انتهای پیام

https://www.isna.ir/news/99050806105/

 

  • حسن جمشیدی

حسن جمشیدی: شیخ اشراق برای نیل به حقیقت مرزی نداشت

هشتم مرداد ماه 1385

حسن جمشیدی:
شیخ اشراق برای نیل به حقیقت مرزی نداشتتمامی اندیشه‌های منسوخ در علوم تجربی، برای فلسفه و نیز تاریخ اندیشه نو و تازه است. حسن جمشیدی - مدیر گروه فلسفه پژوهشکده علوم انسانی جهاد دانشگاهی مشهد - در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در خراسان، با بیان این مطلب از شیخ اشراق به عنوان موسس و نه مقلد یاد کرد و گفت: فلسفه شیخ اشراق همانند فلسفه مشاء قابل مطالعه است. وی افزود: کسی که می‌خواهد فلسفه بخواند و یا در علمی مهارت بیابد، باید نخست تاریخ آن دانش را بخواند. فهم اندیشه‌های ملاصدرا و حکمت متعالیه، یعنی فلسفه بعد از قرن یازدهم، مبتنی بر فهم و درک فلسفه پیش از قرن یازدهم است. اما این که موضوع فلسفه خداست یا وجود است، این بحث دیگری است و هزینه کردن از جیب و سرمایه دیگران. ضمن آن که در اصل ادعا نیز تردید وجود دارد. چون در فلسفه ما هم از "عدم" سخن خواهیم گفت و هم از "عدمیات" و این‌ها همه فلسفه‌اند. او درباره فلسفه سهروردی گفت: نمی‌دانم چرا برخی از این طرف بام افتاده‌اند و مدام به قلع و قمع مشغولند. در گذشته بعضی تنگ‌نظران در شیعه بودن بوعلی سینا و خواجه طوسی و فردوسی تردید داشتند. از سوی دیگر برخی شیعه‌تراش، مأمون عباسی، خیام نیشابوری، مولای رومی، زکریای رازی و ... را شیعه دانسته‌اند. در باب فلسفه و دیگر علوم اسلامی چنین وضعیتی نیز موجود است. گویا برخی محک و معیار حقیقت به همراه دارند و می‌توانند دسته‌بندی کنند که چه چیزی فلسفه است و چه کسی فیلسوف است. وی افزود: اگر ذات‌گرایی را به‌خاطر بسیاری از مشکلات و پیش‌فرض‌های اثبات‌نشده‌اش نادیده انگاریم و فلسفه همان چیزی باشد که فیلسوفان، می‌ورزند و کاری است که فلاسفه از آن جهت که فیلسوف‌اند، بدان مشغول‌اند، چرا اشراق فلسفه نباشد؟ اگر فلسفه یعنی اصالت وجود، پس فارابی و بوعلی و افلاطون و ارسطو و سقراط و همه بزرگان پیش از قرن یازدهم هجری فیلسوف نبودند، چون اصاله الوجودی نبودند. اگر فلسفه یعنی ماوراء الطبیعه، پس خیام و زکریای رازی و فیلسوفان تجربی فیلسوف نبوده و نیستند. اگر فلسفه صرفا برهان و استدلال است، پس بنیانگذار و پیروان حکمت متعالی، فیلسوف نیستند. چرا سوزن ته‌تنگی را به دست گرفته‌ایم و در نخ‌های نحیف و ظریف و کم‌یاب می‌گردیم تا از ته آن افراد را رد کنیم. اگر فلسفه یعنی ارایه یک نظام فکری، پس سهروردی فیلسوف است. اگر فلسفه یعنی تبیین جهان، پس او فیلسوف است. اگر فلسفه یعنی برهان، پس او فیلسوف است. وی گفت: جالب است که ما در قرن ‌15 هستیم، ولی متعلق به قرون پیش از وسطاییم. خیال نکنیم که چون ماهواره و اینترنت آمده، پس همه‌ی انسان‌ها، مدرن‌اند! برخی از غار افلاطون عبور نکرده‌اند و هنوز متوجه روشنایی و سایه‌های خود نشده اند. جمشیدی معتقد است: فلسفه هم می‌تواند آن چیزی باشد که ملاصدرا گفته و هم آن چیزی باشد که شیخ اشراق گفته و هم آن چیزی باشد که کانت و دکارت و هگل و نیچه گفته‌اند. همه این‌ها فلسفه‌اند و هیچ تفاوتی هم به لحاظ ارزشی با یکدیگر ندارند. فلسفه مانند کامپیوتر نیست که پنتیوم ‌1 و ‌2 و ‌3 و ‌4 داشته باشد یا به مانند نرم‌افزار آن ورژن ‌1 و ‌2 و ‌3 باشد؛ تمامی اندیشه‌های منسوخ در علوم تجربی برای فلسفه و نیز تاریخ اندیشه همیشه نو و تازه است. او به تاریخ مصرف نداشتن اندیشه‌های فلسفی اشاره کرد و گفت: این اشتباهی فاحش است که غزالی طومار فلسفه را در هم پیچید. بلکه او نیز در پایانه اندیشه‌های فلسفی چیزهایی را دپو کرد و این مهندسان فلسفی بودند که مسائل این پایانه را بعضا بیرون کشیدند. جمشیدی در پاسخ به این سوال که آیا این که گفته می‌شود، فلسفه سرآمد علوم است، چون موضوع آن وجود ذات باری تعالی است و به همین جهت مادر همه علوم است، گفت: باید توجه کرد که همه اندیشمندان علوم و هنر و فلسفه فروشندگان ماهری هستند و هیچ‌کدام هم نمی‌گویند ماست من ترش است؛ شما سراغ هر علمی که بروید در نظام اجتماعی مؤثر بوده است و به جهت همان تأثیر و یا ضرورت ایجاد شده است؛ اگر نعل‌بند نبود، جنگ‌آوران خوش‌نام توان رزمیدن نداشتند، اگر تیمارچیان نبودند، رزمندگان قدم از قدم نمی‌توانستند بردارند، اگر طراح و عمله و کارگر نبود، رییس‌جمهور نمی‌توانست تونل رسالت را افتتاح کند؛ همه این‌ها در هم موثرند و همه هم ضرورت دارند. مانند این که بگوییم برق مهمتر از کامپیوتر است؛ اگر برق نباشد، کامپیوتر نیست و اگر کامپیوتر نباشد و کار نکند، برق هم نخواهد بود. وی با اشاره به نظام‌های منطقی و علمی، ارایه گزاره‌ها را در آن، عریان از بار عاطفی عنوان کرد و گفت: در نظام‌های ارزشی است که در پی برترین‌ها و بزرگترین‌ها و ... هستند. ارزش‌ها در جهان علم و منطق و فلسفه، تبدیل به چوب خشک خواهند شد؛ حتا آنان که باور به عملیاتی کردن دارند و کارآمدی را ملاک قرار داده‌اند، الان دچار مشکل شده‌اند، ضمن آن که همه چیز و هر چیزی، کارآمدی خود را دارد؛ همچنان که سیاه بر سفید و زرد بر سرخ رجحان ندارد، علم بر فلسفه و فلسفه بر علم نیز برتری ندارد؛ همه در یک نظام گسترده داد و ستد قرار دارند. هرکدام در جهان فرضی اندیشه، موقعیت خاص خود را دارند. اگر فلسفه زاینده علم است، علم نیز زاینده فلسفه است. چنان‌که ما هم‌اینک فلسفه علم، فلسفه فیزیک و فلسفه جامعه‌شناسی داریم. او به ارزش علم اشاره کرد و گفت: باید توجه داشت که ارزش علم به ارزش موضوع آن نیست. ضمن آن که موضوع فلسفه هم خدا نیست. موضوع فلسفه وجود هم نیست. فرض کنیم که موضوع فلسفه "وجود" باشد و مراد از وجود هم "خدا"، این یک رویکرد به فلسفه است؛ نه تمام رویکردها. ضمن آن که برخی از بزرگان معتقدند که علم لازم نیست موضوع داشته باشد. پس اگر ارزش علم به موضوع آن است، اگر چنان‌چه علمی موضوعی نداشت، پس هیچ ارزشی هم نخواهد داشت. علم بی‌ارزش خواهد شد، چون موضوع ندارد. این سخن علم است که "هر کسی از ظن خود شد یار من/ وز درون من نجست اسرار من". جمشیدی سپس تاکید کرد: شیخ اشراق هم از آن‌هایی است که فیلسوف است؛ چرا فیلسوف نباشد. آیا می‌توان گفت حکمت الاشراق او فیزیک یا ریاضی یا هندسه و یا کتاب کلامی است یا فقهی و ... . در مجموعه آثار سهروردی از همان چیزهایی بحث می‌شود که دیگر فیلسوفان از آن بحث کرده‌اند؛ جز آن که او به‌خاطر ویژگی‌هایش نخواسته جویده‌ها و یا نجویده‌های دیگران را نجویده ببلعد و این نباید دیگران را برنجاند. او در ادامه به تفاوت نداشتن فلسفه‌ها اشاره کرد و گفت: به لحاظ ارزشی فلسفه‌ها در یک سطح‌اند، ولی اگر همه فلسفه‌ها یکی بودند که ما تعبیر فلسفه‌ها به کار نمی‌بردیم. ما با مکاتب مختلف فلسفی روبه‌روییم، ولی این که آیا فلسفه ملاصدرا بهتر است یا فلسفه بوعلی سینا؛ این به نظر می‌رسد که کار فلسفی نباشد؛ "یکی این پسندد یکی آن پسندد / من آنی پسندم که جانم پسندد". جمشیدی گفت: نکته اساسی این است که اگر بزرگی بزرگان، ما را مقهور خود کند، بدانیم که انسان‌های کوچکی هستیم و همیشه هم کوچک خواهیم ماند. ما آن هنگامی بزرگ خواهیم شد که مقهور بزرگی چیزی و کسی نشویم؛ اگر عظمت دماوند ما را بگیرد، هرگز از آن صعود نخواهیم کرد. بپذیریم که فلسفه‌های مختلف و متفاوت داریم، و فیلسوف‌های مختلف، و هر کدام هم به میزانی که راه را نموده‌اند و یا راه را هموار کرده‌اند، در بازی بزرگان فلسفه نقش داشته‌اند. چه "شیخ اشراق" ، چه "شیخ احمد احسایی" ، چه "مرحوم سبزواری" و چه "میرزا مهدی اصفهانی" و دیگران. عقلانیت را قربانی موقعیت‌های سیاسی و علمی نکنیم. اگر می‌خواهیم در بازی بزرگان پیروز شویم، در تولید اندیشه به گرته‌برداری و مونتاژ نپردازیم؛ متفکران و اندیشمندان اهل پادگان یار و پیرو نیستند و اگر کسی چنین کند، پس او متفکر نیست؛ اهل سیاست است. وی مانع اصلی را در عرصه اندیشه و تولید اندیشه، واگرایی دانشمندان عنوان کرد و گفت: علمای مسلمان به جای آن‌که از طریق بنیان‌های علمی و راهیابی به جایگاه رفیع علمی به یکدیگر نزدیک شوند، دچار واگرایی شده‌اند. به نظر می‌رسد با توجه به این که علم یعنی جوشش حقیقت و عالم یعنی راه‌یافته به حقیقت، پس همگرایی باید خاصیت علم باشد. اما دانشمندان بیشتر دچار واگرایی شده‌اند. این ناشی از فقدان مقوله اخلاق در تعاملات اجتماعی و علمی آن‌هاست. جمشیدی به خاصیت علم و معضل علم اشاره کرد و گفت: علم همچنان که حقیقت را می‌نمایاند، خود نیز می‌تواند حجاب باشد یا شود و این معضل علم است. نوری است که هم می‌تواند پرتوافکن بسیاری چیزها شود و هم می‌تواند مانع دیدن بسیاری از چیزها شود. خاصیت علم این است که غرور می‌آفریند، علم در عرصه اندیشه مانند اسب در بین مرکوبات است. سواره آن احساس غرور می‌کند و خود را از دیگران جدا و برتر و بهتر و بالاتر می‌بیند. او به ویژگی‌های عالم اشاره کرد و گفت: عالم حقیقی و واقعی یعنی کسی که متواضع و فروتن است؛ عالم، انسانِ بزرگ و شریفی است و انسان‌های شریف تلاش می‌کنند تا به ضعیفان یاری رسانند. پس آن‌هایی که به توانمندان یاری می‌رسانند، خود بهتر می‌دانند که بسیار ضعیف‌اند. مدیر گروه فلسفه پژوهشکده علوم انسانی جهاد دانشگاهی مشهد، درباره ویژگی‌های فلسفه اشراق گفت: فلسفه اشراق یعنی عدم پذیرش فلسفه مشاء؛ فلسفه اشراق در اندیشه سهروردی یعنی نارسایی و ناتوانی فلسفه مشاء. اگر او احساس می‌کرد که فلسفه مشاء چیز کاملی است، دیگر سراغ فتح قله جدید نمی‌رفت، لذا او بدون آن که مقهور شخصیت بوعلی سینا و یا فارابی و یا افلاطون و یا زرتشت شود، به کشف فلسفه اشراق و تحلیل و تبیین جدیدی از جهان پرداخت. وی شیخ اشراق را شیفته علم و حقیقت دانست و افزود: سهروردی شیفته علم بود، نه عالم؛ شیفته حقیقت بود. مقهور اندیشه بزرگان قرار نمی‌گرفت، بزرگی بزرگان مانع از آن نبود که نتواند حقیقت را ورای آن‌ها نبیند، شجاعت و جسارت او در بیان اندیشه بود. اگر دانشمندان و عالمان اهل محافظه کاری بودند، امروز بیشتر از چهار ورق اندوخته علمی نداشتیم. تمامی آن‌ها که باری برداشته‌اند و راهی در اندیشه گشوده‌اند، باید گفت قهرمانان واقعی‌اند. سقراط سرآمد این طایفه است. شجاعت بیان حقیقت در دانشمندان واقعی وجود دارد که خود را مقهور نه فقط دانش دیگری که مقهور سیاست و قدرت نمی‌داند و نمی‌شود. همه دانشمندان و اندیشمندان بزرگ با انبوهی از دشمنانی روبه‌رویند که بیش از آن‌که اندیشمندی دشمن آن‌ها باشد، جهل، دشمنشان است و سهروردی از این دشمنان فراوان داشت و خود قربانی آنان شد. او افزود: از دیگر ویژگی‌های شیخ اشراق آن بود که برای نیل به حقیقت مرز و خط کش نداشت. در هر کجا که حقیقت می‌دید، پیشتر آن‌جا زانو زده بود و برایش مهم نبود که حقیقت را چه کسی می‌گوید. مهم آن بود که حقیقت را می‌گوید، چه افلاطون، فیلسوف بزرگ یونانیان باشد چه زرتشت، پیامبر بزرگ ایرانیان. سهروردی خود را وامدار همه اینان می‌دانست. در مقام گردآوری او هرگز خود را محدود نمی‌کرد. وی گفت: از ویژگی‌های دیگر شیخ اشراق، فارسی‌نویسی اش بود که نه تنها در عرصه فلسفه، بلکه در عرصه ادبیات و زبان فارسی مدیون او هستیم؛ التلویحات، المشارع و المطارحات، المقاومات و حکمه الاشراق بیانگر اندیشه اشراقی شیخ اشراق و آثار عربی اوست و آثار فارسی شیخ اشراق، رساله «آواز پر جبرئیل»، رساله «العشق»، «لغت موران»، «صفیر سیمرغ»، «عقل سرخ» و «روزی با جماعت صوفیان» هستند. جمشیدی به ویژگی فلسفه شیخ اشراق در درک حقیقت اشاره کرد و گفت: برای درک حقیقت حداقل سه راه است؛ اول برهان و استدلال، دوم کشف و شهود و سوم تجربه و محک زدن؛ تاریخ هم یکی از همین روش‌ها و یا افزون بر آن‌هاست. در بیان حقایق نیز دو راه داریم؛ اول بیان حقیقت به زبان رایج و مرسوم و دوم بیان حقیقت به زبان تمثیل. شیخ اشراق به جهت ذوق زیباشناختی و توان بالای تأویل، راه و روش دوم را در هر دو قسمت بیشتر و بهتر می‌پسندد. این پژوهشگر افزود: استبداد علمی و فشارهای ظاهرگرایان سبب شد سهروردی رویکردی به فلسفه افلاطون و فیثاغورث داشته باشد که حتا خود آن‌ها نیز بدین رویکرد وقوف نداشتند. فلسفه شیخ اشراق به همان اندازه مدیون افلاطون است که فلسفه مارکس به افلاطون و یا فلسفه کانت به افلاطون، اگر ما بخواهیم به گوهر فلسفه اشراق برسیم، باید بدانیم که باید از بزرگان و گذشته هر دو درس بگیریم. در درازنای تاریخ هم ستم بر فلسفه رفته و هم بر فیلسوفان و هم بر دین و هم بر عالمان دین. وی بر گرامی داشتن مرز علوم و حوزه‌های هر یک تاکید کرد و افزود: دین کار فلسفه و فلسفه نیز کار دین را نمی‌کند؛ نه پیامبران فیلسوفان‌اند و نه فیلسوفان، پیامبران‌اند. پیامبران از حقیقت رسیده خبر می‌دهند و فیلسوفان از حاصل تلاششان برای نیل به حقیقت سخن می‌گویند. وجهی ندارد که این دو جایگزین هم شوند، اما می‌توانند در خدمت یکدیگر قرار گیرند. تلاش نکنیم فلسفه را قداست ببخشیم، بلکه بکوشیم به فلسفه عظمت ببخشیم. دین و فلسفه کارکرد خاص خود را دارند و این دو نمی‌توانند کار یکدیگر را به انجام رسانند. همه تلاش کسانی که برای تأویل آیات قرآن به فلسفه متمسک می‌شوند، همان اندازه نکوهیده است که برخی از تجربه‌گرایان، آیات را با دانش‌های تجربی، تفسیر می‌کنند. دوگانگی دین و فلسفه را بپذیریم، آن‌گاه به گفت‌وگو بنشینیم که آیا بیگانه هستند یا خیر. جمشیدی به تفاوت‌های دین و فلسفه اشاره کرد و گفت: دین بیشتر معطوف به عمل است و فلسفه بیشتر معطوف به اندیشه، دین معطوف به حقیقت است و فلسفه معطوف به واقعیت، کار دین ابشار و تنذیر است و کار فلسفه کشف و تحلیل، دین منبعی است که حقیقت از آن جوشش دارد و فلسفه یک روش است که با آن می‌توان راه به جایی برد؛ لذا دین می‌تواند مورد مطالعه فلسفه قرار گیرد و از دین فهم فلسفی داشت و فلسفه نمی‌تواند موضوع دین قرار بگیرد. ما فلسفه دینی داریم، ولی دین فلسفی نداریم؛ آن یا دین نیست یا فلسفه نیست. بین فلسفه و عقل خلط شده است. برخی پنداشته‌اند فلسفه یعنی عقل. هرکس عقل دارد، پس دیوانه نیست؛ نه آن که پس او فیلسوف است. وی درباره بحث‌های اساسی شیخ اشراق گفت: یکی بحث درباره «فرشتگان» است که برجستگی خاصی دارد و درباره «وجود» که آن را نور در برابر ظلمت می‌داند. حقیقت، نور است. همه چیز در پرتو نور روشن می‌شود. دیگر نوری نخواهد بود تا بر نور تابیده شود. نور شدت و ضعف دارد. نور دارای مراتب است. سهروردی از هاضمه بسیار قوی برخوردار بود. بکوشیم تا ما نیز هاضمه ذهن و فکر خود را قوی کنیم. حقایق در زبان‌ها جاری‌اند؛ باید آن‌ها را همچون مرغ شکارچی تا به زمین نیفتاده و خاک‌مال نشده، بگیریم. انتهای پیام

لینک مطالب: https://www.isna.ir/news/8505-04632/

  • حسن جمشیدی