جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

رباعی 6

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۲۲ ق.ظ

رباعی ششم

ماییم و می و مطرب و این کُنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر دُرد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
به جای پردرد شراب در رهن شراب هم گفته اند‌ اما به اعتبار کنج خراب به نظر می رسد درد شراب به ضم دال رساتر تر باشد.
ماییم احتمالا دلالت بر دست کم دو نفر بکند. خود او و بتا و ماهتاب که در بیت اول و دوم گذشت‌
می در حالت اطلاق آن دلالت بر شراب انگور دارد. می و باده و شراب بیشتر به یک معنا اشارت دارند‌. گاه لفظ به کار می رود و اثر آن اراده می شود شراب یا می گفته می شود و منظور مستی و شور آن است. می یعنی شور مستی یا عشق. حالتی است در فرد که با خوردن می فرد را آن گونه تر می کند. می یا شراب عاشق را عاشق تر و شیفته را شیفته تر می کند. عارف ان گاه که می می نوشد و مست و از خود بی خود می شود. آن چه را می بیند بعضی چون حلاج می گوید که سر خود بر باد می دهد. بعضی سکوت کرده و هیچ نمی گویند و بعضی به زبان و بیان دیگری آن حقایق را بازگویند.
مطرب از طرب آید به معنای شادی و شعف. شور و شوق و نیز انس با حضرت حق که به معنای اثر طرب و محصل طرب است. منظور آن آوازه خوان یا مغنی است که ایجاد شادی می کند. شاید مطرب پیر و مرشد و صوفی باشد که انس به حق را در دل سالک می افکند و او را شیدای این طریقت می کند‌.
کنج خلوت یعنی جایی که بیگانه نباشد. جایی که ناآشنا نباشد. کنایه از خانقاه است یا همان خرابات.
جام: در رباعی سوم گفته آمد که پیاله و پیمانه و جام به یک معنا است . تجلی خداوند بر اسما و صفات و یا تعین ذات بر اسماو صفات است.
جامه همان لباس است که از آن به خرقه نیز تعبیر شود‌. خرقه ریایا خرقه آلوده و...
دُرد شراب یعنی ته نشین شده یا لای باقی مانده و کنایه از شراب غلیظ و تیره است. آلودگی شراب.
خاک و باد و آتش و آب همان عناصر اصلی هستی است که بعدها به جدول مندلیوف شناخته شد.
این رباعی به چگونه زیستن از نگاه خیام می پردازد. باید ازآن تعبیر کرد به شور شوق زندگی.  یا زندگی زوربایی. کسی که الان دارد زندگی می کند و برای الان زندگی می کند.
پیش از این به سه رکن عشق بازی اشاره شد. معشوق و می و پیاله و افزون بر آن به رکن چهارمی در این رباعی اشاره می کند و آن کنج خراب است که حافظ از آن به سایه درخت و کنار جوی آب یا می کند و دیگران خرابات و خانقاه. جایی که غیری نباشد و چشم غریبی نبیند. عبادت را خالص آن ارزشمند است. آنگاه که به دور از ریا باشد. عشقبازی و کنار معشوق بودن خود عبادت است باید به دور از چشم دیگران باشد تا ریا نشود و هرچه بیشتر خلوص بیاید.
محبوب است و من و فرصتی برای عشق بازی و می نوشیدن و این مطرب است که بنوازد و محفل را بیاراید و شاد و شادتر کند. جای آن هم ته محله و کنج خرابات است. گوشه ی دنجی که کسی را بدان راه نیست. جان منظور محبوب است. دل هم که خود شاعر که جمعشان ما خواهد شد. جام که همان ظرف شراب است و جامه لباسی است که می پوشند که از بس شراب نوشیده اند و مست کرده اند لای های شراب بر لباسشان ریخته و آلوده شده است. حتی جامه تن هم آلوده به شراب شده و آن نیز با محبوب و من و جام، یکی شده اند. همه یک ناله سر می دهند و همه یک سخن دارند‌.
ما دیگر دغدغه فردا را نداریم. برنامه ای هم برای فردا نداریم. چون الان همه چیز به کام ما است. غیر از این دیگر چیزی نیست که ما بخواهیم. کسی که نگران آینده است باید امید داشته باشد. کسی که خطا کرده باید دل در گرو رحمت او داشته باشد یا از عذابش بهراسد. من که خود او را دارم‌ و در کنار اویم از چی او باید بترسم. دیگر از عناصر اربعه رهیده ام. با این شعله های عشقی که به جان من افتاده و در من زبانه می کشد دیگر آینده بی معنا است. پیام شاعر زندگی کردن در حال است.
حسن جمشیدی خراسانی

  • حسن جمشیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی