جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اجتهاد و تقلید» ثبت شده است

زیبا آفرین
عرض کردیم که ما اجتهاد را برای عبادات می خواهیم. در بحثهای دیگر که باید طبق قوانین و مقررات عمل کرد. قاضی حکم را صادر می کند اگر بدان تن ندهید شما را مجبور خواهند کرد. مجازات خواهید شد. ولی در حوزه عبادات سخن از جبر و اکراه نیست؛ بلکه اختیار خود شما است. سراغ مجتهد که می روید این مجهتد باید عبادات شما را اصلاح کند. خودش باید شایستگی آن را داشته باشد. خودش اگر پاک نباشد چگونه می تواند پاک کننده باشد. اگر خودش گمراه باشد چگونه می تواند هدایتگر باشد. مَن تَوَرّع حَسُنت عِبادَتُه؛ هر که ورع را پیشه خود کند عبادتش نیکو می شود.
ورع چنان که بیان شد یک قدم جلو تر از ترک محرمات است. چه بسا اموری در شرع حرام نشده است ولی مجتهد از اقدام به آنها خودداری می کند. مثلا آقا وقت اضافی دارد در بنگاه های املاک و یا ماشین وقت می گذراند. حرام نیست ولی مردم نمی پسندند. کار پسندیده ای نیست. دون شان شما است. یکی از آقایان داشت وضو می گرفت از او فیلم می گرفتند. اعمال مستحبی وضو را انجام نداد. می فرمود چون اهانت به مردم است. من دربرابر چشم مردم آب در بینی کنم و فین کنم. یا در دهان آب کنم و بیرون بیندازم! این بد است. زشت است. این ها یعنی ورع. فالهما فجورها و تقویها. فجور را خداوند به انسان الهام کرده و نیز راه برون رفت از این فجور و پلشتی ها را هم الهام فرموده است.
چنان که بیان گردید در عمل برای احکام دینی چون فرد قدرت بر تحصیل اجتهاد ندارد یعنی وقت و فرصتش را ندارد پس باید مسائل شرعی خود از از یکی فرا بگیرد و آن مجتهد است. باید سراغ مجتهدی رفت که بیشتر خداترس و اهل ورع است. مجتهدی که -از قدرت به معنای سیاست و حکومت و نفوذ در تصمیمگیری ها- دوری می کند. چون قدرت مرکز فساد است. خود قدرت فساد آور است. نزدیک شدن فقیه به قدرت یعنی نزدیک شدن به مرکز فساد. سید محمد صادق قاضی طباطبایی نقل کرده است که امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به قم رفتند و همسایه دیوار به دیوار علامه طباطبایی شدند. علاقه‌مندان امام برای دیدار با ایشان، گاهی اوقات از دیوار خانه علامه بالا می‌رفتند تا به خانه حضرت امام بروند و نا خواسته باعث آزار و اذیت علامه و خانواده ایشان می‌شدند. روزی برای دیدار با علامه به منزل ایشان رفتم. به همراه علامه برای دیدار با امام خمینی به منزل ایشان رفتیم. امام به شوخی به علامه فرمودند:
آقای طباطبایی! ما شما را خیلی اذیت می‌کنیم! شما باید به دادگاه بروید و علیه ما شکایت کنید!
علامه نیز در جوابِ شوخیِ امام فرمودند: دادگاه شما فایده‌ای ندارد، چون مسئولیت دادگاه‌ها با شما است، من باید به خدا شکایت کنم!(سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا)
گرچه اصل ماجرای به شوخی بوده است. ولی مرحوم علامه واقعیتی تلخ را بیان می فرماید: چون مسئولیت دادگاه ها باشما است. قاضی به جای عدل و انصاف به نفع حکومت حکم می کند. و عدل انصاف همان نظر قاضی می شود.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
مسألة 12: یجب تقلید الأعلم مع الإمکان على الأحوط. ویجب الفحص عنه.
در صورت امکان تقلید از اعلم واجب است. و فحص از وجود اعلم هم واجب است.
اجازه بدهید مساله را روشن کنیم. اجتهاد که از آن تعبیر می شود به ملکه غیر از تخصص است. اگر فردی در دانشگاه آکسفورد فقه بخواند. نه فقط در مقطع پی اچ دی؛ بلکه اگر کارشناسی و ارشد و دکترای او همه اش فقط فقه باشد؛ به نظر شما وی چه خواهد بود؟ چه خواهد شد؟ یا فردی در دانشکده الهیات مشهد، هم لیسانس و هم فوق لیسانس و هم دکترایش را در گرایش فقه گرفته باشد آیا چنین فردی مجتهد است؟ یا نه؟ به نظر نمی رسد کسی او را مجتهد بداند! ولو سفرهای متعدد مطالعاتی هم به آن ور آب داشته باشد. هر چه باشد او متخصص است نه فقیه! لذا خود فرد هم ادعای فقاهت هم نمی کند. می گوید که دکترای فقه دارم و نمی گوید فقیه هستم و یا نمی گوید مجتهد هستم. فارغ التحصیل فقه و فقاهت از آکسفورد، هرگز مدعی رساله و توضیح المسائل نخواهد شد. چون اینها کارشناس و متخصص تربیت می کنند نه مجتهد. و خود این افراد هم چنین ادعایی ندارند. حتی مجتهدین مسلم حوزه وقتی که وارد دانشگاه شده اند از این اجتهاد دست شسته اند مانند ابوالقاسم گرجی و یا سید جعفر شهیدی و یا سید جلال آشتیانی و یا...
کسی که در سیستم حوزه درس خوانده است و به اجتهاد می رسد نه این که کارشناس یا متخصص می شود بلکه ویژگی فقه این است که فرد می تواند مسائلی را استنباط کند. با طی کردن مراحل و مقدمات استنباط احکام شرعی او می تواند از اصول، فروع را حل و فصل کند. این ویژگی در جامعه شناسی و یا سیاست و یا تاریخ و یا جغرافی نیست. جنس فقه با اینها فرق می کند. این ملکه که ما از آن به عنوان اجتهاد یاد می کنیم وقتی که اتفاق افتاد و ایجاد شد فرد می شود مجتهد. می تواند مسائل را حل و فصل کند. این ملکه اجتهاد یا هست و یا نیست. سخن از بود و نبود است نه سخن از کم و زیاد است. لذا چیزی به نام اعلم وجود خارجی ندارد. اجتهاد محقق شد کار تمام است. لذا این که بعضی هم قائل به تجزی هستند نیز بی معنا است. وقتی اجتهاد محقق شد اولا تقلید بر خود او جایز نیست. چون خودش به احکام دسترسی دارد. و ثانیا می تواند یافته های خودش را به دیگران بدهد و در فهرست کسانی قرار بگیرد که در اموری شرعی یا همان فقه می توانند دستگیر دیگران باشند. پس اگر اعلم وجود خارجی نداشته باشد و صرفا تقلید از مجتهد باید باشد دیگر فحص و تحقیق هم معنایی نخواهد داشت.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 6): فی الضروریات لا حاجة إلى التقلید، کوجوب الصلاة و الصوم و نحوهما، و کذا فی الیقینیات إذا حصل له الیقین، و فی غیرهما یجب التقلید إن لم یکن مجتهدا إذا لم یمکن الاحتیاط، و إن أمکن تخیر بینه و بین التقلید.
در ضروریات شرعی نیازی به تقلید نیست هم چون وجوب نماز و وجوب روزه و مانند آن. و نیز نسبت به آن چه فرد یقین دارد هم نیاز به تقلید نخواهد بود. چون فرد خودش نسبت به آن که انجام می دهد قطع و یقین دارد. در غیر ضروریات و یقینیات اگر مجتهد نبود و احتیاط هم برایش امکان نداشت تقلید واجب است. و اگر چنان چه احتیاط امکان داشت می تواند بین احتیاط و تقلید یکی را انتخاب کند.
ضروریات یعنی چیزی که انکار و رد آن منجر به انکار نبوت بشود. مثل انکار وجوب نماز یا وجوب روزه و یا حجاب و... که اگر انکار اینها سبب انکار نبی نشود مشکلی ایجاد نمی شود.     
در حوزه احکام شرعی ما سه حالت بیشتر نداریم:
الف- علم داریم
ب- شک داریم
ج- جهل یعنی هیچی نمی دانیم.
اگر جهل باشد که حکمی نخواهیم داشت. چون نمی دانیم که اصلا حکمی داریم یا نداریم در حقیقت جهل اگر از آن طرف دیگرش دیده شود خودش قطع و یقین است. اما نسبت به علم و جهل که وضعیت روشن است باید به آن عمل کرد. این علم هم می تواند در ضروریات باشد و هم در قطعیات. وقتی علم گفته می شود از دو حال خارج نیست یا علم قطعی و یقینی است فرقی نمی کند که این قطع و یقین روان شناختی باشد و یا این که قطع و یقین ناشی از ادله باشد. در عبادات هر دو نوع یقین قابل اعمال است.  
به این مثال عنایت بفرمایید: خانمی مدعی بود که شوهرش همسر دیگری دارد. و قطع هم داشت. می¬گفت: مبالش را چک کردم. برادرم را فرستادم تا تعقیبش کنند. سه ماه مسافرت به دبی رفتیم تا از ته و توی کارش سر در بیاورم!!! ولی آدم زرنگی است. دم لای تله نمی دهد. من یقین دارم که زن دیگری دارد. می توانم دست روی قرآن بگذارم که زن دیگری دارد. این خانم یقین دارد بی آن که دلیلی بر آن داشته باشد. این را قطع و یقین روان شناختی می گویند. قطعی که علت دار نه دلیل. تا علت باشد قطع هم خواهد بود و اگر علت از بین برود معلول هم که قطع است از بین می رود. همین الان ترامپ در آمریکا مدعی است تقلب شده است و یقین دارد که تقلب شده است ولی دلیل ارائه نمی کند. این قطع روان شناختی است. قطع ناشی از علت. همان قطعی که در علم اصول گفته می شود که ناشی از پریدن کلاغ باشد.
و یک مرتبه قطع ما روان شناختی نیست بلکه قطع ناشی از دلیل است. ادله را بررسی می کنیم و قطع پیدا می کنیم. قطع داریم که مثلا اجزای نماز عبارت است از نیت و تکبیر و حمد و رکوع و سجود و تشهد و و... قطع داریم که اگر از قبله رو برگردانیم نمازمان باطل می شود.
فرقی نمی کنه که قطع ما علّی باشد یا دلّی یعنی فرق نمی کند که قطع ما ناشی از علت باشد و یا ناشی از دلیل در هر صورت این قطع و این یقین نافذ است. در این موارد تقلید معنا ندارد. چون شما قطع  یقین دارید. در جایی که ظن داشته باشیم؛ خود این ظن هم نازل منزله قطع است. البته ظنی که ناشی از ادله شرعی باشد. به همین ظن عمل می کنیم. البته بحث ظن برای مجتهد مطرح است نه مقلد. به تفصیل در علم اصول از حجیت ظن بحث کرده ایم. پس ما می مانیم و مساله شک؛ همه بحث تقلید در عرصه شک است. آن هم در جایی که ما دسترسی به حکم واقعی نداریم. و ما ملزم به عمل به ظواهر هستیم. در مواردی که ما به حکم واقعی دسترسی نداریم و باید به ظواهر عمل کنیم و شک داریم. می دانیم که حکم داریم ولی نمی دانیم که حکم ما چیست؟ تقلید در جایی اتفاق می افتد که مکلف قطع و یا ظن به منزله قطع ندارد بلکه شک دارد.
صاحب عروه می فرماید غیر از ضروریات و یقینیات اگر احتیاط ممکن نباشد و مکلف مجتهد هم نباشد باید احتیاط کند. و اگر احتیاط ممکن باشد فرد بین انتخاب احتیاط و تقلید مخیر است. هم می تواند احتیاط کند و هم می تواند از مجتهد تقلید کند.
عرض شد که احتیاط برای مجتهد معنا دارد. مجتهد است که می تواند محتاط باشد. و مقلد به فتوا مراجعه خواهد کرد. مکلف برای تکلیف به عمل شرعی خودش یا باید مجتهد باشد و یا مقلد. برای عملذ به احتیاط هم یا باید مجتهد باشد و یا از مجتهدی در احتیاط تقلید کند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
شرح عروه
اجتهاد و تقلید(۷)
مسألة 4: الأقوى جواز الاحتیاط، ولو کان مستلزما للتکرار، وأمکن الاجتهاد أو التقلید.
احتیاط بهتر است اگر چه سبب بشود که فعلی تکرار بشود. احتیاط هم برای مجتهد و هم برای مقلد ممکن است.
به نظر می نظر این فتوا تعرض سید به شیخ انصاری است که در مواردی که احتیاط منجر به جمع و تکرار چند عمل می شود چندان با احتیاط سازگاری ندارد. چنان که مرحوم نائینی هم مخالف احتیاط است.
مجتهد یک مرتبه صریح فتوا می دهد ولی وقتی که بخواهد عمل کند خودش احتیاط می کند. مثلا نظرش این است که نماز جمعه جانشین نماز ظهر می شود ولی خودش هم نماز ظهر می خواند و هم نماز جمعه. شطرنج را حرام نمی داند ولی خودش احتیاط می کند و بازی نمی کند. یا موسیقی را حرام نمی داند ولی خود هم گوش نمی کند. و یک مرتبه مجتهد این احتیاط را در فتوا هم بیان می کند. نظرش این است که باید نماز جمعه و نماز ظهر هر دو خوانده شود. این مطلب را در رساله اش هم می آورد.
تصورش کمی سخت است که مجتهد در بررسی ادله و پرونده مساله، به این نتیجه برسد که هم نماز جمعه بخواند و هم نماز ظهر. بالاخره یا نماز جمعه واجب است به جای نماز ظهر و یا نماز ظهر و نماز جمعه دیگر جایز نیست. هر دو که نمی تواند از جانب شارع واجب شده باشد. در نتیجه چون مجتهد در بررسی ادله نتوانسته است به نتیجه روشن دست بیابد بدین جهت در فتوا نیز احتیاط می کند. و عند العمل هم چه بسا خودش احتیاط می کند. البته اگر عند العمل مجتهد بخواهد احتیاط بکند باید مراقب تحقق قصد و نیت هم تقرب و امتثال امر باشد. مگر این که اصل مساله برایش روشن است که مثلا باید نماز جمعه بخواند و یا نماز ظهر؛ اما برای درک یا تدارک ثواب بیشتر افزون بر نمازجمعه نماز ظهر را هم می خواند. و مقلد هم نیز از باب درک ثواب بیشتر اقدام به چنین احتیاطی می کند.
این که سید می فرماید بهتر و قول برتر جواز احتیاط است و لو منجر به تکرار عمل بشود، عنایت بفرمایید عده ای برای تفریح به کوه و دشت زده اند حالا می خواهند نماز بخوانند نمی دانند که قبله کدام طرف است. از باب احتیاط باید به هر چهار جهت نماز بخوانند.
ضما در وضعیتی قرار دارند که نمی دانند نمازشان چهار رکعتی یا دور رکعتی است. نمی دانند مسافر هستند که دو رکعتی نماز بخوانند و یا مسافر نیستند که نماز چهار رکعتی به جا بیاورند.
لباسی هم که به تن دارند نمی دانند کدام پاک است و یا کدام نجس است. کدام از چرم حیوان حلال گوشت و کدام از چرم حیوان حرام گوشت است.
و نیز نمی دانند این چیزی که سر روی آن می گذارند به عنوان سجده؛ آیا سجده بر آن جایز است یا نه؟
پس باید به هر چهار جهت هم نماز قصر بخوانند و هم نماز اتمام. فقط نماز ظهر و عصر را لحاظ بفرمایید:
هشت رکعت تماز ظهر و عصر به چهار سمت 32 رکعت می شود که باید اقامه کند.
چهار رکعت نماز ظهر و عصر هم به چهار سمت به جهت قصر 16 رکعت می شود.
همین چهل و هشت رکعت را با احتیاط در لباس لحاظ بفرمایید 96 رکعت می شود.
همین نود و شش رکعت را با احتیاط در محل سجده لحاظ بفرمایید 192 رکعت خواهد شد. به جای این که چهار رکعت ظهر و چهار رکعت عصر اقامه نماز کند باید نود شش رکعت نماز ظهر و نود و شش رکعت نماز عصر بخواند. تا درک کند که نماز ظهر و عصرش را حضرت عباسی درست انجام داده است یا خیر! چنین فردی باید همه کار و زندگیش را سر این نماز بگذارد. واقعا دچار عسر و حرج خواهد شد اگر نگوییم تمسخر در عبادات خواهد بود. درست است که عبادت مطلوب است اما چه عبادتی. هبادتی که ارزش افزوده به دنبالش باشد و شما در این جا قصد امتثال امر مولا را دارید فقط می خواهید نماز ظهر و یا نماز عصرتان را اقامه کنید. صحبت از آوردن اصل امر مولا است نه ایجاد ارزش افزوده. یک مرتبه مولا می گوید یک لیوان آب سرد لطفا. شما به جای یک لیوان آب از شیر آشپزخانه از آب معدنی استفاده می کنید. یک مقدار عسل هم داخل آن می ریزید. چند تا تخم شربتی هم داخل آن می ریزید. چند قطره گلاب هم بر آن می افزایید. اندکی هم لیمو اضافه می کنید. هر کدام از اینها ارزش افزوده ایجاد می کند. ولی در نماز ظهر و نماز عصر سخن از ارزش افزوده نیست بلکه صحبت از اصل امتثال امر مولی است. صحبت از عسر خرج نیست بلکه صحبت از بازی کردن و به سخره گرفتن امر مولی است.
شیخ انصاری و نائینی به همین جهت مخالفت می کنند. صاحب حدائق هم با احتیاط در جمع مخالفت می کند.     
در ادامه صاحب عروه می فرماید احتیاط هم برای مجتهد و هم برای مقلد ممکن است. یعنی طوری نیست که صرفا مجتهد بخواهد احتیاط کند بلکه مقلد هم علاوه بر این که می تواند به نظر مجتهدش عمل کند می تواند احتیاط هم بکند. و اشکالی پیش نمی آید. مشکل احتیاط را عرض کردیم که مکلف گاه دچار عسر و حرج می شود و چه بسا سبب بازی گرفتن عبادات بشود.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
 مسألة 2): الأقوى جواز العمل بالاحتیاط مجتهدا کان أو لا، لکن یجب أن یکون عارفا بکیفیة الاحتیاط بالاجتهاد أو بالتقلید.
بهتر عمل به احتیاط است چه برای مجتهد چه مقلد. ولی واجب است که فرد آشنا به چگونگی احتیاط در حوزه اجتهاد و یا در حوزه تقلید باشد.
از این فرمایش مرحوم سید هم تا اندازه فهمیده می شود که احتیاط و یا محتاط شق سوم نیست. بلکه هم مجتهد و هم مقلد هر دو می تواند محتاط باشند.
مرحوم سید احتیاط را بر اجتهاد و تقلید مقدم می دارد و وجه آن هم روشن است که احتیاط نزدیکتر به واقع است. اگر احتیاط صورت بگیرد یعنی تمام جوانب امر را به جا آورده است و واقع را دقیقا و کاملا درک کرده و انجام داده است.
اجازه بدهید بحث را واشکافی کنیم:
اگر شارع می گوید نماز باید اقامه شود و یا روزه باید گرفته شود و یا عمل دیگر عبادی که باید انجام بگیرد؛ آیا من باید این عمل شرعی را انجام بدهم مطابق با یک امری باشد که در عالم واقع و بیرون از ذهن من واقعا وجود دارد؟ به من دستور داده اند که نماز بخوان. این یک حکم شرعی است. نماز دارای شرایط و اجزایی است. با لباس غصبی و در مکان غصبی نمی شود نماز خواند. با لباس نجس و در مکان نجس نمی شود نماز خواند. با آب غصبی و یا با آب نجس نمی شود وضوگرفت بلکه آب باید پاک باشد و غصبی هم نباشد. و من در نماز باید نیت و تکبیر و حمد و سوره و قیام و رکوع و سجود و تشهد و قنوت و سلام را بیاورم. به  نماز ایستاده ام. کاپشن تن من است. من واقعا باید بدانم که این کاپشن من از چرم گاو کشته شده طبق دستورات شرع است یا از چرم گاو است ولی ذبح شرعی نشده است. این را باید واقعا قطع و یقین داشته باشم. من از کجا بدانم. من از کجا بدانم که این پیراهن من هم پاک است و هم حلال است. عنایت بفرمایید من کاپشتن را از قسطنطنیه مشهد برفرض خریده ام. بازار مسلمانها است. پیراهنم را از زیست خاور خریده ام. این بازار مسلمانان است. من نمی توانم به حضرت عباس قسم بخورم که اینها نجس نیست و یا حرام نیست. طبق ظواهر امر و دستوراتی که به من داده شده است این ویژگی ها را دارد. و من واقعا نمی دانم اگر همه این اجزاء را بیاورم همان نمازی که خداوند در واقع امر واجب کرده است من همان را واقعا آوردم. من که به لوح محفوظ دسترسی ندارم تا این اعمال را با لوح محفوظ مقایسه کنم. اعمال عبادی است و دستور شرع مقدس همین است. نماز یعنی مجموعه همین دستوراتی که توسط پیامبر در رابطه با نماز یا هر یک از امور عبادی دیگر فرموده اند.  هیچ چیز دیگری عیر از همین الفظ و گزاره ها نیست. نماز واقعیتی غیر از همین دستورات ندارد. الا این که اینها اثر خودشان را دارند. شارع اینها را اعتبار کرده است. دقت بفرمایید اعتباریات غیر از عدمیات است. اعتباریات غیر از توهم است. این را هم در فلسفه و هم در اصول در بحث وضع به تفصیل عرض کرده ایم.
به بیان دیگر ما به مجموعه ای از گزاره ها یا قضایای عبادی در فقه مواجه هستیم. این گزاره ها را ما باید پیروی کنیم. عنایت بفرمایید مهم پیروی ما از پیامبر یا ائمه یعنی عمل به این گزاره ها یا فرمایشات است.  این گزاره ها را به کار بگیریم. به آنها عمل کنیم.  من باید نماز صبح را با تمام اجزا و شرایطش به جا بیاورم. همانی که پیامبر فرموده است. آن هم دو رکغت. من باید نماز مغرب را با تمام اجزا و شرایطش به جا بیاورم آن هم سه رکعت. این تکلیف من است. واقع برای من همین است. واقع من یعنی دستورا پیامبر در حوزه نماز و یا در حوزه روزه.
این جا باید وضع خودمان را مشخص کنیم. یک مرتبه بحث اعتقادی است یا بحث فلسفی و ریاضی و یک مرتبه بحث فقهی است. عرض خواهیم کرد که ما در فقه درگیر عمل هستیم. مکلف هستیم؛ یعنی چیزی برگردنمان نهاده شده است؛ این را می خواهیم صحیح و سالم به زمین بگذاریم. پس عمل به آن گزاره و قضیه مهم است. اتیان آن گزاره و قضیه مهم است. البته همان را باید همراه با قصد قربت انجام بدهیم چون عبادت است. مهم این است که من به این باور برسم که این فرموده خدا و حکم خداوند است. این همان شرع است. این شریعت است.
توجه به این نکته بسیاری از مسائل دینی و شرعی را برای ما روشن می کند. اگر گفته می شود دروغ بد است. خب دروغ بد است. نه این که دروغ بد است چون امام صادق فرموده است. یعنی اگر امام صادق نمی فرمود دروغ خوب بود؟ ازدواج امر پسندیده ای است حالا من باید ازدواج کنم که پیامبر فرموده و اگر پیامبر راجع به ازدواج چیزی نمی فرمود ازدواج امر ناپسندی بود. در عرصه فقه دو امر حیاتی وجود دارد البته با نگرش به بعد عبادی آن:
یکم- عمل
دوم- قصد قربت
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مرحوم سید می فرماید: مکلفی که بخواهد به تکلیف دینی و شرعی خودش عمل کند چه در حوزه عبادات و چه در حوزه معاملات از سه حال بیرون نیست: یا باید مجتهد باشد و یا مقلد و یا محتاط.
مجتهد یعنی کسی که با مراجعه به منابع اصلی دینی می تواند حکم شرعی را خودش استنباط کند. در مقابل آن مقلد قرار می گیرد یعنی کسی که با توجه به منابع دینی نمی تواند احکام شرعی را استنباط کند.
کسی که خودش احکام شرعی را استنباط می کند به همان احکامی که استنباط کرده است عمل می کند ولی کسی که قادر به استنباط احکام شرعی نیست؛ چاره کارش این است که به همان مجتهد مراجعه کند. راه دیگری ندارد. البته این که اسم چنین فردی را مقلد بگذارند تعبیر رسایی نیست.
محتاط چه کسی است؟ محتاط کسی که تلاش می کند تا به هر نحو ممکن به دستور شارع عمل کند. اگر می گویند نماز جمعه واجب است بهتر است نماز ظهر هم خوانده شود او هم نماز جمعه می خواند و هم ظهر. اگر گفته می شود که فلان فعل حرام است  یعضی می گویند مکروه است. و بعضی شاید فتوا بدهند که مباح است وی از باب احتیاط ترک می کند. شخص مختاط تمامی جوانب امر را ملاحظه می کند که مبادا ذره ای پارا از شرع فرا تر بگذارد یا خدای ناکرده دستوری از شرع روی زمین بماند. اگر یکی بگوید نماز مسافر خاص اتمام است و دیگری بگوید نمازش شکسته است وی احتیاط می کند هم نماز تمام می خواند و هم نماز شکسته.   
یک مرتبه فرد سراغ ادله می رود از بین همه ادله آن را که نزدیک به احتیاط است اتخاذ می کند. در این که محتاط فرد سومی غیر از مجتهد و مقلد باشد محل تامل است.  
فرد محتاط یک مرتبه سراغ نظرات مختلف فقها می رود و از بین همه نظرات ارائه شده آن را که جامع همه نظرات باشد و به احتیاط هم نزدیکتر است همان را اتخاذ می کند و عمل می کند.
یک مرتبه فرد محتاط سراغ ادله می رود و از بین ادله هر باب روایاتی که همه جوانب را جمع می کند همان را را برمی گزیند.
اگر منظور از محتاط فرد اولی باشد که سراغ نظرات می رود وی خودش مقلد است. و به دنبال نظرات مجتهدین می گردد. و اگر منظور دومی است یعنی سراغ ادله می رود و به اقتضای ادله می خواهد احتیاط کند پس او مجتهد است دیگر فرد سومی نیست. نهایت به جای آن که خود فرد راسا به نظری خاص برسد سعی می کند تا حد ممکن بین روایات جمع بکند. همان کاری که اخباریها می کنند. پس یا مجتهد محتاط است و یا مقلد محتاط.
در نتیجه ما با سومی که نه مجتهد باشد و نه مقلد؛ مواجه نیستیم. بلکه هم مقلد و هم مجتهد می توانند روحیهة احتیاطی داشته باشند. شاید بتوان گفت محافظه کاری در سیساست همان محتاط در فقه است. به نظر می رسد با عنایت به ابهام در مفهوم اجتهاد و تقلید سراغ شق سومی رفته اند که محتاط باشد. اگر مجتهد کسی باشد که می تواند استنباط احکام شرعی بکند و مقلد کسی است که نمی تواند احکام شرعی را استنباط بکند؛ فرد محتاط کجا قرار می گیرد؟ بالاخره یا می تواند استنباط کند و یا نمی تواند. اگر بتواند که می شود مجتهد و اگر نتواند پس مقلد خواهد بود. در نتیجه ما بین مجتهد و مقلد فرد سومی نداریم که بخواهیم برای او تعیین تکلیف بکنیم. بنا بر این در مقام تعیین تکلیف برای مکلف هنگام مواجهه با عمل و اقدام و یا ترک عمل و ترک اقدام چه می شود کرد؟
یک راهش اجتهاد است که فرد برود و مجتهد بشود.
یک راهش هم این است که از مجتهد پیروی کند و مسائل مبتلا به را از مجتهدش بپرسد.
پس محتاط معنا نمی دهد مگر این که بگوییم فرد مسائل گوناگون را از لا به توضیح المسائلها بگردد و پیدا کند و از جمع همه پاسخها همان را که به احتیاط نزدیکتر است عمل کند. پس فرد مقلد است. و یا خود مجتهد چه بسا احتیاط کند. پس ما فرد سومی به عنوان محتاط نداریم. همان مجتهد هم می تواند محتاط باشد. مقلد هم می تواند محتاط باشد. هر محتاطی یا مقلد محتاط یا مجتهد محتاط.
   اما کسی که مقلد است نسبت به مسائلی که جزو مشهورات است و عمری با آن سر و کار دارد و به آنها عمل کرده است؛ به همان عمل شیوه رایج عمل کند. اگر به مساله جدیدی برخورد که نمی دانست که چه کند در این مورد باید سراغ مجتهد برود.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
کتابی که به شرح و تبیین آن می پردازیم عروة الوثقی فیما تعم به البلوی معروف به عروه تالیف سید محمد کاظم طباطبایی یزدی است. زاده 1247ق و درگذشته 1337 ق.
تقریبا مشهورترین کتاب فقهی شیعه است شاید خیلی شهرتش از لمعه بیشتر باشد. و جزو کتابهای درسی بالاترین مقطع حوزه یعنی خارج حوزه است. بر این کتاب بیشتر شاگردان خود مرحوم مولف و نیز بیشتر مراجع بعد از تالیف بدان حاشیه زده اند. و بعضا هم آن را شرح کرده اند. اغلب اساتید خارج حوزه، در تدریس عبادات، محور و مدار بحث آنها عروه است. باید گفت عروه دائره المعارف فقه شیعه است. شیخ عباس قمی با عنوان غایة القصوی آن را ترجمه کرده است. در این کتاب حدود 3260 مساله شرعی بیان شده است که ما در فرصت فراهم آمده فعلا به شرح و تفصیل 69 مساله آن که در رابطه با اجتهاد و تقلید است گفتگو می کنیم.
و از دوستان درخواست می کنم آن چه مطرح می شود را به عنوان مباحثه تلقی فرموده و نظرات خودشان را برای تکمیل مباحث ارائه بفرمایند. از جهش برق تضارب اندیشه ها است که فضای علمی روشن و تابناک تر خواهد شد. و این از ویژگی های فضای علمی شیعه است که بدور از عوام زده و قدرت و سیاست به درس و بحث می پردازند.
ابتدا مساله عروه بیان می شود. سپس ترجمه ساده ای از آن ارائه خواهد شد و بعد هم به شرح و تبیین مساله خواهیم پرداخت و نکاتی که به ذهن برسد در ادامه بیان می شود. تلاش ما این است که در نهایت سادگی بحث عنوان شود و تا حد ممکن اصطلاحات فقهی پر کاربرد توضیح داده شود تا از دوستان وقت کمتر هدر داده شود.       

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین، وصلى الله على محمد خیر خلقه وآله الطاهرین، وبعد فیقول المعترف بذنبه، المفتقر إلى رحمة ربه محمد کاظم الطباطبائی: هذه جملة مسائل مما تعم به البلوى، وعلیها الفتوى، جمعت شتاتها، وأحصیت متفرقاتها، عسى أن ینتفع بها إخواننا المؤمنون، وتکون ذخرا لیوم لا ینفع فیه مال ولا بنون، والله ولی التوفیق.
الاجتهاد والتقلید
 مسألة 1 یجب على کل مکلف فی عباداته و معاملاته أن یکون مجتهدا، أو مقلدا،أو محتاطا
بر مکلف واجب است که در عبادات و معاملات خودش یا مجتهد و یا مقلد و یا محتاط باشد.
مکلف یعنی کسی که تکلیف الهی بر گردن او نهاده شده است. یعنی فرد بالغ و عاقلی که متوجه اعمال و کارهای خودش می باشد. فرقی نمی کند که زن باشد یا مرد؛ سن بلوغ را در جای خود توضیح خواهیم داد.
فرد ممکن است بالغ باشد و عاقل نباشد. تکلیفی ندارد.
فرد ممکن است عاقل باشد ولی بالغ نباشد او هم تکلیفی ندارد.
ممکن است عاقل باشد و بالغ هم باشد ولی تکلیفی متوجه او نباشد. مثلا فرد دچار غفلت و یا فراموشی شده است. غافل از این است که تکلیفی دارد؛ مکلف باید متوجه باشد که دارای تکلیف شرعی است.  
وجوب؛ وقتی که در برابر کاری قرار می گیریم پنج نوع واکنش می توانیم داشته باشیم. مهم نیست که چه کاری باشد و یا به چه علت و چرا؟ مهم این است هر کاری که می خواهیم انجام بدهیم باید یکی از این پنج موضع را داشته باشیم:
یکم- باید این عمل انجام بگیرد و اگر انجام نگیرد مرتکب گناه می شویم. چاره دیگری جز انجام آن نداریم. این را می گویند واجب. مانند نماز صبح یا روزه ماه مبارک رمضان یا نفقه بانو و فرزند.
دوم- باید این عمل انجام نگیرد و اگر انجام بگیرد ما دچار گناه می شویم. چاره دیگری جز تر آن عمل نداریم. این را می گویند حرام. مانند ترک نماز و یا ترک روزه یا ترک انفاق بانو و فرزند.
سوم- انجام دادن آن عمل از انجام ندادنش بهتر است. اگر ترک کنیم گناه نکرده ایم ولی اگر انجامش بدهیم پاداش خوبی به ما می دهند. این را مستحب گویند. هم چون نمازهای نافله یا روزه های مستحبی.
چهارم- انجام ندان آن بهتر از انجام دادن آن است. اگر انجام بدهیم گناه نکرده ایم ولی اگر انجام ندهیم پاداش بیشتری خواهیم داشت. این را مکروه گویند. مانند وضو گرفتن با آب گرم.
پنجم- انجام دادن و انجام ندادن آن فرقی نخواهد کرد. شما صاحب اختیار هستید دلتان خواست انجام بدهید و دلتان خواست انجام ندهید. این را مباح می گویند.    
منظور از وجوب در مساله، مورد اول است. یعنی ما چاره ای نداریم جز این که نسبت به احکام شرعی خود به عنوان مکلف اقدام کنیم.
این "وجوب"، وجوب تخییری است. یعنی چاره ای نیست باید انجام بگیرد ولی شما بین دو یا سه راهی که پیش رو دارید باید یکی را اقدام کنید. در انتخاب یکی از دو یا سه راه مختار هستید.
ارادتمند. نشانی:
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی