جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

شرح فتوحات 5

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۵۵ ب.ظ

5- أحمده حمد من علم أنه سبحانه علا فی صفاته و علی و جل فی ذاته و جلى و أن حجاب العزة دون سبحانه مسدل و باب الوقوف على معرفة ذاته مقفل إن خاطب عبده فهو المسمع السمیع و إن فعل ما أمر بفعله فهو المطاع المطیع.

حمد و ستایش دو گونه است. یک مرتبه فرد مقام و شان کسی را که مورد حمد و ستایش قرار می دهد را می شناسد و می داند در این صورت حمد او عالمانه خواهد بود و بعضا کسی را که ستایش و حمد می کنند خیلی نسبت به او آگاهی ندارند. چندان نمی شناسند. شیخ اعظم از گروه اول سخن می گوید آنان که مقام و منزلت حضرت حق را می دانند. یعنی حمد عالمانه.

در این فراز به حمد و ستایش حضرت حق می پردازد از آن جهت که او:

1- صفات حضرت حق والا است. بالا است.

2- ذات حضرت حق برتر است. بزرگ است و نیر ذاتش تابناک است.

3- عزتش هم چون حجابی است که نمی توان به او راه پیدا کرد و دید.

4- و دری که باید از آن ورود پیدا کرد و حضرت حق را شناخت، بسته است بلکه قفل است یعنی ناگشودنی است. بدین معنا که حضرت حق را آن گونه که باید نمی توان شناخت.  

5- آن گاه که بنده ای او را مخاطب خود قرار بدهد او هم گوش است و هم شنوا. بیانی از وحدت وجود. بلکه باید گفت خود او هم خواهان و هم خواسته است. هم زبان که می گوید و هم گوش که می شنود و هم گوینده و هم شنونده است. همه اش همو است.

6- هر گاه بنده ای نسبت به دستوری که صادر شده است اقدام کند در حقیقت خداوند سبحان خود فرمان روا و فرمانبر است. تعبیری است از آیه شریفه و ما رمیت اذ رمیت ان الله رمی. این تو نبودی که تیر افکندی یا خاک بر دشمنان پاشیدی بلکه ما بودیم. اشاره است به نتیجه و محصول قرب نوافل که انا سمعه الذی یسمع به و بصر الذی یبصر به.   

شیخ اعظم در این سخن کوتاه خود خشت بنای وحدت وجود را پی می افکند و طراحی می کند. هم چنان که دوستان مستحضر هستند بنیانگذار وحدت وجود ابن عربی است. و از همین جا به طرح آن اقدام کرده است.  

6- و لما حیرتنی هذه الحقیقة أنشدت على حکم الطریقة للخلیفة

الرب حق و العبد حق

یا لیت شعری من المکلف

إن قلت عبد فذاک میت

أو قلت رب أنى یکلف

چون این حقیقت که بر من مکشوف گردید یعنی درک این که همه چیز او است و همه چیز از او است. همان وحدت وجود. درک خود این نکته مرا بهت زده ساخت مبادرت به سرودن این شعر کردم.

پروردگار حق است و بنده خدا هم حق است. چگونه می شود که هم خدا و هم بنده حق باشد. این از باب تشریف است. بنده به مقام حق حق نائل شده و در بر دارنده همه صفات الهی است.

ای کاش می دانستم که مکلف کیست. چون من مکلف که هیچم و هرچه هست او است. او هم گوش و هم چشم و هم همه اعضا و جوارح کم است. او است که تکالیف را انجام می دهد. چون همه قدرت از او است.

اگر بگویید بنده است که آن مرده است. یعنی اگر بگویید این بنده است که اعمال را انجام می دهد سخن ناصوابی است چون او مرده ای در پیشگاه خداوند است. بنده ای که احساس کند که خودش هست دیگر او بنده نیست بلکه او زنده نیست چون اتصالش با حضرت حق قطع شده است.

یا بگویی پروردگار است پس چگونه ممکن است که او مکلف باشد. اگر بگویی تکلیف را خداوند انجام می دهد پناه بر خدا چگونه ممکن است که مکلِّف(وزن فاعلی) خود مکلَّف (وزن مفعولی) باشد.  

  • حسن جمشیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی