جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اجتهاد و تقلید عروه» ثبت شده است

زیبا آفرین
در این موارد نباید سراغ عقل و ادراکات عقلی رفت بلکه سراغ فهم عرفی. عرف مفهومش از جاری صرف جریان نیست بلکه یکی از ویژگی هایش جریان است. ویژگی دیگرش داشتن مبدا و منشا و مخزن است. و الا دو نفر که دو سر شیلنگ را گرفته اند کسی نمی گوید جوی آب را با خودتان جا به جا می کنید. مقداری آب در شیلنگ است. کسی به آن آب جاری نمی گوید. عرفی که ما با آن سر و کار داریم آب جاری را آبی می داند که داری مخزن است و از یک جایی به جای دیگر جریان دارد.  ممکن است این جریانش کم و باریک باشد ولی مهم این است که مخزن دارد. به گفته اقتصادی ها پشتوانه دارد. و جریان هم دارد.
خلاصه کلام اگر موضوع روشن است تشخیص موضوع با خود مکلف است. اگر موضوع مشخص نیست روشن شدن موضوع بر عهده عرف است. عرف می گویندآب جاری چیست؟ یا آب کر چیست؟ عرف هم که معنای خاص خودش را دارد. عهرف می گوید مجلس لهو چیست؟ عرف می گوید مجالس گناه چیست؟ عرف می گوید دیوار شهر کجا است(در نماز قصر و اتمام).    
نکته سوم- نسبت به علم فقه باید توجه داشت که فقه هم یک علم است مثل فیزیک و شیمی و جامعه شناسی و جغرافی و تاریخ و فلسفه و ریاضی و عرفان و... با این تفاوت که بعضی از اینها علوم تجربی اند و بعضی عقلی اند و بعضی کشفی و بعضی نقلی اند. البته بعضی از علوم ارزش و اعتبار بیشتری نسبت به علوم دیگر دارند. این اعتبارش به چه معنا است باید در محل خود از آن بحث کنیم.
هم چنان که در فلسفه علیرغم آن که برهانی و عقلی است ممکن است خطا صورت بگیرد در جامعه شناسی هم ممکن است این اشکال پیش بیاید. در همه علوم این گونه است. نهایت خطاها در علوم مختلف است. در ریاضی هیچ گاه قاعده خطا نمی شود ممکن است فرد در محاسبات خطا کند. در فلسفه هم این گونه است. فرد در مقدمات چه بسا خطا کند.
در فقه چون جزو علوم نقلی است مثل سایر علوم احتمال خطا فراوان است. البته همه علوم قواعد و قوانینی دارند که درصد خطا و اشتباه کاهش پیدا کند ولی به صفر نمی رسد. در فقه هم نیز این گونه است.
مثال می زنم. برای دسترسی به حکم شرعی باید به آیه قرآن استدلال بشود. و یا به روایت. تا دیروز فرد طی تحقیقاتی که به دست آورده بود فکر می کرد یکی از شاخصهای حل تعارض ادله مخالفت با اهل سنت است. لذا چون مثلا فلان حکم با اهل سنت مخالف است پس درست است. الان طی تحقیقاتی به این نتیجه رسیده است که ملاک صحت حکم موافقت با اهل سنت است. چون فقه شیعه تعلیقه بر اهل سنت است نه ردیه علیه اهل سنت. مرحوم بروجردی تلاش می کرد مسائل فقهی را در بستر و خاستگاه اصلیش که اهل سنت است بررسی کند. فقهای بزرگی چون شیخ طوسی و سید رضی و... با اهل سنت تعامل داشته اند و... در نتیجه چون این نظر با اهل سنت موافق است لذا سراغش می رود و از نظر سابق خودش دست می کشد.
یا مثلا به روایتی استناد می کند و بعد متوجه می شود که این روایت در وسائل مثلا غلط چاپ شده است یحرم غلط است لایحرم درست است. خود همین غلط تایپی و چاپی ممکن است کار دست مجتهد داده باشد.
بلی اشتباه امکان دارد. در همه علوم از آن جمله در فقه. و در این جهت فرقی با دیگر علوم ندارد.
