شرح عروه اجتهاد و تقلید 32
دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۳ ق.ظ
زیبا آفرین
مسألة 15: إذا قلد مجتهدا کان یجوز البقاء على تقلید المیت، فمات ذلک المجتهد، لا یجوز البقاء على تقلیده فی هذه المسألة، بل یجب الرجوع إلى الحی الأعلم فی جواز البقاء وعدمه.
اگر از مجتهدی تقلید کرد که اجازه بقای بر میت را می داد و این مجتهد درگذشت. در همین مساله تقلید از میت نمی تواند از او که درگذشته تقلید کند بلکه واجب است به مجتهد زنده ای رجوع کند و اگر چنانچه او اجازه داد می توان بر مجتهد مرده باقی باشد یا نباشد.
به نظر می رسد مبنای یعضی از فقها اهتمام به حکم شرعی نیست بلکه شخص مهم است. نبض دین و شرع در اهتمام به شخص و در خود شخص می زند. یعنی خود مثلا صاحب عروه مهم است یا مثلا آقای خویی مهم است نه نظرات ایشان و حال آن که خود این عزیزان بیان کرده اند که اتخاذ فتوای اینها برای عمل یا التزام عملی به آن است نه این که خودشان مهم باشند.
پس فتوا مهم است نه شخص. فتوا یعنی همان شرع یا همان احکام شرعی. دیگر چه فرقی می کند که فرد زنده باشد یا زنده نباشد. اگر چنان چه مساله جدیدی اتفاق افتاد چاره نیست باید نظر فقیهی که در این باره اظهار نظر کرده است را پرسید. با توجه به آن چه تا کنون بیان شد این مساله نیز روشن است. نه بدوا نیاز به تقلید از اعلم است و نه استمرارا. هر وقت که تصمیم بگیرند می تواند مرجع را تغییر بدهند.
اگر عنایت فرموده باشید مرحوم محقق یزدی قائل به تجزی شده است. یک مساله را از ده ها مساله اجتهادو تقلید و حتی عبادات جدا کرده است. این مساله را باید از اعلم مثلا تقلید کرد. یا از زنده تقلید کرد و... این مساله با سایر مسائل فرق می کند. تدر این مساله نمی شود بر میت باقی بود. و حال آن که عرض شد خود این مساله فتوایی نیست بلکه یا عقلی و یا عقلایی است. در این مساله کسی از کسی تقلید نمی کند.
به نظر می رسد مجتهد در شیعه با نظام سازی در قدرت خلط شده است. وقتی که گفته می شود مجتهد باید اورع باشد بی توجه به دنیا باشد یعنی به دنبال شهرت و مکنت و ایجاد موقعیت نیست. چندان معلوم نیست این دفتر و دستکهای که راه انداخته می شود خیلی با مقوله اجتهاد بسازد یا ربطی داشته باشد یا نه. البته این موقعیت فقط برای بعضی از مجتهدین ایجاد می شود و حال آن که چه فرقی بین فیلسوف و مفسر و فقیه و جامعه شناس و جراح است که دم و دستگاه فقیه بسیار گسترده باید باشد.
باید بین سیستم فقاهتی با علم فقه فرق گذاشت. این سیستم خیلی به فقه ربط پیدا نمی کند. بلکه به موقعیت فقیه بستگی دارد. موقعیتی که ایجاد می شود. البته این مساله در بحث خمس بیشتر باید باز شود. اگر چنان چه فقیه در پی نظام و سیستم اقتدار نباشد بالطبع خود فقه چنین سیستمی را ایجاد نخواهد کرد. به نظر می رسد در بین علوم اسلامی یکی فقه و دیگری هم عرفان یا تصوف مبادرت به سیستم سازی می کند و باید سیستم از خود این علم جدا شود. چگونه است که بعضی از فقها مبادرت به ایجاد سیستم می کند. و شاید هم خود فقیه نباشد بلکه اطرافیان باشند. سیستم تبعاتی دارد. هزینه اش را فقیه می کند ولی تبعات آن باید دید که متوجه چه کس یا کسانی خواهد شد؟
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
مسألة 15: إذا قلد مجتهدا کان یجوز البقاء على تقلید المیت، فمات ذلک المجتهد، لا یجوز البقاء على تقلیده فی هذه المسألة، بل یجب الرجوع إلى الحی الأعلم فی جواز البقاء وعدمه.
اگر از مجتهدی تقلید کرد که اجازه بقای بر میت را می داد و این مجتهد درگذشت. در همین مساله تقلید از میت نمی تواند از او که درگذشته تقلید کند بلکه واجب است به مجتهد زنده ای رجوع کند و اگر چنانچه او اجازه داد می توان بر مجتهد مرده باقی باشد یا نباشد.
به نظر می رسد مبنای یعضی از فقها اهتمام به حکم شرعی نیست بلکه شخص مهم است. نبض دین و شرع در اهتمام به شخص و در خود شخص می زند. یعنی خود مثلا صاحب عروه مهم است یا مثلا آقای خویی مهم است نه نظرات ایشان و حال آن که خود این عزیزان بیان کرده اند که اتخاذ فتوای اینها برای عمل یا التزام عملی به آن است نه این که خودشان مهم باشند.
پس فتوا مهم است نه شخص. فتوا یعنی همان شرع یا همان احکام شرعی. دیگر چه فرقی می کند که فرد زنده باشد یا زنده نباشد. اگر چنان چه مساله جدیدی اتفاق افتاد چاره نیست باید نظر فقیهی که در این باره اظهار نظر کرده است را پرسید. با توجه به آن چه تا کنون بیان شد این مساله نیز روشن است. نه بدوا نیاز به تقلید از اعلم است و نه استمرارا. هر وقت که تصمیم بگیرند می تواند مرجع را تغییر بدهند.
اگر عنایت فرموده باشید مرحوم محقق یزدی قائل به تجزی شده است. یک مساله را از ده ها مساله اجتهادو تقلید و حتی عبادات جدا کرده است. این مساله را باید از اعلم مثلا تقلید کرد. یا از زنده تقلید کرد و... این مساله با سایر مسائل فرق می کند. تدر این مساله نمی شود بر میت باقی بود. و حال آن که عرض شد خود این مساله فتوایی نیست بلکه یا عقلی و یا عقلایی است. در این مساله کسی از کسی تقلید نمی کند.
به نظر می رسد مجتهد در شیعه با نظام سازی در قدرت خلط شده است. وقتی که گفته می شود مجتهد باید اورع باشد بی توجه به دنیا باشد یعنی به دنبال شهرت و مکنت و ایجاد موقعیت نیست. چندان معلوم نیست این دفتر و دستکهای که راه انداخته می شود خیلی با مقوله اجتهاد بسازد یا ربطی داشته باشد یا نه. البته این موقعیت فقط برای بعضی از مجتهدین ایجاد می شود و حال آن که چه فرقی بین فیلسوف و مفسر و فقیه و جامعه شناس و جراح است که دم و دستگاه فقیه بسیار گسترده باید باشد.
باید بین سیستم فقاهتی با علم فقه فرق گذاشت. این سیستم خیلی به فقه ربط پیدا نمی کند. بلکه به موقعیت فقیه بستگی دارد. موقعیتی که ایجاد می شود. البته این مساله در بحث خمس بیشتر باید باز شود. اگر چنان چه فقیه در پی نظام و سیستم اقتدار نباشد بالطبع خود فقه چنین سیستمی را ایجاد نخواهد کرد. به نظر می رسد در بین علوم اسلامی یکی فقه و دیگری هم عرفان یا تصوف مبادرت به سیستم سازی می کند و باید سیستم از خود این علم جدا شود. چگونه است که بعضی از فقها مبادرت به ایجاد سیستم می کند. و شاید هم خود فقیه نباشد بلکه اطرافیان باشند. سیستم تبعاتی دارد. هزینه اش را فقیه می کند ولی تبعات آن باید دید که متوجه چه کس یا کسانی خواهد شد؟
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg