جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۴۵ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

زیبا آفرین
عدالت مورد نظر در فقه یا در مساله اجتهاد ملکه نفسانی است که موجب می‌شود شخص ملازم تقوا و مروت باشد (حلی، 1375، ج8، ص499؛ محقق کرکی، 1415، ج2، ص372؛ عاملی، 1382، ج1، ص159 ؛ طباطبایی یزدی، 1424، ج1، ص27؛ سید محسن حکیم، 1404، ج1، ص53؛ امام خمینی، 1379، ج1، ص10؛ شیخ مرتضی انصاری، 1374، ج3، ص166). محقق اردبیلی گفته است: این قول مشهور میان علمای عامه و خاصه در اصول و فروع است (محقق اردبیلی، 1418، ج2، ص351). (مفهوم شناسی واژه عدالت در فقه امامیه، زین العابدین نجفی،دو فصلنامه علمی انسان پژوهی دینی، دوره 9 شماره 28)
 دسوقی می گوید ملکه، صفت وجودی است که در نفس انسان رسوخ  کرده و دارای دوام و بقا باشد؛ اما اگر صفت وجودی راسخ در نفس نباشد، همانند شادی، لذت و درد، ملکه نبوده، بلکه حال نامیده می‌شود (همان)  این که می گویند رسوخ کند گویا از جایی باید رسوخ کند و حال آن که جایی نیست تا از آن جا جا رسوخ کند. بلکه به معنای ایجاد است. ملکه ای که در نفس ایجاد می شود. ملکه در نفس ایجاد می شود. این ملکه هم می تواند دوام داشته باشد و هم لحظه ای باشد که بیاید و برود. حال همان چیزی است که اتفاق می افتد. در یک لحظه. مثلا حال دارید که نماز بخوانید. حال دارید که فیلم سینمایی ببینید. حال دارید که یک رمان بخوانید. حال پیدا می کنید که چند بیت شعر بخوانید. یا گفته می شود فلان کار را انجام بدهید می گویید فعلا حالش نیست. حالش را ندارم. منظور همین ملکه است. الا این که این حال برای لحظاتی اتفاق می افتد. ملکه ای در انسان ایجاد می شود که انسان واجبات را انجام می دهد و ترک نمی کند و محرمات را ترک می کند و انجام نمی دهد. حتی اهتمام بیشتر به انجام مستحبات دارد. و اهتمام بیشتری دارد که مکروهات را انجام ندهد. همه اینها ناشی از همان ملکه است. به دنبال این نیست که برای خود شهرتی دست و پا کند. به دنبال این نیست تا به قدرت نزدیک بشود. حتی به دنبال موقعیت هم نیست. می گویند دو تا رفیق بودند که با هم تعهد کردند که هرکس در رابطه با مرجعیت از آنها سوال کرد او را به دیگری ارجاع بدهند. وقتی سراغ الف می رفتید که آقا من از چه کسی تقلید بکنم ایشان می فرمود: هرچه آقای ب بفرمایید. از آقای ب که سوال می کردند می گفت: همان کس را که آقای الف معرفی کرده است. وی نمی گفت بروید و از الف بپرسید. بلکه می گفت همان کس را که الف معرفی کرده است. و این گونه شد که خودش را جا انداخت و موقعیت را برای خودش ایجاد کرد. یقینا این رفتار با عدالت نمی سازد. این قدرت خواهی است. جاه طلبی است.
عدالت در اجتهاد بیشتر یک مقوله درونی است. خود فرد باید بداند که این ویژگی ها را دارد یا نه. هر نوع گرایش به قدرت و مکنت و ثروت و شهرت و... نوعی بی عدالتی است و خلاف اجتهاد است چون می تواند اینها در اظهار نظرش اثر گذار باشد. مرحوم سید هم تایید می کند که عدالت ملکه است پس به همان عدل شخصی و فردی توجه دارد. اینها به منزله همان چاهی است که سید بن طاووس می فرمود که من پیشتر پر کرده ام.   
روایت امام حسن عسکری(ع)
الإمامُ العسکریُّ علیه السلام ـ بَعدَ تَقبِیحِ تَقلِیدِ عَوامِ الیَهودِ لِعُلَماءِ الفَسَقَةِ ـ : فَمَن قَلَّدَ مِن عَوامِّنا مِثلَ هؤلاءِ الفُقَهاءِ فَهُم مِثلُ الیَهودِ الذینَ ذَمَّهُمُ اللّه ُ بالتَّقلیدِ لِفَسَقَةِ فُقَهائهِم . فَأمّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ ، وذلکَ لا یکونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّیعَةِ لا جَمیعَهُم .
دنباله رو علمای فاسق هم چون یهودی ها نباشید بلکه دنبال فقیهی بروید که:
1- خود نگهدار باشد؛ نشود او را خرید. فتاوای او بر اساس تمایلات و خواسته های صاحبان قدرت و مکنت و ثروت و شهرت نباشد.
2- حافظ دین شما باشد. در برابر هجمه هایی که به دین می شود تمام قد به پا خیزد و دفاع کند.
2- مخالف هوای نفس خودش باشد. هوای نفس  فقیه با غیر فقیه خیلی فرق می کند. یقینا فقیه تمایلی به حضور در قمارخانه های معروف و مشهور را ندارد. یقینا فقیه به دنبال مشروبات الکلی که نیست. یقینا فقیه به دنبال رشوه و اختلاس اموال مردم نیست. قصد سرکت در رقص های بالمالسکه همه ندارد و نمی تواند داشته باشد بلکه وی به دنبال جاه و مقام و موقعیت است. از این که دیگران دستهایش را ببوسند خوشش می آید لذت می برد. از این دیگران جلو پایش بایستند و یا بلند بشوند خوشش می آید. می بیند که ستمی بر دیگران روا می دارند و از دستش بر می آید و سکوت می کند.
هوای نفس یعنی صدای گرسنه¬ای را می شنود و لب فرو می بندد ولی موی زنی را می بیند و فریادش گوش فلک را کر می کند.
هوای نفس فقیه آن است که غذایش نه از جانب خدا که از جانب حکومت و قدرت می آید.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 23: العدالة عبارة عن ملکة إتیان الواجبات وترک المحرمات، وتعرف بحسن الظاهر الکاشف عنها علما أو ظنا وتثبت بشهادة العدلین، وبالشیاع المفید للعلم.
عدالت عبارت است از ملکه ای که فرد را وا می دارد تا واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند. عدالت در فرد با حسن شهرت او در بین مردم شناخته می شود. و یا مردم این احتمال را می دهند که او عادل است. و یا عدالت در فرد به شهادت دو نفر ثابت می شود و یا این که فرد به عدالت شهرت داشته باشد وما بدان وقوف پیدا کنیم.
در این مساله مرحوم سید هم عدالت را تقریبا تعریف می کند و هم نحوه شناخت آن را بیان می کند و هم چگونگی کشف را آن در دیگری.    
شاید حدود چهل و چهار یا پنج کلمه باشد که کاملا مبهم است. خیلی تلاش شده است تا معنای روشنی از آن ارائه شود ولی هنوز ارائه نشده است. واژه های هم چون دین، عشق، آزادی، و... از آن جمله همین عدل است که به عنوان یک ملاک و شاخص برای مجتهد بیان شده است. عنایت بفرمایید در شهادت عدالت شرط است. در امام جماعت هم عدالت شرط است. در اجتهاد هم عدالت شرط است. عدالت یک شیء خارجی نیست تا بشود آن را روی میز گذاشت و در باره آن توضیح داد. عدالت یک مفهوم است. مفهومی که شما آن را می سازید. لذا عدالت در حوزه های مختلف فرق خواهد کرد. در شهادت وقتی که می گویند عادل است یعنی دروغ نمی گوید. دو طرف با هم دعوا کرده اند. چهار نفر می خواهند بیایند و شهادت بدهند. یقینا شاهدان دعوا آیت اله و مجتهد که نیستند. همان افراد در و همسایه اند. کسی از آنها نمی پرسد که گناه کبیره و یا صغیره انجام می دهند یا نه. صرفا در پی آن هستند که طرف صادق باشد. همین ادعایی که می کند قابل اعتماد باشد. ولی این مفهوم از عدالت برای اجتهاد کافی نیست بلکه باید در اخلاق فرد قابل اعتماد باشد. هوای نفس و دنیا طلبی و... را باید ذیل همین عدالت معنا بخشید.
در این که باید مجتهد عادل باشد ربطی به عدالت اجتماعی ندارد؛ بلکه منظور عدالت اخلاقی است. چنان که مرحوم سید هم از آن به عنوان ملکه یاد می کند. بعضا در فلسفه اخلاق خواسته اند عدالت را تعریف کنند ولی منظور آنها از عدالت همان عدالت اجتماعی است نه عدالت فرد و عدالت مورد نظر ما. البته ارسطو در تعریف عدالت گفته است: "عدالت امری است که انسان عادل فکر می کند". مشکل در همین است که عادل کیست که به عدالت فکر می کند. بحث عدالت بیشتر در علم کلام سابقه دارد که البته با ایجاد جریان روشنفکری بعد از سید جمال الدین اسد آبادی عدالت در اجتماع هم مطرح شد. ولی منظور از عدالت در فقه همان عدالت در علم کلام است. باید توجه داشت که فقیه می خواهد انتقال دهنده دین و اسلام از نبی اکرم(ص) یعنی کتاب و سنت باشد. این را باید سالم و کامل انتقال بدهد. برای این که سالم و کامل انتقال بدهد خودش باید مورد پذیرش باشد. چون تنها راه این که آن چه می گوید همان باشد که پیامبر و خدا فرموده است. باید مردم به وی اعتماد کنند. لذا اعمال او خیلی مهم است و مورد توجه مردم است. فرد عادل کسی است که مراقب رفتار و اعمال خودش می باشد و قبل از هر اقدامی آن چه را که برای دیگران می گوید خودش باید به آنها باور داشته باشد. نمی شود چیزی را به مردم بگوید که خودش باور ندارد. خودش اگر باور داشته باشد که تقلید از میت جایز نیست ولی دفتر ایشان در توضیح المسائل بنویسند که بقا بر میت جایز است. این به نظر می رسد خلاف عدل است. چون انگیزه های غیر الهی دخیل در این فتوا و تصمیگیری ها است. همانی را که باور دارد و در استدلال به آن رسیده است همان را بیان می کند.
به نظر می رسد اجتهاد و یا مجتهد را دقیقا در برابر سیاستمدار قرار بدهید. سیاستمدار منافع خودش و یا منافع مردم را لحاظ می کند ولی مجتهد اصلا تلقی از منفعت ندارد. البته منفعت غیر از مصلحت است. گاه لازم است مجتهد مصالح عامه را رعایت کند. البته در حوزه عبادات فقط آن چه را که لازم است و جزو شریعت است بیان می کند. لذا مجتهد غیر از متکلم است. مجتهد غیر از خطیب است. مجتهد کسی است که در بیان احکام و شریعت هیچ اجر و پاداشی نمی طلبد بلکه اجر و پاداش خودش را از خداوند می طلبد. ویژگی هایی هم چون: رویکرد دنیوی نداشته باشد یعنی دنیا طلب نباشد. برای تحصیل و کسب پول و مال و منال دنیوی خودش را به آب و آتش نزند. اینها مصداق بارز همان عدالت است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
6- آزاد بودن، یعنی برده نباشد. البته باید این مساله را کنار گذاشت چون دیگر سخن از بردگی و بندگی نیست. تعجب می کنم. همان زمان هم که بحثاجتهاد و تقلید مطرح می شد نیز بحث بردگی نبوده است. از سر عادت آن را مطرح کرده اند یا شاید احتمال می داده اند که دو باره باب بشود.
به نظر می رسد حریت را نه به معنای بردگی بلکه به معنای آزادگی بگیریم. یعنی مجتهد کسی نباشد که به گروهای سیاسی و قدرت و حکومت تعهد داشته و قرار داد بسته باشد. به تعبیر شهید مطهری از طرف پرسیدند که کجا نماز می خوانی؟ گفت: پشت سر کسی که به من شهریه می دهد. یا برای چه کسی تبلیغ و ترویج می کنی؟ می گوید: کسی که شهریه من را می دهد و زندگی من را تامین می کند. این خلاف آزادگی است. اگر فرد معتقد باشد که خداوند روزی رسان است خیلی از این امور حل و فصل می شود. این ناشی از ضعف توحید عملی است. فقهای که کارمند رسمی مجموعه های قدرت و سیاست هستند طبق مبانی حکومت نظر و رای می دهند. چنان که بسیاری از کسانی که داخل در سیستم هستند معتقد به بی اشکال بودن جرایم تامین اجتماعی و دارایی و بانکها می باشند. و حال آن که فقهای آزاد و مستقل از سیستم کاری به این حرفها ندارند.و معتقد به حرمت جرایم و حتی ربا بودن وامهای دریافتی از بانکها هستند.     
7- مجتهد مطلق باشد پس تقلید از مجتهد متجزی جایز نیست.
این را بالاتر توضیح دادیم که اجتهاد بودن و نبودن است. اگر اجتهاد ایجاد شد دیگر تجری و غیر تجزی معنا نمی دهد. مجتهد مجتهد است. و غیر مجتهد هم غیر مجتهد است. الا این که مجتهد ممکن ست مهارتش در عبادات بیشتر باشد تا معاملات. با تحقق اجتهاد هم تجزی و هم اعلمیت از بین می رود. البته توضیح دادیم که اجتهاد در عبادات معنا و مفهوم دارد و در معاملات و قضا باید از اصطلاح دیگری استفاده کرد و بحث اجتهاد و تقلید در بحث عبادات است. چون معاملات و قضا تابع عرف و بنای عقلا است. در عبادات مکلف تابع شرع باید باشد.    
8- زنده بودن، تقلید از مجتهد مرده ابتداء جایز نیست ولی بقا بر مجتهد مرده جایز است.
چنان که گذشت. به تفصیل در این باره سخن گفتیم که فرق نخواهد کرد مجتهد مجتهد است چه زنده اش و چه مرده اش. همه فرمایش یک مجتهد همان شریعت است و به هر کس که بخواهند می توانند تمسک کنند.  
9- اعلم باشد بنا بر احیاط تقلید مفضول در صورت امکان تقلید از افضل جایز نیست.
این را توضیح دادیم و اعلم بودن را کلا نپذیرفتیم و عرض شد که در اجتهاد معنا ندارد ولی در حوزه علوم، اعلم بودن معنا دارد لذا می تواند در معاملات و قضا سراغ افراد باسوادتر رفت.
10- حرام زاده نباشد. یعنی فرزندی که از رابطه نامشروع زناشویی زاده شده باشد. یا پدرش معلوم نباشد که کیست.
وجهی برای این شرط وجود ندارد. انسان انسان است. حرام بودن یا حلال بودن فرد در انعقاد نطفه اش دلیل نمی شود که حقی از او سلب بشود. او نیز هم چون دیگران می تواند مجتهد بشود و باید سایر شرایط را هم داشته باشد.
بعضی گفته اند مجتهد شان و منزلتی دارد که با حرام زادگی نمی سازد. وهن دین خواهد بود.
به نظر نمی رسد که چنین باشد. این همه جنگ و دعوا بین مجتهدین که این او را انگلیسی و دیگری او را آمریکایی و یکی هم دیگری را روسی می خواند که جایی برای چنین وهنی نخواهد بود. در بیانیه هایی که بعضا صادر کرده اند خائن به دین و مزدور اجانب و... به نظر اینها بیشتر وهن دین است تا مجتهد حرامزاده. لذا چه اشکالی دارد که حتی حرام زاده بتواند از خودش شان و منزلتی ایجاد کند که به مقام اجتهاد ارزش افزوده ببخشد. البته این در صورتی است که مشتهر باشد و اگر کسی از آن خبر نداشت که مشکلی ایجاد نمی کند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 22: یشترط فی المجتهد أمور: البلوغ، والعقل، والإیمان، والعدالة، والرجولیة، والحریة على قول، وکونه مجتهدا مطلقا، فلا یجوز تقلید المتجزی، والحیاة، فلا یجوز تقلید المیت ابتداء، نعم یجوز البقاء کما مر. وأن یکون أعلم، فلا یجوز على الأحوط تقلید المفضول مع التمکن من الأفضل، وأن لا یکون متولدا من الزنا، وأن لا یکون مقبلا على الدنیا وطالبا لها، مکبا علیها، مجدا فی تحصیلها ففی الخبر : " من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لأمر مولاه فللعوام أن یقلدوه ".
در مجتهد چند امر شرط است: 1)- بلوغ، 2)- عقل، 3)- ایمان، 4)- عدالت، 5)- مرد بودن، 6)- آزادگی (بنا بر قولی)، ضمنا باید 7)- مجتهد مطلق باشد (پس تقلید از مجتهد متجزی جایز نیست). 8)- زنده بودن، (تقلید از مجتهد مرده ابتداء جایز نیست ولی بقای بر مجتهد مرده جایز است چنان که گذشت). و 9)- نیز باید اعلم باشد (بنا بر احیاط تقلید مفضول در صورت امکان تقلید از افضل جایز نیست). 10)- حرام زاده نباشد. 11)- رویکرد دنیوی نداشته باشد یعنی دنیا طلب نباشد. برای تحصیل و کسب پول و مال و منال دنیوی خودش را به آب و آتش نزند. چنان که در روایت آمده است: از فقها کسانی که خود نگهدار باشند و نگهبان دین باشند و مخالف هوای نفس باشند و مطیع دستورات خداوند باشند. پس بر مردم است که از او تقلید کنند.
در این مساله به شرایط مجتهد پرداخته است:
1- بلوغ، اگر ملاک دسترسی به شرع مقدس است دیگر چه فرقی می کند که فرد پیر یا جوان باشد. اگر فرد بتواند مجتهد باشد و بتواند دستورات و فرامین را به دیگران انتقال بدهد چه وجهی دارد که فرد بالغ باشد یا نابالغ. اگر قرار است امانتی را به دست من و شما برسانند آیا فرقی خواهد کرد که من باشد یا نو جوان؟ اگر فردی واقعا این توانایی را داشت که مسائل شرعی را برای ما بیان کند و او جوان سیزده ساله باشد چه منعی خواهد داشت. شاید خلاف عرف باشد ولی منعی نخواهد داشت. شرط سنی وجهی ندارد.
2- عقل، یعنی عاقل باشد. این وجه قابل قبولی است. از دیوانه و افراد خل و چل که نمی شود تقلید کرد. شاید هم عاقل بودن به معنای تیزهوش بودن باشد. نه دیوانه بودن. بالاخره فقیه باید کسی نباشد که ساده لوح باشد و بشود به راحتی فریبش داد. بالاخره ضریب هوشی بالایی داشته باشد. فرق است بین عاقل بودن و باهوش بودن فرق است.  
3- ایمان، ایمان داشته باشد یعنی معتقد به خدا و پیامبر و ائمه معصومین علیهم اسلام داشته باشد. به بیان دیگر به این گزاره ها باور داشته باشد:
یکم- خداوند یگانه وجود دارد.
دوم- خداوند یگانه محمد بن عبدالله(ص) را به عنوان پیامبر برای هدایت بشر فرو فرستاده است.
سوم- قرآن کریم ابزار هدایت انسان است.
چهارم- به تمامی فرمایشات پیامبر باور داشته باشد. یعنی نص.
پنجم- به تمامی آن چه در قرآن کریم بیان شده است ایمان داشته باشد. یعنی کتاب آسمانی.
اعتقاد به ائمه(علیهم السلام) ذیل بند چهارم قرار می گیرد. چون فرض بر این است که امامت ائمه توسط پیامبر اکر(ص) منصوص است.    
4- عدالت، توضیح آن در مساله بعدی خواهد آمد.
5- مرد بودن، معنای آن روشن است. یعنی زن نباشد. ولی اگر قرار باشد که فرد بخواهد شریعت را از آن طرف که کتاب و سنت است بردارد و به ما انسانهای مکلف برساند چنان که سن دخیل در موضوع نیست جنسیت هم نمی تواند دخیل در موضوع باشد. چه فرقی می کند که زن باشد یا مرد؟ به نظر می رسد تاثیر حضرت خدیجه یا حضرت زینب و یا حضرت مریم و یا زنهای دیگری که در تاریخ زیسته اند کمتر از مردان نبوده است گرچه به لحاظ فرهنگی شاید برای مردها چندان قابل پذیرش نباشد. تجربه بشری بیانگر این واقعیت است که مردها توانمندتر هستند ولی ما این امکانات را به زنها نداده ایم که برای ما ثابت بشود که زنها نمی توانند. این تجربه را از آنها دریغ کرده ایم. به نظر می رسد مادام کوری یا هانا آرنت و مریم میرزا خانی و نیز آن گلا مرکل صدر اعظم عالمان و مارگارت تاچر و ترزا می نخست وزیر انگلستان ثابت کردند که همان توانایی را هم خانمها داشته و دارند. ولی وضعیت کنونی خیلی تغییر پیدا کرده است. حداقل در فرهنگ شیعه چهره های هم چون حضرت زهرا س و حضرت خدیجه و حضرت زینب و ام کلثوم و ام سلمه و... از چهره های تاثیر گذار هستند. لذا اگر سایر شرایط محقق باشد در اجتهاد منعی برای زن دیده نمی شود. چنان که اگر حضرت زینب روایتی را نقل کند برای ما قابل اعتماد است. و یا اگر حکمی را از حضرت زهرا(س) کسی نقل بکند برای ما حجت است. با مبانی که عرض شد فکر کنم مساله کاملا روشن است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 21): إذا کان مجتهدان لا یمکن تحصیل العلم بأعلمیة أحدهما ولا البینة، فإن حصل الظن بأعلمیة أحدهما تعین تقلیده، بل لو کان فی أحدهما احتمال الأعلمیة  یقدم، کما إذا علم أنهما إما متساویان أو هذا المعین أعلم، ولا یحتمل أعلمیة الآخر، فالأحوط تقدیم من یحتمل أعلمیته.
اگر دو تا مجتهد بودند که نمی شد اعلمیت آنها را احراز کرد؛ دلیل و بیّنه هم در بین  نبود؛ اگر ظن به اعلمیت یکی ایجاد شد، همان ظن برای تقلید کافی است. اگر چنان چه احتمال هم بدهید که یکی بر دیگری برتری دارد و اعلم است، همان احتمال مقدم داشته می شود. چنان که اگر دو مجتهد با هم برابر بودند یا این یکی از دیگری اعلم است و احتمال نمی دهیم که طرف مقابل او اعلم باشد احوط تقدیم همان احتمال اعلمیت بر فرد دیگر است.
عنایت بفرماید یک مرتبه ما قطع و یقین داریم که فلانی اعلم است در این صورت طبق مبنای مرحوم محقق یزدی باید سراغ او رفت.
اگر قطع و یقین نبود بلکه ظن بود. یعنی گمان می کنیم که فلانی از فلانی از نظر فقهی برتر است. در این صورت هم طبق مبنای مرحوم محقق یزدی باید سراغ اعلم رفت.
حتی اگر دو نفر باشند که یکی را احتمال بدهید که برتر از دیگری است باید به همین احتمال اقدام بورزید. در هر صورت طبق مبنای صاحب عروه اگر به هر طریق دسترسی به اعلم داشته باشیم باید سراغ اعلم رفت. اگر قطع داشتیم به قطع عمل می کنیم و اگر ظن هم داشتیم به ظن عمل می کنیم و حتی اگر احتمال هم بدهیم که یکی اعم است باز به همین احتمال اهتمام می ورزید.  
البته ما به تفصیل عرض کردیم که اعلمیت چون ملکه است و ملکه یا هست یا نیست. ملکه از مقوله های متواطی است و قابلیت تشکیک ندارد. البته ممکن است یکی اطلاعات بیشتری داشته باشد  یا آمادگی بیشتری داشته باشد. برای تقلید ملاک صرف اجتهاد است نه آمادگی بیشتر و... مهم این است که فرد بتواند دستورات شرع را آن گونه که هست و آن گونه که باید به دیگران انتقال بدهد. اگر مجتهد بود همان برای تقلید کافی است. اعلمیت وجهی برای مراجعه به او ایجاد نمی کند. مثل این است که برای سر درد سراغ فوق تخصص جراح مغز و اعصاب برویم. همان کاربرد دکترای عمومی را برای ما خواهد داشت.       
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
روشن است که هر بیماری شناخته شده ای راهی برای درمان باید داشته باشد و درمان آن به دست علم تجربی است و علوم تجربی لحظه می زند. هر لحظه و هر آن پیشرفتی در این علوم ایجاد می شود. بیمارستانها و لابراتوارهای مجهز دنیا اطلاعات ارزشمندی نسبت به سلولهای سرطانی پیدا کرده اند. و این اطلاعات سودمند است. الان عملهای جراحی میکروسکپی صورت می گیرد. با دستگاههای عظیم به گونه اقدام می شود که حتی پنجاه سال قبل هم کسی فکرش را نمی کرد. از طریق یک رگ وارد قلب می شوند و به کند و کاش می پردازند و حشو و زواید را برمی دارند و جراحی می کنند و تجهیزات کار می گذارند عملیات بسیار گسترده ای را از همین طریق داخل قلب انجام می دهند. چشم نابینا با عمل جراحی بینای کامل خود را به دست می آورد. این دیگر محرز است که نمی¬شود سراغ تنقیه و اماله و شاطره و گل گاوزبون و گل بنفشه رفت. نمی شود با گل بنفشه و نیش زنبور کسی را در برابر کرونا 19 مصون و یا درمان کرد. نه صرفا بنای عقلا بلکه کسی که فقط آشنایی اجمالی با علوم تجربی داشته باشد هم می داند که طب سنتی نه طب است و نه سنت. و مهمتر آن که خود این آقایان در مقام اجتهاد به روایات طبی ائمه اصلا توجه نمی کنند ولی عند العمل سراغ همان دکترهای گیاهی می روند. البته گاه برای درمان بسیار سطحی به بهترین بیمارستانهای اروپا و آمریکا می روند. بهتر است که به آنها دکترهای گیاهی گفته شود نه سنتی. گرچه خود داروها هم گیاهی است ولی فرآورده شده است.
یکی از آقایان مجتهدین و اعاظم علما خودش تعریف می کرد که فردی پیش من آمد و گفت گفت خلاصه مطلب این که من از مفعول بودن خوشم می آید. چگونه از شر آن خلاص بشوم. من هم روایت امام معصوم به ذهنم رسید که برو و کوهان شتر زنده را ببر و روی آن بنشین تا حالت خوب بشود.
من که خیلی شگفت زده شدم. حاج آقا این چه فتوایی است؟ ایشان برفرض که بیمار باشد؛ بیمار باید درمان بشود و راه درمانش دست روان کاو است. دست روان شناس است. با گفتگو و دارو، درمانش می کنند. البته اگر بیماری باشد. دوست پزشکی آن جا بود تعبیر زیبایی داشت. وی گفت: امام شاید خواسته به او معجزه اش را نشان بدهد. از توانمندی الهی¬اش استفاده کرده باشد. چه بسا کوهان شتر هیچ ربطی به بیماری او نداشته باشد. معجزه یعنی همین. یا شاید در پایین تنه او عفونتی و یا چیزی بوده که اذیتش می کرده و امام خواسته است از این طریق درمان بشود. ما نمی دانیم علت اقدام امام علیه السلام چه بوده است. الان ما تجهیزات زیادی داریم. نباید آقایان علما و مجتهدین وارد این حوزه بشوند. چنان که پزشکان محترم هم به خود اجازه نمی دهند وارد قلمرو شرع بشوند.    
به نظر من این تلقی که رجوع عالم به جاهل نفسش شاید معقول باشد ولی در مصداق آن به شدت دچار مشکل می شوند پس باید اصلش مشکلی داشته باشد که مردم در مصادیق دچار مشکل می شوند. خود به یاد دارم که در بیماری ها به جای مراجعه به پزشک سراغ دعانویس می رفتند. خانم بیمار است باید به پزشک مراجعه کند. نه سید پس پوشته یا سید دعانویس. و حال آن که در گذشته میزان مراجعه به دعانویس بیش از پزشک بوده است. یکی از کارهای پدر من این بود که یک قفل کوچک و مقداری نخ می داند و ایشان سوره یاسین را می خواند و به آیات مبین که می رسید می دمید و یک گره می زد. هفت تا مبین دارد و هفت گره می خورد و خانم حامله به شکمش می بست تا از سقط پیشگیری کند. نمی دانم مراجعه به ماما و درمانگاه که به تازگی نزدیک حانه ما آمده بود موثر بود تا دعاهای پدر من. لذا برداشت از کار عقلا و بنای عقلا چندان کار ساده ای نیست. چنان که بیان شد آقای هاشمی شاهرودی و نیز حائری شیرازی که قدر متیقن جزو عقلا بودند و سراغ حکیم باشی های گیاهی رفتند و آن اتفاق افتاد که افتاد و جان خودشان را از دست دادند. و کسانی که به بیمارستان رفتند و تحت مداوای پزشکان حاذق قرار گرفتند درمان شدند و به زندگی عادی برگشتند. قدر متیقن زندگی بیشتری داشتند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
افزون بر آن مجلس شورا که در بیشتر کشورها تشکیل شده است یکی از مراکز مهم قانون گذاری است. و قوانین مهم کشور لا اقل توسط این شورا تصویب می شود. و حتی دولت هم بخواهد لایحه را به تصویب برساند باید به این شورا بفرستد. و خود نمایندگان هم بخواهند اقدامی بکنند باید به صورت طرح ارائه کند.
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی وزارت امورخارجه حدود دوازده وزیر یا سرپرست داشته است. طبق بنای عقلا باید این تعداد یا حد اقل وزرا تخصصشان به وزارت امورخارجه بخورد. دیپلمات باشد. یا لااقل حقوق بین الملل باشند. یک چیزی که به روابط بین دول بخورد. تنها وزیری که تخصصش با پستش هم خوانی دارد محمد جواد ظریف است. یقینا کشور را عقلا تدبیر می کنند. چگونه می شود که این عقلا سراغ حتی عالم به علم روابط بین الملل و آشنا به زبان دیپلماسی تا کنون نرفتند؟  
سوال حقیر این است واقعا نمایندگان مجلس اعلم مردم هستند که لوایح و طرحها را تصویب می کنند؟ شورای شهر و شورای ملی و یا همان شورای اسلامی واقعا مظهر اعلمیت مردم است؟ لااقل از نظر فارسی نویسی قوانین که می شود چند لیسانس  ادبیات فارسی را بگذارند تا مصوبات را ویرایش کند. لااقل با ادبیات نوشتاری سازگار داشته باشد. حتی همین کار هم صورت نمی گیرد.
هیات دولت بخشی از وظایف اش تصویب قوانین خاص است. آیا واقعا وزرای ایران اعلم مردم هستند؟
واقعیت امر این است که این بنای عقلا که می فرمایند یک امر کاملا ذهنی است. در بیرون از ذهن چیز دیگری اتفاق می افتد. الان کشور جمهوری اسلامی ایران دچار بحران اقتصادی است. این امر هم بر کسی پوشیده نیست. آیا برای حل بحران واقعا سراغ اعلم علمای علم اقتصاد رفته اند؟ اصلا علمای اقتصاد نقشی در اقتصاد کشور دارند؟ یا اقتصاد دست یقه سفید ها یا همان فعالان سیاسی است؟ من به کشمکشهای سیاسی کاری ندارم. بحث من این است که کجای عالَم، سراغ اعلم علما می روند. در هندوستان هم می دانند که فلان مربی فوتبال بهترین است ولی سعی می کنند از مربیان خودشان استفاده کنند. خیلی از کشورها به هر علتی از مربیهای داخلی استفاده می کنند.  بحث هزینه و فایده است.       
مرحوم هاشمی شاهرودی و یا حائری شیرازی که فوت شدند. برای درمان بیماری سرطانشان چنان که توسط نزدیکان ایشان هم انعکاس پیدا کرد واقعا سراغ اعلم علمای سرطان کشور رفتند؟ طبق اظهاراتی که اطرافیان ایشان بیان کرده اند، این شادروانها سراغ افرادی رفتند که مشتهر به طب سنتی بودند. خود این آقایان خصوصا مرحوم هاشمی شاهرود که خبره علم اصول و متبحر در بحث اجتهاد و تقلید بود؛ به مسائل عادی خود حتی به اندوخته ها توجه نکرد که سرطان یک بیماری است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 20: یعرف اجتهاد المجتهد بالعلم الوجدانی، کما إذا کان المقلد من أهل الخبرة وعلم باجتهاد شخص، وکذا یعرف بشهادة عدلین من أهل الخبرة إذا لم تکن معارضة بشهادة آخرین من أهل الخبرة ینفیان عنه الاجتهاد، وکذا یعرف بالشیاع المفید للعلم وکذا الأعلمیة تعرف بالعلم أو البینة غیر المعارضة، أو الشیاع المفید للعلم.
اجتهاد فرد مجتهد با علم خود شخص به اجتهاد او دانسته می شود. چنان که خود شخص از اهل خبره باشد در این صورت به اجتهاد فرد علم پیدا خواهد کرد. و هم چنین اجتهاد مجتهد با شهادت دو نفر عادل اهل فن شناخته می شود البته در صورتی که دو نفر دیگر شهادت در مقابل آنها ندهند. و نفی اجتهاد نکند. و هم چنین با اشتهار فرد به اجتهاد نیز شناخته خواهد شد. اما اعلمیت فرد با علم و بینه غیر معارض یا اشتهار فرد شناخته می شود.
 دو تا بحث بود یکی اجتهاد و یکی هم اعلمیت. راه شناخت اجتهاد در فرد عبارت است از:
این که خود فرد اهل خبره و فن باشد و بتواند تشخیص بدهد.
این که دو نفر شاهد عادل به اجتهاد فرد شهادت بدهند. البته در صورتی که کسی در مقابل این دو شاهد شهادت خلاف ندهند. یعنی دو نفر بیاید و بگوید که این آقا اجتهاد ندارد. به نظر می رسد چنین شهادتی معنا ندارد. فرد می تواند شهادت بدهد بر این که فلانی این کار را انجام داده است. نمی شود شهادت داد که این فرد انجام نداده است. نمی شود شهادت داد که این آقا قاتل نیست. ولی می شود شهادت داد که این آقا قاتل هست. به بیان دیگر برای عدمیات که شهادت داده نمی شود. الا این که فرد می تواند بگوید من ندیدم. یعنی شاهد بر ندیدن بدهد نه شهادن بر نبودن. شاهد می تواند گواه بر اجتهاد فرد باشد نه گواه بر عدم اجتهاد. الا این که بگوید من نمی شناسم. من نمی دانم. در نتیجه شهادت بر عدم اجتهاد معنا ندارد.
اما نسبت به اعلمیت هم چند راه برای شناخت آن می توان داشت:
این که خود فرد متوجه بشود که مثلا فلانی اعلم فقها است.
این که دو نفر اهل فن شهادت بدهند که فلانی اعلم علما است.
راه سوم هم این که فرد اشتهار به اعلمیت داشته باشد.
با توجه به مبنای مرحوم محقق یزدی بین اجتهاد و اعملیت فرق است. ممکن است فرد شهادت به اجتهاد طرف بدهد ولی اعمیت او را تایید نکند. ولی اگر اعلمیت کسی را تایید کردند یقینا اجتهاد او هم مورد تایید قرار گرفته است.
تحقیق در مطلب: شناخت صرف اجتهاد برای مراجعه به فرد کافی است دیگر وجهی برای اعلمیت وجود ندارد.          
سیره عقلا رجوع به عالم است. نکته ای را راجع به سیره عقلا خدمت شما سروران و عزیزان عرض کنم.
عمده دلیل که می گویند باید سراغ مجتهد رفت و مجتهد را تعیین کرد و از او تقلید کرد سیره عقلا است. سیره عقلا به گونه ای است که در مسائل مهم، سراغ اهل بخیه و اهل حل و عقد می روند. و توصیه هم می کنند نسبت به اموری که نمی دانید سراغ کسانی بروید که می دانند. این همان مراجعه جاهل به عالم است. در همین حد و اندازه.
در مرحله بعد چنان چه مسائل کمی پیچیده تر و مشکل تر است توصیه همان عقلا به این است که سراغ کسی برود که می داند یا لااقل بهتر از دیگران می داند. به هر کس که بداند اکتفا نکند بلکه سراغ کسانی برود که بهتر و بیشتر بداند.
در مرحله بعد که سخن از مسائل اساسی و حیاتی است بحث مرگ و زندگی است سراغ کسانی می روند که بیش از سایرین می دانند. چون بحث مرگ و زندگی است. در این موارد باید سراغ کسی رفت که اشد خبرتا است. بیشتر از سایرین می داند. این در اصطلاح همان اعلم در فقه است. در پزشکی شاید بشود گفت فوق تخصص.
البته می شود گفت تا اندازه ای این اتفاق در جامعه خود ما هم رخ می دهد. مثلا در فوتبال تیم ابومسلم را که می خواهند بالا بیاورند سراغ خداداد عزیزی می روند. و برای تیم ملی سراغ برانکویچ می روند. حتی علی دایی را هم مفید برای تیم ملی نمی دانند چون فکر می کنند که برانکویچ برای تیم ملی بیشتر اثر دارد. چون علم و دانش او بیشتر است. البته به مسائل پشت پرده و زد و بندهای پشت پرده و سیاسی کاری ها نه خبر داریم و نه هم کاری داریم. فقط ظاهر امر را می بینیم و داوری می کنیم.
حالا اجازه بدهید تحلیل کنیم که واقعا سراغ اعلم علما این فن می روند. یادم می آید یک زمانی مرحوم هاشمی رفسنجانی به دنبال طرح توسعه کشور بود. و ایشان هم اقدامات اساسی انجام داد. نکته جالب این بود که در کشور شنیدم پنج یا شش نفر بودند که خدای توسعه بودند. درسش را خوانده بودند. ولی این پنج نفر و یا شش نفر هیچ کدام در طراحی توسعه آقای هاشمی دخیل نبودند. یعنی خدایان توسعه در کشور در طرح توسعه کشور نقشی نداشتند و  خود مرحوم هاشمی یک تنه زیر بار این مسئولیت سنگین رفت.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
مسألة 19: لا یجوز تقلید غیر المجتهد وإن کان من أهل العلم، کما أنه یجب على غیر المجتهد التقلید و إن کان من أهل العلم.
تقلید از غیر مجتهد جایز نیست اگر چه فرد اهل علم باشد. هم چنان که بر غیر مجتهد تقلید واجب است اگر چه آن فرد خود اهل علم باشد.
حوزویان تماما به عنوان اهل علم شناخته می شوند. منظور علم دین است. عالفم به فقه. کسانی که در حوزه های علمیه درس می خوانند بعضی مجتهدند و بعضی هنوز به مرحله اجتهاد نرسیده اند. از کسی که هنوز به مرحله اجتهاد نرسیده است نمی توان تقلید کرد.
به بیان دیگر هر حوزوی لزوما مجتهد نیست. ضمنا تحصیل کرده های غیر حوزوی و فارغ التحصیلان فقه و مبانی حقوق از دانشگاه فردوسی یا تهران و یا آکسفورد هم اهل علم هستند و مجتهد نیستند. مرحوم سید می فرماید غیر مجتهد باید از مجتهد تقلید کند و حق تقلید از هر عمامه به سر و هر حوزوی را ندارد.
در این که از غیر مجتهد نمی توان تقلید کرد تردید نیست. چون ایشان به شریعت دسترسی ندارد. فقط می تواند افراد را به مجتهد ارجاع دهد. یا مسائل را از دیدگاه دیگران بیان کند. اما این که باید از مجتهد تقلید کرد و این واجب است گرچه نظر مرحوم سید همین است ولی مخالفانی هم دارد. چنان که در قبل بیان کردیم. این که نمی توانند تقلید کنند در نتیجه راه حل چیست؟ این آقایان باید بفرمایند باید رفت و مسائل دینی و شرعی را یاد گرفت. و کسی که می تواند به شما مسائل شرعی را یاد بدهد مجتهد است. عمل به دستور شرع مهم است نه انتخاب مرجع تقلید. چنان که قبل هم بیان شد چه بسا شما مجتهدی هم برگزینید و هیچ گاه هم سر و کارتان به او نیفتد.
حمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
مسألة 18): الأحوط عدم تقلید المفضول، حتى فی المسألة التی توافق فتواه فتوى الأفضل.
احوط تقلید نکردن از مفضول است در برابر فاضل، حتی در مواردی که فتوای هر دو یکی باشد.
اگر دو تا مجتهد بودند که یکی از دیگری برتری های دارد. به گفته امروزی ها یکی از دیگری باسوادتر است. سلطه بیشتری بر ابواب فقهی دارد. مقلد اگر بخواهد سراغ کسی برود که کم سوادتر است به نظر صاحب عروه، این اقدام، اقدام مطلوبی نیست. باید حتما مکلف سراغ فتوای فرد افضل برود نه فاضل.
اگر حتی فتوای هر دو هم یکی باشد باز هم نمی توان سراغ فرد مفضول رفت. بلکه باید سراغ فرد فاضل رفت. نسبت به عملی که دیگران هم همان نظر واحدی دارند باید سراغ مجتهد باسوادتر و فاضلتر رفت.
اجازه بدهید تصویری از دیدگاه صاحب عروه در ذهن بسازیم. در شهر مثلا پنج مجتهد است. یقینا بعضی بر بعضی برتری دارند. همه اینها هم می گویند مثلا نماز جمعه در عصر غیبت حرام است. یا همه هم می گویند تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهارم باید سه بار گفته شود. شما در ترک نماز جمعه و یا در تسبیحات باید تاکید کنید که از کدام مجتهد تقلید کرده و این عمل را انجام می دهید. یعنی در هنگام قصد و نیت هم باید نیت نماز ظهر کرد نه مثلاذعصر و عشا و هم باید قصد قربت کرد و هم قصد وجوب کرد و هم قصد تقلید از زید یا بکر یا عمرو.
در جایی که همه مجتهدین نظر واحدی دارند تاکید بر تعیین و تقلید از شخص معین واقعا چیزی شبیه طنز و شوخی است. این همان بخشهایی است که دین را و شریعت را سخیف و سبک نشان می دهد. این همان نکته ای است که عرض کردم بحث از عمل به شرع نیست بلکه تشخص و تعین زید و بکر و عمرو مهم است. دین اسلام بر خلاف مسیحیت و یهودیت حتی گفته نمی شود آیین محمدی. و ال آن که به دو دین دیگر می گویند دین موسی و دین عیسی و دین یعقوب... به آیین پیامبر ختمی مرتبت که می رسد می گویند اسلام. ولی این آقایان دو باره برمی گردانند به حوزه شخص. چرا باید مجتهد را معین کرد؟ برای نخواندن نماز جمعه که پنج نفرشان نظر واحدی دارند چرا باید یک نفر را حتما مشخص کرد؟ این نظر واقعا جای تامل دارد. چه فرقی می کند وقتی که چند مجتهد نظرات واحدی دارند و نظر مجتهد هم حجت است. خصوصا با مبنای خود این آقایان که اختلاف نظر هم ندارند. و فرق نمی کند که سراغ کدام یک بروند. فرقی بین مفضول و فاضل نخواهد بود. حتی اگر اعلم هم باشد فرقی نخواهد کرد. پنج مجتهد می گویند شراب پاک است. اگر شراب روی دست من ریخت باید بگویم به فتوای آیای زید عمل کردم و الا دست من نجس خواهد بود.
نفس این مساله بیانگر این واقعیت است که عمل به دستور شرع مهم نیست بلکه فردی که شرع را بیان می کند مهم است. به بیان دیگر سید معتقد است مجتهد خودش موضوعیت دارد نه طریقیت. خود مجتهد غایت و هدف است. و حال آن که مجتهد ابزار انتقال پیام و شرع است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی