زیبا آفرین
گر آمدنم بخود بدی نامدمی
ور نیز شدن بمن بدی کی شدمی
به زان نبدی که اندر این دیر خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بدمی
- ۰ نظر
- ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۱۵
زیبا آفرین
گر آمدنم بخود بدی نامدمی
ور نیز شدن بمن بدی کی شدمی
به زان نبدی که اندر این دیر خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بدمی
زیبا آفرین
زان کوزهٔ می که نیست در وی ضرری
پر کن قدحی بخور بمن ده دگری
زان پیشتر ای صنم که در رهگذری
خاک من و تو کوزهکند کوزهگری
زیبا آفرین
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من میدانی
در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی
زیبا آفرین
در کارگه کوزهگری کردم رای
در پایه چرخ دیدم استاد بپای
میکرد دلیر کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از دست گدای
زیبا آفرین
خوش باش که پختهاند سودای تو دی
فارغ شدهاند از تمنای تو دی
قصه چه کنم که به تقاضای تو دی
دادند قرار کار فردای تو دی
زیبا آفرین
چندان که نگاه میکنم هر سویی
در باغ روان است ز کوثر جویی
صحرا چو بهشت است ز کوثر کم گوی
بنشین به بهشت با بهشتی رویی
این رباعی اشاره است به بهشت و حوض کوثر که از آن فقط بهشتیان آب می نوشانند.
خیام تعرضش به خطابه سرایان است و واعظان است که مدام بر فراز منبر از بهشت و حوض کوثر سخن می گویند. خیام می گوید به سمت و سویی که من نگاه می کنم. در باغهای نیشایور جوی آب از حوض کوثر روان است. صحرا را بنگر که هم چون بهشتی سرسبز و خرم است. برای ما از بهشت کمتر سخن بگو چون خود ما در بهشت هستیم. در این صحرا اگر در کنار بهشت رویی باشی خود بهشت است. دیگر چه نیازی به بهشت.
خیام معتقد است همین دنیای خودمان را باید بهشت کنیم نه این که الان تو جهنم زندگی کنیم که فردا احتمالا به بهشت خواهیم رفت.
زیبا آفرین
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی
خاکیم همه چنگ بساز ای ساقی
بادیم همه باده بیار ای ساقی
پنج احتمالا حواس پنج گانه باشد: بویایی و چشایی و شنیداری و دیداری و بساوایی.
چار همان چهار که احتمالا عناصر چهار گانه آب و باد و خاک و آتش باشد و شاید هم گرما و سرما و تری و خشکی. بیشتر باید مراد از چهار گرما و سرما و تری و خشکی باشد. و چنگ در مصرع سوم هم می تواند به معنای مشت زدن باشد و هم می تواند به معنای ابزار موسیقی باشد.
خزاب خیام به من و شما است تا به کی درگیر پحواس پنج گانه و عناصر چهارگانه باشیم. البته الان وضعیت خیلی خرابتر شده لاست. تاین را نخور فشارت را بالا می برد. این را نخور فشارت را پایین می برد. این را نخور چاقت می کند . این را نخور وزنت را زیاد می کند. زندگی را به کام ه8مه زهر کرده اند.این گرک ایت. این سرد است. این خشک است و این مرطوب است. وای از این زندگی نکبت بار با قید و بندهای بیشمار. چقدر همه ما درگیر طول زندگی شده ایم. صد سال و صد و ده سال عمر بی خاصیت و بدون ارزش. صد سال عمری که ذره ای لذت در آن نبوده است. کمی هم به عرض زندگی بیندیشیم. ساقی کجا هستی؟ ول کنید این بدن ساخته شده از خاک را حه جایش همان خاک است. ای ساقی بیا و چنگ را بنواز. مگر نه این است که همه ما را از باد آفریده اند و نفخت فیه من روحی. اشاره به همین نفخه است. ساقی چنگ بنواز و باده بیار تا این لحظه را خوش باشیم. و در لحظه باشیم.
زیبا آفرین
پیری دیدم به خانهٔ خماری
گفتم نکنی ز رفتگان اخباری
گفتا می خور که همچو ما بسیاری
رفتند و خبر باز نیامد باری
در ادامه همان خوش بودن در حال و لحظه است. خیام نقل می کند که در میکده یا خانه ای همه خماران بدان پناه می برند یعنی محل فروش و عرصه شراب. به خمارخانه رفتم و پیری را یدم یعنی فردی کار آزموده و سردی و گرمی زمانه چشیده را. به او گفتم نکند تو با خودت خبرهایی داری. البته این روال عغادی و معمولی است که جوانترها به افراد پیر و با تجربه که برسند از آنها می خواهند تا آنچه آزموده است را باز گوید. پیر زبان گشود و گفت: برو شراب بخور. ما را ببین. ما که زمانه پیرمان کرده است. مانند ما بسیاری رفته اند و دیگر برنگشته اند. خیلی دغدغه فردا را نکن و در اندیشه فردا نباش. خیلی را رفته اند و هنوز از آنها خبری نیست.
اجازه بدهید تا نکته ای را بیان کنم. گرچه به زبان و بیانهای گوناگونی تا بدینجا بدان پرداخته ام. خیام در پی انکار خدا و پیامبر و قیامت و دین و شریعت نیست بلکه خیام در پی آن است تا به زندگی ما وضعیت بهتری بدهد. دقت بفرمایید به ما وعده بهشت می دهند. زندگی بهتر از این زندگی دنیایی. پدری و مادری را دیدم که بر دختر و پسرشان سخت می گرفتند. علت را پرسیدم. گفتند چون باید به سختی هتی زندگی عادت کنند. به آنها گفتم کدام سختی های زندگی. سختی های تحمیلی از طرف پدر و مادر یا سختی های زندگی از طرف طبیعت و دیگران. برای این که فرزند شما بتواند تاب سختی های تحمیلی دیگران را داشته باشد خودتان باید زندگی را بر فرزندتان تلخ کنید. خودتان باید زندگی فرزندتان را به لجن بکشید. دیگران زندگی او را به لجن خواهند کشید لااقل شما برای او تصویر خوبی از زندگی بسازید. برای ما فراوان از بهشت گفته اند و جاودانگی بهشت و خوشی های بهشت. زندگی دنیوی شما لااقل باید نمونه کوچکی از همان زندگی بهشت باشد نه این که زندگی شما در دنیا خودش جهنم است آن وقت می خواهید در بهشت چکار کنید. باید یاد گرفت تا در همین دنیا و روی همین زمین خاکی آن گونه زیست که گویا بهشت است. آدم در بهشت آزادی کامل داشت الا این که فقط باید از یک درخت دور می شد یا به یک درخت نزدیک نمی شد. از پس همین یک نهی بر نیامد. آن وقت شما در پیش روی هر فرد صدها بلکه هزاران منهی می گذارید. زندگی را به کام بشر تلخ کرده اید. لذا خیلی ها از شریعت زده شده اند نهد به خاطر شارع بلکه به خاطر کژفهمی های متشرعین. و همه درد خیام همین است. بلایی که متشرعین بر سر دین در آورده اند هرگز کفار در نیاوردند. خیام به نظر ما با دعش و اندیشه داعش مخالف بود نه با خدا و پیامبر و دین و شریعت.
زیبا آفرین
بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی
فارغ بنشین بکشتزار و لب جوی
بس شخص عزیز را که چرخ بدخوی
صد بار پیاله کرد و صد بار سبوی
ای کسی که به دنبال این هستی که دلی به دست بیاوری و یا ای کسی که به دنبال این هستی که دلت قرار و آرام بگیرد؛ برو تو کشتزار و لب جوی آب بنشین و پیاله به دست بگیر و مدام از سبو آن را پر کن و آن سر بکش. قدر همین را بدان. چه بسیار انسانهای عزیز و شریفی که چرخ بد خو و تند اخلاق آنها را پیاله و سبو کرد و شکست و دو باره پیاله و سبو کرد و شکست و...
زیبا آفرین
بر شاخ امید اگر بری یافتمی
هم رشته خویش را سری یافتمی
تا چند ز تنگنای زندان وجود
ای کاش سوی عدم دری یافتمی
بر به معنای ثمر و میوه است.
اگر در همان ذره امیدی که باقی مانده نتیجه و ثمره ای وجود می داشت من الان وضع و حالم به مراتب بهتر بود. در بین همه سرها من هم سری داشتم و سر رشته ای داشتم. هستی و زندگی ما در این عالم هم چون زندان است. کاش از عالم وجود روزنه ای و پنجره ای به سمت امید باز می بود. ولی متاسفانه نیست. عدم چیزی نیست که8 وجود بخواهد بدان سو روزنه ای داشته باشد.
سخن از خیالاتی است که لباس واقعیت به تن نمی کند. ای کاش هایی است که فقط ای کاش است.