جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۱۰۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

74- و لو لم یقع الإنکار لهذه العلوم فی الوجود لم یفد قول أبی هریرة حفظت من رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم وعاءین فأما أحدهما فبثثته و أما الآخر فلو بثثته قطع منی هذا البلعوم.

 حدثنی به الفقیه أبو عبد اللّه محمد بن عبید اللّه الحجری بسبتة فی رمضان عام تسعة و ثمانین و خمسمائة بداره.

و حدثنی به أیضا أبو الولید أحمد بن محمد بن العربی بداره بإشبیلیة سنة اثنتین و تسعین و خمسمائة فی آخرین.

کلهم قالوا حدثنا إلا أبا الولید بن العربی فإنه قال سمعت أبا الحسن شریح بن محمد بن شریح الرعینی قال حدثنی أبی أبو عبد اللّه و أبو عبد اللّه محمد بن أحمد بن منظور القیسی سماعا منی علیهما عن أبی ذر سماعا منهما علیه عن أبی محمد هو عبد اللّه بن أحمد بن حمویه السرخسی الحموی و أبی إسحاق المستملی و أبی الهیثم هو محمد بن مکی بن محمد الکشمیهنی قالوا أنا أبو عبد اللّه هو محمد بن یوسف بن مطر الفربری قال أنا أبو عبد اللّه البخاری.

خود شما سروران عزیز و گرامی توجه دارید که بعضا به رد و انکار اسرار می پردازند. و وجودش را رد می کنند. شیخ اعظم سراغ این نحله که منکرین هستند می رود. از ابوهریره روایتی نقل می کند:

ابوبرهره از پیامبر اکرم(ص) روایت می کند که دوظرف از طرف رسول خدا(ص) به من رسید که خر دوی آنها را نگهداری کردم. یکی را بر سرم گرفتم یعنی آشکارش کردم و برای دیگرانهم بیان کردم و دیگری را بدین معنا که در دل نگهداشتم که اگر سر باز کنم و آشکارش سازم گلویم را ببرند. وضعیت به گونه ای است که همه حقایق را برای همگان نمی شود بیان کرد.

در ادامه شیخ اعظم می فرماید این حدیث را فقیه ابو عبدالله محمد بن عبید الله حجری در شهر سبته در ماه مبارک رمضان سال پانصد و هشتاد و نه در منزل خودش برای من نقل کرد.

و نیز همین حدیث را ابوالولید  احمد بن محمد بن عربی در منزلش در شهر اشبیلیه در سال پانصد و نود و دو  برای من نقل کرد.

و نیز این روایت را دیگران هم برای من نقل کرده اند.

همه اینها گفتند که ما را حدیث کرد الا ابو الولید بن عربی که صریحا بیان داشت من شنیدم این روایت را از ابوالحسن شریح بن محمد بن شریح رُعَینی که گفت شنیدم من از پدرم ابو عبد الله محمد بن احمد بن منظور قیسی که او حدیث کرد البته همانند شنیدن من از  آن دو بزرگوارد یعنی شنیدن بوده نه نقل حدیث و یا مثلا مطالعه و یا نقل کردن از نوشته و یا کتابی. و او از ابوذر شنید و ابوذر از الو محمد و او از عبد الله بن احمد بن حمویه سرخسی حموی و او از ابو اسحاق مستملی و ابو الهیثم و او از محمد بن مکی بن محمد بن  کشمیهنی که  گفتند که ابو عبدالله محمد بن یوسف بن مطر فربری به ما خبر داد و گفت ما را ابو عبد الله بخاری.

75- و حدثنی به أیضا أبو محمد یونس بن یحیى بن أبی الحسین بن أبی البرکات الهاشمی العباسی بالحرم الشریف المکی تجاه الرکن الیمانی من الکعبة المعظمة فی شهر جمادى الأولى سنة تسع و تسعین و خمسمائة عن أبی الوقت عبد الأول بن عیسى السجزی الهروی عن أبی الحسن عبد الرحمن بن المظفر الداودی عن أبی محمد عبد اللّه بن أحمد بن حمویه السرخسی عن أبی عبد اللّه الفربری عن البخاری.

و نیز شیخ شریف جمال الدین ابو محمد یونس بن یحیی بن ابی الحسین بن ابی البرکات هاشمی عباسی در حریم شریف مکه و در برابر رکن یمانی در کعبه معظمه در ماه جمادی الاولی در سال 599 قمری از ابو الوقت  عبد الاول بن عیسی سجزی هروی از ابو الحسن عبد الرحمن ابن مظفر داودی از ابو محمد عبد الله بن احمد بن حمویه سرخسی از عبد الله فربری از بخاری حدیث کرد. این طریق دیگری در نقل همان روایت بود.  

76- و قال البخاری فی صحیحه حدثنی إسماعیل قال حدثنی أخی عن ابن أبی ذئب عن سعید المقبری عن أبی هریرة و ذکر الحدیث.

بخاری در روایت صحیح از اسماعیل حدیث کرد و او گفت: مرا حذیث کرد برادرم ابن ابی ذئب از سعید مقبری از ابو هریره که همان روایت را می آورد.  

 و شرح البلعوم لأبی عبد اللّه البخاری من روایة أبی ذر خرجه فی کتاب العلم و ذکروا أن البلعوم مجرى الطعام.

ابی عبد الله بخاری بلعوم را با توجه به روایت ابو ذر در کتاب علم معنا کرده است که بلعوم مجرای غذا است. بلع هم به همین معنا است. یعنی گلو.

در ضمن متن چند اصطلاح بیان داشت یکی حدثنی و دیگری سمعت و یکی هم صحیح. در علم رجال و درایه تا اندازه ای بین این دو فرق است گرچه در نتیجهفرقی نمی کند ولی شان و منزلت روایت بالا و پایین می شود. حدثنی چه بسا فرد این روایات را در کتابی نگاشته باشد  و اجازه می دهد به فرد که تو می توانی از این کتاب از طرق من روایاتش را برای دیگران نقل کنی. در حقیقت با یک اجازه کلی نقل تک تک احادیث کتاب را اجازه می دهد. این می شد همان حدثنی. ولی وقتی می گوید سمعت یعنی من در جلسه درس و بحث بودم و شیخ و صاحب اجازه این روایت را برای من خودش قرائت کرد. یک مقداری فضل و شرافت روایت افزایش می یابد. یعنی روایت مهم بوده که خود شیخ و صاحب اجازه به قرائت آن همت کرده است. البته در صورتی که باور داشته باشیم که این اصطلاحات از دیر باز مورد توجه بوده و افراد متوه کاربرد آن بوده باشند که به نظر چنین نمی رسد.  

راوی اصلی روایت ابوهریره است. نام او عبدالرحمن به صخر الدوسی بن ثعلبه بن سلیم بن فهم و اصالتا یمنی است. در ماه رمضان سال 58 قمری با درگذشت عایشه بر وی نماز می خواند. و سال بعد هم در سال 59 در سن 59 سالگی در می گذرد. ابوهریره در سال هفتم هجری قمری مسلمان می شود . اندکی بعد توسط پیامبر به بحرین فرستاده می شود. گفته همه مصاحبت وی با پیامبر حدود بیست و یک ماه بوده است. به همین جهت ابوهریره از اصحاب رسول اکرم(ص) است. روایات زیادی از ایشان نقل شده است ولی روایتهای ایشان در بین اهل حدیث خالی از شبهه نیست. خیلی به روایات ایشان اعتنا نمی شود. زمان کمی که در محضر پیامبر بود نمی تواند برای او فرصتی ایجاد کند که این همه روایت از وی نقل بشود. ابوهریره به جعل روایت شهرت دارد. به جهت رابطه اش با کعب الاحبار روایات اسرائیلیات زیادی از وی نقل شده است. بزرگان از صحابه و حتی عایشه و نیز ابوحنیفه به روایات او اعتماد نمی کند.

شاید وجه این که ابن عربی روایت را به طرق گوناگون نقل می کند می خواهد به این خبر جنبه تواتر ببخشد. و به گونه ای ضعف راوی را با فراوانی روایت جبران کند. البته خود ایشان به نقل روایت از صحیح بخاری می پردازد.  

هم چنان که شیخ اعظم اشاره می فرماید؛ روایت به طرق گوناگون نقل شده است و اگر روایت از حد مستفیضه بگذرد تبدیل به تواتر می شود. و خبر متواتر غیر قابل انکار است. حتی مستفیضه خودش قابل اعتماد است تا چه برسد بدهد ایت که متواتر باشد. البته توجه دارید روایت متواتر این است که خبر واحد را چند نفر نقل بکنند. نقل یک یا دو یا صد یا ده نفر از یک نفر خبر واحد بودن آن را از بین نمی برد. اگر سه یا چهار یا پنج نفر شاهد ماجرا باشند و همه آنها ناظر و شاهد باشندئ و روایت را نقل کنند این می شود مستفیضه و اگر از حد هفت و هشت نفر بگذرد این می شود متواتر. مهم آن است که همه این افراد در زمان معین شاهد و ناظر باشند. مثلا همه اینها در جلسه ای در خدمت پیامبرر بودند که پیامبر فرمود. این می شود متواتر. اگر برفرض سلمان فارسی روایتی را از پیامبر نقل کند و همان روایت ده نفر از سلمان فارسی نقل کنند. این ده نفر روایت سلمان را از خبر واحد تبدیل به متواتر نمی کند. یقینا نقلهای متعدد این خبر چیزی بر اعتبار روایت نخواهد افزود. الا این که شاید خود خبر از نظر محتوا عقل پذیر باشد. که این سخن دیگری است. پذیرش روایت نه به اعتبار راوی بلکه به اعتبار درستی محتوای آن است.

بنا بر این در برابر خبر واحد خبر یا روایت مستفیضه و متواتر است.

خبر واحد خودش می تواند ضعیف و یا صحیح باشد. خبر ضعیف یعنی راویان سند روایت قابل اعتماد نیستند. و صحیح یعنی تمام راویان سند حدیث افراد عدل و قابل اعتماد می باشند. البته تقسیمات دیگری هم هست که در فرصت مقتضی توضیح داده خواهد شد.                 

  • حسن جمشیدی

72- و لا یبطل أصلا من أصولها فإذا أتى بأمر جوزه العقل و سکت عنه الشارع فلا ینبغی لنا أن نرده أصلا و نحن مخیرون فی قبوله فإن کانت حالة المخبر به تقتضی العدالة لم یضرنا قبوله کما نقبل شهادته و نحکم بها فی الأموال و الأرواح و إن کان غیر عدل فی علمنا فننظر فإن کان الذی أخبر به حقا بوجه ما عندنا من الوجوه المصححة قبلناه و إلا ترکناه فی باب الجائزات و لم نتکلم فی قائله بشیء فإنها شهادة مکتوبة نسأل عنها قال تعالى سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ(زخرف آیه 19).

کسی که عالم به اسرار جهان گشت اگر چیزی را از اسرار بیان کند و آن چیز مطابق با عقل بود و عقل آن را جایز دانست. ولی شارع نسبت به آن سکوت کرده و چیزی ابراز نکرده بود ما نمی توانیم به صرف این که شارع چیزی نفرموده است سخن آن عالم سر را رد کنیم. ما مخیر هستیم که بپذیریم یا نپذیریم.

اگر عالم به اسرار در نزد ما فرد عادلی است به اقتضای عدالتش آن چه فرموده را اگر بپذیریم زیان نکرده ایم. چون هم منطبق با عقل است و هم بیان کننده آن عادل است. چنان که اگر همین فرد به چیزی شهادت بدهد به جهت عدالتش شهادت او را می پذیریم. و نسبت به اموال و جان مردم حتی به اقتضای همین عدالت حکم صادر می کنیم.

و اگر هم عالم به اسرار در پیش ما فرد عادلی نباشد در نتیجه به خودش کاری نداریم و سراغ ادعایش می رویم و حرفی که زده است بر سخنانش دقت روا می داریم. اگر آن چه را که بیان فرموده است درست باشد و نزد ما مطابق با واقع باشد و محتوای خبرش قابل اعتنا باشد چراذ آن را نپذیریم. فرض ما این بود که عقل حکم به جواز آن داده است. مخالف عقل نیست.

و اگر هم با شاخصها و ملاکهایی که ما در نظر داریم سازگار نبود وا می گذاریم و رهایش می کنیم. البته نسبت به گوینده اش هم سکوت می کنیم و چیزی نمی گوییم. و این یخن و ادعا و مطلب را برای روز قیامت می گذاریم تا مورد بازخواست قرار بگیرد.خود خداوند می می فرماید: سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ. گواهی های آنها در جایی ثبت و صبط می شود و فردای قیامت مورد مواخذه قرار می گیرند.  

73- و أنا أولى من نصح نفسه فی ذلک، و لو لم یأت هذا المخبر إلا بما جاء به المعصوم فهو حاک لنا ما عندنا من روایة عنه فلا فائدة زادها عندنا بخبره و إنما یأتون رضی اللّه عنهم بأسرار و حکم من أسرار الشریعة مما هی خارجة عن قوة الفکر و الکسب و لا تنال أبدا إلا بالمشاهدة و الإلهام و ما شاکل هذه الطرق و من هنا تکون الفائدة بقوله ع إن یکن فی أمتی محدثون فمنهم عمر ! و قوله فی أبی بکر فی فضله بالسر غیره.

من نمی دانم مصحح محترم بر چه اساسی شماره  گذاری کرده است. جمله و انا اولی من نصح نفسه فی ذلک مرتبط با عبارت قبل است هنه عبارت بعد. لااقل باید شماره را در پاراگرافی قرار می داد که مطلب تقریبا تمام شده و مطلب دیگری می خواهد بیان کند. چون اشاره فرمود که اگر برفرض سخنانش با ملاکهای ما جور در نیامد مطلبش را می گذاریم برای روز قیامت تا خداوند به حساب و کتابش بپردازد ما در این باره لب فرو می بندیم و سکوت می کنیم. در ادامه می فرماید خود من نسبت به این امر بیشتر محتاج خیر خواهی و نصیحت هستم. و باز اول مطلب شروع می شود و شماره پاراگراف باید از این جا به بعد ثبت و ضبط بشود.

اگر عالم به اسرار خبری را داد که آن خبر مطابق با قول و فرمایش معصوم بود. ایشان همان حرفی را زد که پیش از این معصوم هم همان حرف را بیان داشته است. در نتیجه آن چه که عالم اسرار برای ما بیان کرده سخن تازه ای نیست. حرف جدیدی را بیان نکرده است. فایده اضافه ای برغای ما نخواهد داشت. معصوم برای ما اسراری و حکمتهایی را بیان می فرماید که از دایره فکر و نظر ما خیلی بالاتر است. به گونه ای نیست که دست هر کسی بدان برسد. مگر کس یا کسانی که این راه را رفته و این مسیر را پیموده باشند. به استواری و پایداری رسیده باشند.

به بیان دیگر شیخ اعظم می فرماید اگر سخنی که این عالمان به اسرار بیان می کنند همان است که پیشتر معصوم بیان کرده است درست است که فایده جدیدی برای ما ایجاد نکرده است ولی چیز که او می گوید همان حقایقی است که معصوم بیان داشته است. به چیزی رسیده است که دسترسی به آن چندان راحت نیست. پس او بدان دسترسی پیدا کرده است. این بیانگر عظمت و مقام و موقعیت چنین فردی است. ستودنی است. لذا اشاره می کند به فرمایش نبی اکرم(ص) در باره عمر که وی از محدثان است. و یا در باره فضل ابوبکر پیامبر اکرم فرمود به واسطه علم به  سرّ، بر دیگر یاران پیامبر برتری یافت.  پس در نتیجه اگر سخن صاحب سر با فرمایش مهصوم یکی بود بیانگر موقعیت و شخصیت قابل اعتنای صاحب سر است. باید قدر و منزلت او را دانست.

عنایت داشته باشید که شیخ اعظم عنوان معصوم را می آورد ولی خیلی توضیح نمی دهد که منظورش چه کسی است. البته پیش از این با عنوان انبیا و اولیا اشاره اجمالی فرمود. و شاید منظورش از معصوم همان اولیغا و انبیا باشد. یقینا منظورش از معصومهد صحابه نیست چون ابوبکر و عمر را در ذیل محدث و عالم سر بیان می کند پس این دو جزو اولیا از نظر ابن عربی نیستند. البته در این جا. شاید در جای دیگری نظرش تغییر پیدا کند.     

  • حسن جمشیدی

 70- فهذا الصنف الثالث الذی هو علم الأسرار العالم به یعلم العلوم کلها و یستغرقها و لیس صاحب تلک العلوم کذلک فلا علم أشرف من هذا العلم المحیط الحاوی على جمیع المعلومات.

شیخ اعظم به توصیف دسته سوم می پردازد آنها که عالم به اسرار هستند و نیز برتری خود علم سر.

یکم- عالم به اسرار عالم به همه علوم است بر خلاف عالمان سایر علوم.

دوم- عالم به اسرار مستغرق در همه علوم است بر خلاف عالمان سایر علوم.

سوم- هیچ علمی به شرافت و فضیلت علم اسرار نمی رسد.

چهارم- علم اسرار محیط بر همه علوم است.

پنجم که نتیجه ویژگی چهارم است همه علوم در دل علم اسرار است.

دوستان عنایت داشته باشند که این که علم سر محیط بر همه علوم است و یا حاوی همه علوم است بدین معنا نیست که هر عالم سری پس به تمام فوت و فن مکانیکی و یا دینامیکی و یا جراهی های قلب و عصب و... که جزو علوم تجربی و یا ریاضی و... است مسلط خواهد بود نه. محیط بر کل علوم منظور از کل در این جا همه علوم نیست بلکه همه علومی که در حوزه معرفت نور افشانی می کند. کسی که عارف است به مسائل فلسفه رسیده و آنها را یافته است. یا خیلی از مسائل علم کلام برای او حل شده است دیگر مساله ای ندارد. و الا نسبت به مسائل فقهی نمی شود از طریق اسرار کشف کرد. این که آب کر چه مقدار است و عسل چگونه است یا وضو چگونه است این8ها باید از طریق سنت واصل شود. از طریق خبر که اصلا اینها علم دیگری هستند.   

71- و ما بقی إلا أن یکون المخبر به صادقا عند السامعین له معصوما هذا شرطه عند العامة و أما العاقل اللبیب الناصح نفسه فلا یرمی به و لکن یقول هذا جائز عندی أن یکون صدقا أو کذبا و کذلک ینبغی لکل عاقل إذا أتاه بهذه العلوم غیر المعصوم و إن کان صادقا فی نفس الأمر فیما أخبر به و لکن کما لایلزم هذا السامع له صدقه لا یلزمه تکذیبه و لکن یتوقف و إن صدقه لم یضره لأنه أتى فی خبره بما لا تحیله العقول بل بما تجوزه أو تقف عنده و لا یهد رکنا من أرکان الشریعة.

در این فراز شیخ اعظم می خواهد اعتماد و اعتنا به گوینده را مورد بررسی قرار بدهد. این که گویند باید صادق باشد. گویندذ باید مصون از خطا باشد تا بتوان به خبرش اعتماد کرد شیخ اعظم می فرماید این مطلب به عنوان یک شرط نرد عموم مردم پذیرفته شده است. اما خردورزان با عامه مردم فرق می کنند. اینها مو را از لای ماست بیرون می کشند. اینها می توانند تردید کنند و خبری را رد و یا تکذیب کنند و به آن باور نیابند. چنان که به خردورزان هر خبری را بگویند سریع نمی پذیرند. به گوینده اش می پردازند که چگونه است؟ قابل اعتماد است یا نه؟ ولو در واقعیت امر درست هم باشد ولی اعتماد نمی کند. مگر این که ثابت بشود که طرف صادق است. راست گو است. نسبت به هلال ماه شوال افراد مورد اعتماد را می فرستند تا رویت هلال کند و به هر کس اعتماد نمی کنند. البته این بدانمعنا نیست که حرف و ادعایش را رد کنند و یا باطل بدانند بلکه ممکن است نه تصدیق و نه تکذیب کنند بلکه توقف کنند. البته اگر کسی این اسرار را آورد و بیان کرد اهل خرد نه رد می کنند و نه تصدیق آن می کنند. البته اگر هم بپذیرند ار غیر علاقلانه ای انجام نداده اند. اگر تصدیق هم بکنند زیان نکرده اند. چون این عالم سرّ خبری که نقل می کند چیزی نیست که با عقل ناسازگار باشد و به بیان دیگر عقل ستیز باشد. عقل آنها را محال نمی بیند. بلکه جایز هم می داند. دلیلی هم نمی بیند که بخواهد رد کند. چون با قبول آن چه که آن عالم سرّ بیان داشته پایه و ارکان شریعت در هم فرو نمی ریزد. چیزی نیست که بخواهد ارکان شریعت را فرو بریزد. چه وحدت باشد و چه کثرت چندان به ارکان شریعت کاری ندارد. چه ماهیت اصیل باشد و چه وجود ربطی به نماز و روزه ندارد. چه وجود اشتراک لفظی باشد و چه اشتراک معنوی و چه در واجب اشتراک لفظی و در موجودات اشتراک معنوی نه به نماز ربطی پیدا می کند و نه به روز و نه به حج. حوزه شریعت حوزه عمل است و حوزه علم اسرار، معرفت و شناخت است. چندان ارتباطی با هم پیدا نمی کنند. لذا دشواری ایجاد نمی کند.

  • حسن جمشیدی

 

66- إذ کانت العلوم على ثلاث مراتب

(علم العقل)

و هو کل علم یحصل لک ضرورة أو عقیب نظر فی دلیل بشرط العثور على وجه ذلک الدلیل و شبهه من جنسه فی عالم الفکر الذی یجمع و یختص بهذا الفن من العلوم و لهذا یقولون فی النظر منه صحیح و منه فاسد.

در ادامه شیخ اعظم علوم را به سه دسته تقسیم می کند. علم عقلی و علم احوالی و علم اسراری

علومی عقلی آن دسته از علومی است که به ضرورت و یا از پی نظر و اندیشه بر روی دلیل حاصل می شود. البته خود این هم مبتنی بر مقدماتی است که حتما باید با آن مقدمات آشنایی کامل وجود داشته باشد. شما باید ابتدا منطق را بدانید. برهان و استدلال را خوب بلد باشید. مقدمات قیاس را کاملا آشنا باشید و بدانید. با اصطلاحات وجود و عدم و ماهیت و امکان و وجوب و قوه و فعل و نفس و عقل و عین و ذهن و اصل و اعتبار و ذات و عرض و مقوله و جوهر و قضیه و علت و معلول و حلی و جزئی و وحدت و کثرت و کلی اصطلاحات دیگری باید آشنایی داشته باشید. و نیز پرسشها و یا شبهاتی ایجاد می شود که فقط با مسائل همین علوم عقلی است که به آنها پاسخ داده می شود. این شبهات و پرسشها اختصاص به همن علم خاص دارد و در جای دیگری نمی توانید برای آن شبهات پاسخ درخور توجهی بیابید. شبهات از جنس خود مسائل این علم است. لذا خود صاحبات این علم و متفکران و اندیشمندان آن تقسیم می کنند تمامی اندیشه های این علم را به این که بعضی صحیح و بعضی فاسد است. یکی وحدت را درست می داند و دیگری همان وحدت را نادرست می داند. یکی وجود را اصیل می داند و ماهیت را نااصل و دیگری ماهیت را اصیل می داند. و دیگری از گرد راه می رسد هم وجود و هم ماهیت را اصیل می داند. بلبشو بازاری است. یکی علیت را حاکم بر همه امور عالم می داند و دیگری از گرد راه می رسد و بن مایه علت راذ بر می دارد و کاخ علیت را در هم فرو می ریزد و انکار علیت می کند. در فلسفه که این نظرات الی ماشاالله بیان می شود. یکی دم از فلسفه اسلامی می زند و غیر فلسفه اسلامی را حتی فلسفه هم نمی داند و دیگری انکار چنین فلسفه ای می کند. این عرصه و قلمرو علوم عقلی است. عنایت بفرمایید که تاکید شیخ اعظم بر فلسفه است نه ریاضیات و هندسه و منطق و یا اخلاق نظری که حرف و حدیث در این باره خیلی نیست.    

67- (و العلم الثانی)

علم الأحوال و لا سبیل إلیها إلا بالذوق فلا یقدر عاقل على أن یحدها و لا یقیم على معرفتها دلیلا کالعلم بحلاوة العسل و مرارة الصبر و لذة الجماع و العشق و الوجد و الشوق و ما شاکل هذا النوع من العلوم فهذه علوم من المحال أن یعلمها أحد إلا بأن یتصف بها و یذوقها و شبهها من جنسها فی أهل الذوق کمن یغلب على محل طعمه المرة الصفراء فیجد العسل مرا و لیس کذلک فإن الذی باشر محل الطعم إنما هو المرة الصفراء

دسته دوم علم بهد احوال است. تنها راه ورود به علم به احوال از طریق ذوق و مکاشفه است. لذا هیچ خردمندی توانایی آن را ندارد که

1- تعریفش کند. یعنی این علم قابلیت تعریف توسط اصحاب خرد را ندارد.

2- و نمی تواند به تعیین مسائل این علم بپردازد.

عنایت بفرمایید که مقدمات هشت گانه هر یک از علوم جزو فلسفه هر علم است. خود جامعه شناسی که نمی تواند خودش را تعریف کند و مسائلش را مشخص کند و به بیان فایده و عایت و... بپردازد بلکه این امور بر عهده فلسفه جامعه شناسی است و یا بر عهده فلسفه تاریخ و یا فلسفه فقه و فلسفه علم کلام است. لذا شیخ اعظم با توجه به همین مبنا می فرماید هیچ اهل خرد و اهل عقلی نمی تواند علم احوال را تعریف کند. موضوع مسائل این علم را بیان کند. در ادامه خود ایشان مثال می زند:

عسل شیرین است. صبر تلخ است ولی بر شیرین دارد. همبستر شدن لذت بخش است. و نیز مقوله هایی مانندعشق و وجد و ذوق و... که اینها را نمی شود به راحتی تعریف کرد. تحدید کرد یعنی جنس و فصل اینها را به گونه ای بیان کرد که جامع و مانع باشد. حد و رسم آنها کاملا بیان بشود. چنین امری ممکن نیست.    

اینها گزاره اند. گزاره های درستی هم هستند. گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم. کسی این واقعیت را انکار نمی کند. ولی نمی شود و نمی توانتد اینها را به قاعده در آورند. البته اهل خرد و فلسفه ناتواند هستند. و الا هر یک از اینها را کسی که بدان متصفر شده است و طعم هر یک از آنها را چشیده است می تواند. و شبهاتی که در این باره بیان می شود را خود اینها می توانند حل و فصل کنند. اگر غیر از اهلش بخواهد غاین علوم را توصیف و تبیین کند ماند این است که فرد دچار بیماری صفرا است عسل را که می چشد می گوید تلخ است. تلخی ناشی از عسل نیست بلکه ناشی از نارسایی قوه چشایی او است. کسی که یک شمع را دو می بیند. ناشی از نارسایی بینایی او است و الا یک شمع بیشتر نیست و او اعور است.

دوستان عزیز عنایت داشته باشند مثالی که ابن عربی می زند البته شیرینی عسل امرو یا لذت همخوابگی جزو تجربیات است که در ضمن علم احوال بیان فرموده است ولی تلخی صبر جزو علوم تجربی نیست. یا عشق و نیز وجد و شوق و... البته جزو تجربه های شخصی خود فرد شاید باشد. و بیشتر ابن عربی به اینها توجه دارد. آن چه که مبتنی بر تجربه های شخصی است. این هم یک دسته از علوم است.        

68- (و العلم الثالث)

علوم الأسرار و هو العلم الذی فوق طور العقل و هو علم نفث روح القدس فی الروع یختص به النبی و الولی و هو نوعان نوع منه یدرک بالعقل کالعلم الأول من هذه الأقسام لکن هذا العالم به لم یحصل له عن نظر و لکن مرتبة هذا العلم أعطت هذا و النوع الآخر على ضربین ضرب منه یلتحق بالعلم الثانی لکن حاله أشرف و الضرب الآخر من علوم الأخبار و هی التی بدخلها الصدق و الکذب إلا أن یکون المخبر به قد ثبت صدقه عند المخبر و عصمته فیما یخبر به و یقوله کإخبار الأنبیاء صلوات اللّه علیهم عن اللّه کإخبارهم بالجنة و ما فیها.

دسته سوم علم اسرار است. این علم با علم دسته اول تفاوت ماهوی دارد. این علم فوق علم عقلی است. علم اسرار علمی است که با دمیدن روح القدس در نفس و درون فرد ایجاد می شود. و این علم همگانی نیست بلکه اختصاصی است. فقط نبی و ولی از این علم برخوردارند.

خود این علم بر دو گونه است:

بخشی از آن به گونه ای است که با عقل می شود آن را ادراک کرد. عالمان دسته اول می توانند آن را دریابند و بر آن برهان اقامه کنند ولی شان خود علم به گونه ای است که عالم به آن از طریق نظر و برهان این علم برایش حاصل نشده است. علمش علم اکتسابی نیست. بلکه به جهت قرار گرفتن این عالم در چنین مرتبه و مقامی چنین علمی به او داده می شود. چنان که فلاسفه وحدت و کثرت را برهانی کرده اند. یا اتحاد عقل و عاقل و معقول را برهانی کرده اند. یا وجود زائد بر ماهیت را برهانی کرده اند. اینها مکاشفاتی است که عالمان داشتهد اند و دیگران برهان اقامه کرده اند.  

و بخش دیگر آن خود دو گونه است:

دسته از این علم به گونه است که شانه به شانه علم دسته دوم می زند. نهایت مرتبه بالاتری دارد. مکاشفاتی که ایجاد ی شود و چه بسا بعضا هم بتوانند دلیل و برهان اقامه کنند و شاید هم نتوانند.

 و دسته دیگر از سنخ علوم اخباری است. یعنی از سنخ علومی است که نقل می شود. سنخ خبر دارد. ماهیتش به گونه ای است کهد صدق و کذب بردار است. لذا در این نوع از علوم باید خبر دهنده نزد گیرنده خبر فرد معتبر و قابل اعتمادی باشد. عصمت و پاکیش نسبت به خبر برایش محرز شده باشد. عنایت بفرمایید که شیخ اعظم ملاک عصمت را صحت خبر از مبدء بیان می کند نه این که مثلا اعمال و رفتارش هم درست باشد و... شما بتوانید به خبری که او بدهد اعتماد کنید. مثلا خبرگزاری های جهانی مانند آسوشیتد پرس یا یونایتد پرس و یا الجزیره و یا فاکس نیوز ... که اینها خبرگزاریهای بزرگ جهان هستند. یقینا افرادی که در این خبرگزاری ها کار می کنند انسانها معصوم از نگاه ما نیستند. چه بسا هم جنس گرا باشند. یا برای رفع خستگی مشروب بخورند. و گناهان دیگری مرتکب بشوند ولی مساله مهم این است که در خبرهایی که می دهند صادقند. عصمت خبری دارند. نه عصمت فعلی. منظور از عصمت همین معنا است خبری که داده می شود که صاحب خبر اعتماد می کند. و وجه عمده اش هم این است که نوع خبر به گونه ایاست که دلیلی ندارد فرد در بیان این خبر دروغ بگوید. لااقل به من مخاطبش دروغ نمی گوید. شیخ اعظم ثالی که می زند خبرهایی است که نبی اکرم(ص) از خداوند متعال نقل می کند. یا خبرهایی که ایشان از بهشت و جهتم برای پیروان خود بیان می فرماید. از همین قبیل است روایاتی که مثلا امام صادق و باقر و یا جواد الائمه علیهم السلام از پیامبر نقل می فرمایند. یا توصیفات ایشان از عالم قیامت و یا بیان احکام الهی و... همه اینها از باب این است که ما ایشان را معصوم در قول می دانیم. دلیلی ندارد که بخواهند دروغ بگویند. عصمت خبری ایشان مورد وفاق همه شیعیان و حتی بزرگان اهل سنت است. عنایت داشته باشید خبرهایی که پیامبر از بهشت و جهنم و یا قیامت بیان می کند آن گونه نیست که جایی دیده و یا خوانده است. یا مثلا روح القدس برایت تعریف کرده باشد بلکه ایشان رفته و خودش این مراحل و این منازل را دیده و نقل می کند. البته بیشتر منظور شیخ اعظم فرمایشات نبی اکرم و یا فرمایشات حضرت امیر(ع) در باره خداوند و توحید و... است که به صورت اخبار نیز به ایشان رسیده است.      

69- فقوله (ای صاحب علوم الاسرار)  إن ثم جنة؛ من علم الخبر و قوله فی القیامة: إن فیها حوضا أحلى من العسل من علم الأحوال و هو علم الذوق و قوله: کان اللّه و لا شیء معه و مثله؛ من علوم العقل المدرکة بالنظر.

این فراز نباید از خود شیخ اعظم باشد بلکه از دیگرانی است که به عنوان حاشیه برای هر یک از علومی که در بالا ذکر شد مثالی بیان کرده است.

صاحب اسرار به شما می گوید بعد از این بهشت است. شما می توانید بپذیرید و می توانید رد کنید. ولی اگر به گوینده ایمان داشته باشید حتما آن را می پذیرید. این علم از نوع خبر است. یحتمل الصدق و المذب ولی صدق و کذب آن را واقعیت معلوم نمی کند بلکه صدق و کذب آن را ایمان و باور شنونده به گویند مشخص می کند.

و یا نسبت به عالم قیامت می فرمایند: در بهشت حوضی است که آب آن شیرین تر و گواراتر از عسل است. این علم احوتال است. به ذوق افراد بستگی دارد. ذوقی است. خواسته چیزی را که دیده و یا از موثقین شنیده به بیان زیباتری عرضه کند.

و یا این فرمایش که خدا بود و چیزی نبود این یک گزاره کلامی است. جزو علوم عقلی نظری است باید برای آن برهان اقامه شود. به تعبیر استاد ما مرحوم سیدعزالدین زنجانی وجود صرفه یا وجود محض. این گزاره را باید با برهان اثبات کرد.

  • حسن جمشیدی

بسم اللّه الرحمن الرحیم

مقدمة الکتاب

تا کنون دو باب از ابواب کتاب بیان شد که باب اول خارج از فهرست بود ولی باب دوم داخل در فهرست بلکه خود فهرست فتوحات بود. به نظر می رسد آن چه تا بدین جا بیان گردید نکلاتی و یا مطالبی بود در باره عرفان و آشنایی اجمالی با خود فتوحات. اگر دوستان مقدمه ای که عترض شد و فهرست غتوحات را نیک بنگرند تقریبا با عرفان آشنا خواهند شد. با کلیت عرفان آشنایی پیدا خواهند کرد. این بدان معنا نیست که تمامی آن که از این به بعد گفته خواهد آمد حتما جزو مسائل علم عرفان است. نه منظور حقیر چنین ادعایی نیست ولی باید گفت کتاب عرفان ابن عربی از این جا شروع می شود و این مقدمه به عنوان مدخل و پیشگفتار علم عرفان باید تلقی کرد. اگر باز به نکته جدیدی رسیدم حتما خدمت دوستان عارض خواهم شد. شیخ اعظم ابتدا به مراتب علوم می پردازد.   

مراتب العلوم

64- قلنا و ربما وقع عندی أن أجعل فی هذا الکتاب أو لا فصلا فی العقائد المؤیدة بالأدلة القاطعة و البراهین الساطعة ثم رأیت أن ذلک تشغیب على المتأهب الطالب للمزید المتعرض لنفحات الجود بأسرار الوجود. فإن المتأهب إذا لزم الخلوة و الذکر و فرغ المحل من الفکر و قعد فقیرا لا شیء له عند باب ربه حینئذ یمنحه اللّه تعالى و یعطیه من العلم به و الأسرار الإلهیة و المعارف الربانیة التی أثنى اللّه سبحانه بها على عبده خضر فقال عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً و قال تعالى: وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ و قال إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً و قال وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ.

شیخ اعظم می فرماید در نظر داشتم نخست در این کتاب فصلی را ایجاد کنم و در آن به بیان عقایدی بپردازم که آن عقاید هم قطعی هستند و هم بر حجیت آنها برهان اقامه شده است و به گونه ای مورد تایید روایات و آیات هم هست. اما از آن منصرف شدم. چون آن را نه تنها مفید نمی دانستم که سبب ضرر و زیان و تباهی خواهد شد خصوصا برای کسی که مستعد است و در پس دانش افزایی است. و خود را در معرض وزش نسیم های عطر آگین جود کرم اسرار این عالم قرار می دهد برای این افراد آن باورهای مسلم و مسجل چه بسا فتنه انگیز باشد. البته بهتر آن بود که شیخ اعظم بفرماید کاز لغو و بیهوده ای خواهد بود چون این همه را در مکاشفات خود بهتر خواهد یافت.

شخصی که دارای استعداد است و این توانایی را دارد تا به مقامات بالا برسد و پرده ها را کنار بزند و حقایق را به رای العین شاهد و ناظر باشد وقتی که ملازم خلوت و انس شد و به ذکر پرداخت و ذهن و فکر خودش را از آلوئدگی ها پاک کرد و خودش را آسوده خاطر ساخت و در آستانه پروردگارش هم تهی دستی که هیپ ندارد نشست و در آن هنگام  خداوند باری تئعالی از علم خودش و سرار الهی و معارف ربانی به او عنایت فرمود آن علم و اسراری که پیش از این بر بنده اش خضر عنایت فرموده است.

عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً.(کهف 65)

و قال تعالى: وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ. (بقره 282)

و قال: إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً. (انفال آیه29)

و قال: وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ. حدید آیه 28)

اگر دیگران علم حسی و تجربی و یا حتی علم عقلی و برهانی داشتند ولی خضر علم لدنی داشت. علم او نه از جنس تجربه بود و نه از جنس برهان بلکه از جنش مکاشفه و رویت عین حقیقت بود. علمی که تنها با تقوا و کف نفس ایجاد خواهد شد. علمی که تنها از طریق پروا داری ایجاد می شود. علمی که اگر با تقوا همراه شد خودش حق را از باطل خواهد شناخت. خود این علم نوری است که فرا روی سالک آن است. علمی که در این آیات بدان اشاره می شود علم خاص است. فقه و اصول و فلسفه و کلام نیست. علمی است که هم چون آب گوارا از سرمنشا و سرچشمه اتخاذ می شود.     

65- قیل للجنید بما نلت ما نلت فقال بجلوسی تحت تلک الدرجة ثلاثین سنة.

و قال أبو یزید: أخذتم علمکم میتا عن میت و أخذنا علمنا عن الحی الذی لا یموت.

... فیحصل لصاحب الهمة فی الخلوة مع اللّه و به جلت هبته و عظمت منته من العلوم ما یغیب عندها کل متکلم على البسیطة بل کل صاحب نظر و برهان لیست له هذه الحالة فإنها وراء النظر العقلی.

از جنید بغدادی پرسیدند: چگونه به این مقام و موقعیت رسیدی؟

گفت: سی سال آزگار در زیر این موقعیت و مقام نشستم. یعنی سی سال بار سنگین آن را تحمل کردم تا آن را به دست آوردم. به تعبیر ساده همشهری های ما سی سال به پایش نشستم.

ابویزید بسطامی می گوید: شما علوم خود تان را از مردگانی گرفته اید که آنها نیز از مردگان پیشین گرفته اند. ولی ما علوم خودمان را مستقیم از زنده ای گرفتیم که هرگز نمی میرد. یعنی ما علوممان را مستقیم از خداوند متعال گرفته ایم. علم ما لدنی است. در فقه به نظرات مرحوم شیخ انصاری در مکاسب مراجعه می کنیم و یا به مرحوم نجفی صاحی جواهر مراجعه می کنیم و یا به کشف اللثام مراجعه می کنیم و ... که خود اینها از پیشینیانی نقل قول می کنند که هرگز ندیده اند. فلسفه هم این گونه است. ما به نظرات مرحوم علامه طباطبایی می پردازیم و علامه هم به نظرات ملاهادی سبزواری پرداخته است  او هم به نظرات ملاصدرا و او هم به نظرات غزالی و این سینا و فارابی و... همه به نظرات درگذشتگان پرداخته اند. طبیعت علم این گونه است. البته به نظر می رسد بیشتر منظور ابو یزسد بسطامی فلسفه است که به نظرات سقراط یا فافلاطون و ارسطو می پردازد.   

بنا براین برای سالکان طریق الی الله و صاحبان همت، در خلوت با خداوند باری تعالی چیزهایی حاصل می شود. خداوند بخشش بزرگ است. کم و کسری ندارد. احسان و دهش خداوند بی انتها است. مطابق با شان خودش عطا می کند. از این خلوت و رابطه، علومی حاصل می شود که این علوم از هر سخنوری و از هر صاحب نظری و از هر استدلال کننده ای در روی کره زمین پوشیده و پنهان است. این علوم با علم فقه و علم کلام و علم فلسفه تفاوت ماهوی دارد. علومی که در خلوت با خداوند ایجاد می شود علوم ماورایی است. ورای ادراک عقلی است. جنسش چیزی نیست که بخواهد درک شود بلکه فرد در موقعیت خاص قرار می گیرد فرد به رای العین می بیند.   

  • حسن جمشیدی

الفصل السادس فی المقامات

(الباب الثانی و الستون و أربعمائة)فی معرفة الأقطاب المحمدیین و منازلهم

(الباب الثالث و الستون و أربعمائة)فی معرفة الاثنی عشر قطبا و هم الذین یدور بهم فلک العالم

(الباب الرابع و الستون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب الأقطاب المحمدیة الذی کان منزله لا إله إلا اللّه

(الباب الخامس و الستون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله اللّه أکبر

(الباب السادس و الستون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله سبحان اللّه

(الباب السابع و الستون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله الحمد لله

(الباب الثامن و الستون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله الحمد لله على کل حال

(الباب التاسع و الستون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللّهِ

(الباب السبعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ

(الباب الحادی و السبعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ (الباب الثانی و السبعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله فَبَشِّرْ عِبادِ اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ (الباب الثالث و السبعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ

(الباب الرابع و السبعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ

(الباب الخامس و السبعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (الباب السادس و السبعون و أربعمائة) فی معرفة حال قطب کان منزله فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ الحول و القوة لله لا حول و لا قوة إلا بالله

(الباب السابع و السبعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ

(الباب الثامن و السبعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ

(الباب التاسع و السبعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ شمر فإن الأمر جد

(الباب الثمانون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا

(الباب الحادی و الثمانون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله إن اللّه لا یضیع أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً

(الباب الثانی و الثمانون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ

(الباب الثالث و الثمانون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها

(الباب الرابع و الثمانون و أربعمائة) فی معرفة حال قطب کان منزله حتى (فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ  

(الباب الخامس و الثمانون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیها وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ

(الباب السادس و الثمانون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً (الباب السابع و الثمانون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله و من یعمل من الصالحات (مَنْ عَمِلَ صالِحاً)مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً

(الباب الثامن و الثمانون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى

(الباب التاسع و الثمانون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

(الباب التسعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ

(الباب الحادی و التسعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (الباب الثانی و التسعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ (الباب الثالث و التسعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً

(الباب الرابع و التسعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله إِنَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ

(الباب الخامس و التسعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ

(الباب السادس و التسعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ و جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ

(الباب السابع و التسعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ

(الباب الثامن و التسعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً

(الباب التاسع و التسعون و أربعمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ

(الباب الموفی خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ

(الباب الحادی و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله أَ غَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ

(الباب الثانی و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (الباب الثالث و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ

(الباب الرابع و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ

(الباب الخامس و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا

(الباب السادس و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ

(الباب السابع و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ یَرى

(الباب الثامن و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله اَللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ (الباب التاسع و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرّازِقِینَ

(الباب العاشر و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ (الباب الحادی عشر و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً

(الباب الثانی عشر و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ

(الباب الثالث عشر و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیّا إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا (الباب الرابع عشر و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ

(الباب الخامس عشر و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ

(الباب السادس عشر و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ فَفِرُّوا إِلَى اللّهِ

(الباب السابع عشر و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله حَتّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاّ إِلَیْهِ

(الباب الثامن عشر و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله حَتّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ

(الباب التاسع عشر و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله اِسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ

(الباب الموفی عشرین و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ

(الباب الحادی و العشرون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ

(الباب الثانی و العشرون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ

(الباب الثالث و العشرون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ

(الباب الرابع و العشرون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً

(الباب الخامس و العشرون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْرِی لَعَلَّ اللّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً

(الباب السادس و العشرون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ

(الباب السابع و العشرون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ

(الباب الثامن و العشرون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها

(الباب التاسع و العشرون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاّ نَکِداً

(الباب الثلاثون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ

(الباب الحادی و الثلاثون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ کُنّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ

(الباب الثانی و الثلاثون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً

(الباب الثالث و الثلاثون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی

(الباب الرابع و الثلاثون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ

(الباب الخامس و الثلاثون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ (الباب السادس و الثلاثون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ

(الباب السابع و الثلاثون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ

(الباب الثامن و الثلاثون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

(الباب التاسع و الثلاثون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله فَفِرُّوا إِلَى اللّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ

(الباب الأربعون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ

(الباب الحادی و الأربعون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً

(الباب الثانی و الأربعون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیلاً

(الباب الثالث و الأربعون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (الباب الرابع و الأربعون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ

(الباب الخامس و الأربعون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ

(الباب السادس و الأربعون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّى عَنْ ذِکْرِنا

(الباب السابع و الأربعون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ

(الباب الثامن و الأربعون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ

(الباب التاسع و الأربعون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله أَمّا مَنِ اسْتَغْنى فَأَنْتَ لَهُ تَصَدّى

(الباب الخمسون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً

(الباب الحادی و الخمسون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ

(الباب الثانی و الخمسون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ

(الباب الثالث و الخمسون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله وَ اللّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ (

الباب الرابع و الخمسون و خمسمائة)فی صفة الشخص الذی انتقل إلیه معنى خاتم النبوة و سره مثل زر الحجلة فی معناه و منزله لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ و هم فیه

(الباب الخامس و الخمسون و خمسمائة)فی معرفة السبب الذی منعنی أن أذکر بقیة الأقطاب من زماننا هذا إلى یوم القیامة

(الباب السادس و الخمسون و خمسمائة)فی معرفة حال قطب کان منزله تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ

(الباب السابع و الخمسون و خمسمائة)فی معرفة ختم الأولیاء على الإطلاق

(الباب الثامن و الخمسون و خمسمائة)فی معرفة الأسماء التی لرب العزة و ما یجوز أن یطلق به اللفظ علیه و ما لا یجوز

(الباب التاسع و الخمسون و خمسمائة)فی معرفة أسرار و حقائق من منازل مختلفة و هذا الباب هو کالمختصر لأبواب هذا الکتاب لکل باب فیه قولنا و من ذلک و فیه زیادة ثلاثة أو أربعة

(الباب الستون و خمسمائة)فی وصیة حکمیة شرعیة ینتفع بها المرید و الواصل و هو آخر أبواب هذا الکتاب انتهى الجزء الثانی من هذا الکتاب و الحمد لله وحده و الصلاة على محمد نبیه و عبده

  • حسن جمشیدی

الفصل الخامس فی المنازلات

(الباب الرابع و الثمانون و ثلاثمائة)فی معرفة المنازلات الخطابیة و هو من سر قوله تعالى وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الخامس و الثمانون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة من حقر غلب و من استهین منع

(الباب السادس و الثمانون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة حبل الورید و أینیة المعیة (الباب السابع و الثمانون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة التواضع الکبریائی

(الباب الثامن و الثمانون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة مجهولة عند العبد و هو إذا ارتقى من غیر تعیین قصد ما یقصده من الحق

(الباب التاسع و الثمانون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة إلّی کونک و إلّک کونی

(الباب التسعون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة زمان الشیء وجوده إلا أنا فلا زمان لی و إلا أنت فلا زمان لک فأنت زمانی و أنا زمانک

(الباب الحادی و التسعون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة المسلک السیال الذی لا یثبت علیه رجال السؤال

(الباب الثانی و التسعون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة من رحم رحمناه و من لم یرحم رحمناه ثم غضبنا علیه و نسیناه

(الباب الثالث و التسعون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة من توقف عند رؤیة ما هاله هلک

(الباب الرابع و التسعون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة من تأدب وصل و من وصل لم یرجع و لو کان غیر أدیب

(الباب الخامس و التسعون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة من دخل حضرتی و بقیت علیه حیاته فعزاؤه علی فی موت صاحبه

(الباب السادس و التسعون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة من جمع المعارف و العلوم حجبته عنی

(الباب السابع و التسعون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ

(الباب الثامن و التسعون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة من وعظ الناس لم یعرفنی و من ذکرهم عرفنی

(الباب التاسع و التسعون و ثلاثمائة)فی معرفة منازلة منزل من دخله ضربت عنقه و ما بقی أحد إلا دخله

(الباب الموفی أربعمائة)فی معرفة منازلة من ظهر لی بطنت له و من وقف عند حدی اطلعت علیه

(الباب الحادی و أربعمائة)فی منازلة المیت و الحی لیس لهما إلى رؤیتى سبیل

(الباب الثانی و أربعمائة)فی منازلة من غالبنی غلبته و من غالبته غلبنی فالجنوح إلى السلم أولی

(الباب الثالث و أربعمائة)فی منازلة لا حجة لی على عبیدی ما قلت لا لواحد منهم لم عملت إلا قال لی أنت عملت و قال الحق و لکن السابقة أسبق و لا تبدیل

(الباب الرابع و أربعمائة)فی معرفة منازلة من عنف على رعیته سعى فی هلاک ملکه و من رفق بهم بقی ملیکا کل سید قتل عبدا من عبیده فإنما قتل سیادة من سیادته إلا أنا فانظر

(الباب الخامس و أربعمائة)فی منازلة من جعل قلبه بیتی و أخلاه من غیری ما یدری أحد ما أعطیه فلا تشبهوه بالبیت المعمور فإنه بیت ملائکتی لا بیتی و لهذا لم أسکن فیه خلیلی بل بیتی قلب عبدی الذی وسعنی حین ضاق عنی أرضی و سمائی

(الباب السادس و أربعمائة)فی منازلة ما ظهر منی قط شیء لشیء و لا ینبغی أن یظهر

(الباب السابع و أربعمائة)فی منازلة فی أسرع من الطرفة تختلس منی إن نظرت إلى غیری لا لضعفی و لکن لضعفک (الباب الثامن و أربعمائة)فی معرفة منازلة یوم السبت فحل عنک مئزر الجد الذی شددته فقد فرغ العالم منی و فرغت منه.

(الباب التاسع و أربعمائة) فی منازلة أسمائی حجاب علیک فإن رفعتها وصلت إلى

(الباب العاشر و أربعمائة)فی منازلة وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى فاعتزوا بهذا الرب تسعدوا

(الباب الحادی عشر و أربعمائة) فی منازلة فیسبق علیه الکتاب فیدخل النار من حضرة کاد لا یدخل النار فخافوا الکتاب و لا تخافونی فإنی و إیاکم سواء

(الباب الثانی عشر و أربعمائة)فی منازلة من کان لی لم یذل و لا یخزی أبدا

(الباب الثالث عشر و أربعمائة) فی منازلة من سألنی فما خرج من قضائی و من لم یسألنی فما خرج من قضائی (الباب الرابع عشر و أربعمائة)فی معرفة منازلة لا نرى إلا بحجاب

(الباب الخامس عشر و أربعمائة)فی معرفة منازلة من دعانی فقد أدى حق عبودیته و من أنصف نفسه فقد أنصفنی

(الباب السادس عشر و أربعمائة)فی معرفة منازلة عین القلب

(الباب السابع عشر و أربعمائة)فی معرفة منازلة من أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ

(الباب الثامن عشر و أربعمائة)فی منازلة من لا یفهم لا یوصل إلیه شیء

(الباب التاسع عشر و أربعمائة)فی معرفة منازلة الصکوک

(الباب الموفی عشرین و أربعمائة)فی معرفة منازلة التخلص من المقامات

(الباب الحادی و العشرون و أربعمائة)فی معرفة منازلة

من طلب الوصول إلى من جهة الدلیل و البرهان لم یصل إلی أبدا فإنه لا یشبهنی شیء

(الباب الثانی و العشرون و أربعمائة) فی معرفة منازلة من رد إلی فعلى فقد أعطانی حقی

الباب الثالث و العشرون و أربعمائة) فی معرفة منازلة من غار علی لم یذکرنی

(الباب الرابع و العشرون و أربعمائة)فی معرفة منازلة أحبک للبقاء معی و تحب الرجوع إلى أهلک فقف حتى أتشفی منک و حینئذ تمر عنی

(الباب الخامس و العشرون و أربعمائة)فی معرفة منازلة من طلب العلم صرفت بصره عنی

(الباب السادس و العشرون و أربعمائة)فی معرفة منازلة السر الذی منه قال ع حین استفهم عن رؤیته ربه فقال نور إنی أراه

(الباب السابع و العشرون و أربعمائة) فی معرفة منازلة قابَ قَوْسَیْنِ

(الباب الثامن و العشرون و أربعمائة)فی معرفة منازلة الاستفهام عن الآیتین

(الباب التاسع و العشرون و أربعمائة)فی معرفة منازلة من تصاغر لجلالى نزلت إلیه و من تعاظم علی تعاظمت علیه (الباب الثلاثون و أربعمائة)فی معرفة منازلة أن حیرتک أوصلتک إلى

(الباب الحادی و الثلاثون و أربعمائة)فی معرفة منازلة من حجبته حجبته

(الباب الثانی و الثلاثون و أربعمائة)فی معرفة منازلة ما تردأت بشیء إلا بک فاعرف قدرک و هنا عجب شیء لا یعرف نفسه

(الباب الثالث و الثلاثون و أربعمائة) فی معرفة منازلة انظر أی تجل یعدمک فلا تسألنیه فنعطیک إیاه فلا أجد من یأخذه

(الباب الرابع و الثلاثون و أربعمائة)فی معرفة منازلة لا یحجبنک لو شئت فإنی لا أشاء بعد فأثبت

(الباب الخامس و الثلاثون و أربعمائة) فی معرفة منازلة أخذت العهد على نفسی فوقتا وفیت و وقتا لم أوف فلا تعترض

(الباب السادس و الثلاثون و أربعمائة)فی معرفة منازلة لو کنت عند الناس کما أنت عندی ما عبدونی

(الباب السابع و الثلاثون و أربعمائة) فی معرفة منازلة من عرف حظه من شریعتی عرف حظه منی فإنک عندی کما أنا عندک مرتبة واحدة

(الباب الثامن و الثلاثون و أربعمائة)فی معرفة منازلة من قرأ کلامی رأى غما متى فیها سرج ملائکتی تنزل علیه و فیه فإذا سکت رحلت عنه و نزلت أنا

(الباب التاسع و الثلاثون و أربعمائة)فی معرفة منازلة قابَ قَوْسَیْنِ الثانی

(الباب الأربعون و أربعمائة)فی معرفة منازلة اشتد رکن من قوى قلبه بمشاهدتی

(الباب الحادی و الأربعون و أربعمائة)فی معرفة منازلة

عیون أفئدة العارفین ناظرة إلى ما عندی لا إلى

(الباب الثانی و الأربعون و أربعمائة)فی معرفة منازلة

من رآنی و عرف أنه رآنی فما رآنی

(الباب الثالث و الأربعون و أربعمائة)فی معرفة منازلة واجب الکشف العرفانی

(الباب الرابع و الأربعون و أربعمائة)فی معرفة منازلة

من کتبت له کتاب العهد الخالص لا یشقى

(الباب الخامس و الأربعون و أربعمائة)فی معرفة منازلة

هل عرفت أولیائی الذین أدبتهم بآدابی

(الباب السادس و الأربعون و أربعمائة)فی معرفة منازلة

فی تعمیر نواشئ اللیل فوائد الخیرات

(الباب السابع و الأربعون و أربعمائة) فی معرفة منازلة

من دخل حضرة التطهیر نطق عنی

(الباب الثامن و الأربعون و أربعمائة)فی معرفة منازلة

من کشفت له شیئا مما عندی بهت فکیف یطلب أن یرانی

(الباب التاسع و الأربعون و أربعمائة)فی معرفة منازلة لیس عبدی من تعبد عبدی

(الباب الخمسون و أربعمائة)فی معرفة منازلة من ثبت لظهوری کان بی لا به سبحانی کان به لا بی و هذا الحقیقة و الأول مجاز

(الباب الحادی و الخمسون و أربعمائة)فی معرفة منازلة فی المخارج معرفة المعارج

(الباب الثانی و الخمسون و أربعمائة)فی معرفة منازلة کلامی کله موعظة لعبیدی لو اتعظوا

(الباب الثالث و الخمسون و أربعمائة)فی معرفة منازلة کرمی ما بذلت لک من الأموال و کرم کرمی ما وهبتک من عفوک عن أخیک عند جنایته علیک

(الباب الرابع و الخمسون و أربعمائة)فی معرفة منازلة لا یقوى معنا فی حضرتنا غریب و إنما المعروف لأولی القربى (الباب الخامس و الخمسون و أربعمائة)فی معرفة منازلة من أقبلت علیه بظاهری لا یسعد أبدا و من أقبلت علیه بباطنی لا یشقى أبدا و بالعکس

(الباب السادس و الخمسون و أربعمائة)فی معرفة منازلة

من تحرک عند سماع کلامی فقد سمع

(الباب السابع و الخمسون و أربعمائة)فی معرفة منازلة التکلیف المطلق

(الباب الثامن و الخمسون و أربعمائة)فی معرفة منازلة إدراک السبحات

(الباب التاسع و الخمسون و أربعمائة) فی معرفة منازلة وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ

(الباب الستون و أربعمائة)فی معرفة منازلة الإسلام و الایمان و الإحسان و إحسان الإحسان

(الباب الحادی و الستون و أربعمائة)فی معرفة منازلة من أسدلت علیه حجاب کنفی هو من ضنائنی لا یعرفه أحد و لا یعرف أحدا.

  • حسن جمشیدی

الفصل الرابع فی المنازل

(الباب السبعون و مائتان)فی معرفة منزل القطب و الإمامین من المناجاة المحمدیة

(الباب الحادی و السبعون و مائتان)فی معرفة منزل عند الصباح یحمد القوم السری من المناجاة المحمدیة

(الباب الثانی و السبعون و مائتان)فی معرفة تنزیه التوحید منها

(الباب الثالث و السبعون و مائتان)فی معرفة منزل الهلاک للهوى و النفس من المقام الموسوی

(الباب الرابع و السبعون و مائتان) فی معرفة منزل الأجل المسمى من المقام الموسوی

(الباب الخامس و السبعون و مائتان)فی معرفة منزل التبری من الأوثان من المقام الموسوی

(الباب السادس و السبعون و مائتان)فی معرفة منزل الحوض و أسراره من المقام المحمدی (الباب السابع و السبعون و مائتان)فی معرفة منزل التکذیب و البخل من المقام الموسوی و أسراره

(الباب الثامن و السبعون و مائتان)فی معرفة منزل الألفة و أسراره من المقام الموسوی و المحمدی

(الباب التاسع و السبعون و مائتان)فی معرفة منزل الاعتبار و أسراره من المقام المحمدی

(الباب الثمانون و مائتان)فی معرفة منزل مالی و أسراره من المقام الموسوی

(الباب الحادی و الثمانون و مائتان)فی معرفة منزل الضم و إقامة الواحد مقام الجمع من الحضرة المحمدیة

(الباب الثانی و الثمانون و مائتان)فی معرفة منزل زیارة الموتى و أسراره من الحضرة الموسویة

 (الباب الثالث و الثمانون و مائتان)فی معرفة منزل القواصم و أسرارها من الحضرة المحمدیة

(الباب الرابع و الثمانون و مائتان)فی معرفة منزل المجاراة الشریفة و أسرارها من الحضرة المحمدیة

(الباب الخامس و الثمانون و مائتان)فی معرفة منزل مناجاة الجماد و من حصل فیه حصل نصف الحضرة المحمدیة و الموسویة

(الباب السادس و الثمانون و مائتان)فی معرفة منزل من قیل له کن فأبى و لم یکن من الحضرة المحمدیة

(الباب السابع و الثمانون و مائتان)فی معرفة منزل التجلی الصمدانی و أسراره من الحضرة المحمدیة

(الباب الثامن و الثمانون و مائتان)فی معرفة منزل التلاوة الأولیة من الحضرة الموسویة

(الباب التاسع و الثمانون و مائتان)فی معرفة منزل العلم الأمی الذی ما تقدمه علم من الحضرة الموسویة (الباب التسعون و مائتان)فی معرفة منزل تقریر النعم من الحضرة الموسویة

(الباب الحادی و التسعون و مائتان)فی معرفة منزل صدر الزمان و هو الفلک الرابع من الحضرة المحمدیة

(الباب الثانی و التسعون و مائتان)فی معرفة منزل اشتراک عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ من الحضرة الموسویة

(الباب الثالث و التسعون و مائتان)فی معرفة منزل وجود سبب عالم الشهادة و سبب ظهور عالم الغیب من الحضرة الموسویة

(الباب الرابع و التسعون و مائتان)فی معرفة منزل المحمدی المکی من الحضرة الموسویة

(الباب الخامس و التسعون و مائتان)فی معرفة منزل الأعداد المشرفة من الحضرة المحمدیة

(الباب السادس و التسعون و مائتان)فی معرفة منزل انتقال صفات أهل السعادة إلى أهل الشقاء من الحضرة الموسویة (الباب السابع و التسعون و مائتان)فی معرفة منزل ثناء التسویة الطینیة الآدمیة فی المقام الأعلى من الحضرة المحمدیة (الباب الثامن و التسعون و مائتان)فی معرفة منزل الذکر من العالم العلوی فی الحضرات المحمدیة

(الباب التاسع و التسعون و مائتان)فی معرفة منزل عذاب المؤمنین من المقام السریانی فی الحضرة المحمدیة

(الباب الموفی ثلاثمائة)فی معرفة منزل سبب انقسام العالم العلوی فی الحضرات المحمدیة

(الباب الحادی و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الکتاب المقسوم بین أهل النعیم و أهل العذاب

(الباب الثانی و ثلاثمائة)فی معرفة منزل ذهاب العالم الأعلى و وجود العالم الأسفل

(الباب الثالث و ثلاثمائة)فی معرفة منزل العارف الجبرئیلی من الحضرة المحمدیة

(الباب الرابع و ثلاثمائة)فی معرفة منزل إیثار الغنی على الفقر من المقام الموسوی و إیثار الفقر على الغنی من الحضرة العیسویة

(الباب الخامس و ثلاثمائة)فی معرفة منزل ترادف الأحوال على قلوب الرجال من الحضرة المحمدیة

(الباب السادس و ثلاثمائة)فی معرفة منزل اختصام الملإ الأعلى من الحضرة الموسویة

(الباب السابع و ثلاث مائة)فی معرفة منزل تنزل الملائکة على المحمدی الموقف من الحضرة الموسویة

(الباب الثامن و ثلاثمائة)فی معرفة منزل اختلاط العالم الکلی من الحضرة المحمدیة

)الباب التاسع و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الملامتیة من الحضرة المحمدیة

(الباب العاشر و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الصلصلة الروحانیة من الحضرة الموسویة

(الباب الحادی عشر و ثلاثمائة)فی معرفة منزل النواشئ الاختصاصیة الغیبیة من الحضرة المحمدیة

(الباب الثانی عشر و ثلاثمائة)فی معرفة منزل کیفیة نزول الوحی على قلوب الأولیاء و حفظهم فی ذلک من الشیاطین من الحضرة المحمدیة

(الباب الثالث عشر و ثلاثمائة)فی معرفة منزل البکاء و النوح من الحضرة المحمدیة

(الباب الرابع عشر و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الفرق بین مدارج الملائکة و النبیین و الأولیاء من الحضرة المحمدیة

(الباب الخامس عشر و ثلاثمائة)فی معرفة منزل وجوب العذاب من الغیبة المحمدیة

(الباب السادس عشر و ثلاثمائة)فی معرفة الصفات القاسمیة المنقوشة بالقلم الإلهی فی اللوح المحفوظ الإنسانی من الحضرة الموسویة

(الباب السابع عشر و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الابتلاء و برکاته و هو منزل الإمام الذی على یسار القطب و هو منزل أبی مدین الذی کان ببجایة رحمه اللّه

(الباب الثامن عشر و ثلاثمائة)فی معرفة منزل نسخ الشریعة المحمدیة بالأغراض النفسیة عافانا اللّه و إیاک من ذلک

(الباب التاسع عشر و ثلاثمائة)فی معرفة منزل سراح النفس من قید وجه ما من وجوه الشریعة بوجه آخر منها و أن ترک السبب الجالب للرزق من طریق التوکل سبب جالب للرزق و أن المتصف به ما خرج عن رق الأسباب

(الباب الموفی عشرین و ثلاثمائة)فی معرفة منزل تسبیح القبضتین و تمییزهما

(الباب الحادی و العشرون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل من فرق بین عالم الغیب و عالم الشهادة و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثانی و العشرون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل من باع الحق بالخلق و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثالث و العشرون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل بشری مبشر بمبشر به و هو من الحضرة المحمدیة (الباب الرابع و العشرون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل جمع الرجال و النساء فی بعض المواطن الإلهیة و هو من الحضرة العاصمیة (الباب الخامس و العشرون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل القرآن من الحضرة المحمدیة

(الباب السادس و العشرون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل التحاور و المنازعة و هو من الحضرة المحمدیة و الموسویة (الباب السابع و العشرون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل المد و النصیف من الحضرة المحمدیة

(الباب الثامن و العشرون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل ذهاب المرکبات عند السبک إلى البسائط عند السبک و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب التاسع و العشرون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الآلاء و الفراغ إلى البلاء و هو من الحضرات المحمدیة

(الباب الثلاثون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل القمر من الهلال من البدر و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الحادی و الثلاثون و ثلاث مائة)فی معرفة منزل الرؤیة و الرؤیة و القوة علیها و الترقی و التدانی و التلقی و التدلی و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثانی و الثلاثون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الحراسة الإلهیة لأهل المقامات المحمدیة و هو من الحضرة الموسویة (الباب الثالث و الثلاثون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل

خلقت الأشیاء من أجلک و خلقتک من أجلی فلا تهتک ما خلقت من أجلی فیما خلقت من أجلک و هو من الحضرات المحمدیة

(الباب الرابع و الثلاثون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل تجدید المعدوم و هو من الحضرات الموسویة

(الباب الخامس و الثلاثون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الأخوة و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب السادس و الثلاثون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل مبایعة النبات للقطب و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب السابع و الثلاثون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل محمد صلى اللّه علیه و سلم مع بعض العالم من الحضرات الموسویة

(الباب الثامن و الثلاثون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل عقبات السویق و أسراره و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب التاسع و الثلاثون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل جثث الشریعة بین یدی الحقیقة تطلب الاستمداد من الحضرة

المحمدیة

(الباب الأربعون و ثلاثمائة)فی معرفة المنزل الذی منه خبا رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم ما خبا و هو من الحضرة الموسویة

(الباب الحادی و الأربعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل التقلید فی الأسرار و هو من الحضرة الموسویة

(الباب الثانی و الأربعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل سرین منفصلین عن ثلاثة أسرار تجمعها حضرة واحدة من حضرات الوحی و هو من الحضرة الموسویة

(الباب الثالث و الأربعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل سرین فی تفصیل الوحی من حضرة حمد الملک کله

(الباب الرابع و الأربعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل سرین من أسرار المغفرة و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الخامس و الأربعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل سر الإخلاص فی الدین و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب السادس و الأربعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل سر صدق فیه بعض العارفین فرأى نوره کیف ینبعث من جوانب ذلک المنزل علیه و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب السابع و الأربعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الصف الأول عند اللّه تعالى و الشک الإلهی و فتح خیبر و ما تنزل فی ذلک الیوم من الأسرار و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثامن و الأربعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل سرین من أسرار قلب الجمع و الوجود و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب التاسع و الأربعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل فتح الأبواب و غلقها و خلق کل أمة و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الخمسون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل التجلی الاستفهامی و رفع الغطاء عن المعانی و هو من الحضرة المحمدیة من الاسم الرب

(الباب الحادی و الخمسون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل اشتراک النفوس و الأرواح فی الصفات و هو من حضرة الغیرة المحمدیة من الاسم الودود

(الباب الثانی و الخمسون و ثلاثمائة)فی معرفة ثلاثة أسرار طلسمیة مصورة مدبرة من حضرة التنزلات المحمدیة

(الباب الثالث و الخمسون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل ثلاثة أسرار طلسمیة حکمیة تشیر إلى معرفة السبب و أداء حقه و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الرابع و الخمسون و ثلاثمائة)فی معرفة المنزل الأقصى السریانی و هو من الحضرة الموسویة

(الباب الخامس و الخمسون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل السبل المولدة و أرض العبادة و اتساعها و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب السادس و الخمسون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل ثلاثة أسرار مکتمة و السر العربی فی الأدب الإلهی و الوحی النفسی من الحضرة المحمدیة

(الباب السابع و الخمسون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل البهائم من الحضرة الإلهیة و قهرهم تحت سرین موسویین

(الباب الثامن و الخمسون و ثلاثمائة)فی معرفة ثلاثة أسرار مختلفة الأنوار و الفرار و الإنذار و صحیح الأخبار و من هذا المنزل قلت الشعر فی خلوة دخلتها نلته فیها و هو من أعجب المنازل و أنوارها

(الباب التاسع و الخمسون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل إیاک أعنی فاسمعی یا جارة و هو منزل تفریق الأمر و صورة الکتم فی الکشف من الحضرة المحمدیة

(الباب الستون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الظلمات المحمود و الأنوار المشهودة و إلحاق من لیس من أهل البیت بأهل البیت و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الحادی و الستون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الاشتراک مع الحق فی التقدیر و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثانی و الستون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل السجدتین سجود الکل و الجزء و هو سجود القلب و الوجه و ما فیه من أسرار و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثالث و الستون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل إحالة العارف من لم یعرفه على من هو دونه لیعلمه ما لیس فی وسعه أن یعلمه و تنزیه الباری عن الطرب و الفرح و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الرابع و الستون و ثلاثمائة)فی معرفة سرین طلسمیین من عرفهما نال الراحة فی الدنیا و الآخرة و الغیرة الإلهیة و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الخامس و الستون و ثلاثمائة)فی معرفة أسرار طلسمیة اتصلت فی حضرة الرحمة بمن خفی مقامه و حاله على الأکوان و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب السادس و الستون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل وزراء المهدی الآتی فی آخر الزمان الذی بشر به رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب السابع و الستون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل التوکل الخامس الذی ما کشفه أحد من المحققین لقلة القابلین له و قصور الأفهام عن درکه و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثامن و الستون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل أتى و لم یأت و حضرة الأمر وحده و صنف عالم ما یوحى إلیه على الدوام و ما فیه من الأسرار و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب التاسع و الستون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل مفاتیح خزائن الجود و تأثیر عالم الشهادة فی عالم الغیب عن عالم الغیب و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب السبعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل المرید و سر و سرین من أسرار الوجود و التبدل و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الحادی و السبعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل سر و ثلاثة أسرار لوحیة أمیة و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثانی و السبعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل سر و سرین و ثنائک علیک بما لیس لک و إجابة الحق لک فی ذلک لمعنى و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثالث و السبعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل ثلاثة أسرار ظهرت فی الماء الحکمی المفصل مرکبه على العالم بالعنایة و بقاء العالم أبد الآبدین و إن انتقلت صورته و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الرابع و السبعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الرؤیة و الرئیة و سوابق الأشیاء فی الحضرة الربوبیة و أن للکفار قدما کما أن للمؤمنین قدما و قدوم کل طائفة على قدمها و آتیة بإمامها عدلا و فضلا و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الخامس و السبعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل التضاهی الخیالی و عالم الحقائق و الامتزاج و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب السادس و السبعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل یجمع بین الأولیاء و الأعداء من الحضرة الحکمیة و مقارعة عالم الغیب بعضهم مع بعض و هذا المنزل یتضمن ألف مقام و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب السابع و السبعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل سجود القیومیة و الصدق و المجد و اللؤلؤة و الصور و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثامن و السبعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الأمة البهیمیة و الإحصاء و الثلاثة الأسرار العلویة و تقدم المتأخر و تأخر المتقدم و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب التاسع و السبعون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الحل و العقد و الإکرام و الإهانة و نشأة الدعاء فی صورة الإخبار و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثمانون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل العلماء ورثة الأنبیاء و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الحادی و الثمانون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل التوحید و الجمع و هو یحوی على خمسة آلاف مقام رفرفى و أکمل مشاهدة من شاهده فی نصف الشهر أو فی آخره و هو من الحضرة المحمدیة

(الباب الثانی و الثمانون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل الخواتیم و عدد الأعراس الإلهیة و الأسرار الأعجمیة و هو من الحضرة الموسویة

(الباب الثالث و الثمانون و ثلاثمائة)فی معرفة منزل العظمة الجامعة للعظمات و هو من الحضرة المحمدیة الاختصاصیة

  • حسن جمشیدی

الفصل الثالث فی الأحوال

(الباب التسعون و مائة)فی معرفة المسافر و أحواله

(الباب الحادی و التسعون و مائة)فی معرفة السفر و الطریق

(الباب الثانی و التسعون و مائة)فی معرفة الحال و أسراره و رجاله

(الباب الثالث و التسعون و مائة)فی معرفة المقام و أسراره

(الباب الرابع و التسعون و مائة)فی معرفة المکان و أسراره

(الباب الخامس و التسعون و مائة)فی معرفة الشطح و أسراره

(الباب السادس و التسعون و مائة)فی معرفة الطوالع و أسرارها

(الباب السابع و التسعون و مائة)فی معرفة الذهاب و أسراره

(الباب الثامن و التسعون و مائة)فی معرفة النفس بفتح الفاء و أسراره

(الباب التاسع و التسعون و مائة)فی معرفة السر و أسراره

(الباب الموفی مائتین)فی معرفة الوصل و أسراره

(الباب الحادی و مائتان)فی معرفة الفصل و أسراره

(الباب الثانی و مائتان)فی معرفة الأدب و أسراره

(الباب الثالث و مائتان)فی معرفة الریاضة و أسرارها

(الباب الرابع و مائتان)فی معرفة التحلی بالحاء المهملة و أسراره

(الباب الخامس و مائتان)فی معرفة التخلی بالخاء المعجمة و أسراره

(الباب السادس و مائتان)فی معرفة التجلی بالجیم و أسراره

(الباب السابع و مائتان)فی معرفة العلة و أسرارها

(الباب الثامن و مائتان)فی معرفة الانزعاج و أسراره

(الباب التاسع و مائتان)فی معرفة المشاهدة و أسرارها

(الباب العاشر و مائتان)فی معرفة المکاشفة و أسرارها

(الباب الحادی عشر و مائتان)فی معرفة اللوائح و أسرارها

(الباب الثانی عشر و مائتان)فی معرفة التلوین و أسراره

(الباب الثالث عشر و مائتان)فی معرفة الغیرة و أسرارها

(الباب الرابع عشر و مائتان)فی معرفة الحیرة و أسرارها

(الباب الخامس عشر و مائتان)فی معرفة اللطیفة و أسرارها

(الباب السادس عشر و مائتان)فی معرفة الفتوح و أسراره

(الباب السابع عشر و مائتان)فی معرفة الوسم و الرسم و أسرارهما

(الباب الثامن عشر و مائتان)فی معرفة القبض و أسراره

(الباب التاسع عشر و مائتان)فی معرفة البسط و أسراره

(الباب الموفی عشرین و مائتان)فی معرفة الفناء و أسراره

(الباب الحادی و العشرون و مائتان)فی معرفة البقاء و أسراره

(الباب الثانی و العشرون و مائتان)فی معرفة الجمع و أسراره

(الباب الثالث و العشرون و مائتان)فی معرفة التفرقة و أسرارها

(الباب الرابع و العشرون و مائتان)فی معرفة عین التحکیم و أسراره

(الباب الخامس و العشرون و مائتان)فی معرفة الزوائد و أسرارها

(الباب السادس و العشرون و مائتان)فی معرفة الإرادة و أسرارها

(الباب السابع و العشرون و مائتان)فی معرفة حال المراد و سره

(الباب الثامن و العشرون و مائتان)فی معرفة المرید و أسراره

(الباب التاسع و العشرون و مائتان) فی معرفة الهمة و أسرارها

(الباب الثلاثون و مائتان)فی معرفة الغربة و أسرارها

(الباب الحادی و الثلاثون و مائتان)فی معرفة المکر و أسراره

(الباب الثانی و الثلاثون و مائتان)فی معرفة الاصطلام و أسراره

(الباب الثالث و الثلاثون و مائتان)فی معرفة الرغبة و أسرارها

(الباب الرابع و الثلاثون و مائتان)فی معرفة الرهبة و أسرارها

(الباب الخامس و الثلاثون و مائتان)فی معرفة التواجد و أسراره  

(الباب السادس و الثلاثون و مائتان)فی معرفة الوجد و أسراره

(الباب السابع و الثلاثون و مائتان)فی معرفة الوجود

(الباب الثامن و الثلاثون و مائتان)فی معرفة الوقت و أسراره

(الباب التاسع و الثلاثون و مائتان)فی معرفة الهیبة و أسرارها

(الباب الأربعون و مائتان)فی معرفة الأنس و أسراره

(الباب الحادی و الأربعون و مائتان)فی معرفة الجلال و أسراره

(الباب الثانی و الأربعون و مائتان)فی معرفة الجمال و أسراره

(الباب الثالث و الأربعون و مائتان)فی معرفة الکمال و هو الاعتدال و هو الأعراف و هو أیضا سور الحدید و هو التجرید عن حکم الأوصاف علیه

(الباب الرابع و الأربعون و مائتان)فی معرفة الغیبة و أسرارها

(الباب الخامس و الأربعون و مائتان)فی معرفة الحضور و أسراره

(الباب السادس و الأربعون و مائتان)فی معرفة الشکر و أسراره

(الباب السابع و الأربعون و مائتان)فی معرفة الصحو و أسراره

(الباب الثامن و الأربعون و مائتان)فی معرفة الذوق و أسراره

(الباب التاسع و الأربعون و مائتان)فی معرفة الشرب و أسراره

(الباب الخمسون و مائتان)فی معرفة الری و أسراره

(الباب الحادی و الخمسون و مائتان)فی معرفة عدم الری لمن شرب و أسراره

(الباب الثانی و الخمسون و مائتان)فی معرفة المحو و أسراره

(الباب الثالث و الخمسون و مائتان)فی معرفة الإثبات و أسراره

(الباب الرابع و الخمسون و مائتان)فی معرفة الستر و أسراره

(الباب الخامس و الخمسون و مائتان)فی معرفة المحق و محق المحق

(الباب السادس و الخمسون و مائتان)فی معرفة الإبدار و أسراره

(الباب السابع و الخمسون و مائتان)فی معرفة المحاضرة و أسرارها

(الباب الثامن و الخمسون و مائتان)فی معرفة اللوامع و أسرارها

(الباب التاسع و الخمسون و مائتان)فی معرفة الهجوم و البوادة و أسرارهما

(الباب الستون و مائتان)فی معرفة القرب و أسراره

(الباب الحادی و الستون و مائتان)فی معرفة البعد و أسراره

(الباب الثانی و الستون و مائتان)فی معرفة الشریعة

(الباب الثالث و الستون و مائتان)فی معرفة الحقیقة

(الباب الرابع و الستون و مائتان)فی معرفة الخواطر

(الباب الخامس و الستون و مائتان)فی معرفة الوارد

(الباب السادس و الستون و مائتان)فی معرفة الشاهد

(الباب السابع و الستون و مائتان)فی معرفة النفس بسکون الفاء

(الباب الثامن و الستون و مائتان)فی معرفة الروح

(الباب التاسع و الستون و مائتان)فی معرفة علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین

  • حسن جمشیدی

الفصل الثانی فی المعاملات

(الباب الرابع و السبعون)فی التوبة

(الباب الخامس و السبعون)فی ترک التوبة

(الباب السادس و السبعون)فی المجاهدة

(الباب السابع و السبعون)فی ترک المجاهدة

(الباب الثامن و السبعون)فی الخلوة (الباب التاسع و السبعون)فی ترک الخلوة

 إنی لأجد نفس الرحمن من قبل الیمن و معرفة هذا المنزل و رجاله

(الباب الثمانون)فی العزلة

(الباب الحادی و الثمانون)فی ترک العزلة

(الباب الثانی و الثمانون)فی الفرار

(الباب الثالث و الثمانون)فی ترک الفرار

(الباب الرابع و الثمانون)فی تقوى اللّه

(الباب الخامس و الثمانون)فی تقوى الحجاب و الستر

(الباب السادس و الثمانون)فی تقوى الحدود الدنیویة

(الباب السابع و الثمانون)فی تقوى النار

(الباب الثامن و الثمانون)فی معرفة أسرار أحکام أصول الشرع

(الباب التاسع و الثمانون)فی معرفة النوافل على الإطلاق

(الباب التسعون)فی معرفة أسرار الفرائض و السنن

(الباب الحادی و التسعون)فی معرفة الورع و أسراره

(الباب الثانی و التسعون)فی معرفة مقام ترک الورع

(الباب الثالث و التسعون)فی معرفة الزهد و أسراره

(الباب الرابع و التسعون)فی معرفة مقام ترک الزهد

(الباب الخامس و التسعون)فی معرفة أسرار الجود و الکرم و السخاء و الإیثار على الخصاصة و على غیر الخصاصة مع طلب العوض و ترکه

(الباب السادس و التسعون)فی معرفة الصمت و أسراره

(الباب السابع و التسعون)فی معرفة مقام الکلام و أسراره

(الباب الثامن و التسعون)فی معرفة مقام السهر و أسراره

(الباب التاسع و التسعون)فی معرفة مقام النوم و أسراره

(الباب الموفی مائة) فی معرفة مقام الخوف و أسراره

(الباب الحادی و مائة) فی معرفة مقام ترک الخوف و أسراره

(الباب الثانی و مائة)فی معرفة مقام الرجاء و أسراره

(الباب الثالث و مائة)فی معرفة مقام ترک الرجاء و أسراره

(الباب الرابع و مائة) فی معرفة مقام الحزن و أسراره

(الباب الخامس و مائة)فی معرفة مقام ترک الحزن و سببه

(الباب السادس و مائة)فی معرفة مقام الجوع و أسراره

(الباب السابع و مائة)فی معرفة مقام ترک الجوع و سببه

(الباب الثامن و مائة)فی معرفة الفتنة و الشهوة و صحبة الأحداث و النسوان و أخذ الإرفاق منهن و متى یأخذ المرید الإرفاق

(الباب التاسع و مائة)فی معرفة الفرق بین الشهوة و الإرادة و بین الشهوة التی لنا فی الدنیا و الشهوة التی لنا فی الجنة و الفرق بین اللذة و الشهوة و معرفة مقام من یشتهی و من یشتهی و من لا یشتهی و من لا یشتهی و من یشتهی و لا یشتهی و من لا یشتهی و یشتهی

(الباب العاشر و مائة)فی معرفة مقام أسرار الخشوع و الخضوع

(الباب الحادی عشر و مائة)فی معرفة مقام ترک الخشوع و الخضوع و أسراره

 (الباب الثانی عشر و مائة)فی معرفة مخالفة النفس و أسرارها

(الباب الثالث عشر و مائة)فی معرفة مقام مساعدة النفس فی أغراضها و أسراره (الباب الرابع عشر و مائة)فی معرفة مقام الحسد و الغبط و محمودهما و مذمومهما

(الباب الخامس عشر و مائة)فی معرفة مقام الغیبة و محمودها من مذمومها

(الباب السادس عشر و مائة)فی معرفة مقام القناعة و أسرارها

(الباب السابع عشر و مائة)فی معرفة مقام الشرة و الحرص

(الباب الثامن عشر و مائة)فی معرفة مقام التوکل و أسراره

(الباب التاسع عشر و مائة)فی معرفة مقام ترک التوکل

(الباب الموفی عشرین و مائة)فی معرفة مقام الشکر و أسراره

(الباب الحادی و العشرون و مائة)فی معرفة مقام ترک الشکر و أسراره

(الباب الثانی و العشرون و مائة)فی معرفة مقام الیقین و أسراره

(الباب الثالث و العشرون و مائة)فی معرفة مقام ترک الیقین و أسراره

(الباب الرابع و العشرون و مائة)فی معرفة مقام الصبر و تفاصیله و أسراره

(الباب الخامس و العشرون و مائة)فی معرفة مقام ترک الصبر و أسراره

(الباب السادس و العشرون و مائة)فی المراقبة و أسرارها (الباب السابع و العشرون و مائة)فی ترک المراقبة و مقامها و أسرارها

(الباب الثامن و العشرون و مائة)فی الرضی و أسراره

(الباب التاسع و العشرون و مائة)فی ترک الرضی و أسراره

(الباب الثلاثون و مائة)فی العبودة و أسرارها

(الباب الحادی و الثلاثون و مائة)فی ترک العبودة و أسراره

(الباب الثانی و الثلاثون و مائة)فی معرفة مقام الاستقامة و أسراره

(الباب الثالث و الثلاثون و مائة)فی معرفة ترک الاستقامة و أسراره

(الباب الرابع و الثلاثون و مائة)فی معرفة مقام الإخلاص و أسراره

(الباب الخامس و الثلاثون و مائة)فی معرفة مقام ترک الإخلاص و أسراره

(الباب السادس و الثلاثون و مائة)فی معرفة مقام الصدق و أسراره

(الباب السابع و الثلاثون و مائة)فی معرفة مقام ترک الصدق و أسراره

(الباب الثامن و الثلاثون و مائة)فی معرفة مقام الحیاء و أسراره

(الباب التاسع و الثلاثون و مائة)فی معرفة مقام ترک الحیاء و أسراره

(الباب الأربعون و مائة)فی معرفة مقام الحریة و أسراره

(الباب الحادی و الأربعون و مائة)فی معرفة مقام ترک الحریة و أسراره

(الباب الثانی و الأربعون و مائة)فی معرفة مقام الذکر و أسراره

(الباب الثالث و الأربعون و مائة)فی معرفة مقام ترک الذکر و أسراره

(الباب الرابع و الأربعون و مائة)فی معرفة مقام الفکر و أسراره

(الباب الخامس و الأربعون و مائة)فی معرفة مقام ترک الفکر و أسراره

(الباب السادس و الأربعون و مائة)فی معرفة مقام الفتوة و أسراره

(الباب السابع و الأربعون و مائة)فی معرفة مقام ترک الفتوة و أسراره

(الباب الثامن و الأربعون و مائة)فی معرفة مقام الفراسة و أسراره

(الباب التاسع و الأربعون و مائة)فی معرفة مقام الخلق و أسراره

(الباب الخمسون و مائة)فی معرفة مقام الغیرة و أسراره

(الباب الحادی و الخمسون و مائة)فی معرفة مقام ترک الغیرة و أسراره

(الباب الثانی و الخمسون و مائة)فی معرفة مقام الولایة و أسراره

(الباب الثالث و الخمسون و مائة)فی معرفة الولایة البشریة و أسراره التی تتضمن الولایة الإلهیة (الباب الرابع و الخمسون و مائة)فی معرفة مقام الولایة الملکیة و أسراره

(الباب الخامس و الخمسون و مائة)فی معرفة مقام النبوة و أسراره

(الباب السادس و الخمسون و مائة)فی معرفة مقام النبوة البشریة و أسراره

(الباب السابع و الخمسون و مائة)فی معرفة مقام النبوة الملکیة و أسراره

(الباب الثامن و الخمسون و مائة)فی معرفة مقام الرسالة و أسراره

(الباب التاسع و الخمسون و مائة)فی معرفة مقام الرسالة البشریة و أسراره

(الباب الستون و مائة)فی معرفة مقام الرسالة الملکیة

(الباب الحادی و الستون و مائة)فی معرفة المقام الذی بین النبوة و الصدیقیة

(الباب الثانی و الستون و مائة)فی معرفة مقام الفقر و أسراره

(الباب الثالث و الستون و مائة)فی معرفة مقام الغنی و أسراره

(الباب الرابع و الستون و مائة)فی معرفة مقام التصوف و أسراره

(الباب الخامس و الستون و مائة)فی معرفة مقام التحقیق و المحققین

(الباب السادس و الستون و مائة)فی معرفة مقام الحکمة و الحکماء

(الباب السابع و الستون و مائة)فی معرفة مقام کیمیاء السعادة و أسراره

(الباب الثامن و الستون و مائة)فی معرفة مقام الأدب و أسراره

(الباب التاسع و الستون و مائة)فی معرفة مقام ترک الأدب و أسراره

(الباب السبعون و مائة)فی معرفة مقام الصحبة و أسراره

(الباب الحادی و السبعون و مائة)فی معرفة مقام ترک الصحبة و أسراره

(الباب الثانی و السبعون و مائة)فی معرفة مقام التوحید و أسراره

(الباب الثالث و السبعون و مائة)فی معرفة مقام التثنیة و هو الشرک و أسراره

(الباب الرابع و السبعون و مائة)فی معرفة مقام السفر و هو السیاحة و أسراره

(الباب الخامس و السبعون و مائة)فی معرفة مقام ترک السفر و أسراره

(الباب السادس و السبعون و مائة)فی معرفة أحوال القوم عند الموت على قدر مقاماتهم

(الباب السابع و السبعون و مائة)فی معرفة مقام المعرفة على الاختلاف الذی بین الصوفیة فیها و المحققین

(الباب الثامن و السبعون و مائة)فی معرفة مقام المحبة و أسرارها

(الباب التاسع و السبعون و مائة)فی معرفة مقام الخلة و أسراره

(الباب الثمانون و مائة) فی معرفة مقام الشوق و الاشتیاق و أسرارهما

(الباب الحادی و الثمانون و مائة)فی معرفة مقام احترام الشیوخ و حفظ قلوبهم

(الباب الثانی و الثمانون و مائة)فی معرفة مقام السماع و أسراره

(الباب الثالث و الثمانون و مائة)فی معرفة مقام ترک السماع و أسراره

(الباب الرابع و الثمانون و مائة)فی معرفة مقام الکرامات

(الباب الخامس و الثمانون و مائة)فی معرفة مقام ترک الکرامات

(الباب السادس و الثمانون و مائة)فی معرفة مقام خرق العادات

(الباب السابع و الثمانون و مائة)فی معرفة مقام المعجزة و کیف یکون ذلک الفعل المعجز کرامة لمن کانت له و علیها معجزة لاختلاف الأحوال

(الباب الثامن و الثمانون و مائة)فی معرفة مقام الرؤیا و هی المبشرات

(الباب التاسع و الثمانون و مائة)فی معرفة صورة السالک

  • حسن جمشیدی