جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

مقدمه فتوحات 36

سه شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۱۵ ق.ظ

72- و لا یبطل أصلا من أصولها فإذا أتى بأمر جوزه العقل و سکت عنه الشارع فلا ینبغی لنا أن نرده أصلا و نحن مخیرون فی قبوله فإن کانت حالة المخبر به تقتضی العدالة لم یضرنا قبوله کما نقبل شهادته و نحکم بها فی الأموال و الأرواح و إن کان غیر عدل فی علمنا فننظر فإن کان الذی أخبر به حقا بوجه ما عندنا من الوجوه المصححة قبلناه و إلا ترکناه فی باب الجائزات و لم نتکلم فی قائله بشیء فإنها شهادة مکتوبة نسأل عنها قال تعالى سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ(زخرف آیه 19).

کسی که عالم به اسرار جهان گشت اگر چیزی را از اسرار بیان کند و آن چیز مطابق با عقل بود و عقل آن را جایز دانست. ولی شارع نسبت به آن سکوت کرده و چیزی ابراز نکرده بود ما نمی توانیم به صرف این که شارع چیزی نفرموده است سخن آن عالم سر را رد کنیم. ما مخیر هستیم که بپذیریم یا نپذیریم.

اگر عالم به اسرار در نزد ما فرد عادلی است به اقتضای عدالتش آن چه فرموده را اگر بپذیریم زیان نکرده ایم. چون هم منطبق با عقل است و هم بیان کننده آن عادل است. چنان که اگر همین فرد به چیزی شهادت بدهد به جهت عدالتش شهادت او را می پذیریم. و نسبت به اموال و جان مردم حتی به اقتضای همین عدالت حکم صادر می کنیم.

و اگر هم عالم به اسرار در پیش ما فرد عادلی نباشد در نتیجه به خودش کاری نداریم و سراغ ادعایش می رویم و حرفی که زده است بر سخنانش دقت روا می داریم. اگر آن چه را که بیان فرموده است درست باشد و نزد ما مطابق با واقع باشد و محتوای خبرش قابل اعتنا باشد چراذ آن را نپذیریم. فرض ما این بود که عقل حکم به جواز آن داده است. مخالف عقل نیست.

و اگر هم با شاخصها و ملاکهایی که ما در نظر داریم سازگار نبود وا می گذاریم و رهایش می کنیم. البته نسبت به گوینده اش هم سکوت می کنیم و چیزی نمی گوییم. و این یخن و ادعا و مطلب را برای روز قیامت می گذاریم تا مورد بازخواست قرار بگیرد.خود خداوند می می فرماید: سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ. گواهی های آنها در جایی ثبت و صبط می شود و فردای قیامت مورد مواخذه قرار می گیرند.  

73- و أنا أولى من نصح نفسه فی ذلک، و لو لم یأت هذا المخبر إلا بما جاء به المعصوم فهو حاک لنا ما عندنا من روایة عنه فلا فائدة زادها عندنا بخبره و إنما یأتون رضی اللّه عنهم بأسرار و حکم من أسرار الشریعة مما هی خارجة عن قوة الفکر و الکسب و لا تنال أبدا إلا بالمشاهدة و الإلهام و ما شاکل هذه الطرق و من هنا تکون الفائدة بقوله ع إن یکن فی أمتی محدثون فمنهم عمر ! و قوله فی أبی بکر فی فضله بالسر غیره.

من نمی دانم مصحح محترم بر چه اساسی شماره  گذاری کرده است. جمله و انا اولی من نصح نفسه فی ذلک مرتبط با عبارت قبل است هنه عبارت بعد. لااقل باید شماره را در پاراگرافی قرار می داد که مطلب تقریبا تمام شده و مطلب دیگری می خواهد بیان کند. چون اشاره فرمود که اگر برفرض سخنانش با ملاکهای ما جور در نیامد مطلبش را می گذاریم برای روز قیامت تا خداوند به حساب و کتابش بپردازد ما در این باره لب فرو می بندیم و سکوت می کنیم. در ادامه می فرماید خود من نسبت به این امر بیشتر محتاج خیر خواهی و نصیحت هستم. و باز اول مطلب شروع می شود و شماره پاراگراف باید از این جا به بعد ثبت و ضبط بشود.

اگر عالم به اسرار خبری را داد که آن خبر مطابق با قول و فرمایش معصوم بود. ایشان همان حرفی را زد که پیش از این معصوم هم همان حرف را بیان داشته است. در نتیجه آن چه که عالم اسرار برای ما بیان کرده سخن تازه ای نیست. حرف جدیدی را بیان نکرده است. فایده اضافه ای برغای ما نخواهد داشت. معصوم برای ما اسراری و حکمتهایی را بیان می فرماید که از دایره فکر و نظر ما خیلی بالاتر است. به گونه ای نیست که دست هر کسی بدان برسد. مگر کس یا کسانی که این راه را رفته و این مسیر را پیموده باشند. به استواری و پایداری رسیده باشند.

به بیان دیگر شیخ اعظم می فرماید اگر سخنی که این عالمان به اسرار بیان می کنند همان است که پیشتر معصوم بیان کرده است درست است که فایده جدیدی برای ما ایجاد نکرده است ولی چیز که او می گوید همان حقایقی است که معصوم بیان داشته است. به چیزی رسیده است که دسترسی به آن چندان راحت نیست. پس او بدان دسترسی پیدا کرده است. این بیانگر عظمت و مقام و موقعیت چنین فردی است. ستودنی است. لذا اشاره می کند به فرمایش نبی اکرم(ص) در باره عمر که وی از محدثان است. و یا در باره فضل ابوبکر پیامبر اکرم فرمود به واسطه علم به  سرّ، بر دیگر یاران پیامبر برتری یافت.  پس در نتیجه اگر سخن صاحب سر با فرمایش مهصوم یکی بود بیانگر موقعیت و شخصیت قابل اعتنای صاحب سر است. باید قدر و منزلت او را دانست.

عنایت داشته باشید که شیخ اعظم عنوان معصوم را می آورد ولی خیلی توضیح نمی دهد که منظورش چه کسی است. البته پیش از این با عنوان انبیا و اولیا اشاره اجمالی فرمود. و شاید منظورش از معصوم همان اولیغا و انبیا باشد. یقینا منظورش از معصومهد صحابه نیست چون ابوبکر و عمر را در ذیل محدث و عالم سر بیان می کند پس این دو جزو اولیا از نظر ابن عربی نیستند. البته در این جا. شاید در جای دیگری نظرش تغییر پیدا کند.     

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی