شرح عروه اجتهاد و تقلید 41
زیبا آفرین
مسألة 20: یعرف اجتهاد المجتهد بالعلم الوجدانی، کما إذا کان المقلد من أهل الخبرة وعلم باجتهاد شخص، وکذا یعرف بشهادة عدلین من أهل الخبرة إذا لم تکن معارضة بشهادة آخرین من أهل الخبرة ینفیان عنه الاجتهاد، وکذا یعرف بالشیاع المفید للعلم وکذا الأعلمیة تعرف بالعلم أو البینة غیر المعارضة، أو الشیاع المفید للعلم.
اجتهاد فرد مجتهد با علم خود شخص به اجتهاد او دانسته می شود. چنان که خود شخص از اهل خبره باشد در این صورت به اجتهاد فرد علم پیدا خواهد کرد. و هم چنین اجتهاد مجتهد با شهادت دو نفر عادل اهل فن شناخته می شود البته در صورتی که دو نفر دیگر شهادت در مقابل آنها ندهند. و نفی اجتهاد نکند. و هم چنین با اشتهار فرد به اجتهاد نیز شناخته خواهد شد. اما اعلمیت فرد با علم و بینه غیر معارض یا اشتهار فرد شناخته می شود.
دو تا بحث بود یکی اجتهاد و یکی هم اعلمیت. راه شناخت اجتهاد در فرد عبارت است از:
این که خود فرد اهل خبره و فن باشد و بتواند تشخیص بدهد.
این که دو نفر شاهد عادل به اجتهاد فرد شهادت بدهند. البته در صورتی که کسی در مقابل این دو شاهد شهادت خلاف ندهند. یعنی دو نفر بیاید و بگوید که این آقا اجتهاد ندارد. به نظر می رسد چنین شهادتی معنا ندارد. فرد می تواند شهادت بدهد بر این که فلانی این کار را انجام داده است. نمی شود شهادت داد که این فرد انجام نداده است. نمی شود شهادت داد که این آقا قاتل نیست. ولی می شود شهادت داد که این آقا قاتل هست. به بیان دیگر برای عدمیات که شهادت داده نمی شود. الا این که فرد می تواند بگوید من ندیدم. یعنی شاهد بر ندیدن بدهد نه شهادن بر نبودن. شاهد می تواند گواه بر اجتهاد فرد باشد نه گواه بر عدم اجتهاد. الا این که بگوید من نمی شناسم. من نمی دانم. در نتیجه شهادت بر عدم اجتهاد معنا ندارد.
اما نسبت به اعلمیت هم چند راه برای شناخت آن می توان داشت:
این که خود فرد متوجه بشود که مثلا فلانی اعلم فقها است.
این که دو نفر اهل فن شهادت بدهند که فلانی اعلم علما است.
راه سوم هم این که فرد اشتهار به اعلمیت داشته باشد.
با توجه به مبنای مرحوم محقق یزدی بین اجتهاد و اعملیت فرق است. ممکن است فرد شهادت به اجتهاد طرف بدهد ولی اعمیت او را تایید نکند. ولی اگر اعلمیت کسی را تایید کردند یقینا اجتهاد او هم مورد تایید قرار گرفته است.
تحقیق در مطلب: شناخت صرف اجتهاد برای مراجعه به فرد کافی است دیگر وجهی برای اعلمیت وجود ندارد.
سیره عقلا رجوع به عالم است. نکته ای را راجع به سیره عقلا خدمت شما سروران و عزیزان عرض کنم.
عمده دلیل که می گویند باید سراغ مجتهد رفت و مجتهد را تعیین کرد و از او تقلید کرد سیره عقلا است. سیره عقلا به گونه ای است که در مسائل مهم، سراغ اهل بخیه و اهل حل و عقد می روند. و توصیه هم می کنند نسبت به اموری که نمی دانید سراغ کسانی بروید که می دانند. این همان مراجعه جاهل به عالم است. در همین حد و اندازه.
در مرحله بعد چنان چه مسائل کمی پیچیده تر و مشکل تر است توصیه همان عقلا به این است که سراغ کسی برود که می داند یا لااقل بهتر از دیگران می داند. به هر کس که بداند اکتفا نکند بلکه سراغ کسانی برود که بهتر و بیشتر بداند.
در مرحله بعد که سخن از مسائل اساسی و حیاتی است بحث مرگ و زندگی است سراغ کسانی می روند که بیش از سایرین می دانند. چون بحث مرگ و زندگی است. در این موارد باید سراغ کسی رفت که اشد خبرتا است. بیشتر از سایرین می داند. این در اصطلاح همان اعلم در فقه است. در پزشکی شاید بشود گفت فوق تخصص.
البته می شود گفت تا اندازه ای این اتفاق در جامعه خود ما هم رخ می دهد. مثلا در فوتبال تیم ابومسلم را که می خواهند بالا بیاورند سراغ خداداد عزیزی می روند. و برای تیم ملی سراغ برانکویچ می روند. حتی علی دایی را هم مفید برای تیم ملی نمی دانند چون فکر می کنند که برانکویچ برای تیم ملی بیشتر اثر دارد. چون علم و دانش او بیشتر است. البته به مسائل پشت پرده و زد و بندهای پشت پرده و سیاسی کاری ها نه خبر داریم و نه هم کاری داریم. فقط ظاهر امر را می بینیم و داوری می کنیم.
حالا اجازه بدهید تحلیل کنیم که واقعا سراغ اعلم علما این فن می روند. یادم می آید یک زمانی مرحوم هاشمی رفسنجانی به دنبال طرح توسعه کشور بود. و ایشان هم اقدامات اساسی انجام داد. نکته جالب این بود که در کشور شنیدم پنج یا شش نفر بودند که خدای توسعه بودند. درسش را خوانده بودند. ولی این پنج نفر و یا شش نفر هیچ کدام در طراحی توسعه آقای هاشمی دخیل نبودند. یعنی خدایان توسعه در کشور در طرح توسعه کشور نقشی نداشتند و خود مرحوم هاشمی یک تنه زیر بار این مسئولیت سنگین رفت.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg