جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۲۳۴ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

رباعی ششم

ماییم و می و مطرب و این کُنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر دُرد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
به جای پردرد شراب در رهن شراب هم گفته اند‌ اما به اعتبار کنج خراب به نظر می رسد درد شراب به ضم دال رساتر تر باشد.
ماییم احتمالا دلالت بر دست کم دو نفر بکند. خود او و بتا و ماهتاب که در بیت اول و دوم گذشت‌
می در حالت اطلاق آن دلالت بر شراب انگور دارد. می و باده و شراب بیشتر به یک معنا اشارت دارند‌. گاه لفظ به کار می رود و اثر آن اراده می شود شراب یا می گفته می شود و منظور مستی و شور آن است. می یعنی شور مستی یا عشق. حالتی است در فرد که با خوردن می فرد را آن گونه تر می کند. می یا شراب عاشق را عاشق تر و شیفته را شیفته تر می کند. عارف ان گاه که می می نوشد و مست و از خود بی خود می شود. آن چه را می بیند بعضی چون حلاج می گوید که سر خود بر باد می دهد. بعضی سکوت کرده و هیچ نمی گویند و بعضی به زبان و بیان دیگری آن حقایق را بازگویند.
مطرب از طرب آید به معنای شادی و شعف. شور و شوق و نیز انس با حضرت حق که به معنای اثر طرب و محصل طرب است. منظور آن آوازه خوان یا مغنی است که ایجاد شادی می کند. شاید مطرب پیر و مرشد و صوفی باشد که انس به حق را در دل سالک می افکند و او را شیدای این طریقت می کند‌.
کنج خلوت یعنی جایی که بیگانه نباشد. جایی که ناآشنا نباشد. کنایه از خانقاه است یا همان خرابات.
جام: در رباعی سوم گفته آمد که پیاله و پیمانه و جام به یک معنا است . تجلی خداوند بر اسما و صفات و یا تعین ذات بر اسماو صفات است.
جامه همان لباس است که از آن به خرقه نیز تعبیر شود‌. خرقه ریایا خرقه آلوده و...
دُرد شراب یعنی ته نشین شده یا لای باقی مانده و کنایه از شراب غلیظ و تیره است. آلودگی شراب.
خاک و باد و آتش و آب همان عناصر اصلی هستی است که بعدها به جدول مندلیوف شناخته شد.
این رباعی به چگونه زیستن از نگاه خیام می پردازد. باید ازآن تعبیر کرد به شور شوق زندگی.  یا زندگی زوربایی. کسی که الان دارد زندگی می کند و برای الان زندگی می کند.
پیش از این به سه رکن عشق بازی اشاره شد. معشوق و می و پیاله و افزون بر آن به رکن چهارمی در این رباعی اشاره می کند و آن کنج خراب است که حافظ از آن به سایه درخت و کنار جوی آب یا می کند و دیگران خرابات و خانقاه. جایی که غیری نباشد و چشم غریبی نبیند. عبادت را خالص آن ارزشمند است. آنگاه که به دور از ریا باشد. عشقبازی و کنار معشوق بودن خود عبادت است باید به دور از چشم دیگران باشد تا ریا نشود و هرچه بیشتر خلوص بیاید.
محبوب است و من و فرصتی برای عشق بازی و می نوشیدن و این مطرب است که بنوازد و محفل را بیاراید و شاد و شادتر کند. جای آن هم ته محله و کنج خرابات است. گوشه ی دنجی که کسی را بدان راه نیست. جان منظور محبوب است. دل هم که خود شاعر که جمعشان ما خواهد شد. جام که همان ظرف شراب است و جامه لباسی است که می پوشند که از بس شراب نوشیده اند و مست کرده اند لای های شراب بر لباسشان ریخته و آلوده شده است. حتی جامه تن هم آلوده به شراب شده و آن نیز با محبوب و من و جام، یکی شده اند. همه یک ناله سر می دهند و همه یک سخن دارند‌.
ما دیگر دغدغه فردا را نداریم. برنامه ای هم برای فردا نداریم. چون الان همه چیز به کام ما است. غیر از این دیگر چیزی نیست که ما بخواهیم. کسی که نگران آینده است باید امید داشته باشد. کسی که خطا کرده باید دل در گرو رحمت او داشته باشد یا از عذابش بهراسد. من که خود او را دارم‌ و در کنار اویم از چی او باید بترسم. دیگر از عناصر اربعه رهیده ام. با این شعله های عشقی که به جان من افتاده و در من زبانه می کشد دیگر آینده بی معنا است. پیام شاعر زندگی کردن در حال است.
حسن جمشیدی خراسانی

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین

زیبا آفرین
رباعی پنجم
هرچند که رنگ و بوی زیبا است مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالا است مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا.
باید بیت اول روی زیبا باشد نه بوی زیبا. صفت برای بو خوش بودن است نه زیبا بودن. گویا در بعضی نسخ هم روی زیبا دارد و این بهتر است. در بیت دوم هم از رنگ و رو پرده بر می دارد، لاله رخ همان رنگ و سرو بالا همان روی زیبا.
یکی از شعرهای زیبایی که به خواننده خود تلنگر می زند. و او را وادار به تفکر می کند.
نقاش ازل منظور خداوند و آفریدگار عالم است. خداوندگار عالم که مرا آفرید و به من چهره ای زیبا و قدی رعنا و سینه ای ستبر و شانه هایی لت و پهن داد اینها برای چیست؟ آیا اینها می تواند بیهوده باشد است؟ از سر بیکاری چنین تصویر زیبایی نقاشی کرد و بعد هم رفت تا استراحت کند؟ واقعا این چنین فکر می کنید؟ واقعا چرا خداما را آفرید؟ این یکی از سوالهای اساسی بشر است. و کانت هم نیز آن را به عنوان پرسشهای اصلی بشر نلم می برد. حضرت انیر هم به آن اشاره می کند.
آیا واقعا فکر می کنید که عاطل و باطل آفریده شده اید. قصد و غرضی در آفرینش شما نبوده است.
آیا ممکن است آفریدگار من که این همه وقت گذاشت و مراچنین زیبا آفرید مرا رها کند. شاید این راز باشد. رازی که هم چنان سر به مهر است.  
یکی رازش را در بندگی خداوند می داند. و دیگری در شناخت خداوند.و دیگری در عشق و... به گفته مولوی هر کسی از بهر خود شد یار من. وز درون من نجست اسرار من.
واقعا چه شده است که یکی کنار دریا مجسمه زیبایی بسازد که ناگاه خود، پا بزند و آن را از بین ببرد؟ آیا رازش در خود همین آفریدن است؟
آیا رازش زیبایی آفریدن است؟
آیا رازش در چگونه زیستن آن آفریده است؟ و...
خیام این پرسش اساسی را مطرح می کند که این همه کار بر روی سر و دست و پا و چشم و ابرو و... به ناگاه از هم می پاشد، چرا؟ هیچ پاسخی نمی دهد. و به خود ما وا می گذارد. عنایت بفرمایید پرسش خیام پرسش پزشکی نیست که چرا مرگ اتفاق می افتد. پرسش اقتصادی نیست که با این همه هزینه چرا خراب می شود. پرسش اجتماعی نیست که چرا چند موقعیت نابود می شود. پرسش خیام پرسش تفهمی است؟ می خواهد بفهمد که مکر باید در فاصله زاده شدن تا مرگ چه اتفاقهایی باید بیفتد که برای این زمان محدود و کوتاه این قد رعنا و لاله گون را آفرید؟
برای کشف رازی که خیام بدان اشاره می کند سر خطهایی یا سرنخهایی در خود شعرش باقی گذاشته است. از رنگ و روی زیبا و رخ لاله و سرو بالا می گوید. شما را به یاد محبوب نمی اندازد؟ راه را به وادی عشق نمی گشاید؟ کاش همین را هم نمی گفتم. از دست در رفت.

 

 

  • حسن جمشیدی

رباعی چهارم

گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آن را.
طعنه همان قلمبه یا تکه انداختن است.به نیش و کنایه سخن گفتن.
مستان کسی که شراب خورده و از خود بی خود شده است. منظور عارف واصل است که از خود بی خود شده است.
حیله همان مکر و فریب است.
دستان به معنای افسون است. شاید به معنای بهره از قدرت هم باشد. حتی اگر به معنای افسون هم باشد به جهت قدرتی که ایجاد می کند. دست نشان قدرت است.
غلام برده است در این جا منظور هیچ بودن است.
گوهر این رباعی پرده برداشتن از روی ریاکاران است. آنان که شریعت را دکان خود کرده اند‌. به نظر این رباعی خیام تیکه انداختن به واعظان و مداحان است. آنان که به عارفان کنایه می زنند و قلمبه می گویند و تهمت می زنند که از طریق حق گم شده اند و به بی راهه می روند. بدعت در دین می نهند و... چون اینها سخن از می و شراب و محبوب و معشوق و بت و... می گویند به جای آن که از توحید و ربوبیت حق سخن بگویند. به جای مسجد از خرابات ودیر و خانقاه و معبد می گویند. و به جای ذکر و دعا از رقص و سماع و مطرب و نی سخن می گویند. خیام به دفاع از اهل طریقت پرداخته و به اهل شریعت اعتراض می کند که اگر خود شراب نمی خوری به شراب خواران طعنه نزن و به آنها با نیش و کنایه سخن نگو. این لباس ریا و تزویر را از تن به در کن. دچار غرور نشو که حالا شراب نمی خوری پس تو معصومی و هیچ گناهی مرتکب نمی شوی. نه. چنین نیست. تو گناهانی می کنی که شرابخوارگی در برابر آن هیچ است. به تعبیر امروزی باید شراب خواره پیش شما لنگ بیندازند.
حافظ به بیانی دیگر می گوید:
واعظان کاین جلوه بر محراب ومنبر می کنند  چون به خلوت می روند ان کار دیگر می کنند.
رایج ترین آنها ریا است که اهل فقاهت اهل ظاهرند نه اهل معنا و باطن. و دیگر غروری که دچار آن هستند. چون شراب نمی خورند و چون مثلا با زنان بدکاره رابطه ای ندارند و... موقعیت اجتماعی شما به شما این اجازه را نمی دهد و الا به خلوت که می روند صد کار دیگر می کنند. چقدر این آقایان علیه هم می زنند و آن را بیسواد و دیگری را کم سواد می گویند. همه اینها از گناه مستان به مراتب بیشتر است. عمده گناه ظاهرگرایان و اهل شریعت آن است که گناه خود را نمی بینند و گناه خود را هیچ می انگارند و یا خرد و کوچک که این خود گناه کبیره است.
ترسم که صرفه نبرد روز باز خواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حسن جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAFh5234GQY9qEzYVSA

 

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین

قرآن که مهین کلام خوانند آن را
گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
برگرد پیاله آیتی هست مقیم
کاندر همه جا مدام خوانند آن را
مهین کلام یعنی کلام بزرگ کلام مقدس و ارزشمند. کلام خدا.
پیاله یعنی ظرف شراب که آن را هفت خط است و به اقتضای طبع و توانایی، افراد تا خط هفتم از آن شراب معرفت می نوشند. بدان پیمانه و ظرف شراب و ساغر نیز می گویند. شبستری گوید دل هر ذزه پیمانه او است. در این بیت منظور همه هستی است. پیاله تجلی ذات یا تعین ذات بر اسماء و صفات است. پیاله معشوق و محبوب و معبود نیز خواهد بود.
آیتی یعنی آیه ای و نشانه ای و منظور رخ یار است. آیه ای از او. نشانه ای از او و یا نشانده او.
مقیم یعنی نگاشته شده و ماندگار و ثابت.
شرح
قرآن هم کتاب خدا و هم کلام خدا است‌ کتاب خدا را باید خواند و کلام خدا را باید شنید.
خواندن قرآن دو گونه است:
 می خوانند تا صرفا بدانند.
می خوانند تا بدانند و عمل کنند.
شاعر مقایسه ای کرده است بین قرآن که ظرف آیات الهی است و پیاله که تجلیگاه  اسماء و صفات است. تعین ذات به اسم و صفت است. پیاله دایره هستی بلکه تمامی هستی است.
۱. قرآن دارای آیاتی است چنان که گفته اند شش هزار و اندی آیه است در ۱۱۴ سوره  و در پیاله که ظرف هستی است و فقط یک آیه دارد و همان یک آیه هم نشان از او دارد.
۲. قرآن را گاه به گاه می خوانند. اهل قرآن یا در پگاه یا در دل شب قرآن را می گشایند و آیاتی از آن را می خوانند. ولی اصحاب میخانه و اهل پیاله، همان یک آیه را مدام می خوانند‌. و رخ یار را مدام می بینند. غرقه در تجلی حصرت حقند.
آن یک آیه که بر پیاله نقش بسته است نمایشگر او است. نشان دهنده او است.  نشان از رخ یار است چنان که حافظ بعدها گفته است
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم.
مقایسه بین قرآن که کتاب و کلام الهی است و پیاله که تجلیگاه حضرت حق و خدای یکتا است.
مقایسه قرآن و پیاله که هر دو ظرفند مقایسه ای بسیار زیبا و دلچسب است. پیاله کتاب تکوین است و قرآن کتاب تدوین. کتاب تکوین را یک آیه است اذا اراد الله بشیء ان یقول له کن فیکون. اما کتاب تدوین را به طاهر شش هزار و ششصد و اندی که فی الواقع هزار هزار ایه است.
پیاله که با آن، هم می شود جرعه جرعه از چشمه سار معرفت قرآن چشید و هم در آن خدای واحد سبحان را دید.
باید این بیت را گذاشت در کنار شعر مولوی که می گوید هادی بعضی و بعضی را مضل. قران هم هدایتگر است و هم گمراه کننده است. مهم مظروفی است که از این ظرف بهره می برد. مهم آن که چه کسی چه طرفی از این پیاله و پیمانه می برد.
مهم دلی است که به قرآن سپرده می شود. مهم لبی است که بر پیاله نهاده می شود.
تفاوت خیام با دیگر مستان در این است که او در پی آگاهی و هوشیاری است. هوشیاری خود را در مستی می جوید نه که در مستی و با مستی به دنبال فراموشی یا از خود فراموشی باشد.
خیام چه زیبا اخر شعرش را رها کرده است تا اهل خرد بیندیشند ولی نشانه هایی از آن داده است. از آیه ای قابت و مانا سخن گفته است. از آیات سخن نگفته است بلکه به آیه ای بسنده کرده است. چون برای ذو الایه یک آیه کافی است. یک ایه بزش در جهان هستی نیست و همان یک آیه هم نشانگر صاحب ایه است. او است. از او و به سوی او و در او.

  • حسن جمشیدی