نکته چهارم- این که فقه مقدس است. خب چون من عرفان خوانده ام اساتید بنده می گفتند عرفان اصل و اساس همه علوم است. چون موضوعش توحید و خداوند است. و نیز فلسفه هم که خوانده ام. اساتید بنده می گفتند فلسفه بن مایه و اساس علوم است. چون موضوعش وجود یا موجود است. آقای حجت هاشمی می فرمود اساس همه علوم برای شما طلبه ها ادبیات است. ادبیات بخوانید تا مثل فلانی بیسواد نباشید... یکی از دوستان علوم اجتماعی می گفت اصل همه علوم جامعه شناسی است. این نگاه افراد است. و هیچ کدام بردیگری برتری ندارد. ملاصدرا ابن سینا را تحقیر می کند که خودش را درگیر آزمایش ادرار مردم کرده است. خب این نگاه ملاصدرا است نسبت به علوم تجربی ابن سینا و حال آنکه در وضعیت فعلی اگر دانش تجربی نباشد فرصتی برای تعقل و فلسفه نخواهد بود.  
در نتیجه فقه هم مثل سایر علوم اشتباه و خطا دارد و در کتابهای فقهی نقد و اشکال آقایان به یک دیگر الی ما شاالله. که گاه نسبتهایی هم به هم می دهند. مثلا این حرف از اصاغر طلبه ها بعید است تا چه رسد به شما. یعنی شما به اندازه یک بچه طلبه متوجه نشدی...
نکته پنجم- فقه هیچ قداستی ندارد. هم چون سایر علوم است. ولی چون مواد مورد نظر در فقه آیات و روایات است لذا خود مردم هم نسبت به آیات و روایات حساسیت دارند. من دیده ام در بعضی از مراکز کتابهایشان را می گذارند و رویش می نشینند ولی همینها روی قرآن و یا روایات نمی نشینند. شرح لمعه و مکاسب را کسی نمی گذارد و رویش بنشیند. ارزش و اعتباری هم اگر هست به جهت روایات و آیات آن است نه به خاطر فقه بودن.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

مسألة 47): إذا کان مجتهدان أحدهما أعلم فی أحکام العبادات، والآخر أعلم فی المعاملات، فالأحوط تبعیض التقلید و کذا إذا کان أحدهما أعلم فی بعض العبادات مثلا، والآخر فی البعض الآخر.
هرگاه دو تا مجتهد یکی در عبادات و دیگری در معاملات اعلم بود؛ احوط تبعیض در تقلید است. هم چنین اگر یکی در بعضی از مسائل عبادی و دیگری در بعض دیگر اعلم بود.
یک زمانی در مشهد دکتر شیخ بود خداوند رحمتش کند. من که بچه دو یا سه ساله بودم هم مریض ایشان بودم و مادر بزرگ من که تقریبا 60 سال از من بزرگتر بود... هر دردی را ایشان درمان بود. سر درد و پا درد و کمر درد و گلو درد و چشم درد و بواسیر و سنگ کلیه و آپاندیس و رگ به رگ شدن گردن و کتف و... خود ایشان یک بیمارستان کامل بود و همه نوع بیمار را می دید. ولی الان که به درمانگاه می روید تا وقت بگیرید می گوید چه مشکلی دارید؟
اگر گوش است متخصص گوش و حلق و بینی
اگر چشم است بینایی سنجی
اگر دندان است دندان پزشک
اگر دل درد است متخصص معده و دستگاه گوارش
اگر قفسه سینه است متخصص قلب
اگر سوزش در ادرار است کلیه و مجاری ادرار
و... تازه الان کودکان و بزرگسالش هم کرده اند. و بیماری های خاص زنان و بیماری های خاص مردان و...
مرحوم محقق یزدی می خواهد بفرماید که همین اتفاق پزشکی در فقه هم افتاده باشد. متخصص عبادات و متخصص معاملات و متخصص قضایی و... حتی ممکن است یکی متخصص نماز باشد. یکی ممکن است متخصص در مسائل روزه باشد. و دیگر متخصص در احکام حج. یقینا مجتهدی که ده بار یا پانزده بار به مکه رفته است با مجتهدی که حتی یک بار هم به مکه نرفته است فرق داشته باشد. این را اصطلاحا می گویند تجزی. جزء جزء شدن تمامی ابواب فقه.
حالا یا تمام ابواب فقهی به دو جزءة تقسیم بشود: احکام عبادات و غیر عبادات.
و یا تمام ابواب فقهی به سه جزء تقسیم بشود: عبادات و معاملات و قضا.
و یا این که خود بخش عبادات به چند جزء مستقل از هم تقسیم بشود. مثلا یکی متخصص در طهارت. یکی متخصص در نجاسات. یکی متخصص در نمازهای واجب و یکی متخصص در نمازهای مستحبی و یکی متخصص در روزه و یکی متخصص در حج و یکی متخصص در خمس و یکی متخصص در اعتکاف.
در این مساله مرحوم محقق یزدی مساله تجزی را بیان می فرماید. هم می تواند تجزی در بین دو بخش عمده فقه صورت بگیرد که عبادات و معاملات باشد. یعنی مقلد، معاملات را از یکی و عبادات را از دیگری تقلید کند. نظر خود را در باره معاملات عرض کردیم که معاملات را باید از حوزه اجتهاد خارج کرد.
اما تجزی در حوزه عبادات می شود این تجزی اتفاق بیفتد. این نکته خیلی مهم و اساسی است. البته به تفصیل بیان کردیم که تجزی معنا ندارد چنان که اعلمیت معنا ندارد. اجتهاد اجتهاد است یا هست و یا نیست. اگر هست پس مجتهد است؛ فرقی هم بین ابواب نمی کند. و اگر مجتهد نیست که اصلا نمی شود از او تقلید کرد. در نتیجه مکلف می تواند هر یک از ابواب را از مجتهدی که خود بخواهد تقلید کند و هیچ فرقی هم نمی کند. صرف مجتهد بودن کافی است چه زنده باشد و چه مرده. چه بدوی باشد و چه استمراری. چه مرد باشد و چه زن. چون فرد می خواهد طبق دستور العمل عمل کند. بقیه اش ابزار و وسیله برای رسیدن به همین دستور العمل است.
جمشیدی خراسانی https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
مسألة 39): إذا شک فی موت المجتهد، أو فی تبدل رأیه، أو عروض ما یوجب عدم جواز تقلیده، یجوز له البقاء إلى أن یتبین الحال.
هرگاه برای مکلف شک ایجاد بشود که مجتهدش فوت یا رأیش تغییر کرده و یا دچار بیماری شده است و نمی تواند از اوتقلید کند؛ تا زمانی که وضعیت مجتهدش روشن نشده است می تواند برهمان مرجع باقی بماند.
فوت و یا تغییر فتوا روشن است اما عارضی که دیگر نتوان از او تقلید کرد یعنی از دست دادن مشاعر و یا همان عقل یا کبر سن در حد و اندازه ای که دیگر چیزی متوجه نشود. به بیان دیگر زندگی غیر انسانی بلکه گیاهی دارد.
با توجه به فرض مساله، مرحوم سید می فرماید می تواند بر همان مجتهد باقی بماند. بقای بر او جایز است. پس لازمه این جواز این است که می تواند به دیگری هم رجوع کند. یعنی مخیر است بین بقای بر همان مجتهد مشکوک تا وضعیتش روشن شود و معلوم بشود که رایش عوض شده است و یا حال مجتهد بهبود پیدا کرده و فوت کرده است. در صورت اول و سوم مراجعه به مجتهد دیگری بکند. و اگر معلوم شد که رایش عوض شده است سراغ رای جدید برود.
اگر به یاد داشته باشید مفصل عارض شدیم که شخص مجتهد برای ما مهم نیست. چه زنده اش و چه مرده اش. مهم برای ما دستورات شرع است. این مجتهد هم و لو مشاعرش را از دست داده باشد؛ آن دستورات شرعی که قبلا بیان کرده در دسترس ما است و همانها حجت است. اگر رایش تغییر پیدا کرده است، می توانم سراغ رای جدیدش بروم و هم به همان رای قبلی اش اقدام کنم. مهم عمل و صدور قصد امتثال امر مولی در عبادایات است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
و اگر ملاک برای عدول، فتوای سید است؛ این تقلید از میت می شود. چون سید زنده نیست. و طبق نظر خود ایشان هم که نمی شود بدوا و برای این مساله از مجتهد میت تقلید کرد.
به نظر می رسد بعضی از این مسائل را اساطین فکر می کرده اند که برای ایشان روشن است برای ما هم روشن است. آقای صادق علمی نقل می کرد که مرحوم پدرم برای ما مکاسب که می خواند. بعضی جاها را می گفت برای من که کاملا روشن است یقینا ایشان فکر می کردند برای آقاصادق علمی هم روشن است.
