زیبا آفرین
در فقه اسلامی سه اصطلاح وجود دارد که هر یک دارای کار برد خاص و بیانگر موقعیت و نقش ویژهای است. بعضی از بزرگان به موقعیت و نقش و کارکرد این اصطلاحات به نظر میرسد که کم توجه بودهاند. آن اصطلاحات عبارت است از صبی ، تمیز، بلوغ و رشد.
چنانکه در مادهی 1209 قانون مدنی مصوب سال 1314 خ، چنین آمده است: «هرکس که دارای هیجده سال تمام نباشد، در حکم غیر رشید است، مع ذلک، در صورتی که بعد از پانزده سال تمام، رشد کسی در محکمه ثابت شود از تحت قیمومت خارج می شود». و در ماده 1210 آمده است: «هیچ کس را نمی توان بعد از رسیدن به هیجده سال تمام، به عنوان جنون یا عدم رشد محجور نمود.»
در این قانون مرز بین رشد و بلوغ تا اندازه ای مشخص شده که برای بلوغ 15 سال(بدون فرق بین دختر و پسر) و برای رشد 18 سال تعین یافته است. ضمن أن که در 18 سالگی رشد خود به خود تحقق خواهى یافت ولی در مرحلهی پیش از آن لازم است که احراز شود و شرط احراز هم پس از سن بلوغ است. همین ماده در سال 1361 اصلاح گردید و این گونه تصویب شد: «هیچ کس را نمی توان بعد از رسیدن به سن بلوغ، به عنوان جنون و یا عدم رشد محجور نمود.»
دو تبصره به ماده 1210 افزوده شد که عبارت است از: «سن بلوغ در پسر، پانزده سال تمام قمری و در دختر، نه سال تمام قمری است»و «اموال صغیری که بالغ شده است در صورتی می توان به او داد که رشد او ثابت شده باشد.»
به نظر میرسد تغییر قانون مدنی در سال 61 به جهت عدم تفکیک بین دو اصطلاح بلوغ و رشد بوده است. با عنایت به این که قدر متیقن در باب معاملات احکام خاصی متوجه فرد رشید است که با تحقق بلوغ آن احکام متوجه فرد نخواهد بود. به دیگر سخن احکامی هست که موضوع آن رشد است و پیش از تحقق رشد اگر چه فرد بالغ باشد این احکام متوجه او نخواهد بود. و در بعضی از تصنیفات فقهی این خلط بین تمیز و بلوغ حتا صورت گرفته است. چنانکه بعضا فرد ممیز را متعلق احکام حدود و دیات و قصاص قرار دادهاند. چنانکه بعضا در بحث سرقت حتا صبی ممیز گفتهاند که میشود قصاص کرد. البته همچنانکه خود توجه دارید این خلط عوارض بس سنگینینی در پی داشته است که هم اینک به مواردی از آن به اجمال اشاره میشود:
1 – تناقض در صدر و ذیل ماده 1210: در اصل ماده عنوان بلوغ شرط واگذاری است و در تبصرهی آن علیرغم تأکید به تحقق بلوغ از واگذاری اموال سر باز زده و آن را منوط به تحقق رشد کرده است که گویا در اصل ماده رشد و بلوغ را به یک معنا دانسته و در تبصرهی آن، بین رشد و بلوغ تفکیک کرده است. تناقض در صدر و ذیل یک قانون غیر قابل اغماض است.
2 – در اصل ماده، قید رشد و بلوغ به یک معنا آمده است پس در احراز بلوغ تمامی احکام و آثار رشد هم بر آن بار خواهد شد ولی در تبصرهی آن نسبت به امور مالی فرق گذاشته است. ناسازگار خواهد بود اگر چنانچه اصل ماده مربوط به امور غیر مالی باشد
3 – در ماده واحدهی قانون رشد متعاملین مصوب 1313 آمده است: در مورد کلیهی معاملات و عقود و ایقاعات به استثناء نکاح و طلاق، محاکم عدلیه و ادرات دولتی و دفاتر اسناد رسمی باید کسانی را که به سن 18 سال شمسی تمام نرسیدهاند اعم از ذکور و اناث غیر رشید بشناسد. اشخاصی که به سن 18 سال تمام رسیدهاند در محاکم عدلیه و ادرات دولتی و دفاتر رسمی رشید محسوب میشوند مگر این که عدم رشد آنها به طرفیت مدعی العموم در محاکم ثابت گردد.» اگر این مادهی واحده لحاظ نشود، با عنایت به تبصرهی مادهی 1210 که: «اموال صغیری را که بالغ نشده است در صورتی به او میتوان داد که رشد او ثابت شده باشد» با عنایت به این تبصره به نظر میرسد همهی افراد بدون هر نوع سابقهی جنون و یا سفه، به ناچار برای گرفتن حکم رشید به دادگاه مراجعه کنند.
این معضل به صورت رسمی اینگونه به امام خمینی(ره) انعکاس یافته است: به دنبال این دگرگونی، این پرسش مطرح می شود که آیا بلوغ سنی، نشانه رشد است و کمتر از آن غیر رشید به شمار می آید؟ این پرسش در شورای نگهبان نیز مطرح می شود و اختلاف هایی را به دنبال می آورد. سرانجام، یکی از فقهای آن نهاد، خدمت حضرت امام مرقوم می دارد:
«در قوانین سابق آمده است که افرادی که سن آنها کمتر از 18 سال باشد، در حکم غیر رشید می باشند، مگر آن که رشد آنان در دادگاه ثابت شود. در اصلاحیه آمده اند، 18 سال را به 15 سال تمام، تبدیل کرده اند. با توجه به این که در غیر مورد یتیمان، لزوم احراز رشد در معاملات لازم نیست و بنای عقلا هم در معاملات، بر اصالت رشد است؛ یعنی اصل را بر رشد قرار می دهند، مگر آن که خلاف آن ثابت شود، آیا محکوم کردن افراد بالغ کمتر از 15 سال، به عدم رشد، صحیح است یا نه؟ البته خاطر شریف مستحضر است که در انتخابات و امثال آن، بنابر 15 سال تمام شده است. علاوه در مسائل اجتماعی و معاملات و ثبت اسناد و امثال آن، تعیین مرز، فوایدی دارد و صرف بلوغ، ممکن است تبعاتی ناگوار داشته باشد، بخصوص برای دخترها.».
تبیین مفهوم آن به لحاظ لغوی که دارای چه معنایی هستند.
تبیین مفهوم آنها به لحاظ حقیقت شرعی که در شرع به چه معنایی به کار رفتهاند.
بیان مصداق یا تعیین قلمرو هر یک از آنها
در این تحقیق به دنبال تبیین مفهومی سه مقولهی تمیز و بلوغ و رشد هستم. این که کودک کی ممیز خواهد بود؟ و کی به بلوغ میرسد؟ و چه زمانی رشید خواهد شد؟ آیا دختر و پسر در این باره چه وضعی خواهند داشت؟ محور دومی است که در فرصت دیگری بدان خواهیم پرداخت. تمام تلاش بنده در این مقاله این است که مفاهیم هر یک روشن شود که بر اثر ایضاح مفهومی گاه خلط احکام بین بلوغ و رشد صورت میگیرد که در این صورت دچار چنین خطای نخواهیم شد و یا شاید بتوان از خطا پیشگیری کرد.
ما در مسیر این نوشتار در تلاشیم تا به تبیین تفاوت عرصههای هر یک بپردازیم و روشن کنیم که چه نسبتی بین تمیز و بلوغ و رشد به عنوان موضوع احکام شرعی، با خود احکام شرعی وجود دارد؟
این که فرد در چه سنی ممیز است؟ یا در چه سنی بالغ خواهد شد؟ و چه زمانی به رشد خواهد رسید؟ و این که تفاوت دختر و پسر چگونه است؟ فعلا دخلی به پژوهش ما ندارد. رشید یا بالغ یا ممیز چه دختر و چه پسر، همین که مصداق هر یک از عناوین سه گانه قرار گرفت، احکام خاصی نسبت به آنها جریان پیدا خواهد کرد که موضوع بررسی ما نبیین همین مسأله است. و چون بیشتر به جهت همایش، بحث حقوقی و پزشکی مطرح است و ارتباط آن با حوزهی مجازات، بر آنیم تا بیشتر به تبیین تفاوت مصادیق احکام بالغ و رشید بپردازیم.
اصل تئوری نگارنده این است که ممیز به لحاظ شرعی، هیچ تکلیفی ندارد، بلکه این دیگران هستند که در قبال فرد ممیز مکلف خواهند بود. چون شاخص تکلیف،عقل است و پیش از تحقق عقلانیت – که خود نیز علائمی دارد – هیچ تکلیف شرعیی به فرد تعلق نخواهد گرفت مگر به جهات اخلاقی و آمادگی برای انجام امور شرعی که این سخ دیگری است.
پس از مرحلهی تمیز، بلوغ است. دقت شود که بلوغ پس از تحقق تمیز، تحقق خواهد یافت. یعنی اگر چنانچه فردی به هر علتی توانایی تمیز ندارد ولی بالغ است هیچ حکمی متوجه او نخواهد بود. اگر تمیز تحقق یافت، پس از آن، اگر بلوغ در او ایجاد شد، احکام خاصی متوجه او خواهد بود. مانند وجوب نماز، وجوب روزه، وجوب حج در صورت استطاعت، و ... احکامی که خاص افراد بلوغ است.
پس از مرحلهی بلوغ رشد خواهد بود. با صرف تحقق بلوغ، احکام حاصی که متوجه فرد رشید است شامل فرد بالغ نخواهد شد. بلکه پس از تحقق بلوغ. اگر رشد هم محقق شد رشد نیز متوجه او خواهد بود.
بنا براین احکام در سه لایه و یا طبقه مطرح خواهد بود:
1 – احکام برای(نسبت به) فرد ممیز
2 – احکام برای فرد بالغ
3 – احکام برای فرد رشید
چون فرد ممیز هنوز قدر متیقن از تعلق حکم را – که عقل باشد – ندارد لذا حکمی هم نخواهد داشت البته دیگران در برابر او ظایف و تکالیفی خواهند داشت.
بین تمیز و رشد از یک سو، و بلوغ از سوی دیگر، تفاوت ماهوی وجود دارد. زیرا بلوغ متوجه احکامی است که رابطهی فرد را ظهور و بروزهای جسمی و جنسی بیان میکند. دختر و پسر با نشانههایی که در جسم آنها ایجاد میشود و یا رخدادهای جنسی، متوجه آن میشوند که به بلوغ رسیدهاند! نشانههای آن در فقه به تفصیل بیان شده است: برخی بین دختر و پسر مشترک است(مانند احتلام و نمو موی زبر) و بعضی مختص دختر(رگل) و بعضی خاص پسر(نمو موی صورت) است و احکامی هم متوجه آنها خواهد بود، مانند نماز، روزه (اگر مضر به سلامت آنها نباشد).
نکتهای را همین جا یاد آوری کنم که اگر بر فرض ثابت شود که دختر باید در سن 9 سالگی روزه بگیرد، بعضا اعتراض میشود دختر در این سن به لحاظ جسمانی هنوز آمادگی روزه ندارد باید توجه داشت که این حرف دیگری است. مانع (عدم توانایی) سبب عدم وجوب او خواهد بود چنانکه حتا نسبت به افراد باسن و سال بیشتر هم اگر چنانچه روزه برای او مضر باشد نه تنها واجب نیست بلکه حرام هم خواهد بود اما نسبت به نماز که مانعی نخواهد بود. ضرورت و یا زیان به اندازهی ضرورت و به میزان زیان حکم را بر میدارد. .
اما تمیز و رشد، دو مرحله از تعلق احکام به فردند که ربطی به وضعیت جنسی و جسمی او ندارد. بلکه مرتبط با عرصهی ادراک و عقلانیت است. در یک مرحله فرد میتواند خوبیها و بدیها را تشخیص دهد. لذا مسئولیت دیگران در این مرحله تا اندازهای روشن میشود که با او چه کنند. مثلاً خود را بپوشانند و یا از او ستر عورت کنند. مانند رابطهی پدر یا برادر با دختر و یا خواهر ممیز یا رابطهی مادر و خواهر با پسر و یا برادر ممیز.
اما مرحلهی دیگری است که فرد میتواند نفع و زیان خود و دیگران را تشخیص دهد. از تجربة دیگران بهره بگیرد و آنها را به کار ببندد. در این مرحله که فرد رشید است، نسبت به دیگران، احکام خاصی پیدا خواهد کرد. میتواند ازدواج کند. برای خود همسر برگزیند. به امور اقتصادی بپردازد. به دیگر بیان با تمیز، از طفولیت خارج میشود و با رشد از قیمومیت دیگران. ویژگی رشد آن است که فرد را از قیمومیت دیگران خارج میکند.
لذا به نظر میرسد احکام را از جهتی میتوان به دو دسته تقسیم کرد. احکامی که مرتبط با حوزهی جسمی و جنسی است که در آن احکام، شرط، بلوغ است. و احکامی که مرتبط با حوزهی عقلی و ادراکی است که در آن شرط یا تمیز و و یا رشد است، که ما در این مجال به تبیین رشد میپردازیم و احکام مرتبط با تمیز را به فرصتی دیگر وا مینهیم.
احکام نسبت به ممیز احکام بالغ احکام رشید
در بحثهای مالی(مانند ارث)، گفته میشود پس از آن به فرد به مرحلة رشد رسید، اموال به خود فرد رشید واگذار میشود. و آنکه در ازدواج گفته میشود اگر دختر و پسر رشید باشند، خود در امر ازدواج تصمیم میگیرند. دقت شود که در چه جاهایی ملاک بلوغ داریم.
از میرزای قمی پرسیده میشود: هر گاه بلوغ صبى ثابت شود و رشدى ثابت نباشد واحدى را وکیل کند که زنى براى او عقد کند. آن عقد صحیح است یا نه؟ و هر گاه عدم رشدش ثابت باشد چطور؟ بیان فرمایند.
جواب: در صورتى که عدم رشدش ثابت باشد؛ اگر اختیار تصرف با او باشد تضییع مال میکند. از براى ولى هم امضاى توکیل و عقد او جایز نیست. و عقدى که بشود، آن عقد از اصل باطل است. و ظاهر این است که در صورت تشکیک در حصول رشد و عدم رشد هم، در حکم غیر رشید است . بلى استثنا کردهاند صورتى را که غیر رشید مضطر و محتاج باشد به عقد نکاح، پس در این صورت جایز است که ولى او را تزویج کند و اذن بدهد در نکاح بر وفق مصلحت. و بعضى شرط کردهاند تعیین زوجه را. و بعضى شرط نکردهاند و گفتهاند که هر گاه بدون اذن ولى بکند هم عقد صحیح است ولکن در مهر رجوع میشود به مهر المثل و آنچه زیادتر کرده، آن زیادتى باطل است. (جامع الشتات، ج2 ، ص 491)
دقت شود که عناصر دخیل در مسأله، بلوغ و رشد و وکیل است. وکیل وقتی میتواند وکالت را بپذیرد که موکِل او، رشید باشد. اگر رشید نباشد، وکالت از بین خواهد رشد. حتا نسبت به امر ازدواج، ولی هم حقی ندارد. تا پیش از رشد به نظر میرزای قمی، ولی هم حق امضاء عقد توکیلی را ندارد. چون هم برای ازدواج و هم برای وکالت، علاوه بر بلوغ رشد هم ضروری است.
در مسأله 218 نیز مرحوم میرزای قمی بحث جواز و عدم جواز را برای ازدواج و توکیل در امر ازدواج، به رشد منوط میکند نه به صرف بلوغ:
سؤال: هر گاه عاقدى فهمیده باشد که صبى مادامى که بلوغ و رشدش به ثبوت شرعى نرسیده باشد نمىتوان عقد وکالتى جهت او کرد . و صبى که ولى شرعى ندارد و شخصى را وکیل کند که زنى براى او عقد کند ( با وجودى که به حسب انبات و سن بالغ نیست ، واز او سوال شود که انزال شده بگوید بلى ) وزنى را براى او عقد کند . و بعد از مقاربت بگوید انزالم نشده بود و دروغ گفتم . واحتمال مىرود که فرق میان انزال و تغوط نکرده باشد . آیا این عقد صحیح است یا باطل؟ - ؟ . و بر هر تقدیر مهر زوجه مىرسد یا نه ؟ - ؟ . جواب : چون قول او در اول مسموع است ( چون مدعى در مقابل ندارد ) و توکیل و عقد او محکوم به صحت است - در صورتى که رشید باشد - پس بر او لازم است که حقوق زوجیت را به عمل آورد . واین که الحال مى گوید دروغ گفتم ، رفع حقوق زوجیت نمی کند . هر چند مؤاخذ باشد بر آنچه بر خودش لازم می آید (جامع الشتات، ج2، ص492).
تمیز
افراد وقتی که به تمیز برسند. یعنی به مرحلهای رسیدهاند که خوب و بد را میفهمند. در این مرحله، خود فرد ممیز هیچ تکلیفی نخواهد داشت. الا این که دیگران در برابر او باید کنش خاصی داشته باشند. تا پیش از تمیز، در قبال او هیچ کنشی افراد نخواهند داشت الا این که نسبت به او مهربانی کنند، مورد حمایت قرار دهند. به او کمک کنند. همین که وارد مرحلهی تمیز شد، دیگران در قبال او کنشهای خاصی خواهند داشت و فرد با ورود به مرحلهی تمیز در حقیقت وارد طبقهبندی میشود و در دستهبندیهای خاص اجتماعی قرار میگیرد. نسبت به او فاصلههای اجتماعی مطرح میشود.
بلوغ
پس از عبور از مرحلهی تمیز، دومین مرحله، بلوغ است. بلوغ چیزی است که به اقتضای ادلهی شرعی، ظرف تحقق آن، جسم و وابستهی به جسم است. اگر چنانچه ملاکهای بلوغ را مورد مطالعه قرار دهید، چه نسبت به دختر و چه نسبت به پسر، اموری بیان شده که از عوارض رشد جسمی است. وقتی که فرد به این مرحله رسید، چه دختر و چه پسر، چگونگی رابطهاش با خداوند معنا پیدا میکند. احکام شرعی عبادی بر او واجب و اموری نیز حرام میشود. نماز، روزه، حج، بر او واجب میشود. فراگیری احکام شرعی نیز در این مرحله بر او واجب میشود.
رشد
پس از گذر از بلوغ، مرحلة رشد است. وقتی که فرد به مرحلة رشد برسد، یعنی توان درک خوبی و بدی را داشته باشد. بحث منافع و مضار را تشخیص بدهد وی به جایی رسیده است که انتظارات اجتماعی در او شکل میگیرد. خود او جایگاه و موفقیت اجتماعی پیدا میکند. به جهت دستیابی به همین موفقیت است که فرد میتواند برای خود همسر انتخاب کند. میتواند برای عقد وکیل بگیرد. حق تصرف در اموال میتواند داشته باشد. میتواند برای خود حساب و کتاب و اندوخته داشته باشد. چنانچه دختر باشد، در این مرحله برای ازدواج، اذن خود او باید رعایت، و رضایتش جلب شود.
دقت شود که در بلوغ غیر رشید، به نظر مرحوم میرزای قمی، نمیتواند زن عقد کند و همسر بگیرد. دختر هم نمیتواند شوهر کند. چون خودش نمیتواند در امر ازدواج رأساً اقدام کند به جهت عدم تحقق رشد - اگر چه بلوغ تحقق یافته است - پس نمیتواند درجایی که خودش حق تصرف و اعمال ندارد، کسی را به نمایندگی هم بگیرد.
امام قدسسره در «تحریرالوسیله» رشد را این گونه معنی کردهاند:
«رشد عبارت است از دقت و زیرکی و مواظبت برای سود بردن در معاملات و حفظ و نگهداری مال از اتلاف و صرف کردن آن در مواردی که عقلا به کار میبرند.»
و نیز فقیه عالیمقام شیعه، مرحوم علامه حلی در کتاب «قواعد» در باره رشد چنین نگاشته است:
«رشد یک حالت نفسانی است که انسان را از تلف کردن مال و صرف آن در موارد نادرست باز میدارد.»
با توجه به تعریفهایی که برای رشد کردهاند، معلوم میشود که رشد، توانایی و قدرت فکری فرد در امور اقتصادی و اجتماعی است. بنابراین، ممکن است کودکی به سن بلوغ برسد و نسبت به تکالیف عبادی مثل نماز و روزه مسؤول باشد، ولی توان انجام فعالیتهای اقتصادی را نداشته باشد. پس چنین فردی «بالغ» است ولی «رشید» نیست و اگر بدین مرحله نیز رسیده باشد، تمام اموال او به خودش واگذار میگردد و مانند سایر افراد مستقل، در مسایل اقتصادی و اجتماعی وارد میشود. بنابراین، بلوغ عبادی با بلوغ اجتماعی تفاوت دارد. برای رسیدن به بلوغ اجتماعی و وارد شدن در مسایل اقتصادی، شرط دیگری وجود دارد که ممکن است همزمان با بلوغ عبادی وجود داشته و ممکن است،
مفهوم بلوغ
بلوغ در لغت و اصطلاح
مفهوم بلوغ در این بحث نقش اساسی دارد؛ از این رو تحقیق در آن ضروری است. اهل لغت، در معنای بلوغ اختلاف ندارند و آن را به معنای رسیدن و درک دانسته اند؛ زبیدی می نویسد: «بلغ الغلام: ادرک» (زبیدی، بی تا، ج 32، ص435).
ابن منظور می نویسد: «بلغ الصبی: احتلـــم و ادرک وقــت التکلیف» (ابن منظور، 1405ه، ج8، ص 419).
علامه فیومی می نویسد: «بلغ الصبی: احتلم و ادرک» (فیومی، 1414ه، ج 1، ص84).
بر اساس این عبارتها معنای بلوغ از دیدگاه اهل لغت، رسیدن و درک کردن چیزی است؛ و در اصطلاح فقها عبارت است از پایان رسیدن دوران خردسالی که با آن زمینه شایستگی برای انجام تکالیف شرعی پیدا می شود.
بعبارت دیگر بلوغ عبارت است از نیرویی که در خردسال پیدا می شود و با آن، انسان از حالت خردسالی، بدر می آید (زرقانی، بی تا، ج5، ص29).
بنابراین، معنای لغوی بلوغ با معنای اصطلاحی آن به هم نزدیک هستند و اختلاف زیادی ندارند.
بلوغ مشترک لفظی است. گاه بلوغ گفته میشود و مراد همان معنای اصلی آن است که رسیدن به مرحلهی خاص جسمی است. و گاه بلوغ گفته میشود و مراد وضعیت خاص جسمی نیست بلکه مراد از بلوغ معنای بلوغ عقلی است. به عبارت دیگر منظور از بلوغ، رشد است.
مثلاً گفته میشود شرط مرجعیت بلوغ است یا شرط قضاوت، بلوغ قاضی است مراد از بلوغ در این موارد، همان رشد است. زیرا مرجع باید بتواند احکام شرع را استنباط کند، ادله را بررسی کند. نسبت به قاضی باید بتواند تشخیص موضوع بدهد، فریب و کلک را بشناسد. بفهمد که فرد راست میگوید یا دروغ. باید بتواند این امور را از یکدیگر بازبشناسد. رشد لازمة کاری است که قاضی میخواهد انجام دهد. او میخواهد فصل خصومت کند، باید به امور آگاه باشد.
نسبت به کسی که مرتکب کاری شده که حدود یا دیات شامل او خواهد شد، باید گفت بلوغ نمیتواند ملاک مؤاخذه شدن او باشد. اگر چنانچه بخواهند کسی را به عنوان کج روی مؤاخذه کنند باید ثابت بشود که عمل او برای مقابله بود نه از روی جهالت و نفهمی. لذا در فتوا گفتهاند، در مرحله بلوغ مراقب باشد نسبت به اجرای حدود و دیات تأخیر بیندازد.
در بارة یتیم پرسیده میشود که تا به کی یتیم است؟ آیا بعد از احتلام، فرد از یتیمیت و تحت قیومیت بیرون خواهد شد؟ میفرماید: خروج از یتیمی بعد از احتلام نیست؛ بلکه پس از احتلام او را نسبت به امور کوچک و متوسط و بزرگ، در معرض آزمون قرار دهد. اگر رشد را در او همراه دید، اموالش را برگرداند و گرنه به همان حالت باقی خواهد بود. (فقه الرضا، ص 332)
دقت شود که چون حوزهی مسئولیت و واگذاری ادارهی امور حتی اموال خود اوست، صرف بلوغ کافی نیست. بلکه باید احراز رشد بشود.
شیخ در مبسوط در بحث ارث معتقد است که عبد مکاتب، پس از مرگ مولا فسخ نخواهد شد. اگر وارثی دارد و وارثان ”گانوا رشیدین عقلا بالغین، فالمال لمهم. اگر وارثان رشید هستند از نظر عقلی و بالغ هم هستند اموال به خودشان سپرده میشود. (مبسوط، ج6، ص154)
در ادامه دارد که اگر ورثه، رشید نباشد؛ کودک و یا دیوانه باشند ... میبینید که حوزه و عرصهی مورد نظر، واگذاری یک امر و یا مسئولیت در قبال یک چیزی که مرتبط با جامعه است.
همین نظر را مرحوم شیخ توسی در باب پرداخت دیه نسبت به ورثه مطرح میکند که اگر رشید هستند، دیه به خود آنها تعلق خواهد گرفت. (مبسوط، ج7، ص 54)
ابن حمزهی طوسی در وسیله بحث از ولی دم که سخن به میان میآورد. در قسم دوم معتقد است اگر غیر رشید و دارای ولی باشد، استیفای حق، از آنِ ولی است. اگر بخشید و یا چیزی خواست، به عنوان مال، صحیح است. و اگر ولی دم خودش ”رشید“ است یا کودکی بوده که به ”رشد“ رسیده است. نظر آنها صحیح است. (الوسیله، 439)
همچنان که خود میبینید در ابن جا هم بحث خواستن مسئولیت است نه انجام تکلیف.
در بحث محجور کسی که از تصرف درمالش ممنوع شده است همچون: صغر، جنون، رق، مرض، فلس، سفه. هر کدام ملاکی برای بودن یا نبودن دارند؛ اما ملاک صغر را محقق حلی دو چیز دانسته است: یکی بلوغ و دیگری رشد - و پس از تحقق این دو، رفع حجر و ممنوعیت خواهد شد. دقت شود که بلوغ بدون رشد و رشد بدون بلوغ، رفع ممنوعیت نمیکند. (حلی، ص 140)
ملاک رشد را هم محقق حلی این گونه بیان می:ند. کسی که خودش توانایی تصرف در اموالش را دارد. این حالت با شهادت دو مرد تحقق مییابد البته نسبت به مرد؛ و شهادت مردان و زنان، نسبت به زنان. (همان منبع و فاضل آبی، ج1، ص 552)
تفاوتی بین غیر رشید و سفیه وجود دارد. سفیه کسی است که اگر چنانچه در اموال خودش تصرف کند اهداف نادرستی خواهد داشت. برخلاف رشید که میفهمد در اموالش چگونه تصرف کند. سفیه کسی است که فقط در اموالش مشکل دارد و آن هم این که حق تصرف ندارد، ولی مثلاً حق طلاق دارد. تکالیف شرعی بر او بار میشود. در موارد غیر اقتصادی اقرارش پذیرفته میشود؛ ولی غیر رشید چنین حقی ندارد. (کشف الرموز، ج 2 ص 553)
علائم بلوغ کشف میکنند یا طریق هستند
دقت شود علائمی که برای بلوغ بیان میشود آنها ملاک و معیار بلوغ اند و یا کاشف بلوغاند حق آن است که اینها شکف از بلوغ میکنند. و دلیل بر بلوغاند. احتلام که اتفاق افتاد فهمیده میشود که فرد بالغ شده است و دلیل بر بلوغ او هم احتلام او یا روئیدن مو زبر است.
در جمهوری اسلامی ایران بلکه بسیاری از کشورها که دموکراسی است. افراد حق انتخاب دارند و دولت منتخب مردم است. افراد با سن مشخص مثلاً 15 سال یا 16 سال یا هفده سال پای صندوقهای رأی میروند و در هیچکدام از اینها تفاوتی بین زن و مرد نیست. زیرا در این موارد، مسأله، تشخیص و اعمال حق است. کسی که به سن خاصی نرسده، هنوز آن حق برایش احراز نشده است. این سن مثلاً 15 یا 16 یا 17 سال بیانگر رشدی است که برای اغلب افراد اتفاق میافتد. و این مبنی بر بنای عقلانی است. نسبت به امور حقوقی نیز اینگونه است. افراد به این سن که رسیدند. همچون دیگر امور اجتماعی و سیاسی، فرقی بین آنها نخواهد بود. چنانکه در بحث واگذاری اموال یتیم و یا امول محجور ملاک رشد است و جنسیت در آن ملاک نیست.
در انسان دو عقل وجود دارد که یکی عقل خدادادی است که شاید همان عقل معاش باشد. نیروی درک کننده است با فعال شدن آن، فرد میتواند امور را از یک دیگر باز بشناسد و خیر و شر را تشخیص دهد و خوب و بد را از یکدیگر فرق بگذارد. در اصطلاح فقهی به این مرحله تمیز گفته میشود. نسبت به فرد ممیز لازم است که اگر دختر است، پدر و اگر پسر است مادر، بعضی از جاهایش را بپوشاند. ممیز کسی که عقلش کار میکند البته آن عقل خدادادی و عقل معاد
و یک عقل هم، عقل تجربی است که به نظر میرسد عقل معاش باشد. آن نیروی عقل دراکه، بستری و زمینهای برای تحقق چنین عقل است. براساس دین عقل، مسئولیتهایی به افراد واگذار میشود. میتواند فرد اموالش را خود اداره کند. میتواند صاحب درآمد باشد. که در اصطلاح به آن رشد میگویند. رشید عقلش کار میکند البته آن عقل تجربی و اکتسابی.
برای عقل خدادی و عقل معاش. جنسیت مطرح نیست فرقی بین دختر و پسر نیست. چه تمیز و چه رشد دختر و پسر حکم یکسانی دارند. رشد به معنای عقل عملی است. در تمیز خوب و بد را از یکدیگر باز میشناسد، دروغ بد است، راستی خوب است.
ولی در رشد، سود و زیان میفهمند. یا توانایی آن را پیدا کرده که بفهمند. عقل عملی را دارد و میتواند بفهمد که چه چیزی به سود اوست و چه چیزی به زیان اوست. البته مهم همین توان تشخیص است. عقل و درایت را دارد که میتواند ولی چه بسا تجربهاش را نداشته باشد.
این که در امر ازدواج میگویند دختر باید رشیده باشد. یعنی این شایستگی را پیدا کرده باشد که بتواند از تجربهها استفاده کند.
اگر دقت شود. بلوغ از ملاکها و معیارهایی است که به طبیعت افراد وابسته است. احتلام روئیدن مو، حیض و... ولی تمیز و رشد دو مقوله است که به طبیعت افراد وابسته نیست بلکه به زمینههای فکری و فرهنگی و اجتماعی وابسته است. مثلاً ممکن است در عربستان دختران در 9 سالگی رگل شود ولی چه بسا در 5 سالگی به مرحلهی تمیز برسد یا نرسد. یا در مناطق شرجی و سرد مانند شمال ایران شاید سن بلوغ جنسی دختران 13 سال باشد و سن بلوغ عقلی آنها - تمیز- همان 5 سال باشد.
البته ملاک تشخیص و فهم سود و زیان هر جامعه هم، ملاک موازین همان جامعه است. لذا در این جهت تفاوتی بین افراد چه از لحاظ سن و چه به لحاظ جنسی نمیکند و این مانع از آن نخواهد شد که دولتمردان بتوانند برای آن سن خاصی را قرار بدهند. مثلاً 17 یا 18 سال را. ا
لبته به جهت تفاوت در سن بلوغ جنسی مثلاً از 9 سال در مناطق حاره شروع میشود تا 2/16 سالگی در بلندیهای هیمالیا. حتی در مناطق سرد سیر تا سن 18 سالگی هم رسیده است. مسئولیتهای اجتماعی پس از تحقق تکالیف شرعی است. یعنی سن رشد یا بلوغ عقلی تجربی پس از بلوغ جنسی است.
در اقرار به زنا گفته شده که شرط است بلوغ و کمال عقل. مروح صاحب شرایع و تبعا له صاحب جواهر کمال عقل آورده است. از قید کمال فهمیده میشود که احتمالاً منظور این دو بزرگوار صرف عاقل بودن در برابر مجنون نیست. گر چه صاحب جواهر در توضیح به بیان مورد مجنون میپردازد ولی چون پیش از این قید صبی داشت. کمال عقل میتواند قید اضافی باشد برای خروج از دوران بچگی و ورود در سن و سال بلوغ عقلی(جواهر الکلام. ج 21، ص 279)