جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۱۴۹ مطلب با موضوع «مباحث فقهی» ثبت شده است

زیبا آفرین
مسألة 28: یجب تعلم مسائل الشک والسهو بالمقدار الذی هو محل الابتلاء غالبا، نعم لو اطمأن من نفسه أنه لا یبتلی بالشک والسهو صح عمله و إن لم یحصل العلم بأحکامهما.
فراگیری مسائل شک و سهو واجب است البته به آن میزان که مبتلا به فرد است. بلی اگر چنان چه مطمئن باشد که دچار سهو و شک نمی شود لازم نیست که آنها را فرا بگیرد.
در عبادات بخشی وجود دارد به عنوان شکیات و سهویات که اگر در خود عمل و یا اجزا و شرایط عمل دچار شک و یا سهو گردید چه حکمی خواهد داشت؟ اینها را باید فرا بگیرد. اینها هم جزو همان احکامی است که باید فرد مکلف یاد بگیرد. یا لااقل اگر وسط نماز شک کرد بداند که تکلیفش چیست؟ کجا می شود نمازش را بشکند؟ کجا نمی شود نمازش را بشکند یعنی شکستن نماز حرام است؟ در چه نمازهایی شک جایز نیست؟ اصلا چه نوع شکهایی داریم؟ یک مرتبه شک در رکعات است و یک مرتبه شک در ارکان نماز است و یکی مرتبه شک در اجزاء نماز است. یک مرتبه شک در شرایط نماز است. طرف نماز خوانده و الان یادش آمده که وضو داشته یا نداشته است؟ این مسائل را در شکیات به طور تفصیل عرض خواهیم کرد ولی فرد باید قبل از اقدام به نماز اینها را بلد باشد. مگر این که بداند که فرد شکاکی نیست. در این صورت وضعش معلوم است. حالا اگر یک وقتی با ده درصد مثلا دچار شک شد خب یک فکری آنجا به حال خودش خواهد کرد. اینها بیشتر توصیه است.
لازم است توجه کافی و وافی داشته باشیم که عبادات تنها انجام تکلیف شرعی ما نیست. مثال بزنم. گاهی ما قرار بود که به منزل کسی برویم و احوالی بپرسیم. می گفتند زنگ بزنیم اگر هستند برویم. این همه راه نرویم و نباشند. می گفتیم خب ما می رویم و زنگ می زنیم اگر نبودند ما وظیفه خودمان را انجام داده ایم. غرض بازدید بوده و یا دیدن بوده و ایشان تشریف نداشتند. در حقیقت دنبال بهانه هم می گشتیم. عنایت بفرمایید عبادت تنها ادای تکلیف و وظیفه نیست بلکه آثاری هم در خود ما دارد و این آثار باید هویدا بشود. نمی شود گفت رفتیم و کسی در خانه نبود. در خانه خدا همیشه باز است نهایت باید این اعمال درست انجام بگیرد. باید تلاش کرد که این دیدارها با خداوند با کمترین شکل و مساله اتفاق بیفتد. عبادت بیانگر رابطه ما با خدا است.
جمشیدی خراسانی

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة: 27 یجب على المکلف العلم بأجزاء العبادات و شرائطها و موانعها و مقدماتها، و لو لم¬یعلمها لکن علم إجمالا أن عمله واجد لجمیع الأجزاء والشرائط وفاقد للموانع صح وإن لم یعلمها تفصیلا.
بر مکلف واجب است علم به اجزاء عبادات و شرایط عبادات و موانع عبادات و مقدمات عبادات. اگر به این امور علم تفصیلی نداشت بلکه علم اجمالی داشت و عملی که انجام داد دارای همه اجزا و شرایط مورد نظر بود و فاقد همه آن موانع بود که نباید باشد، عبادتش صحیح است. اگر چه به آنها علم تفصیلی هم نداشته باشد.
از این مساله مرحوم سید فهمیده می شود که صاحب عروه معتقد است که اجتهاد و تقلید در حوزه عبادات است نه معاملات و قضاوت. چون می فرماید علم به اجزای عبادات داشته باشد. و مساله اش عبادات است نه معاملات و قضا.
مرحوم سید می فرماید مکلف باید در حوزه عبادات عالم به احکام وضعی آنها باشد یعنی به چهار چیز علم داشته باشد:
یکم – مقدمات عبادات مثلا برای نماز باید وضو گرفت. اینها را مقدمات می گویند. آب هم باید پاک باشد. لازم است در حوزه عبادات به مقدمات عبادات علم داشت. یعنی باید دانست. کارهایی که پیش از ورود به عبادات انجام بگیرد. چه نماز و چه روزه و چه حج و چه اعتکاف و... مثلا برای نماز قبله را بداند که کدام طرف است. آیا وقت نماز داخل شده است یا نه؟
دوم- اجزاء عبادات یعنی آن چه که در کنار هم قرار می گیرد و نماز را می سازد جز می گویند. مانند نیت و تکبیرة الاحرام و حمد و سوره و رکوع و سجود و قیام و تشهد و سلام و طمانیه در نماز. باید اجزاء نماز را دانست بعضی اجزای رئیسه هستند یعنی مهمتر هستند و بعضی از اجزا به از نظر اهمیت به دسته اول نمی رسد. اجزای رئیسه را اگر انجام ندهید و لو سهوا، نماز باطل خواهد بود ولی اجزای غیر رئیسه اگر سهوا از یادتان رفت مشکلی ایجاد نمی کند. در حالت انجام عمل شرعی باید تمامی اجزاء را بیاورد. نماز گذار باید اینها را بداند.
سوم- شرائط عبادات مثلا لباس نماز گزار باید پاک باشد و یا داخل وقت باشد و یا طهارت نماز گزار و... شرایط یعنی چیزهیی که بیرون از اجزا ولی همراه با اجزا است.
چهارم- موانع یعنی چیزهایی که از انجام عمل واجب پیشگیری کند. مثلا لباسش نجس نباشد. مکان نمازگزار غصبی باشد.
مکلف قبل از اقدام به عمل شرعی خود باید این مسائل را فرا بگیرد. در گذشته رسم بوده است که بعضی از مغازه داران قبل از اقدام به شروع کاسبی اجمالا فقه تجارت را پیش اهل علم درس می گرفتند. ددختر خانمها و یا آقا پسرها قبل از رسیدن به سن بلوغ مسائل شرعی خودشان را یواش یولش یاد می گرفتند. چنان که مرحوم عسکر اولادی که تاجر هم بود خود مکاسب را درس می داد. یا بعضی از اساتید حوزه پیش از ورود به ماه مبارک رمضان طی جلساتی مسائل ماه مبارک رمضان را برای افراد بازگو می کردند. مرحوم سید می فرماید اگر چنان چه فرد همه اعمال و اجزا و شرائط عبادی را به جا بیآورد ولی بدان علم تفصیلی نداشت مشکلی ایجاد نمی کند.
البته بیان کردیم که نفس عمل مکلف باید انطباق با شرع داشته باشد و این مهم است.
هر یک از اعمال عبادی به منزله یک بسته است. یا بفرمایید یک مجموعه یا دستگاه است. نماز، روزه، حج، اعتکاف، و... این دستگاه هر کدام دستور العمل دارد. به تعبیر بهتر یک بروشور دارد باید این بروشور را بلد بود. باید این بروشور را دانست. اگر خودتان می دانید که چه بهتر اگر نمی دانید باید سراغ کسی بروید که می داند. ممکن است مکلف بداند که اجمالا هر نمازی بروشور و دستور العملی داشته باشد ولی از ریز آن خبر نداشته باشد. خب باید برود و ریز دستور العمل را یاد بگیرد و بخواند. مهم نیست از کجا و از کی می گیرد. فقط باید به آن اعتماد داشته باشد که دستور العمل تقلبی نباشد یا جعلی نباشد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 26): إذا قلد من یحرم البقاء على تقلید المیت فمات، و قلد من یجوز البقاء، له أن یبقى على تقلید الأول فی جمیع المسائل إلا مسألة حرمة البقاء.
هر گاه از مجتهدی تقلید کرد که بقا بر میت را حرام می داند و وی فوت کرد بعد از فوت او سراغ مجتهدی رفت که بقا بر میت را جایز می داند؛ بر اساس فتوای مجتهد دوم می تواند بر همه فتاوای مجتهد اول باقی بماند الا همان مساله بقای بر میت.
مرحوم سید می خواهد بفرماید اصل، تقلید از مجتهد زنده است. اگر مجتهد فعلی شما اجازه داد؛ می شود از مجتهد مرده تقلید کرد و الا جایز نیست. و آن هم فقط تقلید از یک مساله و آن هم مساله وجوب تقلید از مجتهد زنده است.
لازم است مجدد توضیح داده شود که
یکم- ما مکلف هستیم.
دوم- مکلف باید به دستورات شرع عمل کند.
سوم- دستورات شرع توسط پیامبر بیان شده است.
چهارم- دستورات شرع توسط ائمه توضیح داده شده است.
طبق بنداول همه مسلمانان مکلف به عمل و الزام عملی به دستورات شرع هستند. این دستورات ممکن است توسط پیامبر بیان بشود یا حضرت امیر. زنده بودن و یا فوت ایشان دخیل در مساله نیست. چون اگر قید حیات بوده باشد تا زمان حضور نبی اکرم(ع) نوبت به حضرت امیر(ع) نمی رسد وتا امامت حسن بن علی علیهما السلام است نوبت به امام حسین یا امام سجاد علیهما السلام نمی رسد. عنایت بفرمایید که اینها تبیین کننده شریعت محمدی هستند. اهل سنت سراغ صحابه و تابعین می روند و شیعه سراغ ائمه(ع) و از نظر شیعه ائمه(ع) حجت خداوند می باشند.
آیات الاحکام تماما متشابه است. تشابه این آیات را ائمه(ع) تبیین می کنند. کیفیت نماز و کیفیت روزه و کیفیت حج را بیان می کنند. و ما باید به آن چه که ایشان بیان می فرمایند دسترسی داشته باشیم.
افرادی این توانایی را دارند تا بروند و فرا بگیرند و از سرچشمه، بهره ببرند. به اینها مجتهد می گوییم. و بعضی هم این توانایی را ندارند که از سرچشمه بهره ببرند. لذا باید از کسانی که به سرچشمه راه برده اند استفاده کنند.
شریعت یعنی همه آن چه که چهارده معصوم(ع) در حوزه احکام شرع بیان فرموده اند و الا در رابطه با عقاید که این مسائل عقلی است. و اگر هم ائمه بیان فرموده باشد ارشاد به حکم عقل است. نفس پرستش خداوند عقلی است ولی این که چگونه خداوند را بپرستیم شرعی است. ضمنا عرض کردیم که اصل روزه و اصل نماز جزو امور ضروری است. در وجوب نماز و روزه از کسب تقلید نمی کنیم. بلکه در چگونگی اقامه نماز باید تقلید کنیم. این که خدا وجود دارد و ما باید مومن به خدا باشیم اینها عقلی است. این که خدا را چگونه بپرستیم. این را باید برای ما توضیح بدهند. البته توضیح بیشتری ضمن مسائل آینده عرض خواهیم کرد.
مرحوم سید تمام مسائل شرعی را دو قسم کرده است:
همه مسائل شرعی که مثلا در توضیح المسائل و یا استفتائات بیان شده است غیر از مساله تقلید از مجتهد.
مساله خاص تقلید از مجتهد.
یعنی اگر برفرض چهار هزار مساله داریم. چهار صد و نود و نه مساله یک طرف و یک مساله هم طرف دیگر. در همین یک مساله وضعیت تقلید روشن می شود. مجتهد می گوید باید از مجتهد زنده تقلید کرد در نتیجه نمی شود از مجتهد مرده تقلید کرد. یا مجتهد می گوید می شود از مجتهد مرده هم تقلید کرد. که با اجازه این مجتهد فرد سراغ مجتهد مرده خودش می تواند برود.
ما عرض کردیم که این یک مساله تقلیدی نیست بلکه عقلی یا عقلایی است. چیزی شبیه مسائل اعتقادی است. در این مساله نمی شود تقلید کرد. بلکه تحقیقی است. و نیز عرض کردیم که فرقی بین مجتهد زنده و مرده نیست. چون ملاک دسترسی ما به دستور العملهای شرعی است. ما باید بتوانیم به بروشورها دسترسی پیدا کنیم. فرقی نمی کند که این بروشورها و یا دستور العمل ها را مجتهد زنده نوشته باشد و یا مجتهد مرده. مهم عمل ما به آنها است. ملاک تقلید هم عمل به همین دستور العملها است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 25: إذا قلد من لم یکن جامعا، ومضى علیه برهة من الزمان کان کمن لم یقلد أصلا، فحاله حال الجاهل القاصر أو المقصر.
هر گاه مکلفی از مجتهدی که جامع نبود تقلید کرد و بعد از مدتی متوجه آن شد؛ مانند کسی است که هرگز تقلید نکرده است. حکم جاهل قاصر و مقصر را خواهد داشت.
اگر چنان چه از مجتهدی تقلید کرد و بعد از مدتی متوجه شد که این مجتهد مجتهد مطلق نبوده، بلکه مجتهد متجزی است. مرحوم سید معتقد است در این صورت هم چون کسی است که اصلا تقلید نکرده است. باید سراغ مجتهد جدید برود و اعمال گذشته اش را یکی یکی با مجتهد جدید مقایسه کند. اگر منطبق با نظرات او بود که هیچ و الا باید اعاده کند.
پیش از این نظر خود را به تفصیل عرض کردیم که مجتهد مجتهد است تجزی و اعلمیت هیچ کدام در اجتهاد معنا ندارد. لذا ثمره ای هم بر این مسائل بار نخواهد شد. ممکن است با شرط عدالت نشود از مجتهدی تقلید کرد ولی اطلاق چنان که بیان شد جزو شرایط نمی تواند باشد. چون عرض شد که متجزی و اعلمیت با مفهومی که از احتهاد عرض کردیم سازگار نخواهد بود. حالا ممکن است یکی صلات را چند بار درس داده است تسلط بیشتری دارد و دیگری مثلا خمس را چند بار درس داده است. تسلط غیر از اجتهاد و قدرت استنباط است. قدرت استنباط محقق شده است.
فرد مکلف هم که اعمالش را انجام داده است و فهمید که مجتهد مطلق نبوده است مشکلی پیش نخواهد آمد. حتی اگر بفهمد که مجتهد هم نبوده است باز هم مشکلی پیش نخواهد آمد. چون قصد قربت از او صادر شده است. و اعمالش را کمال و تمام انجام داده است و عرض شد که وجهی برای اعاده اعمال وجود ندارد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
سألة 24: إذا عرض للمجتهد ما یوجب فقده للشرائط یجب على المقلد العدول إلى غیره.
اگر بر مجتهد عارضه ای ایجاد شد که شرایط تقلید از او از بین رفت؛ مقلد واجب است که از او به دیگری عدول کند.
برای اجتهاد و تقلید از مجتهد شرایطی بیان شد. سید تصریح می کند که اگر هر یک از شرایط از بین رفت در نتیجه، تقلید از وی جایز نیست. مثلا ثابت شد که حرام زاده است یا ثابت شد که از عدالت خارج شده است یا فوت کرد و یا زوال عقل پیدا کرد و ... با هر یک از اینها تقلید از او جایز نیست.
به نظر می رسد باید بین شرایط فرق گذاشت. زنده بودن یا اعلمیت چندان نقش و تاثیری ندارد. از آن میان ایمان مهم است. اگر چنان چه مجتهدی ایمان خودش را از دست بدهد یقینا نمی توان از او تقلید کرد. و عدالت نیز این گونه است.
البته مهم این است که این مقوله ها را چه کسی می تواند اثبات کند. چگونه می شود احراز کرد که از عدالت خارج شده است. مثلا نسبت به سید کمال حیدری، آقای محسن اراکی رسما بیانیه داد و ایشان را بدعت گزار و دروغگو و فاسق و شیاد و دجال نامید.
خب سید کمال حیدری چه وضعی باید پیدا کند؟ باید مقلدین سید کمال حیدری از ایشان دست بردارند و سراغ مجتهد دیگری بروند؟ وضعیت خود محسن اراکی چه خواهد شد؟
به نظر می رسد به جهت اتهامی که به یک مجتهد زده است خود فرد عدالتش مورد سوال قرار می گیرد. چرا چنین موضعگیری علیه مجتهد آن هم از طرف مجتهدی صورت گرفته است؟  واقعا انگیزه همان دفاع از دین بوده است؟ چرا باید فکر کرد که من بهتر می فهمم و من بهتر می توانم از دین دفاع کنم و فلانی علیه دین اقدام می کند؟ چگونه می شود فهمید که سید کمال حیدری علیه دین اقدام می کند.  
و نیز بیانیه رسمی آقای محمد یزدی علیه سید کمال حیدری که هم اجتهاد ایشان را مورد مناقشه قرار می دهد و هم عدالت ایشان را و نیز تا اندازه ایمان ایشان را خدشه دار تلقی کرده و او را منحرف و گمراه دانسته است. البته همین رفتار را آقای محمد یزدی نسبت به آقای حسینعلی منتظری و شیخ یوسف صانعی و سید محمد کاظم شریعتمداری داشت.
بنده در مقام دفاع از کسی نیستم. ولی از آن طرف کوبیدن مجتهدی را هم درست نمی دانم. به نظر من اورعیت ملاک مهم و اساسی است. و حب الدنیا راس کل خطیئه که اهل علم نیز از این آفت مصون نیستند. حسادت در عرصه های علمی آفتی است که هم چون آتش به دامن هر کس که بیفتد همه چیز را خواهد سوزاند.
چون این اقدامات از جانب ارگانهای دولتی و سیاسی انجام گرفت قطعا و یقینا آن چه از ناحیه این ارگانهای دولتی و حکومتی به فرد داده شود با سلب آنها از ناحیه قدرت و حکومت یقینا از بین خواهد رفت. اما با عنایت به این که اجتهاد یک ملکه است و این ملکه در فرد ایجاد می شود و مورد رجوع مردم قرار می گیرد و کسی فرد را به این منصب نصب نمی کند لذا عزل آن هم ممکن نیست.
با توجه به توضیحاتی که داده شد که مقام اجتهاد فاقد سیستم و نظام است و نباید مجتهد را با رئیس حوزه و یا با حاکم شرع و یا با امام جمعه اشتباه گرفت. چون مجتهد، فاقد سیستم است لذا سیستمی هم نمی تواند او را تایید یا تکذیب کند که با تایید او چنین موقعیتی ایجاد بشود. دقت شود ممکن است قدرتها از فرد بهره گیری کند. بهره گیری قدرت و سیاست از مجتهد فرق می کند با این که خود فرد متمایل به قدرت باشد. لذا همه مجتهدان مجذوب قدرت و در حوزه قدرت، نسبت به مقوله عدالت حداقل باید احتیاط صورت بگیرد. آنها جزو اهل علم خواهند بود. خداوند منان نفس ما را از حسد و حقد و کینه بر حذر بدارد. استاد ما مرحوم آیت الله آسید عزالدین زنجانی ی فرمود: بعضی از جاها واقعا باید از خدا کمک خواست و خدا باید کمک بکند. ایاک نعبد و ایاک نستعین.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
هوای نفس یعنی به جای آن که چشمش به گنبد و بارگاه نجف اشرف و کربلای معلا و حرم امام رضا باشد تمام نگاهش به مرکز قدرت و سیاست است.
4- مطیع دستورات حضرت حق باشد. از کس دیگری دستور نمی گیرد. سفارت آمریکا و انگلیس به او خط نمی دهند.
به بیان دیگر بنده موحد واقعی باشد. بر مردم است که از چنین فردی پیرو کنند. خودشان را به شکل و شمایل او در بیاورند. او را الگو و مدل اعمال خودشان قرار بدهند.
جالب است که در ذیل روایت می فرماید کمی از فقهای شیعه این ویژگی ها را دارند. بیشتر فاقد این ویژگی ها هستند. همین اتفاقهایی که الان افتاده است خود گواه بر درستی همین مساله است. دعوا بر سر چی؟ هیچی؟  
مصداق بارز عدالت
صادق باشد. بارزترین صفتی که مردم با آن سر و کار دارند و مردم می¬بینند. مردم خیلی قرآن یا روایات را نمی فهمند. مردم خیلی دسترسی به ائمه ندارند. ائمه را فقط در همان حد و اندازه می شناسند که در کتابهای درسی خوانده اند و یا در روضه ها شنیده اند. اسلام و قرآن را در عمل و رفتار شما فقها می بینند. شما تجسم عینی قرآن و اسلام هستید.
امین باشد؛ مردم جزیرة العرب پیامبر را پیش از اسلام به عنوان امین می دانستند و می شناختند. امین مردم بود. مردم این رامی دیدند. لذا به او اعتماد کردند. از یک طرف راستگو بود و دروغ نمی گفت  از طرف دیگر امین بود و خیانت نمی کرد.
طماع نباشد و از همه مهمتر این که فقیه و مجتهد نباید اهل طمع باشد. در دایره المعارف تشیع چنین آمده است: «دانشمندانِ علمِ اخلاق، طمع را از رذایل اخلاقی فرض کرده اند که تثبیت آن در نفس و خُلق انسان به بیماری مهلکی تبدیل خواهد شد که دنیای انسان را در مقابل آخرت فراخ تر می کند و ارزش معنوی آخرت را از میان می بَرَد، طمع در اخلاق، موجبِ رذایل سهمگین دیگری برای انسان نیز می گردد. رذایلی که طمع، موجب ظهور  آنها می باشد عبارتند از: 1- حرص، 2- حسد، 3- کبر»
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز
در سخن گفتن بیاید چون پیاز(مولوی)
می شود به راحتی فهمید که کدام مجتهد از دهانش بوی پیاز بلند است.
هر که را باشد طمع، الکن شود
با طمع کی چشم و دل روشن شود؟(مولوی)
در روایت امام حسن عسکری تصریح فرموده بود که هم چون فقهای یهود نباشند.
وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‌ حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکوا یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یعْمَلُونَ
علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه می گوید: آیه مورد بحث از حرص شدید آنها به مادیات چنین سخن مى‌گوید: "تو آنها را حریص¬ترین مردم بر زندگى مى‌بینى" حتى حریص¬تر از مشرکان در اندوختن مال و ثروت، حریص در قبضه کردن دنیا، حریص در انحصار طلبى، آنها حتى از مشرکان که طبعا مى‌بایست در جمع‌آورى اموال از همه حریصتر باشند و از هر راه بدست آورند باکى نداشته باشند حریصترند. آنچنان علاقه به دنیا دارند که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند. براى جمع ثروت بیشتر یا به خاطر ترس از مجازات! آرى هر یک تمناى عمر هزار ساله دارد" ولى این عمر طولانى او را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و اگر گمان کنند که خداوند از اعمالشان آگاه نیست، اشتباه مى‌کنند خداوند نسبت به اعمال آنها بصیر و بینا است.
أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِع.
بیشتر قربانگاه عقلها در پرتو طمعها است. (نهج البلاغه صبحی صالح ص 507 ، ح 219. غررالحکم و دررالکلم ح 6750)
الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ؛
طمع ورزى ، بردگیِ همیشگى است. (نهج البلاغه صبحی صالح ص 501 ، ح 180)
امام سجاد(ع) الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاس‏.
تمامیِ خیر و خوبی در بریدن طمع و چشم نداشتن به آنچه که در دستان مردم جمع شده، است( کافی ط-الاسلامیه ج 2 ، ص 148 ، ح 3)

در اجتهاد باید بین مرجعیت و موقعیت علمی فرق گذاشت. درس خارج تلاشی است برای این که فرد ثابت بکند که توانایی استنباط مسائل دینی و شرعی را دارد. خودش نوعی وزن کشی است. فرد می تواند در همین هم قصد و نیتش را صرفا بیان نظرات خودش بداند نه از باب وزن کشی و به رخ دیگران کشیدن و اثبات توانمندی های خودش. می گویند آ شیخ علی آقا فلسفی جزو اولین کسانی بود که از آقای خویی حکم اجتهاد گرفت و کسی هم آن را ندید.
جمشیدی خراسانی

https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
عدالت مورد نظر در فقه یا در مساله اجتهاد ملکه نفسانی است که موجب می‌شود شخص ملازم تقوا و مروت باشد (حلی، 1375، ج8، ص499؛ محقق کرکی، 1415، ج2، ص372؛ عاملی، 1382، ج1، ص159 ؛ طباطبایی یزدی، 1424، ج1، ص27؛ سید محسن حکیم، 1404، ج1، ص53؛ امام خمینی، 1379، ج1، ص10؛ شیخ مرتضی انصاری، 1374، ج3، ص166). محقق اردبیلی گفته است: این قول مشهور میان علمای عامه و خاصه در اصول و فروع است (محقق اردبیلی، 1418، ج2، ص351). (مفهوم شناسی واژه عدالت در فقه امامیه، زین العابدین نجفی،دو فصلنامه علمی انسان پژوهی دینی، دوره 9 شماره 28)
 دسوقی می گوید ملکه، صفت وجودی است که در نفس انسان رسوخ  کرده و دارای دوام و بقا باشد؛ اما اگر صفت وجودی راسخ در نفس نباشد، همانند شادی، لذت و درد، ملکه نبوده، بلکه حال نامیده می‌شود (همان)  این که می گویند رسوخ کند گویا از جایی باید رسوخ کند و حال آن که جایی نیست تا از آن جا جا رسوخ کند. بلکه به معنای ایجاد است. ملکه ای که در نفس ایجاد می شود. ملکه در نفس ایجاد می شود. این ملکه هم می تواند دوام داشته باشد و هم لحظه ای باشد که بیاید و برود. حال همان چیزی است که اتفاق می افتد. در یک لحظه. مثلا حال دارید که نماز بخوانید. حال دارید که فیلم سینمایی ببینید. حال دارید که یک رمان بخوانید. حال پیدا می کنید که چند بیت شعر بخوانید. یا گفته می شود فلان کار را انجام بدهید می گویید فعلا حالش نیست. حالش را ندارم. منظور همین ملکه است. الا این که این حال برای لحظاتی اتفاق می افتد. ملکه ای در انسان ایجاد می شود که انسان واجبات را انجام می دهد و ترک نمی کند و محرمات را ترک می کند و انجام نمی دهد. حتی اهتمام بیشتر به انجام مستحبات دارد. و اهتمام بیشتری دارد که مکروهات را انجام ندهد. همه اینها ناشی از همان ملکه است. به دنبال این نیست که برای خود شهرتی دست و پا کند. به دنبال این نیست تا به قدرت نزدیک بشود. حتی به دنبال موقعیت هم نیست. می گویند دو تا رفیق بودند که با هم تعهد کردند که هرکس در رابطه با مرجعیت از آنها سوال کرد او را به دیگری ارجاع بدهند. وقتی سراغ الف می رفتید که آقا من از چه کسی تقلید بکنم ایشان می فرمود: هرچه آقای ب بفرمایید. از آقای ب که سوال می کردند می گفت: همان کس را که آقای الف معرفی کرده است. وی نمی گفت بروید و از الف بپرسید. بلکه می گفت همان کس را که الف معرفی کرده است. و این گونه شد که خودش را جا انداخت و موقعیت را برای خودش ایجاد کرد. یقینا این رفتار با عدالت نمی سازد. این قدرت خواهی است. جاه طلبی است.
عدالت در اجتهاد بیشتر یک مقوله درونی است. خود فرد باید بداند که این ویژگی ها را دارد یا نه. هر نوع گرایش به قدرت و مکنت و ثروت و شهرت و... نوعی بی عدالتی است و خلاف اجتهاد است چون می تواند اینها در اظهار نظرش اثر گذار باشد. مرحوم سید هم تایید می کند که عدالت ملکه است پس به همان عدل شخصی و فردی توجه دارد. اینها به منزله همان چاهی است که سید بن طاووس می فرمود که من پیشتر پر کرده ام.   
روایت امام حسن عسکری(ع)
الإمامُ العسکریُّ علیه السلام ـ بَعدَ تَقبِیحِ تَقلِیدِ عَوامِ الیَهودِ لِعُلَماءِ الفَسَقَةِ ـ : فَمَن قَلَّدَ مِن عَوامِّنا مِثلَ هؤلاءِ الفُقَهاءِ فَهُم مِثلُ الیَهودِ الذینَ ذَمَّهُمُ اللّه ُ بالتَّقلیدِ لِفَسَقَةِ فُقَهائهِم . فَأمّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ ، وذلکَ لا یکونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّیعَةِ لا جَمیعَهُم .
دنباله رو علمای فاسق هم چون یهودی ها نباشید بلکه دنبال فقیهی بروید که:
1- خود نگهدار باشد؛ نشود او را خرید. فتاوای او بر اساس تمایلات و خواسته های صاحبان قدرت و مکنت و ثروت و شهرت نباشد.
2- حافظ دین شما باشد. در برابر هجمه هایی که به دین می شود تمام قد به پا خیزد و دفاع کند.
2- مخالف هوای نفس خودش باشد. هوای نفس  فقیه با غیر فقیه خیلی فرق می کند. یقینا فقیه تمایلی به حضور در قمارخانه های معروف و مشهور را ندارد. یقینا فقیه به دنبال مشروبات الکلی که نیست. یقینا فقیه به دنبال رشوه و اختلاس اموال مردم نیست. قصد سرکت در رقص های بالمالسکه همه ندارد و نمی تواند داشته باشد بلکه وی به دنبال جاه و مقام و موقعیت است. از این که دیگران دستهایش را ببوسند خوشش می آید لذت می برد. از این دیگران جلو پایش بایستند و یا بلند بشوند خوشش می آید. می بیند که ستمی بر دیگران روا می دارند و از دستش بر می آید و سکوت می کند.
هوای نفس یعنی صدای گرسنه¬ای را می شنود و لب فرو می بندد ولی موی زنی را می بیند و فریادش گوش فلک را کر می کند.
هوای نفس فقیه آن است که غذایش نه از جانب خدا که از جانب حکومت و قدرت می آید.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 23: العدالة عبارة عن ملکة إتیان الواجبات وترک المحرمات، وتعرف بحسن الظاهر الکاشف عنها علما أو ظنا وتثبت بشهادة العدلین، وبالشیاع المفید للعلم.
عدالت عبارت است از ملکه ای که فرد را وا می دارد تا واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند. عدالت در فرد با حسن شهرت او در بین مردم شناخته می شود. و یا مردم این احتمال را می دهند که او عادل است. و یا عدالت در فرد به شهادت دو نفر ثابت می شود و یا این که فرد به عدالت شهرت داشته باشد وما بدان وقوف پیدا کنیم.
در این مساله مرحوم سید هم عدالت را تقریبا تعریف می کند و هم نحوه شناخت آن را بیان می کند و هم چگونگی کشف را آن در دیگری.    
شاید حدود چهل و چهار یا پنج کلمه باشد که کاملا مبهم است. خیلی تلاش شده است تا معنای روشنی از آن ارائه شود ولی هنوز ارائه نشده است. واژه های هم چون دین، عشق، آزادی، و... از آن جمله همین عدل است که به عنوان یک ملاک و شاخص برای مجتهد بیان شده است. عنایت بفرمایید در شهادت عدالت شرط است. در امام جماعت هم عدالت شرط است. در اجتهاد هم عدالت شرط است. عدالت یک شیء خارجی نیست تا بشود آن را روی میز گذاشت و در باره آن توضیح داد. عدالت یک مفهوم است. مفهومی که شما آن را می سازید. لذا عدالت در حوزه های مختلف فرق خواهد کرد. در شهادت وقتی که می گویند عادل است یعنی دروغ نمی گوید. دو طرف با هم دعوا کرده اند. چهار نفر می خواهند بیایند و شهادت بدهند. یقینا شاهدان دعوا آیت اله و مجتهد که نیستند. همان افراد در و همسایه اند. کسی از آنها نمی پرسد که گناه کبیره و یا صغیره انجام می دهند یا نه. صرفا در پی آن هستند که طرف صادق باشد. همین ادعایی که می کند قابل اعتماد باشد. ولی این مفهوم از عدالت برای اجتهاد کافی نیست بلکه باید در اخلاق فرد قابل اعتماد باشد. هوای نفس و دنیا طلبی و... را باید ذیل همین عدالت معنا بخشید.
در این که باید مجتهد عادل باشد ربطی به عدالت اجتماعی ندارد؛ بلکه منظور عدالت اخلاقی است. چنان که مرحوم سید هم از آن به عنوان ملکه یاد می کند. بعضا در فلسفه اخلاق خواسته اند عدالت را تعریف کنند ولی منظور آنها از عدالت همان عدالت اجتماعی است نه عدالت فرد و عدالت مورد نظر ما. البته ارسطو در تعریف عدالت گفته است: "عدالت امری است که انسان عادل فکر می کند". مشکل در همین است که عادل کیست که به عدالت فکر می کند. بحث عدالت بیشتر در علم کلام سابقه دارد که البته با ایجاد جریان روشنفکری بعد از سید جمال الدین اسد آبادی عدالت در اجتماع هم مطرح شد. ولی منظور از عدالت در فقه همان عدالت در علم کلام است. باید توجه داشت که فقیه می خواهد انتقال دهنده دین و اسلام از نبی اکرم(ص) یعنی کتاب و سنت باشد. این را باید سالم و کامل انتقال بدهد. برای این که سالم و کامل انتقال بدهد خودش باید مورد پذیرش باشد. چون تنها راه این که آن چه می گوید همان باشد که پیامبر و خدا فرموده است. باید مردم به وی اعتماد کنند. لذا اعمال او خیلی مهم است و مورد توجه مردم است. فرد عادل کسی است که مراقب رفتار و اعمال خودش می باشد و قبل از هر اقدامی آن چه را که برای دیگران می گوید خودش باید به آنها باور داشته باشد. نمی شود چیزی را به مردم بگوید که خودش باور ندارد. خودش اگر باور داشته باشد که تقلید از میت جایز نیست ولی دفتر ایشان در توضیح المسائل بنویسند که بقا بر میت جایز است. این به نظر می رسد خلاف عدل است. چون انگیزه های غیر الهی دخیل در این فتوا و تصمیگیری ها است. همانی را که باور دارد و در استدلال به آن رسیده است همان را بیان می کند.
به نظر می رسد اجتهاد و یا مجتهد را دقیقا در برابر سیاستمدار قرار بدهید. سیاستمدار منافع خودش و یا منافع مردم را لحاظ می کند ولی مجتهد اصلا تلقی از منفعت ندارد. البته منفعت غیر از مصلحت است. گاه لازم است مجتهد مصالح عامه را رعایت کند. البته در حوزه عبادات فقط آن چه را که لازم است و جزو شریعت است بیان می کند. لذا مجتهد غیر از متکلم است. مجتهد غیر از خطیب است. مجتهد کسی است که در بیان احکام و شریعت هیچ اجر و پاداشی نمی طلبد بلکه اجر و پاداش خودش را از خداوند می طلبد. ویژگی هایی هم چون: رویکرد دنیوی نداشته باشد یعنی دنیا طلب نباشد. برای تحصیل و کسب پول و مال و منال دنیوی خودش را به آب و آتش نزند. اینها مصداق بارز همان عدالت است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
6- آزاد بودن، یعنی برده نباشد. البته باید این مساله را کنار گذاشت چون دیگر سخن از بردگی و بندگی نیست. تعجب می کنم. همان زمان هم که بحثاجتهاد و تقلید مطرح می شد نیز بحث بردگی نبوده است. از سر عادت آن را مطرح کرده اند یا شاید احتمال می داده اند که دو باره باب بشود.
به نظر می رسد حریت را نه به معنای بردگی بلکه به معنای آزادگی بگیریم. یعنی مجتهد کسی نباشد که به گروهای سیاسی و قدرت و حکومت تعهد داشته و قرار داد بسته باشد. به تعبیر شهید مطهری از طرف پرسیدند که کجا نماز می خوانی؟ گفت: پشت سر کسی که به من شهریه می دهد. یا برای چه کسی تبلیغ و ترویج می کنی؟ می گوید: کسی که شهریه من را می دهد و زندگی من را تامین می کند. این خلاف آزادگی است. اگر فرد معتقد باشد که خداوند روزی رسان است خیلی از این امور حل و فصل می شود. این ناشی از ضعف توحید عملی است. فقهای که کارمند رسمی مجموعه های قدرت و سیاست هستند طبق مبانی حکومت نظر و رای می دهند. چنان که بسیاری از کسانی که داخل در سیستم هستند معتقد به بی اشکال بودن جرایم تامین اجتماعی و دارایی و بانکها می باشند. و حال آن که فقهای آزاد و مستقل از سیستم کاری به این حرفها ندارند.و معتقد به حرمت جرایم و حتی ربا بودن وامهای دریافتی از بانکها هستند.     
7- مجتهد مطلق باشد پس تقلید از مجتهد متجزی جایز نیست.
این را بالاتر توضیح دادیم که اجتهاد بودن و نبودن است. اگر اجتهاد ایجاد شد دیگر تجری و غیر تجزی معنا نمی دهد. مجتهد مجتهد است. و غیر مجتهد هم غیر مجتهد است. الا این که مجتهد ممکن ست مهارتش در عبادات بیشتر باشد تا معاملات. با تحقق اجتهاد هم تجزی و هم اعلمیت از بین می رود. البته توضیح دادیم که اجتهاد در عبادات معنا و مفهوم دارد و در معاملات و قضا باید از اصطلاح دیگری استفاده کرد و بحث اجتهاد و تقلید در بحث عبادات است. چون معاملات و قضا تابع عرف و بنای عقلا است. در عبادات مکلف تابع شرع باید باشد.    
8- زنده بودن، تقلید از مجتهد مرده ابتداء جایز نیست ولی بقا بر مجتهد مرده جایز است.
چنان که گذشت. به تفصیل در این باره سخن گفتیم که فرق نخواهد کرد مجتهد مجتهد است چه زنده اش و چه مرده اش. همه فرمایش یک مجتهد همان شریعت است و به هر کس که بخواهند می توانند تمسک کنند.  
9- اعلم باشد بنا بر احیاط تقلید مفضول در صورت امکان تقلید از افضل جایز نیست.
این را توضیح دادیم و اعلم بودن را کلا نپذیرفتیم و عرض شد که در اجتهاد معنا ندارد ولی در حوزه علوم، اعلم بودن معنا دارد لذا می تواند در معاملات و قضا سراغ افراد باسوادتر رفت.
10- حرام زاده نباشد. یعنی فرزندی که از رابطه نامشروع زناشویی زاده شده باشد. یا پدرش معلوم نباشد که کیست.
وجهی برای این شرط وجود ندارد. انسان انسان است. حرام بودن یا حلال بودن فرد در انعقاد نطفه اش دلیل نمی شود که حقی از او سلب بشود. او نیز هم چون دیگران می تواند مجتهد بشود و باید سایر شرایط را هم داشته باشد.
بعضی گفته اند مجتهد شان و منزلتی دارد که با حرام زادگی نمی سازد. وهن دین خواهد بود.
به نظر نمی رسد که چنین باشد. این همه جنگ و دعوا بین مجتهدین که این او را انگلیسی و دیگری او را آمریکایی و یکی هم دیگری را روسی می خواند که جایی برای چنین وهنی نخواهد بود. در بیانیه هایی که بعضا صادر کرده اند خائن به دین و مزدور اجانب و... به نظر اینها بیشتر وهن دین است تا مجتهد حرامزاده. لذا چه اشکالی دارد که حتی حرام زاده بتواند از خودش شان و منزلتی ایجاد کند که به مقام اجتهاد ارزش افزوده ببخشد. البته این در صورتی است که مشتهر باشد و اگر کسی از آن خبر نداشت که مشکلی ایجاد نمی کند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 22: یشترط فی المجتهد أمور: البلوغ، والعقل، والإیمان، والعدالة، والرجولیة، والحریة على قول، وکونه مجتهدا مطلقا، فلا یجوز تقلید المتجزی، والحیاة، فلا یجوز تقلید المیت ابتداء، نعم یجوز البقاء کما مر. وأن یکون أعلم، فلا یجوز على الأحوط تقلید المفضول مع التمکن من الأفضل، وأن لا یکون متولدا من الزنا، وأن لا یکون مقبلا على الدنیا وطالبا لها، مکبا علیها، مجدا فی تحصیلها ففی الخبر : " من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لأمر مولاه فللعوام أن یقلدوه ".
در مجتهد چند امر شرط است: 1)- بلوغ، 2)- عقل، 3)- ایمان، 4)- عدالت، 5)- مرد بودن، 6)- آزادگی (بنا بر قولی)، ضمنا باید 7)- مجتهد مطلق باشد (پس تقلید از مجتهد متجزی جایز نیست). 8)- زنده بودن، (تقلید از مجتهد مرده ابتداء جایز نیست ولی بقای بر مجتهد مرده جایز است چنان که گذشت). و 9)- نیز باید اعلم باشد (بنا بر احیاط تقلید مفضول در صورت امکان تقلید از افضل جایز نیست). 10)- حرام زاده نباشد. 11)- رویکرد دنیوی نداشته باشد یعنی دنیا طلب نباشد. برای تحصیل و کسب پول و مال و منال دنیوی خودش را به آب و آتش نزند. چنان که در روایت آمده است: از فقها کسانی که خود نگهدار باشند و نگهبان دین باشند و مخالف هوای نفس باشند و مطیع دستورات خداوند باشند. پس بر مردم است که از او تقلید کنند.
در این مساله به شرایط مجتهد پرداخته است:
1- بلوغ، اگر ملاک دسترسی به شرع مقدس است دیگر چه فرقی می کند که فرد پیر یا جوان باشد. اگر فرد بتواند مجتهد باشد و بتواند دستورات و فرامین را به دیگران انتقال بدهد چه وجهی دارد که فرد بالغ باشد یا نابالغ. اگر قرار است امانتی را به دست من و شما برسانند آیا فرقی خواهد کرد که من باشد یا نو جوان؟ اگر فردی واقعا این توانایی را داشت که مسائل شرعی را برای ما بیان کند و او جوان سیزده ساله باشد چه منعی خواهد داشت. شاید خلاف عرف باشد ولی منعی نخواهد داشت. شرط سنی وجهی ندارد.
2- عقل، یعنی عاقل باشد. این وجه قابل قبولی است. از دیوانه و افراد خل و چل که نمی شود تقلید کرد. شاید هم عاقل بودن به معنای تیزهوش بودن باشد. نه دیوانه بودن. بالاخره فقیه باید کسی نباشد که ساده لوح باشد و بشود به راحتی فریبش داد. بالاخره ضریب هوشی بالایی داشته باشد. فرق است بین عاقل بودن و باهوش بودن فرق است.  
3- ایمان، ایمان داشته باشد یعنی معتقد به خدا و پیامبر و ائمه معصومین علیهم اسلام داشته باشد. به بیان دیگر به این گزاره ها باور داشته باشد:
یکم- خداوند یگانه وجود دارد.
دوم- خداوند یگانه محمد بن عبدالله(ص) را به عنوان پیامبر برای هدایت بشر فرو فرستاده است.
سوم- قرآن کریم ابزار هدایت انسان است.
چهارم- به تمامی فرمایشات پیامبر باور داشته باشد. یعنی نص.
پنجم- به تمامی آن چه در قرآن کریم بیان شده است ایمان داشته باشد. یعنی کتاب آسمانی.
اعتقاد به ائمه(علیهم السلام) ذیل بند چهارم قرار می گیرد. چون فرض بر این است که امامت ائمه توسط پیامبر اکر(ص) منصوص است.    
4- عدالت، توضیح آن در مساله بعدی خواهد آمد.
5- مرد بودن، معنای آن روشن است. یعنی زن نباشد. ولی اگر قرار باشد که فرد بخواهد شریعت را از آن طرف که کتاب و سنت است بردارد و به ما انسانهای مکلف برساند چنان که سن دخیل در موضوع نیست جنسیت هم نمی تواند دخیل در موضوع باشد. چه فرقی می کند که زن باشد یا مرد؟ به نظر می رسد تاثیر حضرت خدیجه یا حضرت زینب و یا حضرت مریم و یا زنهای دیگری که در تاریخ زیسته اند کمتر از مردان نبوده است گرچه به لحاظ فرهنگی شاید برای مردها چندان قابل پذیرش نباشد. تجربه بشری بیانگر این واقعیت است که مردها توانمندتر هستند ولی ما این امکانات را به زنها نداده ایم که برای ما ثابت بشود که زنها نمی توانند. این تجربه را از آنها دریغ کرده ایم. به نظر می رسد مادام کوری یا هانا آرنت و مریم میرزا خانی و نیز آن گلا مرکل صدر اعظم عالمان و مارگارت تاچر و ترزا می نخست وزیر انگلستان ثابت کردند که همان توانایی را هم خانمها داشته و دارند. ولی وضعیت کنونی خیلی تغییر پیدا کرده است. حداقل در فرهنگ شیعه چهره های هم چون حضرت زهرا س و حضرت خدیجه و حضرت زینب و ام کلثوم و ام سلمه و... از چهره های تاثیر گذار هستند. لذا اگر سایر شرایط محقق باشد در اجتهاد منعی برای زن دیده نمی شود. چنان که اگر حضرت زینب روایتی را نقل کند برای ما قابل اعتماد است. و یا اگر حکمی را از حضرت زهرا(س) کسی نقل بکند برای ما حجت است. با مبانی که عرض شد فکر کنم مساله کاملا روشن است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی