زیبا آفرین
شرح فتوحات
فصل اول فی المعارف باب اول در معرفت روح
1- در حوزه عرفان کتابهای مختلفی است که به عنوان کتاب درسی در سیستم حوزوی تقریبا جا افتاده است. البته رایج و مرسوم نیست که در حوزه های علمیه کسی درس عرفان بخواند ولی اگر هم بخواهند عرفان بخوانند کتابهای خاصی خوانده می شود. در حوزه عرفان این کتابها مطرح است:
مصباح الانس جامی و تمهید القواعد ابن ترکه و شرح فصوص قیصری و فتوحات مکی ابن عربی. البته از رساله قشیریه و... سخن گفته می شود ولی خیلی باب نیست. اینها جزو آثاری است که مطالعه می شود. در بین همان چند کتاب بیشتر شرح فصوص قیصری اگر کسی بخواهد درس بگیرد رایج است. آقای آشتیانی شرح فصوص را درس می گفت. بنده هم بخشهایی از فصوص را خدمت ایشان خوانده ام. البته مصباح الانس و تمهید القواعد را هم خدمت جناب آقای باقر ساعدی(ره) درس گرفتم. و اینها علم خیلی رایج نبود. با دو نفر درس را شروع کردیم و چهار نفر شدیم و چیزی نگذشت که مدتها یک نفری درس را دنبال می کردم. غرض فتوحات ابن عربی اگر هم کسی می خواست درس بگیرد مدرس آن نبود. اصطلاحا می گفتند مرد میدانش نبود که بخواهد درس بگوید. خیلی علاقه داشتیم که فتوحات را درس بگویند ولی کسی نمی گفت. البته یکوجه آن شاید مخالفتهای شدید قشر خاصی علیه ابن عربی بود که فکر می شد شرح قیصری تبعات کمتری دارد و شاید هم به نظر من علت اصلی اش این بود:
یکم فهم آن کمی دشوار است
دوم متن بسیار مفصل و طولانی
سوم عمر درازی می خواهد که کسی آن را درس بگوید و کسانی بخواهند درس بگیرند.
2- عرفان مجموعه ای از اصطلاحات است. لذا ترجمه اسفار و یا ترجمه فصوص و یا فتوحات خیلی گره از کار فهم آن باز نمی کند. نمی خواهم بگویم بی خاصیت است خیلی خاصیتی بر آن بار نیست.
کتابهای علمی که آکنده از اصطلاحات خاص است ترجمه آنها خیلی به فهم کمک نمی کند. چندان ستودنی نخواهد بود. البته منظور من متون عربی به فارسی است. و الا خب اگر ترجمه های خوبی از هستی و زمان هیدگر ارائه بشود و یا ترجمه خوبی از حدسها و ابطالها و یا جامعه باز و دشمنانش ارائه بشود که شده است طبیعی است که این خودش مفید است. منظور من ترجمه از عربی به فارسی است.
3- عرفان غیر از تصوف است. عرفان علم است اما تصوف علم نیست. تصوف نوعی اقدام و عمل است. عرفان در حوزه معارف دینی قرار می گیرد ولی تصوف در حوزه معرفت و عرفان نیست بلکه نتیجه اش منجر به عرفان می شود. تصوف وجهه و جنبه عملی عرفان است و عرفان جنبه معرفتی و شناختی تصوف است. در تصوف شما باید کاملا مرید باشید و دل داده به مراد خود. رابعه می آید و روزها و شبها می نشیند و فقط نگاه می کند تا که شاید شیخ به او توجه کند و وارد جرگه تصوف بشود. اما در عرفان بحثهای شناختی و معرفتی است. دیوان حافظ را کسی نمی گوید تصوف است بلکه عرفان است. مثنوی مولوی را کسی نمی گوید تصوف است بلکه عرفان است. صوفی لازم نیست چیزی در باره تصوف بداند. ولی در عرفان همه آن ویژگی ها و آثار و تبعات علم را باید داشته باشد. با تعریف عرفان و فایده عرفان و مسائل عرفان و موضوع عرفان و غایت عرفان و شخصیتهای بزرگ حوزه عرفان و تئوری های مطرح در عرفان را باید بداند تا به او بشود گفت عارف. چنان که به هر از گرد راه رسیده¬ای فیلسوف نمی گویند.
4- عرفان مثل فلسفه است. باید نشست و اندیشید ولی تصوف باید رفت و کارهای خاصی انجام داد. در تصوف شما باید سراغ مراد بروید و او کارهایی را برای شما مشخص می کند و باید انجام بدهید. باید چیزهایی را نخورید و چیزهایی را نپوشید و چیزهایی را ننوشید و اذکار و اورادی را باید بگویید و بخوانید و عباداتی را باید انجام بدهید باید مراقب اعمال و رفتار خودتان باشید و چله نشینی های پیاپی داشته باشید تا حجاب از پیش چشم دل شما کنار زده شود تا نور معرفت بر شما بتابد. نور حقایق هم اکنون نیز در عالم ساطع است. تجلیات حضرت حق هر لحظه و هر دم ساعت هست نهایت چون ما در پس حجاب هستیم نور به ما نمی رسد با تصوف یا همان ریاضات خاص پرده ها یکی پس از دیگری دریده می شود و حقایق بیشتر و بهتر بر شما خواهد تابید. ماحصل آن می شود عرفان. لذتی که از آن دستاورد خواهید برد همین معرفتی است که برای شما خواهد ماند. عرفان شناخت است. مجموعه همان یافته ها و رسیده ها را که سرجمع می کنند و کنار هم می چینند و طی چند فصل و باب به آن می گویند عرفان. در فلسفه بعضی از چیزها را فقط چون برهان اقامه شده است می پذیریم ولی درکی از آن نداریم. صرف برهان است که مساله را برای ما قطعی و یقینی می کند. الف علت ب است یعنی چه. چه تصوری از آن داریم. ب معلول الف است یعنی چه؟ تنها راه فهم و درک اینها برهان است. ولی تصوری از اینها نداریم. اگر گفته می شود همه موجودات واحد است یکی است این یعنی چه؟ فلسفه این را برای شما ثابت می کند. وحدت وجود و کثرت موجود را برای شما ثابت می کند. حرکت در جوهر که قابل ادراک حسی نیست فقط با برهان ثابت می شود. اما عرفان کارش غیر از فلسفه است عرفان چیزی را ثابت نمی کند بلکه روشن می کند. کار عرفان پرده دری است.
5- چون هر کدام از فلسفه و عرفان و تصوف جدای از هم هستند لذا اصطلاحات خاص خودشان را هم دارند. البته اصطلاحات مشترک هم دارند ولی هر یک اصطلاحات خاص خود را دارند و به جهت هدف و غایتی هم که تعقیب می کنند یک سری مسائل را بیان می کنند. شاید مسائل عرفان و فلسفه مشترک هم باشد ولی همین مشترکها صرقا در طرح مساله است نه تبین آن. تبیین ها متفاوت است. و تصوف که عرض شد اصلا وضعیتش با عرفان و نیز فلسفه فرق می کند. تصوف اقدام است. عمل است. اما عرفان و فلسفه در حوزه معرفت و شناخت است. حالا عرفان یک ظرافتهایی در عمل دارد که فلسفه همان ظرافتها را هم ندارد.
6- متاسفانه علیرغم آن که ترویح می کنیم و داد می زنیم که فقه غیر از اصول است. فقه غیر از فلسفه است. فلسفه غیر از عرفان است. عرفان و فلسفه غیر از وحی است. ولی نمی دانم چرا بعضی این حد و مرزها را رعایت نمی کنند. دوستی دارم خداوند حفظش کند. به منزل ما آمد. کتابها را که نگاه می کرد برایش توضیح دادم که مثلا اینها کتابهای اصلی هستند که حوزه فلسفه است. یا مثلا حوزه فرهنگ است. به اعتبار درسهایی که خوانده بودم فلسفه را اس و اصل همه چیز می دانستم و ایشان پایش را در یک کفش کرده بود که جامعه شناسی اصل و اساس است. بحث جدی صورت گرفته بود و کسی نبود که بین این دوست عزیز و گرامی و بنده میانداری کند و مساله را فیصله بدهد که ول کنید این دعوای بی خاصیت را فلسفه یک علم و جامعه شناسی علم دیگری است. عرفان علمی و فقه علم دیگر است. بر چه اساسی علومی که هیچ ربطی به هم ندارند را به جان هم می اندازند. مثل این که کشاورز محصولات خودش را تولید می کند اما آشپز به او خرده بگیرد که تو باید در تولید نخود و ماش و لوبیا و سیب زمینی و... این چنین کنی و یا آن چنان کنی. حوزه کاری کشاورز غیر از حوزه کاری آشپز است. هر کدام شان و منزلت خود را دارند. نه کشاورز می تواند کار آشپز را بکند و نه آشپز کار کشاورز را. چون قلمروها متفاوت است. و جامعه به همه اینها نیاز دارد. ممکن است من به بعضی از علوم نیاز نداشته باشم و یا علاقه مند نباشم ولی جامعه به همه علوم نیاز دارد. بین علوم یقینا تضاد است چون هر کدام موضوع خاص خود را دارند ولی یقینا نمی تواند بین علوم تناقض و تعارض باشد.
7- فتوحات ابن عربی که به عنوان محور و مدار بحث انتخاب شده است چنان که بیان شد اصلی ترین و اساسی ترین کتاب عرفانی است. جهان اسلام را نمی توان تصور کرد که در آن کتاب فتوحات وجود نداشته باشد. نمی توان تاثیرگذاران فرهنگ و تمدن اسلامی را نام برد و به چهره درخشان ابن عربی اندلسی که رسید به سادگی از کنار او گذشت. بلکه باید تمام قد ایستاد و کلاه ازروی ادب از سر برداشت. هم فتوحات کتاب عظیمی است و هم ابن عربی انسان بزرگی است. صدر الحکما معتقد است که مقام و منزلت ابن عربی از بوعلی و فارابی بالاتر است. مرحوم سید علی قاضی معتقد است که بعد از انبیا و اولیا ابن عربی بی نظیر است.
8- فتوحات محصول 28 سال مراقبه و مداقه در کنار خانه خدا است. حقایقی بود که برای ایشان کشف شد. ایشان به صراحت می فرماید این کتاب از من نیست. این را به من گفته اند و من نوشته ام. القای دیگران می داند. چیزی به منزله وحی. مهم نیست که دیگران بپذیرند و یا رد کنند مهم این که حتی مخالفان هم باید این کتاب را بخوانند تا بگردند و نکته پیدا کنند و علیه او استفاده کنند. متن کتاب فتوحات طی بیست و هشت سال نگاشته شد و در طی دو سال نسخه دیگری از آن تهیه شد. بنده بر این باورم که در این دو سال به تدوین مجدد آن پرداخته است.
9- سوالی که اغلب می پرسند این است که ابن عربی شیعه است یا سنی؟ اگر شیعه است چرا این عقاید؟ و اگر سنی است چرا این حرف و حدیثها؟
عنایت بفرمایید بیشتر یک تخت درست کرده اند و همه افراد را با همان تخت ذهنی خود می سنجند. بزرگ و کوچک می کنند. یکی را بر عرش می نهند و دیگری را زیر فرش. صبح دورد بر مصدق و بعد از ظهر مرگ بر مصدق می گویند. هم چون پاندول ساعت. باید حالت متعادل داشت. نه شیعه بودن ایشان دردی از ما دوا می کند و نه سنی بودن ایشان. مهم نیست که چه عقیده و مسلکی دارد. مهم این است که یک علم را بنا نهاده است. مگر ما از مذهب هیدگر چیزی می پرسم و یا برای ما مهم است. مهم هستی و زمان او است. مگر ما از اعتقادات کانت چیزی می پرسیم مهم نقد عقل محض او است. مگر ما از مذهب و دیانت انیشتین چیزی می پرسیم. مهم این است که هر یک از اینها به دقایقی رسیده اند و به زبانی بیان کرده اند. همین. اصلا مذهب و اعتقادات اینها مهم نیست. شاهنامه فردوسی کتاب سترگ فارسی است حال فردوسی هر مذهبی که می خواهد داشته باشد و هر کاری هم که دلش خواسته کرده باشد. ما با شاهنامه و مثنوی معنوی و دیوان سعدی حافظ و رباعیات خیام و فتوحات مکی و فصوص الحکم سر و کار داریم.
10- فتوحات اثر سترگ ابن عربی چنان که گفته آمد بعد از شرح فصوص و یا مصباح الانس و یا هر دو خوانده می شود. و به جهت مفصل بودن آن، بیشتر یک یا دو فصل را از آن درست و حسابی درس می گیرند و می خوانند و بقیه را خود فرد باید برود و مطالعه کند. و همان یک فصل یا دو فصل هم زمان زیادی به خود اختصاص می دهد ولی به جهت شیرینی و جذابیت بحث، افراد با ذوق و شوق تعقیب می کند. فصوص الحکم ایشان را که بیش از صد شرح بر آن نگاشته اند می شود گفت خلاصه ای از همین کتاب است. چیزی شبیه اسفار ملاصدرا و شواهد الربوبیه.
با یاری از خداوند منان وارد بحث می شویم.
روش کار ما این است که مطالب شیخ اکبر عارف بزرگ و نامی را به گونه ای تبیین می کنیم که حتی طلبه فاضل هم بتواند با مراجعه به شرح، گیر مطالب کتاب را در بیاورد. البته قرار ما براین است و هذه بضاعتنا.
11- فتوحات مکی ابن عربی در شش فصل تنظیم شده است.
فصل اول در معارف است.
فصل دوم در معاملات است.
فصل سوم در احوال است.
فصل چهارم در جایگاه ها است.
فصل پنجم در موقعیت ها است.
فصل ششم در مقامها است.
تمامی این فصول را ضمن ۵۶۰ باب بیان می فرماید.
فتوحات مکی مقدمه مفصلی دارد که خود این مقدمه کتاب مستقلی است. شیخ اکبر می فرماید این مقدمه هم چون افزوده ای به این مجموعه است. اگر کسی بخواهد می تواند آن را ضمن همین کتاب بیاورد و کسی هم که بخواهد می تواند آن وا بگذارد. به جهت نوع مطالبی که در مقدمه بیان شده است هم می توان بخشی از کتاب آن را تلقی کرد و هم مستقل از کتاب. به تعبیر درستتر آن را جزو ملحقات بدانید.
قوله: (بسم الله الرحمن الرحیم) (الباب الأول) فی معرفة الروح الذی أُخذَت من تفصیلِ نشأتِهِ ما سَطَرتُهُ فی هذا الکتاب وما کان بینی و بینه من الأسرار؛ فمن ذلک نظم.
در رابطه با بسم الله و الحمد لله و کلا آغاز هر سخن و یا کاری با نام و یاد خدا حرف بسیار است که باید در مقدمه ورود به فتوحات بیان شود. ما این تفصیل را در هنگام بیان اصل مقدمه خود ابن عربی ان شاء الله به تفصیل از آن سخن خواهیم گفت.