شرح عروه اجتهاد و تقلید 47
زیبا آفرین
مسألة 23: العدالة عبارة عن ملکة إتیان الواجبات وترک المحرمات، وتعرف بحسن الظاهر الکاشف عنها علما أو ظنا وتثبت بشهادة العدلین، وبالشیاع المفید للعلم.
عدالت عبارت است از ملکه ای که فرد را وا می دارد تا واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند. عدالت در فرد با حسن شهرت او در بین مردم شناخته می شود. و یا مردم این احتمال را می دهند که او عادل است. و یا عدالت در فرد به شهادت دو نفر ثابت می شود و یا این که فرد به عدالت شهرت داشته باشد وما بدان وقوف پیدا کنیم.
در این مساله مرحوم سید هم عدالت را تقریبا تعریف می کند و هم نحوه شناخت آن را بیان می کند و هم چگونگی کشف را آن در دیگری.
شاید حدود چهل و چهار یا پنج کلمه باشد که کاملا مبهم است. خیلی تلاش شده است تا معنای روشنی از آن ارائه شود ولی هنوز ارائه نشده است. واژه های هم چون دین، عشق، آزادی، و... از آن جمله همین عدل است که به عنوان یک ملاک و شاخص برای مجتهد بیان شده است. عنایت بفرمایید در شهادت عدالت شرط است. در امام جماعت هم عدالت شرط است. در اجتهاد هم عدالت شرط است. عدالت یک شیء خارجی نیست تا بشود آن را روی میز گذاشت و در باره آن توضیح داد. عدالت یک مفهوم است. مفهومی که شما آن را می سازید. لذا عدالت در حوزه های مختلف فرق خواهد کرد. در شهادت وقتی که می گویند عادل است یعنی دروغ نمی گوید. دو طرف با هم دعوا کرده اند. چهار نفر می خواهند بیایند و شهادت بدهند. یقینا شاهدان دعوا آیت اله و مجتهد که نیستند. همان افراد در و همسایه اند. کسی از آنها نمی پرسد که گناه کبیره و یا صغیره انجام می دهند یا نه. صرفا در پی آن هستند که طرف صادق باشد. همین ادعایی که می کند قابل اعتماد باشد. ولی این مفهوم از عدالت برای اجتهاد کافی نیست بلکه باید در اخلاق فرد قابل اعتماد باشد. هوای نفس و دنیا طلبی و... را باید ذیل همین عدالت معنا بخشید.
در این که باید مجتهد عادل باشد ربطی به عدالت اجتماعی ندارد؛ بلکه منظور عدالت اخلاقی است. چنان که مرحوم سید هم از آن به عنوان ملکه یاد می کند. بعضا در فلسفه اخلاق خواسته اند عدالت را تعریف کنند ولی منظور آنها از عدالت همان عدالت اجتماعی است نه عدالت فرد و عدالت مورد نظر ما. البته ارسطو در تعریف عدالت گفته است: "عدالت امری است که انسان عادل فکر می کند". مشکل در همین است که عادل کیست که به عدالت فکر می کند. بحث عدالت بیشتر در علم کلام سابقه دارد که البته با ایجاد جریان روشنفکری بعد از سید جمال الدین اسد آبادی عدالت در اجتماع هم مطرح شد. ولی منظور از عدالت در فقه همان عدالت در علم کلام است. باید توجه داشت که فقیه می خواهد انتقال دهنده دین و اسلام از نبی اکرم(ص) یعنی کتاب و سنت باشد. این را باید سالم و کامل انتقال بدهد. برای این که سالم و کامل انتقال بدهد خودش باید مورد پذیرش باشد. چون تنها راه این که آن چه می گوید همان باشد که پیامبر و خدا فرموده است. باید مردم به وی اعتماد کنند. لذا اعمال او خیلی مهم است و مورد توجه مردم است. فرد عادل کسی است که مراقب رفتار و اعمال خودش می باشد و قبل از هر اقدامی آن چه را که برای دیگران می گوید خودش باید به آنها باور داشته باشد. نمی شود چیزی را به مردم بگوید که خودش باور ندارد. خودش اگر باور داشته باشد که تقلید از میت جایز نیست ولی دفتر ایشان در توضیح المسائل بنویسند که بقا بر میت جایز است. این به نظر می رسد خلاف عدل است. چون انگیزه های غیر الهی دخیل در این فتوا و تصمیگیری ها است. همانی را که باور دارد و در استدلال به آن رسیده است همان را بیان می کند.
به نظر می رسد اجتهاد و یا مجتهد را دقیقا در برابر سیاستمدار قرار بدهید. سیاستمدار منافع خودش و یا منافع مردم را لحاظ می کند ولی مجتهد اصلا تلقی از منفعت ندارد. البته منفعت غیر از مصلحت است. گاه لازم است مجتهد مصالح عامه را رعایت کند. البته در حوزه عبادات فقط آن چه را که لازم است و جزو شریعت است بیان می کند. لذا مجتهد غیر از متکلم است. مجتهد غیر از خطیب است. مجتهد کسی است که در بیان احکام و شریعت هیچ اجر و پاداشی نمی طلبد بلکه اجر و پاداش خودش را از خداوند می طلبد. ویژگی هایی هم چون: رویکرد دنیوی نداشته باشد یعنی دنیا طلب نباشد. برای تحصیل و کسب پول و مال و منال دنیوی خودش را به آب و آتش نزند. اینها مصداق بارز همان عدالت است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg