جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۴۵ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

زیبا آفرین
مسألة 17: المراد من الأعلم من یکون أعرف بالقواعد و المدارک للمسألة وأکثر إطلاعا لنظائرها ولأخبار، وأجود فهما للأخبار، والحاصل أن یکون أجود استنباطا، والمرجع فی تعیینه أهل الخبرة والاستنباط.
منظور از اعلم آن است که مجتهد از دیگران نسبت به قواعد و مدارک مسائل فقهی آشناتر باشد و اطلاعاتش نسبت به دیگران بیشتر باشد. و هم چنین روایات بیشتری دیده یاشد و بداند. روایات را بهتر از دیگران بفهمد. خلاصه آن که راحت تر بتواند مسائل شرعی را استنباط کند. آن مرجع و مرکزی که بتواند اعلم را شناساسی و معرفی کند اهل خبره و خود نیز اهل استنباط است.
مجتهد کسی است که بتواند راحت مسائل شرعی را با توجه به منابع استنباط کند در نتیجه باید:
آشنا به قواعد فقهی باشد.
آشنا به قواعد اصولی باشد.
آشنا به مسائل فقهی باشد.
با روایات فقهی آشنا باشد.
با نظرات دیگر فقها آشنا باشد.
شم روایی داشته باشد. یعنی ادبیات و اصول فقه را خوب خوانده باشد تا لسان روایات را خوب و راحت بفهمد.
فردی که ویژگی های بیان شده را داشته باشد مجتهد است. مرحوم محقق می فرماید اعلم کسی است که همان شاخصهای بیان شده را بهتر و بیشتر دارا باشد. نسبت به سایرین یک سر و گردن بالاتر باشد. در حقیقت "اعلم" همان سرآمد است. بین رتبه یک یا ده همان ده باشد. در ادامه مساله مرحوم سید راه شناسایی اعلم را هم بیان فرمود که مجتهدین خودشان بگویند که فلانی اعلم از دیگران است.
بیان شد که اعلمیت خیلی معنا نمی دهد اگر منظور توانایی یشتر در استنباط باشد. استباط اگر ملکه است این ملکه یا هست یا نیست. پس مقوله بالتشکیک نیست. الا این که بعضی از این توانایی بیشتر استفاده کرده اند و بعضی کمتر.
گویا نزد شیخ انصاری یا یکی دیگر از علما رفته بودند تا اقدام به چاپ توضیح المسائل و قبول مرجعیت بکند. ایشان فرموده بودند آن زمان که ما درس و بحث داشتیم آقای فلانی که در کاشان است-احتمال از جانب بنده است- از من توانمندتر و موفق تر بود؛ او زیبنده این موقعیت است. سراغ آن فرد رفتند. ایشان در پاسخ گفته بود: بلی زمانی که مباحثه می کردیم من از ایشان بهتر بودم و سریعتر می فهمیدم؛ ولی من سالها است که از حوزه و درس و بحث جدا شده ام و ایشان در حوزه باقی مانده و به درس و بحث خودشان ادامه دادند. پس ایشان بیشتر صلاحیت برای این موقعیت را دارند. بنابراین بیشتر حضور ذهن مهم است و اشتغال به علم.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
لذا در حوزه معاملات مردم تابع عرف هستند. مردم تابع عقلای خود هستند. به همین جهت هم معاملات و قضا جزو حوزه امضائیات شارع است. یعنی این امور پیش از شارع هم بوده و شارع دخل و تصرفاتی در آنها فرموده و به گونه ای مهر تایید بر آنها زده است. همه تلاش اعاظم این است که بتوانند عرف را فهم کنند و یا بنای عقلا را بفهمند که چه بوده است؟ کار چندانی به فهم لسان شرع ندارند. لذا مسائل معاملاتی و قضایی به اقتضائات زمان و مکان هم تغییر پیدا می کند ولی عبادات همیشه و همه جا یک نواخت و ثابت است و در حوزه هیچ حکومت و قدرتی نمی گنجد و کسی را دسترسی به دستکاری آن نیست.
به نظر می رسد معاملات و قضا که در علم روز به آن حقوق گفته می شود با فقه فرق اساسی دارد. در حقوق توانایی فرد و تسلط او به قوانین و مقررات مهم است که بتواند آن چه را که خوانده است به اجرا در آورد و مصادیقی برای آنها بیابد ولی عبادات این گونه نیست. البته مساله گو و یا مساله دان تا اندازه ای کارش همین است. تا پرسشی مطرح می شود از بین مسائل بسیار می تواند پاسخ مساله را بیابد و بیان کند. او دیگر مجتهد نیست که بخواهد استنباط حکم شرعی بکند بلکه حکم شرعی را بیان می کند. ولی مجتهد باید با توجه به ادبیات و معانی و بیان و علم اصول بتواند اصولی که توسط شارع بیان شده است این فرع را به آن اصل برگرداند. و ارجاع اصل به فرع همان اجتهاد است که در باب عبادات اتفاق می افتد نه در ابواب معاملات و قضا. چون مهم درک و فهم بیان شارع است. و بیان شارع در عبادات مهم است نه در ابواب دیگر. همه تلاش فقیه این است که ذائقه معصوم را درک کند و بر اساس آن ذائقه از متن چیزی دریابد. البته لازم است تامل بیشتری در این باره صورت بگیرد. لذا می گویم فتامل جیداً
نکته چهارم- اگر چنان چه کسی در دانشگاه آگسفورد و یا دانشگاه تهران و یا دانشگاه فردوسی مشهد موفق به تحصیل فقه گردید هم چون فیزیکدان و شیمی دان و دیگر علوم فقه دان خواهد شد ولی فقیه نخواهد شد. حقوق هم وضیعیتش این گونه است. فرد حقوق دان می شود؛ ولی فقیه معاملات و قضا نخواهد شد. باید به این فرق حتی در حوزه حقوق و تفاوت آن با فقه در عبادات توجه کافی و لازم صورت بگیرد. لذا به دوستانی که از آکسفورد دکترای حقوق دارند کسی فقیه نمی گوید و خودشان هم چنین ادعایی ندارند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
قصد قربت در عبادات
مفهوم قصد قربت و چگونکی تحقق آن در فرد را در عبادات ان جا که بحث از قصد میش بیاید مفصل خواهیم گفت. در این می خواهیم از عنوان قصد قربت استفاده علمی ببریم.
نکته اول- در عبارت سید آمده است: وحصل منه قصد القربة، یعنی جاهل قاصر و یا جاهل مقصری که حین عمل غافل بوده از تقلید ولی قصد قربت از آن حاصل شده است. کمتر به این قصد قربت توجه شده است. این قصد قربت به چه معنا است؟ چه نکته مهمی را می خواهد بیان بفرماید. چنان چه فردی که نسبت به تقلید قاصر است و یا مقصر غافل است مهم این است که از آنها قصد قربت صادر بشود نسبت به فعلی که می خواهد انجام بگیرد. این عبارت سید است. در کجا قصد قربت صورت می گیرد. اگر عنایت داشته باشید تمامی ابواب فقه به سه بخش عمده تقسیم شده است:
یکم- عبادات
دوم- معاملات
سوم- قضا و حدود و دیات
آن چه از عبارت خود سید کشف می کنیم این است که از قید وحصل منه قصد القربة که در این مساله بیان شده است می فهمیم که موضوع و مدار بحث، اجتهاد و تقلید در ذیل مسائل عبادات است. زیرا در معاملات و در باب قضا قصد قربت دخیل نیست. قصد قربت در آنها نقش و یا تاثیری ندارد. عقد چه با قصد قربت باشد و چه بدون قصد قربت؛ محقق می شود. در عمل نکاح قصد قربت لازم نیست. در عقود و یا ایقاعات قصد قربت ملاک نیست. لذا از قید قصد قربت در بیان محقق یزدی می توان متوجه شد که ملاک اجتهاد و عدم اجتهاد، و تقلید و عدم تقلید، ابواب عبادات است نه ابواب معاملات و قضا. یا لااقل این زمینه را برای ما ایجاد می کند که بستر مباحث اجتهاد و تقلید مباحث معاملات و قضا نیست بلکه صرفا مباحث عبادات است. نکته ظریفه ای بود که از فرمایش محقق یزدی می شد استفاده کرد.
نکته دوم- عنایت داشته باشید که در فلسفه و یا در پزشکی و یا در دیگر علوم سخن از قدرت استنباط نیست. کسی نمی گوید پزشک کسی است که قدرت استنباط در ادله داشته باشد. چون پزشک با ادله سر و کار ندارد. حوزه تجربه است. لابراتوارهای پیچیده و گسترده بروشورهایی را آماده کرده و برای پزشکان می فرستند. خواص دارویی هر یک و میزان اثر بخشی آنها و تبعات آن را توضیح می دهند و نیز میزان مصرف برای بیمار. و پزشک با توجه به سیب شناسی که خوانده است و تشخیص درد و بیماری از بین داروها انتخاب می کند. لذا حافظه قوی لازم است. مطالعه به روز اطلاعات دارویی و یا آسیب شناسی بدن و... و یا در فیزیک و یا در زیست کسی مدعی این نیست که فرد قدرت استنباط داشته باشد. بلکه افراد به تحصیل می پردازند و مراحلی را از دانش طی می کنند و با نگارش مقاله و پایان نامه ثابت می کنند که توانایی آن را پیدا کرده اند که مثلا به فیزیک یا شیمی و یا جامعه شناسی بپردازند. یا به مرحله پی اچ دی یا دکترا رسیده اند خلاصه اش عالم به این علم شده اند. در همه علوم این گونه است ولی نسبت به فقه گفته می شود باید به توانایی استنباط برسد. فقیه کسی است که قدرت استنباط احکام شرعی پیدا کرده است. می خواهم بگویم که در این قدرت استنباط بین فقه و دیگر علوم فرق می کند. حتی در خود فقه هم بین معاملات و قضا از یک سو و عبادات از سوی دیگر نیز فرق می کند. قدرت استنباط در حوزه عبادات معنا می دهد و در حوزه معاملات به نظر می رسد بی معنا باشد. چون این حوزه بیشتر مباحث حقوقی است. خود علم مستقلی است. بخشهایی از معاملات اقتصاد است مثل مکاسب محرمه که این نیز علم دیگری است. فقط آن بخش به تکلیف فرد می پردازد مثلا از بهره بانکی ایستفاده بکند یا نه؟ می توان گفت حرام است یا جایز است. این بخشهایش بلی. به دستگاه قضا مراجعه کند یا نه؟ اقامه دعوا جایز است یا نه؟ این بخشها در حوزه تقلید قرار می گیرد و الا زنی که زنا کرده است تکلیفش چیست با مجتهد نخواهد بود بلکه با قانون است. و کسی حق ندارد حود را اجرا کند. برای اجرای حدود و دیات سیستم قضایی لازم ایست. آیین دادرسی اید باشد و...
نکته سوم- در بحث عبادات فقیه ملزم است که آیات و روایات را مورد بررسی قرار بدهد و دستورات شرع را به مردم انتقال بدهد. و مردم هم لازم است بدان تعهد داشته باشند و عمل کنند یا همان الزام عملی. به نظر می رسد این الزام عملی در عبادات معنا بدهد ولی در بحث معاملات و قضا چندان تعهد و پای بندی به فقه و فقاهت و مجتهد معنا نمی دهد. چون در تمامی ابواب معاملات و قضا سخن از عرف و عرفیات و بنای عقلا است و نهایت کاری که صورت می گیرد این است که تصریح می شود و شارع هم یکی از عقلا است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
مرحوم صاحب عروه حکم جاهل مقصر بدون التفات را با جاهل قاصر یکی می داند و فرقی بین آن دو نمی گذارد. نسبت به اعمال اینها می فرماید: اگر اعمالی که انجام داده اند دو تا ملاک وجود داشت:
1- در اعمالی که انجام داده است قصد قربت داشته باشد.
2- اعمالی که انجام داده است مطابق فتوای مجتهد فعلی او باشد یعنی مجتهدی که بعداز 65 سالگی برای خود برگزیده است؛ در این صورت اعمالش صحیح است و مشکلی برای او نخواهد بود.
اگر اعمال وی مطابق با فتوای مجتهد فعلی اش نبود تمامی اعمالش باطل خواهد بود. با جاهل مقصرملتفت فرقی نخواهد داشت. عنایت بفرمایید که خط بطلان بر همه اعمال فرد کشیده شده است. چون مطابق با فتوای مجتهد فعلی او نیست و لو مطابق با مجتهد دیگری باشد.
البته مرحوم سید بعد از فتوا، قائل به احتیاط شده است. می فرماید مجتهد فعلی که قرار است از او تقلید کند مهم نیست بلکه مهم مجتهد هنگام اقدام و عمل است که باید به او مراجعه می کرد و نکرد. اگر با فتوای او جور آمد که هیچ و الا اعمالش باطل است. یعنی از سال بلوغش که مثلا مرحوم بروجردی بود و بعد هم مرحوم حکیم و بعد هم مرحوم خویی و بعد هم مرحوم آسید عبد الاعلی سبزواری و بعد هم آقای سیستانی... باید تاریخ های اینها را در بیاورد و اعمالی که انجام داده است چنان چه مطابق با فتوای این آقایان بود که درست و الا اعمالش باطل است.
پس دو نظر مرحوم محقق یزدی بیان فرمود:
یکی مجتهدی که الان به او رجوع کرده است.
یکی مجتهدی که در هنگام عمل باید رجوع می کرد و نکرد و کوتاهی کرد.
رجوع به مجتهد قبل که واقعا تکلیف به مالایطاق است. مکلف را در دام عسر و حرج می اندازد. باز همین مجتهد فعلی کم هزینه تر است. باز راحت تر است.
اما هیچ وجهی برای همین هم نیست. چنان که بیان گردید ملاک عمل به دستور شرع است. این که بیشتر فقها هم فرموده اند انطباق با واقع. و مرحوم سید هم در اول همین مساله فرمود مطابقت با واقع. ما که در اعمال شرعی به واقع دسترسی نداریم که چیست. فقط دسترسی ما به منابع است. و منظور از واقع در عبادات، همان ادله است. همان دستور العمل نماز و روزه و حج است. کتاب مناسک حج برای ما همان واقع است. توضیح المسائل حضرت آقا قسمت نماز و یا روزه اش همان واقع است. اگر عمل مکلف منطبق با ادله بود یا منطبق با نظرات هر یک از فقها و مجتهدین بود کافی است و عمل او درست است و مشکلی نیست. در این صورت فرقی بین قاصر و مقصر نمی کند. مهم انجام عمل شرعی است نه این که عمل شرعی از طریق شخص مجتهد معین باشد. مجتهد خودش موضوعیت ندارد که حتما باید باشد بلکه در انجام عمل شرعی طریقیت دارد شما وقتی که به حکم شرعی از طریق مجتهد رسیدی؛ دیگر مجتهد کارایی ندارد. چنان که در یقینیات و ضروریات مجتهد کارایی ندارد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
ما عرض کردیم که طبق ادله جایی نداریم که ائمه فرموده باشند که تمامی اعمال فرد باطل است و باید کل اعمال را اعاده کند. چنین روایتی لااقل من که ندیده ام اساتید من هم ندیده اند. ضمن این که اگر اعمالش مطابق با دستورات شرع بوده باشد چه اشکالی دارد که عباداتش صحیح باشد؟ مگر پای اعمال امضای مجتهد شرط است؟ نمازش را خوانده؛ روزه اش را هم گرفته حجش را هم رفته و از کسی هم تقلید نکرده است. و الان می بیند که مثل دیگران عمل کرده است. چرا حکم به ابطال اعمال این بنده خدا می دهید؟ این که همه اعمالش مطابق با واقع یا منطبق با دستور العمل شرع است.
اما اگر حتی منطبق با دستور العمل شرع نبود چرا باید خط بطلان بر همه اعمالش کشید؟ قصد قربت از او صادر شده است؛ زیرا مشکلی برای قصد قربت نداشته است. لذا نسبت به اعمالش اگر مطابق با واقع بود که هیچ تماما صحیح است و اگر مطابق با واقع هم نبود باز لزومی به اعاده نیست. صرف این که در عبادات قصد قربت از او صادر شده همین برای تصحیح اعمالش کافی است. لذا دلیل و وجهی بر بطلان اعمالش نداریم.
اما نسبت به جاهل مقصر غیر ملتفت یعنی مقصر هست می داند که حکم و تکلیف دارد ولی توجه ندارد که باید از مجتهد اعلم مثلا تقلید کند. یا دسترسی ندارد و ... وظیفه وی مانند جاهل قاصر است که توضیح می دهم.
اما اگر فرد اصلا نمی دانست که باید تقلید کند. می گویند سالها پیش از این آخوندی رفته بود بین عشایر تا تیلیغ دین کند. دید که سور و سات فراهم است. بزن و بکوب راه انداخته اند. پرسید چه خبر است. گفتند عروسی است. بالاخره آخوند عروس و داماد را نشاند و اقدام به اجرا عقد کرد. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین... نیم ساعت فقط خطبه خواندش به درازا کشید. و بعد هم چند روایت در باب اهمیت و ضرورت ازدواج به عربی فصیح خواند و بعد هم شروع کرد به اجرای صیغه عقد. انکحت و متعت و زوجت و... ابتدا با هر کدام از این کلمات و بعد با دو تا از کبمات و جا به جایی و بعد هم با سه کلمه و جا به جایی هر یک و بعد هم به زبان فارسی و با پس و پیش کردن همه اینها خلاصه یک ساعتی و اندی به درازا کشید و عقد جاری یا منعقد شد و آخوند فرمود که شما زن و شوهر هستید و تمام.
مردم کف زدند و هورا کشیدند و چند گلوله شلیک کردند و به شادی پرداختند...
بابای پسر آخوند را صدا کرد و بیخ گوشش پرسید این وردهایی که می خواندی و ذکرهایی که می گفتی هان چه بود؟
آخوند گفت: اینها صیغه عقد بود.
پدر پسر پرسید اگر اینها را نمی گفتی چه اتفاقی می افتاد؟
آخوند گفت: خب اینها زن و شوهر نمی شدند.
پدر پسر داد زد: ننه اسفندیار! ننه اسفندیار! پاشو بیا که گاومان زایید.
همسرش آمد و دستش را گرفت و کنار خودش نشاند و گفت: زن سیزده تا کره پس انداختی ما زن و شوهر نبودیم. آشیخ بیا از این دعاها برای ما هم بخوان تا زن و شوهر بشویم. مجلس عروسی تبدیل شد به مراسم عقد همه پرمردها و پبره زنها و...
این بنده خدا جاهل قاصر بود. بدون توجه. حالا چنین فردی رفته پای منبری و یا روضه ای به گوشش خورده که نماز صبح دو رکعت و مغرب سه رکعت است و... اعمال عبادی اش را انجام می داده است ولی نمی دانست که این اعمال باید بر اساس فتوا باشد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 16): عمل الجاهل المقصر الملتفت باطل وإن کان مطابقا للواقع. وأما الجاهل القاصر أو المقصر الذی کان غافلا حین العمل وحصل منه قصد القربة، فإن کان مطابقا لفتوى المجتهد الذی قلده بعد ذلک کان صحیحا، والأحوط مع ذلک مطابقته لفتوى المجتهد الذی کان یجب علیه تقلیده حین العمل.
اعمالی که جاهل مقصر ملتفت انجام می دهد باطل است؛ اگر چه مطابق با واقع باشد. اما عمل جاهل قاصر و یا جاهل مقصری که در هنگام عمل غافل باشد ولی قصد قربت از او صادر شود اگر چنان چه اعمال وی منطبق با فتوای مجتهدی باشد که بعد از این می خواهد از او تقلید کند، اعمالش درست است. گرچه احتیاط آن است که عملی که انجام داده واجب است که منطبق باشد با فتوای مجتهدی که در زمان انجام عمل باید از او تقلید می کرد.
مرحوم محقق یزدی می خواهد بفرماید: بنده خدایی در مشهد مقدس 65 سال از خداوند عمر گرفته است. الان به دنبال مجتهد راه افتاده که ای دل غافل چرا تا به حال تقلید نکرده ام. چه باید کرد؟ محقق یزدی می فرماید پرونده این بنده خدا را باید بررسی کنیم.
این بنده خدا که 65 سال از خداوند عمر گرفته و در مشهد هم زندگی می کند و همیشه هم پای منبرها بوده است:
یکم- می دانست که دارای احکام شرعی است
دوم- می دانست که باید به احکام شرعی عمل کند.
سوم- می دانست که احکام شرعی اش را باید بلد شود
چهارم- برای احکام شرعی باید به مجتهد مراجعه کند و آنها را هم بپرسد.
پنجم- می دانست که در مشهد به مجتهد دسترسی دارد
چهارم- می دانست که دست کم به توضیح المسائل مجتهد دسترسی دارد.
علیرغم همه اینها طی این مدت کوتاهی کرد و دنبالش نرفت. پیش خود به انجام تکالیف پرداخت. بدون این که از کسی بپرسد؛ الله بختکی عمل کرد. به چنین فردی می گویند جاهل مقصر ملتفت. کسی که تقلید نکرده و کوتاهی کرده است. نه این که منکر اصل تقلید حتی بشود؛ نه. بلکه کوتاهی کرده است.
در مقابل کسی که واقعا متوجه این نبوده که باید از کسی تقلید کند. ملتفت و غیر ملتفت با هم فرق می کند.
نسبت به هر دو یعنی جاهل مقصر ملتفت از الان به بعد که وظیفه اش معلوم است طبق نظر صاحب عروه باید به اعلم مراجعه کند. این تکلیف الان او. نسبت به اعمال گذشته اش چه باید بکند؟
مرحوم محقق یزدی می فرماید جاهل مقصر ملتفت تمام اعمالش باطل است. چون بدون تقلید بوده است. و لو همه اعمالش مطابق با دستور شرع هم باشد. چون اعمالش از سر تقلید نبوده است. به مبنای محقق یزدی عنایت بفرمایید. درستی عمل ملاک نیست بلکه تقلید از مجتهد ملاک صحت عمل است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
مسألة 15: إذا قلد مجتهدا کان یجوز البقاء على تقلید المیت، فمات ذلک المجتهد، لا یجوز البقاء على تقلیده فی هذه المسألة، بل یجب الرجوع إلى الحی الأعلم فی جواز البقاء وعدمه.
اگر از مجتهدی تقلید کرد که اجازه بقای بر میت را می داد و این مجتهد درگذشت. در همین مساله تقلید از میت نمی تواند از او که درگذشته تقلید کند بلکه واجب است به مجتهد زنده ای رجوع کند و اگر چنانچه او اجازه داد می توان بر مجتهد مرده باقی باشد یا نباشد.
به نظر می رسد مبنای یعضی از فقها اهتمام به حکم شرعی نیست بلکه شخص مهم است. نبض دین و شرع در اهتمام به شخص و در خود شخص می زند. یعنی خود مثلا صاحب عروه مهم است یا مثلا آقای خویی مهم است نه نظرات ایشان و حال آن که خود این عزیزان بیان کرده اند که اتخاذ فتوای اینها برای عمل یا التزام عملی به آن است نه این که خودشان مهم باشند.
پس فتوا مهم است نه شخص. فتوا یعنی همان شرع یا همان احکام شرعی. دیگر چه فرقی می کند که فرد زنده باشد یا زنده نباشد. اگر چنان چه مساله جدیدی اتفاق افتاد چاره نیست باید نظر فقیهی که در این باره اظهار نظر کرده است را پرسید. با توجه به آن چه تا کنون بیان شد این مساله نیز روشن است. نه بدوا نیاز به تقلید از اعلم است و نه استمرارا. هر وقت که تصمیم بگیرند می تواند مرجع را تغییر بدهند.
اگر عنایت فرموده باشید مرحوم محقق یزدی قائل به تجزی شده است. یک مساله را از ده ها مساله اجتهادو تقلید و حتی عبادات جدا کرده است. این مساله را باید از اعلم مثلا تقلید کرد. یا از زنده تقلید کرد و... این مساله با سایر مسائل فرق می کند. تدر این مساله نمی شود بر میت باقی بود. و حال آن که عرض شد خود این مساله فتوایی نیست بلکه یا عقلی و یا عقلایی است. در این مساله کسی از کسی تقلید نمی کند.
به نظر می رسد مجتهد در شیعه با نظام سازی در قدرت خلط شده است. وقتی که گفته می شود مجتهد باید اورع باشد بی توجه به دنیا باشد یعنی به دنبال شهرت و مکنت و ایجاد موقعیت نیست. چندان معلوم نیست این دفتر و دستکهای که راه انداخته می شود خیلی با مقوله اجتهاد بسازد یا ربطی داشته باشد یا نه. البته این موقعیت فقط برای بعضی از مجتهدین ایجاد می شود و حال آن که چه فرقی بین فیلسوف و مفسر و فقیه و جامعه شناس و جراح است که دم و دستگاه فقیه بسیار گسترده باید باشد.
باید بین سیستم فقاهتی با علم فقه فرق گذاشت. این سیستم خیلی به فقه ربط پیدا نمی کند. بلکه به موقعیت فقیه بستگی دارد. موقعیتی که ایجاد می شود. البته این مساله در بحث خمس بیشتر باید باز شود. اگر چنان چه فقیه در پی نظام و سیستم اقتدار نباشد بالطبع خود فقه چنین سیستمی را ایجاد نخواهد کرد. به نظر می رسد در بین علوم اسلامی یکی فقه و دیگری هم عرفان یا تصوف مبادرت به سیستم سازی می کند و باید سیستم از خود این علم جدا شود. چگونه است که بعضی از فقها مبادرت به ایجاد سیستم می کند. و شاید هم خود فقیه نباشد بلکه اطرافیان باشند. سیستم تبعاتی دارد. هزینه اش را فقیه می کند ولی تبعات آن باید دید که متوجه چه کس یا کسانی خواهد شد؟
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
مسألة 14: إذا لم یکن للأعلم فتوى فی مسألة من المسائل یجوز فی تلک المسألة الأخذ من غیر الأعلم، و إن أمکن الاحتیاط.
اگر مجتهد اعلم نسبت به مساله ای فتوا نداشت، در همان مساله می توان سراغ مجتهد غیر اعلم رفت. اگر چه احتیاط هم ممکن باشد.
تبیین مساله: ممکن است نسبت به مساله ای مجتهدی که فکر می کنیم اعلم است نظر نداده باشد؛ در این مساله می توان سراغ مجتهد دیگر رفت. گرچه این امکان هم برای فرد وجود دارد که به احتیاط عمل کند. در نتیجه:
یکم- در جاهایی تقلید از غیر اعلم هم جایز است.
دوم- حتی تقلید از غیر اعلم مقدم بر احتیاط است.
پس احتیاط همه جا هم چندان مطلوب نیست. حتی بهتر آن است که فرد در این مساله سراغ مجتهد غیر اعلم برود. در جایی که اعلم بدون فتوا است؛ در دوران امر بین احتیاط و عمل به فتوای مجتهد، عمل به فتوا بهتر از احتیاط است.
این مبنای مرحوم محقق یزدی بود. چنان که ما بیان داشتیم تفاوتی بین اعلم و غیر اعلم نیست. برای عمل به دستورات شرع می توان خود اقدام کرد و یا سراغ مجتهد رفت. چنان که بیان گردید اعلم در عرصه اجتهاد معنا ندارد. منظور از اعلمیت؛ مجتهدتر است که معنا ندارد. باید گفت اعلم فردی است که مسلطتر بر فقه است. و کسی که مسلطتر است درست است که بهتر است ولی دلیلی بر این نمی شود که واجب باشد سراغ او رفت؛ بلکه همان کم تسلط هم پاسخگو است. می توان رفت با این که باید رفت فرق می کند. بلی سراغ اعلم می توان رفت. و این این که تکلیف کنید که مردم باید سراغ اعلم بروید این ادعای بی وجه است. استاد ما مرحوم آیت الله شیخ صادق سعیدی کاشمری واقعا مسلط بر فقه بود. ایشان مجتهدتر نبودند بلکه مسلطتر بر مسائل فقهی بودند تا دیگران. چون تمام جواهر مرحوم نجفی را با آسید عبد الاعلی یا مباحثه کرده بودند و یا مطالعه. و مجتهد مسلم هم بودند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
فحص و تحقیق برای تحقق اصل اجتهاد درست است و تحقیق تفحص برای مجتهد که اهل تقوا و دوری از دنیا و قدرت و حکومت باشد لازم است.
در مسجد نماز می خواندم و بین دو نماز یا بعد از نماز چند دقیقه ای روایتی می خواندم. یکی بعد از نماز و سخنرانی آمد و گفت: خوب است بعد از نماز این نکات را برای مردم بگویید. لبخندی زدم و از جیبم کارت بانک را در آوردم و به ایشان دادم.
پرسید: چکارش کنم؟
گفتم هیچی! روزی من را خدا می دهد و من حرف از خدا و ائمه معصومین علیهم السلام می زنم. اگر بخواهم حرف شما را بزنم باید پولش را بدهید. مجانی که نمی توانم بلندگوی شما باشم! از بین مجتهدان بزرگ جهان شیعه باید سراغ آنانی رفت که بیشتر اهل ورع بوده و هستند. لب سخن آن که رضای الهی را در نظر بگیرد؛ همین. مجتهدی که سخنگوی دیگران است مجتهد است ولی ورع ندارد.
درویشی به شیخ بهایی رسید و گفت شیخ خیلی غرق در دنیا شده ای. پست و مقام و موقعیت شما را از حق دور کرده است.
شیخ گفت عازم کجا هستی؟
درویش گفت عازم فلان جا.
شیخ گفت پس من هم با تو می آیم.
دو نفری دل به راه دادند و در میانه راه زیر سایه درختی نشستند و آبی خوردند و نفسی تازه کردند و راه افتادند. به منزل بعدی که رسیدند. درویش خواست آب بنوشد پیاله اش را در بین وسائل خود ندید. هرچه کوله پشتی راذ بیشتر می گشت کمتر رد و پی از پیاله اش می یافت. به شیخ بهتیی گفت من پیاله ام را جا گذاشته ام. من بروم پیاله ام را بردارم و بر می گردم.
شیخ گفت: من وزارت را رها کردم و با تو آمدم و تو درگیر یک پیاله ای...
پدرم نقل می کرد که به یکی از این علمای بزرگ نسبت دادند که به دنبال پول و مال و مکنت است. جوانی مادرش بیمار شد و دستش دچار عفونت گردید. سراغ پزشک رفتند. پزشک گفت تنها راهش گذاشتن دست در شکم حیوان تازه کشته شده است تا بدنش گرم است بتواند به تعبیر خودشان سیم عفونت را بگیرد. جوان به در به در منزل آیت الهک رفت. و بیماری مادر و راه علاج آن را بازگفت. دستور داد تا مادرش را بیاورند و اسبی را بکشند و سریع این مادر دست در شکم آن اسب بگذارد. دوم و سوم و چهارم. می گویند چهل اسب سر بریدند تا دست مادر درمان شد. این مجتهد مسرور که دست انسانی شفا یافته است. شاید داستان باشد. نمی دانم. ولی اینها دارند ولی تعلق بدان ندارند. داشتن غیر از تعلق داشتن است. آن چه بد است وابستگی به دنیا بد است.
به بیان دیگر مجتهد درست است که دستور العمل عبادات را از منبع و مخزن می گیرد و به ما می دهد ولی در حوزه اخلاق دیگر راوی نیست. روایت نمی کند بلکه خودش روایت شده است. حالا شما از او روایت می کنید. صادق است. امین است. مهربان است. رووف است. اهل بذل و بخشش است. بدون کینه است. نفرت ندارد. در یک کلام تجسم علی بن ابی طالب است. تجسم یافته ائمه است. امام صادق و امام باقر(ع) را در رفتار و گفتار و کردار او می شود دید.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
مرحوم مجلسی در بررسی مفهوم ورع می فرماید شاید منظور از ورع ترک مشتبهات باشد. نه صرف محرمات و مکروهات. البته ورع مقوله نسبی است. یقینا ورع در معصوم با ورع در مجتهد فرق می کند و ورع نسبت به مجتهد با ورع نسبت به افراد عادی متفاوت است. لذا مجتهدانی که دل در گرو دنیا دارند و نان را به نرخ روز می خورند و فتوا برای حکومت و قدرت می دهند اینها را باید از ذیل عدالت خارج کرد. مجتهدینی که فتوا به نرخ دولت و حکومت می دهند اینها احکام شرع را بیان نمی کنند بلکه اینها احکام حکومت را بیان می کنند و به بیان دیگر احکام حکومتی بیان می کنند به شکل و قالب شرع.
فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿فاطر آیه5﴾ زیبایی های دنیا سبب فریب شما نشود و صفات الهی همچون کریم و روؤف و رحیم و رحمن هم مراقب باشید که سبب فریب شما نشود. گاه دین موجب آن می شود که گرفتار دام شیطان بشویم. وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ناظر به همین وجه است. افکار فریب بعضی از راه دنیا است. از طریق پست و مقام و.. مانع صداقت می شود. زد و بند می شود. خدا کنار می رود. یک افکار پلیدی هم هست که مربوط به دنیا هم نیست. و ما را در رابطه با خدا فریب می دهد. دشمن خدا ما را به نام و یاد خدا فریب می دهد. شیطان ما را به نام دین و قرآن و اسلام فریب می دهد و بد بخت می کند. یکی از نامهای خدا کریم است یا اکرم الاکرمین. تو می دانی با کی سر و کار داری؟ با خدای کریم! خدای که اکرم الاکرمین است. پس برو راحت باش که با کریمان کارها شوار نیست. تو سر و کارت با خدا است هر غلطی که می خواهی بکن. خداوند کریم است. قلم عفو بر جرایم اعمال ما در می کشد. به این شعر منسوب به سلمان هم استناد می کنند:
می گویند علی علیه السلام خودش لحد سلمان را چید و قبر را پوشانید و در آخر کار با دست خود بر روی قبر سلمان شعر زیر را نوشت:
وَفَدْتُ عَلَی الْکَریمِ بِغَیْرِ زادٍ
مِنَ الْحَسَناتِ وَ الْقَلْبِ السَّلیمِ
فَحَمْلُ الزّادِ اَقْبَحُ کُلِّ شَیْ ءٍ
اِذا کانَ الْوُفودُ عَلَی الْکَریـمِ
بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم. و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کارها است. گر من نکنم گناه رحمت چه کند.
رسم است که مردم هم این عبارات را بر کفن خودشان می نویسند که با دلی ناپاک و دست خالی وارد می شویم. زشت است کسی که به خانه شخصیت کریمی به میهمانی می رود می رود با خودش نان و نمک و آب و گوشت و کلا آذوغه ببرد. همه چیز آن جا هست. هیچ چیزی آن جا لازم نیست. این خلاف ادب است.
یک دوستی داریم غذا را بدون نان نمی خورد. من هم دوست دارم. منزل سر سفره هر غذایی که باشد نان هم باید باشد. این رفیق ما هر مجلسی که هست با خودش نان می آورد. می گوید در مجالس الان رسم نیست که نان بیاورند. بعضی از حرفه ای ها با خود قاشق و نمک دارند. این در مجالس و محفل عادی است اما در منزل کریمان باز است وهمه چیز آنها موجود است. و چه کسی کریمتر از خداوند. لذا باید همان یک ذره عمل خیر را هم پشت گوش اندازد. با پرونده ای سیاه و قلابی هم چون سنگ در خانه خدا رفت. این تفکر بعضی است. آقا ولایت که بود همه درها باز خواهد شد.
این فکر را شیطان در ذهن ما کرده است. از دین سوء استفاده شده است. لذا همه ارزشها را وارونه کرده اند. همه آنها که کار کردند و زحمت کشیدند آنها ضرر کردند. سود را آن کس برد که گناه کرد و دست خود را به هیپ خیری آلوده نساخت. پناه بر خدا از این تفکر خطر ناک. این سو استفاده از نام کریم خداوند است.
ورع این جا معنا یدا می کند. هر حرکتی که سبب افت و موقعیت شان و منزلت اجتهاد بشود و موقعیت مجتهد را از منظر مردم بکاهد کار خلاف ورع است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی