زیبا آفرین
ضرورت بازنگری قلمرو فقه (۱)
جناب آقای فاضل لنکرانی فرموده اند مرگ فقه به معنای دین است. یقینا فقه بخشی از زندگی و لازمه آن است ولی همه بایستگی های زندگی را فقه تامین نمی کند. چنان که پزشکی نیز لازمه زندگی ما است ولی همه نیازهای ما صرفا در پزشکی نیست. بعضی از دوستان جامعه شناس، همان تاثیری که بعضا برای فقه باور دارند، این عزیزان برای جامعه شناسی باور دارند. و نیز دوستان اقتصاد همین رویکرد را نسبت به علم خود می پسندند.
باید توجه داشت که مسلمان تا پیش از امام صادق و امام باقر علیهم السلام هم نماز می خواند و هم روزه می گرفت و به اعمال دینی پای بند بود و بسیاری از آثار فقهی متاخر در آن دوره نبود. و بعد هم که روایات، در رساله ها به عنوان اصل گرد آوری شد نیز هم اسلام بود و مسلمانی. یقینا تا پیش از تدوین صحاح سته و کتب اربعه هم دین بود و هم مسلمانی. و هم مردم به شریعت پای بند بودند ولی یقینا فقه به معنای امروزی آن وجود نداشت.
در بستر تاریخی خود مجموعه های روایی و کتب فقه شکل یافت و صورت علم به خود گرفت. چنان که کتابهای اصولی و فقهی در بسترهای تاریخی نگارش یافتند و در ادامه حیات خود، دچار تحول و تغییر شدند. یقینا بین آثار عقل گرایانی چون ابنا جنید و عقیل و نسل محدثانی چون صدوق و محققانی چون مفید و طوسی فرق بسیاری است. تحول و تطور تاریخی و بسط مسائل را به روشنی بین آثار صدوق و ابن ادریس می توان دید.
در فقه سخن گفتن از کشیدن چند دلو برای طهارت چاه سخن بی معنایی است چون اعتصام آن با پیشرفت علوم طبیعی ثابت شده است.
پس ضرورت دارد که در مسائل فقه تلاش جدی صورت بگیرد و نیز بحث برده و کنیز و آزاد کردن آن در برابر کفاره و... موضوعش از بین رفته است. پس طرح انها در فقه سر بی صاحب تراشیدن است...
یک زمانی فلسفه اس و اساس زندگی بشر بود. فیلسوفانی چون سقراط و افلاطون و ارسطو عهده دار همه امور زندگی بشر بودند از ذ عالم ذر تا ذ ذرت. جریان دادگاه ها و وکالت ایده آلیستها و بعد هم فلاسفه گویا این واقعیت است که حتی بر حقوق و مسائل قضایی اشراف و سلطه داشتند.
یواش یواش بخشی از فلسفه را که طبیعیات بود جدا کردند و دادند به علوم مختلف.
ریاضی هم خودش مستقل شد و... تفریبا فلسفه شد وجود شناسی یا الهیات به معنای اعم. حتی الهیات به معنای اخص را هم بعضا جزو مسایل فلسفه ندانند.
بنابراین فلسفه با آن هیمنه و سیطره برای خودش قلمروی ساخت تحت عنوان وجود شناسی.
فقه چیزی شبیه فلسفه بود از مهد تا لحد با بشر کار داشت.
به نظر می رسد بخشهایی از فقه که اصطلاحا معاملات به معنای اعم گفته می شود و نیز قضا وضعیتی شبیه طبیعیات فلسفه پیدا کرده است. حوزه و عرصه خاص خود را دارد. عملا این قسمتها از فقه کنده شده است.
فقه باید خودش را به سامان کند برای همان بخشهای باقی مانده که در اصل فقه هم همین مباحث است و مباحث معاملات و قضا بر فقه تحمیل شده بود.
می شود در این باره بیشتر سخن گفت.
نفس همین که محققین از اصولین و فقها احکام را به تاسیسی و امضایی تقسیم کردند در حقیقت تن در دادن به همین واقعیت بود. فقه حوزه اش امور تاسیسی و عبادی است. امور امضایی را مردم و بنای عقلا خود رتق و فتق خواهند کرد. و دانشکده ها با پرداختن به حقوق دقیقا به همان چیزی می پردازند که ما در معاملات و قضا از آن سخن می گوییم ولی آنها خیلی عالمانه تر به آن می پردازند زیرا که حقوق هم چون علوم دیگر در حوزه علوم تجربی قرار می گیرد و با تحولات و تطورات نیز می تواند تغییر بیابد
چنان که در سیستم بانکداری به اصطلاح اسلامی همان بهره که پیش از انقلاب حرام موکد بود پس از انقلاب اسلامی حلال شد بلکه ضرورت هم یافت و خود علما و حوزویان و نهادهای انقلابی مبادرت به تاسیس سیستمهای مالی کردند و ادله حرمت ربا عملا بی موضوع شد.
یا به اقتضای پیامدهای بعد از جنگ قیمومت اب و جد به ام وانهاده شد.
چنان که هم اکنون به اقتضای فربهی بیش از حد دولت و هزینه های سرسام آور آن، مالیات از در آمد و فروش و ارزش افزوده اخذ می شود. حتی از منازل خالی مردم و نیز از تاخیرات بدهی، به دارایی و بانکها و شهرداری ها مردم باید وجوهی پرداخت کنند. اینها مقوله هایی نیست که بشود با شریعت به زور گره شان زد.
ادامه دارد
ضرورت بازنگری قلمرو فقه (۲)
به نظر می رسد عزیران به جای اولویت بخشی به اخلاق که گوهر و اساس دین است بیشتر متوجه فقه شده اند که خصوصا معاملات و قضا بخش حاشیه ای دین است نه اصلی آن. پیامبر اکرم پیش از آن که پیامبر باشد تاجر بود، پس تجارت می تواند بی ارتباط با دین باشد. ایشان در مکه پیامبر خدا بود ولی حاکم نبود پس می تواند حکومت بی ارتباط با دین باشد. رسول اکرم به مقام رسالت مبعوث گردید به نظر می رسد تجارت را وا نهاد پس رسالت نمی تواند خیلی با تجارت سازگار باشد.
البته جناب فاضل لنکرانی گویا متوجه اصل ماجراشده اند و خود در پایان پیام خود به اساس فقه که همان عبادات است پرداخته و از طلاب محترم خواسته است متوجه آن باشند. این پیشنهاد معقول و مطلوبی است و حق نیز
همین است که حوزه عبادات را حوزویان جدی تر بگیرند که نیز از ارکان دین است.
کسی با فقه مخالف نیست. ولی یقینا عقلا از سلطه شریعت بر همه امور به حدی که بخواهند عقلانیت را له کند و یا عقلا را کنار برند یقینا مخالفند. شریعت باید قلمرو خاص خودش را بیابد چنان که همه امور نیز این گونه است.
قدرت برای همگان شیرین و هوس نواز است و فقها از این آسیب در امان نخواهد بود، چنان که زعامت خود قدرت زا است لذا تصریح کرده اند که صائنا لنفسه و مخالفا علی هواه باشد. به خصوص که هم اینک فقاهت به دام سیاست گرفتار آمده و بر اسب سرکش قدرت سوار است. و حوزویان بیشتر دین را در شکل و شمایل سیاست و قدرت می بینند تا معنویت و تقوا و اخلاق. یقینا به سود دنیوی بعضی خواهد بود ولی خسران عظیمی از چنین رویکردی بر پیکیره دین وارد شده و نیز خواهد شد.
حوزویان به عرصه واقعی خود که حوزه عبادات است بیشتر بپردازند و عمیق تر کار کنند ولی اخلاق را نیز جدی تر بگیرند که اخلاق مقدم بر فقه است. و نیز شایسته است خود حوزویان قدمهای اساسی برای پالایش فقه از غیر فقه را جدی تر بگیرند و اقدام کنند و الا با عمل انجام شده رو به رو خواهند شد. چنان که کرونا دقیقا همین فضا را بر حوزه های علمیه تحمیل کرد علی رغم مخالفتهای شدیدی که از داخل حوزه صورت گرفت و هنوز هم ادامه دارد.
و من یتق الله یجعل له مخرجا
جمشیدی خراسانی
۱۳۹۹/۲/۳۰
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
- ۰ نظر
- ۲۱ تیر ۹۹ ، ۰۸:۱۱