بنا براین وجهی برای وجوب و یا احوط در عدول وجود ندارد. صرف همان اجتهاد کافی است. البته طبق مبنایی که در بالا عرض کردیم اگر چنان چه اهل ورع بیشتری است می تواند عدول کند و اشکالی هم نخواهد داشت. کلا رجوع از این مجتهد به مجتهد دیگر و حتی بررسی فتاوا و گزینش ساده ترین آنها اشکالی ایجاد نمی کند. مکلف می تواند برای خود مجتهد متعددی برگزیند. چون ملاک در تقلید عمل مکلف به دستورات مجتهد معین نیست بلکه ملاک عمل مکلف به دستور شارع است و مجتهد طریق الی الشارع است. نه این که خودش شارع باشد. فرق است بین شارع و طریق الی الشارع.
مسألة 38): إن کان الأعلم منحصرا فی شخصین، ولم یمکن التعیین، فإن أمکن الاحتیاط بین القولین فهو الأحوط، وإلا کان مخیرا بینهما.
اگر اعلمیت منحصر در دو مجتهد شد و مشخص کردن آن ممکن نبود پس اگر احتیاط ممکن است بین فتواهای دو اعلم عمل به احتیاط کند و الا هر کدام را که خواست انتخاب کند.
در همان آغاز بحث عرض کردیم که ما با سه عنوان مواجه نیستیم بلکه با دو عنوان مواجهیم: یکی مجتهد و دیگری غیر مجتهد. محتاط فرد سوم نخواهد بود؛ بلکه یا باید مجتهد باشد و یا غیر مجتهد. در نتیجه اگر مجتهد بود که خود می داند چه کند و اگر مقلد بود به مجتهد رجوع می کند و احتیاط برای مقلد بی معنا است. پس برای مقلد یا همان مکلفِ غیرمجتهد، یک راه برایش بیشتر نیست و آن انتخاب هر یک از مجتهدین است. فرقی نمی کند حتی اگر ده تا مجتهد هم باشد.
لازم به توضیح است ما صحبت از عدم تحقق اعلمیت کردیم. بعضی از فقها معتقد به وقوع آن هستند؛ ولی کشف آن را محال می دانند. گویا نظر مرحوم نجفی این گونه بوده است. عنایت بفرماید خب مرحوم خویی اعلم فقها بود. مرحوم امام خمینی اعلم فقها بود. بعضی نظرشان بر این بود که آقای منتظری اعلم فقها است. و بعضی هم نظرشان به مرحوم گلپایگانی بود. چندین نفر بودند که اینها در رده اعلم علما بودند. واقعا چه شاخص و ملاکی برای تشخیص اعلمیت در این بزرگان وجود داشت؟ راهی برای کشف نیست الا این که سراغ همان اجتهاد برویم و همان را شرط لازم بلکه کافی بدانیم و بسنده کنیم و مردم را دچار دردسر نکنیم. و به هرکه اقتدا کردند حجت بر آنها تمام خواهد شد. لذا بسیاری از این فروعات حذف خواهد شد.
مقلد باید به مجتهد رجوع کند. و مجتهد هم کسی است که احکام شرع را خصوصا در حوزه عبادات استنباط می کند. مقلد به هر مجتهدی برای هر مساله ای می تواند رجوع کند. مهم این است که عمل شرعی خودش را طبق دستور العمل و بروشورهای شرعی انجام بدهد. زنده بودن و یا مرده بودن مجتهد دخلی به دستور العمل ندارد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین

مسألة 37): إذا قلد من لیس له أهلیة الفتوى، ثم التفت وجب علیه العدول، و حال الأعمال السابقة حال عمل الجاهل غیر المقلد. وکذا إذا قلد غیر الأعلم وجب على الأحوط العدول إلى الأعلم. و إذا قلد الأعلم، ثم صار بعد ذلک غیره أعلم، وجب العدول إلى الثانی على الأحوط.
هرگاه از کسی تقلید بکند و بعد متوجه بشود که اهلیت فتوا ندارد عدول از او واجب است. وضعیت اعمالی که انجام داده است هم چون کسی است که نمی داند و از کسی هم تقلید نکرده است. همچنین اگر از غیر اعلم تقلید می کرد؛ واجب احوط است که به اعلم عدول کند. اگر از اعلمی تقلید می کرد و بعد از آن دیگری اعلم از مجتهد او شد واجب است علی الاحوط به اعلم بعدی مراجعه کند.
اجازه بدهید مساله را تحلیل کنیم یا بیشتر تبیین و بازش کنیم:
من از عباس تقلید می کردم. بعد از مدتی فهمیدم که عباس اهل علم هست ولی مجتهد نیست. باید طبق نظر مرحوم سید از او عدول کنم. پس من در این جا مقلد سید صاحب عروه شده ام. مگر این که بگوییم تقلید از مجتهد واجب بوده است و تو از مجتهد تقلید نمی کرده ای و در این مساله لازم نیست که تو از کسی تقلید بکنی. بلکه این یک اصل عقلی و یا عقلایی است. در این صورت مراجعه شما به مجتهد طبق قاعده است نه طبق نظر سید و مساله حل خواهد شد.
البته مرحوم حکیم معتقد است که مکلف در حکم اجتهاد ابتدایی خواهد بود. چون تقلید گذشته اش اصلا تقلید نبوده است پس عدول از او و رجوع به دیگری نخواهد بود. با توجه به نظر مرحوم سید هم که می فرماید هم چون جاهل غیر مقلد است؛ تقریبا فرمایش مرحوم حکیم هم موید آن است.
باید توجه داشت که مکلف مدتها به فتواهای این آقا عمل کرده است؛ نمی شود او را مقلد ابتدائی دانست. گرچه تقلیدش تقلید از مجتهد نبوده است؛ ولی عالم به آن که نبوده که مجتهد نیست. بالاخره از یک جایی به ایشان القا شده است که مجتهد است. پس تقلید ابتدائی نخواهد بود. البته نظر خود را به تفصیل در بالا بیان کردیم. چون مهم صدور قصد قربت است. و انجام اعمال. همین کافی است.
پس مساله تقلیدش حل و فصل شد. از حالا به بعد سراغ مجتهد باید برود اما نسبت به اعمالی که طبق فتوای وی عمل کرده است چه خواهد شد؟ چون مجتهد که نبوده است؟ سید می فرماید نسبت به اعمالش حال کسی را دارد که بدون تقلید عمل کرده است.
طبق نظر سید باید سراغ مجتهد برود و اعمال گذشته اش را بررسی کند. اگر چنان چه طبق فنوای این مجتهد بود که فهو المطلوب و الا همه اعمال را باید دو باره انجام بدهد. مثال واضح و روشن آن افرادی که از حیدری تقلید می کردند طبق نظر آقای اراکی که وی را اصلا مجتهد نمی داند و یا فاسد و فاسق می داند؛ اعمال گذشته مقلدین ایشان چه خواهد شد؟ کسانی که حکم به فسق می دهند باید وضعیت مکلفین ایشان را هم روشن کنند.
عرض شد:
یکم- در مجموعه روایی شیعه نداریم جایی که فرد را حکم داده باشند که برو و همه اعمالت را از آغاز تا همین الان اعاده و تکرار کن و یا مجدد به جا بیاور.
دوم- تقصیر این بنده خدای مکلف چیست؟ او را به عنوان مجتهد معرفی کرده اند. همان عادل و یا همان عدلین او را معرفی کرده اند و حالا فهمیده اند که با توجه به رونق بازار اجتهاد او هم دکان خودش را باز کرده است بی آن که کالایش اصیل باشد. حالا متوجه شده اند که جنسهایش مثلا چینی نیست بلکه انگلیسی است. حالا که استفاده کرده اند متوجه می شوند که کالاهای او بدلی است. حالا به او خبر داده اند که او مجتهد نبوده است. نماینده واقعی شریعت نبوده است. اعمال گذشته او ربطی به مکلف ندارد. اعمالش تماما صحیح است.
سوم- مکلف تمام سعیش بر انجام تکلیف است و این فرد را هم حالا اعلام کرده اند که مجتهد نبوده است. دست از اعمال گذشته او باید برداشت. از حالا به بعدش را باید فکری کرد.
چهارم- نباید فرد را دچار عسر و حرج کرد. از اساس ادله عسر و حرج هم که شده تکلیف گذشته از او رفع خواهد شد.
پنجم- ضمن این که شک دارد که این اعمالی که انجام داده است درست است یا نه شک بعد از عمل است. اصاله الصحه شامل آن خواهد شد. و قاعده اشتغال شامل حال وی نخواهد شد چون تکلیفش را انجام داده است.
در ادامه مرحوم سید سراغ فرض دیگری می رود. از مجتهدی تقلید کرده و حالا احتیاط واجب آن است که سراغ اعلم برود. یا از اعلمی تقلید می کرده و حالا اعلم از او هم پیدا شده است. در هر دو صورت باید عدول کند به اعلم. این فرمایش سید بود.
دلیل رجوع به اعلم چیست؟ اگر بر اساس قاعده است که قاعده رجوع به عالم را ملاک می داند نه اعلم را. پس رجوع به عالم کافی است وجهی برای هیچ کدام از دو فرض برای عدول وجود ندارد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 11: لا یجوز العدول عن الحی إلى الحی، إلا إذا کان الثانی أعلم.
جایز نیست عدول از مجتهد زنده به مجتهد دیگر مگر این که دومی اعلم از اولی باشد.
بدین معنا که من تا دیروز از مجتهد الف تقلید می کردم و حالا می خواهم سراغ "ب" بروم. مرحوم محقق یزدی می فرماید این جایز نیست. مگر این که مجتهد ب اعلم از مجتهد الف باشد. وجهی برای این نظر نیست گرچه ادعای اجماع هم شده است و نیز در همان بیان اجماع باز فرموده اند که جمعی مخالفت کرده اند. ضمن آن که در اصول بیان کرده ایم که اجماع نمی تواند محقق بشود تا از حجیت آن بحث بشود. در نظام فقهی و اصولی شیعه آن وجهی که برای اجماع بیان می شود اصلا امکان وقوعی ندارد تا چه برسد که محقق بشود.
با توجه به این که عرض شد ملاک عمل به حکم شرع است و حکم را هر فقیهی می تواند بیان کند من می توانم به هر فقیهی مراجعه کنم.
اجازه بدهید تا ریشه مساله را بررسی کنیم. مقلد کیست؟ مقلد کسی است که شخص معینی را به عنوان مرجع اتخاذ کرده است یا نظر و دیدگاه او را؛ آن هم در حوزه عمل و فقط در عرصه فقه؟ مهم قسمت دوم است. و الا آقای سیستانی در نجف زندگی می کند زندگی او در نجف چه ربطی به من پیدا می کند. یا ایشان سالهای سال از منزل بیرون نرفته است و خیلی کم حتی از منزل بیرون آمده است من به این جهت باید از ایشان تقلید کنم؟ این چه ربطی به من پیدا می کند. و خیلی دیگر از ویژگی های آیت الله سیستانی. من فقط به عرصه فقهی ایشان و مسائل بیان شده توسط ایشان کار دارم.
حالا برویم سراغ اتخاذ. اتخاذ یعنی چه؟
یعنی خریدن رساله مجتهد.
یعنی تعهد و پای بندی به فرمایشات مجتهد.
یعنی...
واقعا اتخاذ مجتهد به عنوان مرجع یعنی چه؟ توضیح روشنی داده نشده است. من متعهد می شوم که به فرمایشات مجتهد عمل کنم. خب هنوز که نمرده ام که بخواهند رو به قبله ام کنند و یا با چند پارچه کفنم کنند. و بعد که مردم دیگران باید به احکام مرده عمل کنند. پس نیازی به این مسائل که نیست. مرحوم آیت الله میلانی درحالت احتضار به جهت عارضه ای که داشت مدام تلاش می کرد تا از قبله برگردد. و همراهان ایشان تلاش می کردند که ایشان را رو به قبله نگه دارند. حضرت آیت الله فرمودند شما به تکلیف خود عمل کنید و من هم به تکلیف خودم. از رهبری پرسیدند که از کی تقلید کنیم. ایشان فرمودند از فلانی! آقای ناطق نوری به اعتراض گفت: آقا ما شما را معرفی می کنیم ولی شما به دیگری ارجاع می دهید. ایشان فرمودند شما به تکلیف خودتان عمل کنید و من به وظیفه خودم. ما باید به وظیفه خودمان عمل کنیم:
بعضی از امور هیچگاه برای ما اتفاق نمی افتد مثل احکام زنان.
و خیلی از احکام شاید حتی یک بار هم اتفاق نیفتد. مثل اقامه نماز در قطبین. یا اقامه نماز در که ماه.
و چه بسا بعضی از مسائل یک بار در درازنای عمر ما اتفاق بیفتد مثل احکام حج. و یا احکام میت که به موردی برخورد کردیم که کسبی نبود. و همین هم با مشکل مواجه خواهیم شد چون برای دفن گواهی فوت لازم است. بدون مجوز قانونی نمی شود کسی را دفن کرد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی