30- فأنت أب لنا فی الروحانیة کما کان و أشرت إلى آدم صلى اللّه علیه فی ذلک الجمع أبا لنا فی الجسمیة و العناصر له أم و والد کما کانت حقیقة الهباء فی الأصل مع الواحد فلا یکون أمر إلا عن أمرین و لا نتیجة إلا عن مقدمتین. ألیس وجودک عن الحق سبحانه و کونه قادرا موقوفا؟ و إحکامک علیه من کونه عالما موصوفا؟ و اختصاصک بأمر دون غیره مع جوازه علیک علیه من کونه مریدا معروفا.
درست است که حضرت آدم پدر ما است اما حضرت آدم پدر جسمانی ما است. پدری است که ما را به این جهان آورده است. ما از او زاده شده ایم اما فی الواقع پدر روحانی ما نبی اکرم است. چنان که واقعیت هم همین است. و من در آن جمع به این واقعیت اشاره بلکه تصریح کردم. در محضر خود حضرت آدم گفتم که تو ای آدم پدر جسمانی ما هستی و حوا هم مادر جسمانی ما. تو و حوا پدر و مادر ما هستید.
در ادامه به قاعده من الواحد لایصدر الا واحد و قاعده کل ممکن زوج ترکیبی استفاده می کند. هر ممکنی جفت است و مرب است از دو چیز که وجود و ماهیت است مرکب از آدم و حوا است. حقیقت عالم از هبا است ه واحد است. اما امور ممکن که نمی تواند خود به خود ایجاد بشود و نیزی نمی تواند از یک لمر و از یک چیز شرف صدور بیابد بلکه باید دو چیز باشند. همیشه در برهان نتجه تابع دو مقدمه است. از یک مقدمه در برهان نمی شود نتیجه گرفت. وجود نبی اکرم صلوات الله علیه از حق سبحان است. خداوند متعال قادر است. و در این قدرت پایدار است. ثابت است. زوال ناپذیر است. آماده ایجاد است. إحکام را به کسر همزه بخوانید نه به فتح. به معنای سرشت و طینت است. سرشت و طینت پیامبر اکرم بر الوهیت است از آن جهت که عالم است. و به صفت علم موصوف است. صفتش علم است. طوری هم نیست که تو ای رسول خدا اختصاص به چیزی داشته باشی و در جای دیگری نباشی. شما اصلا تخصیص بردار نیستی. چون تو صاحب اراده هستی و تو شناخته شده هستی. این اراده تو است که همه چیز را ایجاد می کند نه این که چیزی بخواهد یا بتواند تو را محدود کند.
31- فلا یصح وجود المعدوم عن وحید العین فإنه من أین یعقل الأین؟ فلابد أن تکون ذات الشیء أینا لأمر ما، لایعرفه من أصبح عن الکشف على الحقائق أعمى. و فی معرفة الصفة و الموصوف، تتبین حقیقة الأین المعروف. و إلا فکیف تسأل -صلى اللّه علیک- بأین؟ و تقبل من المسئول فاء الظرف ثم تشهد له بالإیمان الصرف. و شهادتک حقیقة لا مجاز. و وجوب لا جواز. فلولا معرفتک -صلى اللّه علیک- بحقیقة ما، لما قبلت قولها مع کونها خرساء فی السماء.
در ادامه قاعده هر جفتی مرکب است از ماهیت صورت همان را شیخ اعظم ادامه می دهد که معدوم اگر بخواهد هستی بیابد از یک واقعیت کهئ نمی تواند هستی پیدا کند بلکه باید از دو واقعیت محقق شود. اگر دو حقیقت نباشد این به معنای کجا چگونه نحقق خواهد یافت. عنایت داشته باشید که در گذشته اشاعره معتقد نبودند که هستی در برابر نیستی است. بلکه ما با سه عنوان سر و کار داشتیم یکی عدم و یکی هم وج.د و یکی هم بین عدم و وجود که نه عدم است و نه وجود. نه نه عدم است و نه نه وجود. چیزی بینابین است. الان معتقدند که مقولات وجود مستقل ندارد بلکه وجودشان غیر است. وجودشان عارض بر چیزی دیگری است لذا به آنها عوارض گفته می شود. ولی در گذشته برای آنها وجودی بین عدم و وج.د تصور می کردند. چون معتقد نبودند که عوارض وجود دارند. منکر وجود عوارض بودند. پس صرف وجود برای اشاره به این کافی نیست بلکه باید وجود و هدم باشد. و الا این که ظرف مکان است قابل ادراک نخواهد بود. تعقل نخواهد شد. بنا برایز باید ذات چیزی خودش برای چیزی این باشد تا بتواند این را بیان کند. این که ظرف مکان است کسی که نسبت به کشف حقایق نابینا و کور است راهی بدان ندارد. نمی تواند این واقعیتها را ببیند. حتی در شناخت صفت و موصوغ هم ناتوان است. و حال آن که حقیقت این و مکان در صفت و موصوغ روشن می شود. این جا است. باید چیزی باشد که این جا بودن بتواند برای آن صفت باشد. اگر نه چنین است پس چگونه نبی اکرم صل الله علیه و آله از آن کنیزک لال می پرسد خدا کجا است؟ پیامبر که پرسش غبط نمی کند. نبی اکرم از کجایی خداوند می پرسد و آن کنیز هم با انگشت به آسمان اشاره می کند که خداوند در بی نهایت است. اشاره به آسمان به معنای بالا بودن صرف نیست بلکه به معنای بی نهایت است. اگر خداوند مکانی داشته باسد پس آن مکان در آسمان ات. در بالا است. این فای جواب است. البته در صورتی که با جمله شرطیه بیان شود. وقتی هم که آن کنیز لال با انگشت به آسمان اشاره می کند پیامبر ایمان او را تصدیق می کند و به همین جهت هم او را آزاد می فرماید. و به ایمان خالص او گواهی می دهد.
عنایت داشته باشید که گواهی و تایید پیامبر از باب تربیت و تشویق نیست از باب مجاز نیست بلک8ه واقعا این گونه بوده است. از باب حکم واجب است نه جواز. واقعیت امر همان است که در آن حال و وضعیت بیان شد. اگر معرفت و شناخت نبی اکرم حقیقت نباشد هرگز سخن آن دختر را که می گفت خداوند در آسمان است مطابق با واقع نبود و نباید می پذیرفتیم.
در این جا شیخ اعظم به نکته ای اخلاقی اشاره می کند که شاید ناشی از اخلاق فضیلت باشد. بدین معنا که شخصیت پیامبر به گونه ای است که هر چه او می کند حق است. او شاخص و ملاک است. چون حقیقت پیش او است. او هرچه می گوید و هرچه می کند همه اش واقعیت است.
32- ثم بعد أن أوجد العوالم اللطیفة و الکثیفة و مهد المملکة و هیأ المرتبة الشریفة أنزل فی أول دورة العذراء الخلیفة و لذلک جعل سبحانه مدتنا فی الدنیا سبع آلاف سنة و تحل بنا فی آخرها حال فناء بین نوم و سنة فننتقل إلى البرزخ الجامع للطرائق و تغلب فیه الحقائق الطیارة على جمیع الحقائق فترجع الدولة للأرواح و خلیفتها فی ذلک الوقت طائر له ستمائة جناح و ترى الأشباح فی حکم التبع للأرواح فیتحول الإنسان فی أی صورة شاء، لحقیقة صحت له عند البعث من القبور فی الإنشاء. و ذلک موقوف على سوق الجنة سوق اللطائف و المنة.
سخن در آفرینش بود.از هبا که فلک محیط بود با اسم النور از جود الهی هستی بسط و گسترش یافت و پیش از همه نبی اکرم صلوات تلله علیه به صورت مثالی آفریده شد. سپس به آفرینش عالم کثیف و عالم لطیف پرداخت. منظور عالم مادی و عالم معنوی است. عالم مجردات و عالم مادیات. عالم امر و عالم خلق. بستر و زمینه برای مملکت فراهم گردید. مرتبه شریفه را در مملکت فراهم ساخت. جایگاهی که بتواند مملکت را تدبیر کند. در مرحله نخست دوره عذرا خلیفه را فرو فرستاد. دوره عذرا شاید دوره سخت و جانکاه اولیه باشد و یا دوره دست نخورده و پاک و بکر. شاید به جهت همان دشواری و یا دست نخوردگی باشد که دوره زندگی انسان هفت هزار سال به درازا کشید. در پایان این دوره هفت هزار ساله حالت فنا برای ما قرار داد که حالتی بین خواب و بیداری است. بعد از این به عالم برزخ انتقال پیدا می کنیم که در بر دارندهد همه راه ها است. در عالم برزخ حقایقی وجود دارد که این حقایق پرواز می کند و اوج می گیرد و بر همه حقایق غلبه پیدا می کند. بر همه حقایق چیره می شود. دولت و قدرت به ارواح بازگردانده می شود. و خلیفه و جانشینش در آن حالت جبرئیل امین خواهد بود که شش صد بال دارد. در روایات آمده است که جبرئیل ششصد بال دارد که اگر دو بالش را بگشاید خاور و باختر عالم را فراخواهد گرفت. در آن عالم یعنی عالم برزخ اشباح به منزله پیرو و متاثر از ارواح دیده خواهند شد. چنان که در دنیا ارواح به منزله اشباح دیده می شوند. در عالم برزخ انسان متحول می شود این قدرت و توانایی پیدا می کند که به هر شکل و صورتی که بخواهد در بیاید. این حقیقتی است که هنگام برانگیخته شدن از گور برای انسان ایجاد می شود. به هر صورتی که بخواهد می تواند در بیاید. البته این حالت در جایگاهی خواهد بود که به آن سوق الجنه یا همان بازار بهشت گفته می شود. بازار لطایف و چیزهای با ارزش است. منه از آن جهت که ارزشمند است می توانند منت را در پی داشته باشند. منت به معنای نیکی و احسان و بذل و بخشش است. اشاره است به روایتی از نبی اکرم که در بهشت بازاری است که فقط صورتها خریده و فروخته می شود.
- ۰ نظر
- ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۱۹:۰۹