جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اجتهاد و تقلید» ثبت شده است

زیبا آفرین
مسألة 22: یشترط فی المجتهد أمور: البلوغ، والعقل، والإیمان، والعدالة، والرجولیة، والحریة على قول، وکونه مجتهدا مطلقا، فلا یجوز تقلید المتجزی، والحیاة، فلا یجوز تقلید المیت ابتداء، نعم یجوز البقاء کما مر. وأن یکون أعلم، فلا یجوز على الأحوط تقلید المفضول مع التمکن من الأفضل، وأن لا یکون متولدا من الزنا، وأن لا یکون مقبلا على الدنیا وطالبا لها، مکبا علیها، مجدا فی تحصیلها ففی الخبر : " من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لأمر مولاه فللعوام أن یقلدوه ".
در مجتهد چند امر شرط است: 1)- بلوغ، 2)- عقل، 3)- ایمان، 4)- عدالت، 5)- مرد بودن، 6)- آزادگی (بنا بر قولی)، ضمنا باید 7)- مجتهد مطلق باشد (پس تقلید از مجتهد متجزی جایز نیست). 8)- زنده بودن، (تقلید از مجتهد مرده ابتداء جایز نیست ولی بقای بر مجتهد مرده جایز است چنان که گذشت). و 9)- نیز باید اعلم باشد (بنا بر احیاط تقلید مفضول در صورت امکان تقلید از افضل جایز نیست). 10)- حرام زاده نباشد. 11)- رویکرد دنیوی نداشته باشد یعنی دنیا طلب نباشد. برای تحصیل و کسب پول و مال و منال دنیوی خودش را به آب و آتش نزند. چنان که در روایت آمده است: از فقها کسانی که خود نگهدار باشند و نگهبان دین باشند و مخالف هوای نفس باشند و مطیع دستورات خداوند باشند. پس بر مردم است که از او تقلید کنند.
در این مساله به شرایط مجتهد پرداخته است:
1- بلوغ، اگر ملاک دسترسی به شرع مقدس است دیگر چه فرقی می کند که فرد پیر یا جوان باشد. اگر فرد بتواند مجتهد باشد و بتواند دستورات و فرامین را به دیگران انتقال بدهد چه وجهی دارد که فرد بالغ باشد یا نابالغ. اگر قرار است امانتی را به دست من و شما برسانند آیا فرقی خواهد کرد که من باشد یا نو جوان؟ اگر فردی واقعا این توانایی را داشت که مسائل شرعی را برای ما بیان کند و او جوان سیزده ساله باشد چه منعی خواهد داشت. شاید خلاف عرف باشد ولی منعی نخواهد داشت. شرط سنی وجهی ندارد.
2- عقل، یعنی عاقل باشد. این وجه قابل قبولی است. از دیوانه و افراد خل و چل که نمی شود تقلید کرد. شاید هم عاقل بودن به معنای تیزهوش بودن باشد. نه دیوانه بودن. بالاخره فقیه باید کسی نباشد که ساده لوح باشد و بشود به راحتی فریبش داد. بالاخره ضریب هوشی بالایی داشته باشد. فرق است بین عاقل بودن و باهوش بودن فرق است.  
3- ایمان، ایمان داشته باشد یعنی معتقد به خدا و پیامبر و ائمه معصومین علیهم اسلام داشته باشد. به بیان دیگر به این گزاره ها باور داشته باشد:
یکم- خداوند یگانه وجود دارد.
دوم- خداوند یگانه محمد بن عبدالله(ص) را به عنوان پیامبر برای هدایت بشر فرو فرستاده است.
سوم- قرآن کریم ابزار هدایت انسان است.
چهارم- به تمامی فرمایشات پیامبر باور داشته باشد. یعنی نص.
پنجم- به تمامی آن چه در قرآن کریم بیان شده است ایمان داشته باشد. یعنی کتاب آسمانی.
اعتقاد به ائمه(علیهم السلام) ذیل بند چهارم قرار می گیرد. چون فرض بر این است که امامت ائمه توسط پیامبر اکر(ص) منصوص است.    
4- عدالت، توضیح آن در مساله بعدی خواهد آمد.
5- مرد بودن، معنای آن روشن است. یعنی زن نباشد. ولی اگر قرار باشد که فرد بخواهد شریعت را از آن طرف که کتاب و سنت است بردارد و به ما انسانهای مکلف برساند چنان که سن دخیل در موضوع نیست جنسیت هم نمی تواند دخیل در موضوع باشد. چه فرقی می کند که زن باشد یا مرد؟ به نظر می رسد تاثیر حضرت خدیجه یا حضرت زینب و یا حضرت مریم و یا زنهای دیگری که در تاریخ زیسته اند کمتر از مردان نبوده است گرچه به لحاظ فرهنگی شاید برای مردها چندان قابل پذیرش نباشد. تجربه بشری بیانگر این واقعیت است که مردها توانمندتر هستند ولی ما این امکانات را به زنها نداده ایم که برای ما ثابت بشود که زنها نمی توانند. این تجربه را از آنها دریغ کرده ایم. به نظر می رسد مادام کوری یا هانا آرنت و مریم میرزا خانی و نیز آن گلا مرکل صدر اعظم عالمان و مارگارت تاچر و ترزا می نخست وزیر انگلستان ثابت کردند که همان توانایی را هم خانمها داشته و دارند. ولی وضعیت کنونی خیلی تغییر پیدا کرده است. حداقل در فرهنگ شیعه چهره های هم چون حضرت زهرا س و حضرت خدیجه و حضرت زینب و ام کلثوم و ام سلمه و... از چهره های تاثیر گذار هستند. لذا اگر سایر شرایط محقق باشد در اجتهاد منعی برای زن دیده نمی شود. چنان که اگر حضرت زینب روایتی را نقل کند برای ما قابل اعتماد است. و یا اگر حکمی را از حضرت زهرا(س) کسی نقل بکند برای ما حجت است. با مبانی که عرض شد فکر کنم مساله کاملا روشن است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 21): إذا کان مجتهدان لا یمکن تحصیل العلم بأعلمیة أحدهما ولا البینة، فإن حصل الظن بأعلمیة أحدهما تعین تقلیده، بل لو کان فی أحدهما احتمال الأعلمیة  یقدم، کما إذا علم أنهما إما متساویان أو هذا المعین أعلم، ولا یحتمل أعلمیة الآخر، فالأحوط تقدیم من یحتمل أعلمیته.
اگر دو تا مجتهد بودند که نمی شد اعلمیت آنها را احراز کرد؛ دلیل و بیّنه هم در بین  نبود؛ اگر ظن به اعلمیت یکی ایجاد شد، همان ظن برای تقلید کافی است. اگر چنان چه احتمال هم بدهید که یکی بر دیگری برتری دارد و اعلم است، همان احتمال مقدم داشته می شود. چنان که اگر دو مجتهد با هم برابر بودند یا این یکی از دیگری اعلم است و احتمال نمی دهیم که طرف مقابل او اعلم باشد احوط تقدیم همان احتمال اعلمیت بر فرد دیگر است.
عنایت بفرماید یک مرتبه ما قطع و یقین داریم که فلانی اعلم است در این صورت طبق مبنای مرحوم محقق یزدی باید سراغ او رفت.
اگر قطع و یقین نبود بلکه ظن بود. یعنی گمان می کنیم که فلانی از فلانی از نظر فقهی برتر است. در این صورت هم طبق مبنای مرحوم محقق یزدی باید سراغ اعلم رفت.
حتی اگر دو نفر باشند که یکی را احتمال بدهید که برتر از دیگری است باید به همین احتمال اقدام بورزید. در هر صورت طبق مبنای صاحب عروه اگر به هر طریق دسترسی به اعلم داشته باشیم باید سراغ اعلم رفت. اگر قطع داشتیم به قطع عمل می کنیم و اگر ظن هم داشتیم به ظن عمل می کنیم و حتی اگر احتمال هم بدهیم که یکی اعم است باز به همین احتمال اهتمام می ورزید.  
البته ما به تفصیل عرض کردیم که اعلمیت چون ملکه است و ملکه یا هست یا نیست. ملکه از مقوله های متواطی است و قابلیت تشکیک ندارد. البته ممکن است یکی اطلاعات بیشتری داشته باشد  یا آمادگی بیشتری داشته باشد. برای تقلید ملاک صرف اجتهاد است نه آمادگی بیشتر و... مهم این است که فرد بتواند دستورات شرع را آن گونه که هست و آن گونه که باید به دیگران انتقال بدهد. اگر مجتهد بود همان برای تقلید کافی است. اعلمیت وجهی برای مراجعه به او ایجاد نمی کند. مثل این است که برای سر درد سراغ فوق تخصص جراح مغز و اعصاب برویم. همان کاربرد دکترای عمومی را برای ما خواهد داشت.       
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
روشن است که هر بیماری شناخته شده ای راهی برای درمان باید داشته باشد و درمان آن به دست علم تجربی است و علوم تجربی لحظه می زند. هر لحظه و هر آن پیشرفتی در این علوم ایجاد می شود. بیمارستانها و لابراتوارهای مجهز دنیا اطلاعات ارزشمندی نسبت به سلولهای سرطانی پیدا کرده اند. و این اطلاعات سودمند است. الان عملهای جراحی میکروسکپی صورت می گیرد. با دستگاههای عظیم به گونه اقدام می شود که حتی پنجاه سال قبل هم کسی فکرش را نمی کرد. از طریق یک رگ وارد قلب می شوند و به کند و کاش می پردازند و حشو و زواید را برمی دارند و جراحی می کنند و تجهیزات کار می گذارند عملیات بسیار گسترده ای را از همین طریق داخل قلب انجام می دهند. چشم نابینا با عمل جراحی بینای کامل خود را به دست می آورد. این دیگر محرز است که نمی¬شود سراغ تنقیه و اماله و شاطره و گل گاوزبون و گل بنفشه رفت. نمی شود با گل بنفشه و نیش زنبور کسی را در برابر کرونا 19 مصون و یا درمان کرد. نه صرفا بنای عقلا بلکه کسی که فقط آشنایی اجمالی با علوم تجربی داشته باشد هم می داند که طب سنتی نه طب است و نه سنت. و مهمتر آن که خود این آقایان در مقام اجتهاد به روایات طبی ائمه اصلا توجه نمی کنند ولی عند العمل سراغ همان دکترهای گیاهی می روند. البته گاه برای درمان بسیار سطحی به بهترین بیمارستانهای اروپا و آمریکا می روند. بهتر است که به آنها دکترهای گیاهی گفته شود نه سنتی. گرچه خود داروها هم گیاهی است ولی فرآورده شده است.
یکی از آقایان مجتهدین و اعاظم علما خودش تعریف می کرد که فردی پیش من آمد و گفت گفت خلاصه مطلب این که من از مفعول بودن خوشم می آید. چگونه از شر آن خلاص بشوم. من هم روایت امام معصوم به ذهنم رسید که برو و کوهان شتر زنده را ببر و روی آن بنشین تا حالت خوب بشود.
من که خیلی شگفت زده شدم. حاج آقا این چه فتوایی است؟ ایشان برفرض که بیمار باشد؛ بیمار باید درمان بشود و راه درمانش دست روان کاو است. دست روان شناس است. با گفتگو و دارو، درمانش می کنند. البته اگر بیماری باشد. دوست پزشکی آن جا بود تعبیر زیبایی داشت. وی گفت: امام شاید خواسته به او معجزه اش را نشان بدهد. از توانمندی الهی¬اش استفاده کرده باشد. چه بسا کوهان شتر هیچ ربطی به بیماری او نداشته باشد. معجزه یعنی همین. یا شاید در پایین تنه او عفونتی و یا چیزی بوده که اذیتش می کرده و امام خواسته است از این طریق درمان بشود. ما نمی دانیم علت اقدام امام علیه السلام چه بوده است. الان ما تجهیزات زیادی داریم. نباید آقایان علما و مجتهدین وارد این حوزه بشوند. چنان که پزشکان محترم هم به خود اجازه نمی دهند وارد قلمرو شرع بشوند.    
به نظر من این تلقی که رجوع عالم به جاهل نفسش شاید معقول باشد ولی در مصداق آن به شدت دچار مشکل می شوند پس باید اصلش مشکلی داشته باشد که مردم در مصادیق دچار مشکل می شوند. خود به یاد دارم که در بیماری ها به جای مراجعه به پزشک سراغ دعانویس می رفتند. خانم بیمار است باید به پزشک مراجعه کند. نه سید پس پوشته یا سید دعانویس. و حال آن که در گذشته میزان مراجعه به دعانویس بیش از پزشک بوده است. یکی از کارهای پدر من این بود که یک قفل کوچک و مقداری نخ می داند و ایشان سوره یاسین را می خواند و به آیات مبین که می رسید می دمید و یک گره می زد. هفت تا مبین دارد و هفت گره می خورد و خانم حامله به شکمش می بست تا از سقط پیشگیری کند. نمی دانم مراجعه به ماما و درمانگاه که به تازگی نزدیک حانه ما آمده بود موثر بود تا دعاهای پدر من. لذا برداشت از کار عقلا و بنای عقلا چندان کار ساده ای نیست. چنان که بیان شد آقای هاشمی شاهرودی و نیز حائری شیرازی که قدر متیقن جزو عقلا بودند و سراغ حکیم باشی های گیاهی رفتند و آن اتفاق افتاد که افتاد و جان خودشان را از دست دادند. و کسانی که به بیمارستان رفتند و تحت مداوای پزشکان حاذق قرار گرفتند درمان شدند و به زندگی عادی برگشتند. قدر متیقن زندگی بیشتری داشتند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
افزون بر آن مجلس شورا که در بیشتر کشورها تشکیل شده است یکی از مراکز مهم قانون گذاری است. و قوانین مهم کشور لا اقل توسط این شورا تصویب می شود. و حتی دولت هم بخواهد لایحه را به تصویب برساند باید به این شورا بفرستد. و خود نمایندگان هم بخواهند اقدامی بکنند باید به صورت طرح ارائه کند.
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی وزارت امورخارجه حدود دوازده وزیر یا سرپرست داشته است. طبق بنای عقلا باید این تعداد یا حد اقل وزرا تخصصشان به وزارت امورخارجه بخورد. دیپلمات باشد. یا لااقل حقوق بین الملل باشند. یک چیزی که به روابط بین دول بخورد. تنها وزیری که تخصصش با پستش هم خوانی دارد محمد جواد ظریف است. یقینا کشور را عقلا تدبیر می کنند. چگونه می شود که این عقلا سراغ حتی عالم به علم روابط بین الملل و آشنا به زبان دیپلماسی تا کنون نرفتند؟  
سوال حقیر این است واقعا نمایندگان مجلس اعلم مردم هستند که لوایح و طرحها را تصویب می کنند؟ شورای شهر و شورای ملی و یا همان شورای اسلامی واقعا مظهر اعلمیت مردم است؟ لااقل از نظر فارسی نویسی قوانین که می شود چند لیسانس  ادبیات فارسی را بگذارند تا مصوبات را ویرایش کند. لااقل با ادبیات نوشتاری سازگار داشته باشد. حتی همین کار هم صورت نمی گیرد.
هیات دولت بخشی از وظایف اش تصویب قوانین خاص است. آیا واقعا وزرای ایران اعلم مردم هستند؟
واقعیت امر این است که این بنای عقلا که می فرمایند یک امر کاملا ذهنی است. در بیرون از ذهن چیز دیگری اتفاق می افتد. الان کشور جمهوری اسلامی ایران دچار بحران اقتصادی است. این امر هم بر کسی پوشیده نیست. آیا برای حل بحران واقعا سراغ اعلم علمای علم اقتصاد رفته اند؟ اصلا علمای اقتصاد نقشی در اقتصاد کشور دارند؟ یا اقتصاد دست یقه سفید ها یا همان فعالان سیاسی است؟ من به کشمکشهای سیاسی کاری ندارم. بحث من این است که کجای عالَم، سراغ اعلم علما می روند. در هندوستان هم می دانند که فلان مربی فوتبال بهترین است ولی سعی می کنند از مربیان خودشان استفاده کنند. خیلی از کشورها به هر علتی از مربیهای داخلی استفاده می کنند.  بحث هزینه و فایده است.       
مرحوم هاشمی شاهرودی و یا حائری شیرازی که فوت شدند. برای درمان بیماری سرطانشان چنان که توسط نزدیکان ایشان هم انعکاس پیدا کرد واقعا سراغ اعلم علمای سرطان کشور رفتند؟ طبق اظهاراتی که اطرافیان ایشان بیان کرده اند، این شادروانها سراغ افرادی رفتند که مشتهر به طب سنتی بودند. خود این آقایان خصوصا مرحوم هاشمی شاهرود که خبره علم اصول و متبحر در بحث اجتهاد و تقلید بود؛ به مسائل عادی خود حتی به اندوخته ها توجه نکرد که سرطان یک بیماری است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 20: یعرف اجتهاد المجتهد بالعلم الوجدانی، کما إذا کان المقلد من أهل الخبرة وعلم باجتهاد شخص، وکذا یعرف بشهادة عدلین من أهل الخبرة إذا لم تکن معارضة بشهادة آخرین من أهل الخبرة ینفیان عنه الاجتهاد، وکذا یعرف بالشیاع المفید للعلم وکذا الأعلمیة تعرف بالعلم أو البینة غیر المعارضة، أو الشیاع المفید للعلم.
اجتهاد فرد مجتهد با علم خود شخص به اجتهاد او دانسته می شود. چنان که خود شخص از اهل خبره باشد در این صورت به اجتهاد فرد علم پیدا خواهد کرد. و هم چنین اجتهاد مجتهد با شهادت دو نفر عادل اهل فن شناخته می شود البته در صورتی که دو نفر دیگر شهادت در مقابل آنها ندهند. و نفی اجتهاد نکند. و هم چنین با اشتهار فرد به اجتهاد نیز شناخته خواهد شد. اما اعلمیت فرد با علم و بینه غیر معارض یا اشتهار فرد شناخته می شود.
 دو تا بحث بود یکی اجتهاد و یکی هم اعلمیت. راه شناخت اجتهاد در فرد عبارت است از:
این که خود فرد اهل خبره و فن باشد و بتواند تشخیص بدهد.
این که دو نفر شاهد عادل به اجتهاد فرد شهادت بدهند. البته در صورتی که کسی در مقابل این دو شاهد شهادت خلاف ندهند. یعنی دو نفر بیاید و بگوید که این آقا اجتهاد ندارد. به نظر می رسد چنین شهادتی معنا ندارد. فرد می تواند شهادت بدهد بر این که فلانی این کار را انجام داده است. نمی شود شهادت داد که این فرد انجام نداده است. نمی شود شهادت داد که این آقا قاتل نیست. ولی می شود شهادت داد که این آقا قاتل هست. به بیان دیگر برای عدمیات که شهادت داده نمی شود. الا این که فرد می تواند بگوید من ندیدم. یعنی شاهد بر ندیدن بدهد نه شهادن بر نبودن. شاهد می تواند گواه بر اجتهاد فرد باشد نه گواه بر عدم اجتهاد. الا این که بگوید من نمی شناسم. من نمی دانم. در نتیجه شهادت بر عدم اجتهاد معنا ندارد.
اما نسبت به اعلمیت هم چند راه برای شناخت آن می توان داشت:
این که خود فرد متوجه بشود که مثلا فلانی اعلم فقها است.
این که دو نفر اهل فن شهادت بدهند که فلانی اعلم علما است.
راه سوم هم این که فرد اشتهار به اعلمیت داشته باشد.
با توجه به مبنای مرحوم محقق یزدی بین اجتهاد و اعملیت فرق است. ممکن است فرد شهادت به اجتهاد طرف بدهد ولی اعمیت او را تایید نکند. ولی اگر اعلمیت کسی را تایید کردند یقینا اجتهاد او هم مورد تایید قرار گرفته است.
تحقیق در مطلب: شناخت صرف اجتهاد برای مراجعه به فرد کافی است دیگر وجهی برای اعلمیت وجود ندارد.          
سیره عقلا رجوع به عالم است. نکته ای را راجع به سیره عقلا خدمت شما سروران و عزیزان عرض کنم.
عمده دلیل که می گویند باید سراغ مجتهد رفت و مجتهد را تعیین کرد و از او تقلید کرد سیره عقلا است. سیره عقلا به گونه ای است که در مسائل مهم، سراغ اهل بخیه و اهل حل و عقد می روند. و توصیه هم می کنند نسبت به اموری که نمی دانید سراغ کسانی بروید که می دانند. این همان مراجعه جاهل به عالم است. در همین حد و اندازه.
در مرحله بعد چنان چه مسائل کمی پیچیده تر و مشکل تر است توصیه همان عقلا به این است که سراغ کسی برود که می داند یا لااقل بهتر از دیگران می داند. به هر کس که بداند اکتفا نکند بلکه سراغ کسانی برود که بهتر و بیشتر بداند.
در مرحله بعد که سخن از مسائل اساسی و حیاتی است بحث مرگ و زندگی است سراغ کسانی می روند که بیش از سایرین می دانند. چون بحث مرگ و زندگی است. در این موارد باید سراغ کسی رفت که اشد خبرتا است. بیشتر از سایرین می داند. این در اصطلاح همان اعلم در فقه است. در پزشکی شاید بشود گفت فوق تخصص.
البته می شود گفت تا اندازه ای این اتفاق در جامعه خود ما هم رخ می دهد. مثلا در فوتبال تیم ابومسلم را که می خواهند بالا بیاورند سراغ خداداد عزیزی می روند. و برای تیم ملی سراغ برانکویچ می روند. حتی علی دایی را هم مفید برای تیم ملی نمی دانند چون فکر می کنند که برانکویچ برای تیم ملی بیشتر اثر دارد. چون علم و دانش او بیشتر است. البته به مسائل پشت پرده و زد و بندهای پشت پرده و سیاسی کاری ها نه خبر داریم و نه هم کاری داریم. فقط ظاهر امر را می بینیم و داوری می کنیم.
حالا اجازه بدهید تحلیل کنیم که واقعا سراغ اعلم علما این فن می روند. یادم می آید یک زمانی مرحوم هاشمی رفسنجانی به دنبال طرح توسعه کشور بود. و ایشان هم اقدامات اساسی انجام داد. نکته جالب این بود که در کشور شنیدم پنج یا شش نفر بودند که خدای توسعه بودند. درسش را خوانده بودند. ولی این پنج نفر و یا شش نفر هیچ کدام در طراحی توسعه آقای هاشمی دخیل نبودند. یعنی خدایان توسعه در کشور در طرح توسعه کشور نقشی نداشتند و  خود مرحوم هاشمی یک تنه زیر بار این مسئولیت سنگین رفت.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
مسألة 18): الأحوط عدم تقلید المفضول، حتى فی المسألة التی توافق فتواه فتوى الأفضل.
احوط تقلید نکردن از مفضول است در برابر فاضل، حتی در مواردی که فتوای هر دو یکی باشد.
اگر دو تا مجتهد بودند که یکی از دیگری برتری های دارد. به گفته امروزی ها یکی از دیگری باسوادتر است. سلطه بیشتری بر ابواب فقهی دارد. مقلد اگر بخواهد سراغ کسی برود که کم سوادتر است به نظر صاحب عروه، این اقدام، اقدام مطلوبی نیست. باید حتما مکلف سراغ فتوای فرد افضل برود نه فاضل.
اگر حتی فتوای هر دو هم یکی باشد باز هم نمی توان سراغ فرد مفضول رفت. بلکه باید سراغ فرد فاضل رفت. نسبت به عملی که دیگران هم همان نظر واحدی دارند باید سراغ مجتهد باسوادتر و فاضلتر رفت.
اجازه بدهید تصویری از دیدگاه صاحب عروه در ذهن بسازیم. در شهر مثلا پنج مجتهد است. یقینا بعضی بر بعضی برتری دارند. همه اینها هم می گویند مثلا نماز جمعه در عصر غیبت حرام است. یا همه هم می گویند تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهارم باید سه بار گفته شود. شما در ترک نماز جمعه و یا در تسبیحات باید تاکید کنید که از کدام مجتهد تقلید کرده و این عمل را انجام می دهید. یعنی در هنگام قصد و نیت هم باید نیت نماز ظهر کرد نه مثلاذعصر و عشا و هم باید قصد قربت کرد و هم قصد وجوب کرد و هم قصد تقلید از زید یا بکر یا عمرو.
در جایی که همه مجتهدین نظر واحدی دارند تاکید بر تعیین و تقلید از شخص معین واقعا چیزی شبیه طنز و شوخی است. این همان بخشهایی است که دین را و شریعت را سخیف و سبک نشان می دهد. این همان نکته ای است که عرض کردم بحث از عمل به شرع نیست بلکه تشخص و تعین زید و بکر و عمرو مهم است. دین اسلام بر خلاف مسیحیت و یهودیت حتی گفته نمی شود آیین محمدی. و ال آن که به دو دین دیگر می گویند دین موسی و دین عیسی و دین یعقوب... به آیین پیامبر ختمی مرتبت که می رسد می گویند اسلام. ولی این آقایان دو باره برمی گردانند به حوزه شخص. چرا باید مجتهد را معین کرد؟ برای نخواندن نماز جمعه که پنج نفرشان نظر واحدی دارند چرا باید یک نفر را حتما مشخص کرد؟ این نظر واقعا جای تامل دارد. چه فرقی می کند وقتی که چند مجتهد نظرات واحدی دارند و نظر مجتهد هم حجت است. خصوصا با مبنای خود این آقایان که اختلاف نظر هم ندارند. و فرق نمی کند که سراغ کدام یک بروند. فرقی بین مفضول و فاضل نخواهد بود. حتی اگر اعلم هم باشد فرقی نخواهد کرد. پنج مجتهد می گویند شراب پاک است. اگر شراب روی دست من ریخت باید بگویم به فتوای آیای زید عمل کردم و الا دست من نجس خواهد بود.
نفس این مساله بیانگر این واقعیت است که عمل به دستور شرع مهم نیست بلکه فردی که شرع را بیان می کند مهم است. به بیان دیگر سید معتقد است مجتهد خودش موضوعیت دارد نه طریقیت. خود مجتهد غایت و هدف است. و حال آن که مجتهد ابزار انتقال پیام و شرع است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
مسألة 17: المراد من الأعلم من یکون أعرف بالقواعد و المدارک للمسألة وأکثر إطلاعا لنظائرها ولأخبار، وأجود فهما للأخبار، والحاصل أن یکون أجود استنباطا، والمرجع فی تعیینه أهل الخبرة والاستنباط.
منظور از اعلم آن است که مجتهد از دیگران نسبت به قواعد و مدارک مسائل فقهی آشناتر باشد و اطلاعاتش نسبت به دیگران بیشتر باشد. و هم چنین روایات بیشتری دیده یاشد و بداند. روایات را بهتر از دیگران بفهمد. خلاصه آن که راحت تر بتواند مسائل شرعی را استنباط کند. آن مرجع و مرکزی که بتواند اعلم را شناساسی و معرفی کند اهل خبره و خود نیز اهل استنباط است.
مجتهد کسی است که بتواند راحت مسائل شرعی را با توجه به منابع استنباط کند در نتیجه باید:
آشنا به قواعد فقهی باشد.
آشنا به قواعد اصولی باشد.
آشنا به مسائل فقهی باشد.
با روایات فقهی آشنا باشد.
با نظرات دیگر فقها آشنا باشد.
شم روایی داشته باشد. یعنی ادبیات و اصول فقه را خوب خوانده باشد تا لسان روایات را خوب و راحت بفهمد.
فردی که ویژگی های بیان شده را داشته باشد مجتهد است. مرحوم محقق می فرماید اعلم کسی است که همان شاخصهای بیان شده را بهتر و بیشتر دارا باشد. نسبت به سایرین یک سر و گردن بالاتر باشد. در حقیقت "اعلم" همان سرآمد است. بین رتبه یک یا ده همان ده باشد. در ادامه مساله مرحوم سید راه شناسایی اعلم را هم بیان فرمود که مجتهدین خودشان بگویند که فلانی اعلم از دیگران است.
بیان شد که اعلمیت خیلی معنا نمی دهد اگر منظور توانایی یشتر در استنباط باشد. استباط اگر ملکه است این ملکه یا هست یا نیست. پس مقوله بالتشکیک نیست. الا این که بعضی از این توانایی بیشتر استفاده کرده اند و بعضی کمتر.
گویا نزد شیخ انصاری یا یکی دیگر از علما رفته بودند تا اقدام به چاپ توضیح المسائل و قبول مرجعیت بکند. ایشان فرموده بودند آن زمان که ما درس و بحث داشتیم آقای فلانی که در کاشان است-احتمال از جانب بنده است- از من توانمندتر و موفق تر بود؛ او زیبنده این موقعیت است. سراغ آن فرد رفتند. ایشان در پاسخ گفته بود: بلی زمانی که مباحثه می کردیم من از ایشان بهتر بودم و سریعتر می فهمیدم؛ ولی من سالها است که از حوزه و درس و بحث جدا شده ام و ایشان در حوزه باقی مانده و به درس و بحث خودشان ادامه دادند. پس ایشان بیشتر صلاحیت برای این موقعیت را دارند. بنابراین بیشتر حضور ذهن مهم است و اشتغال به علم.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
لذا در حوزه معاملات مردم تابع عرف هستند. مردم تابع عقلای خود هستند. به همین جهت هم معاملات و قضا جزو حوزه امضائیات شارع است. یعنی این امور پیش از شارع هم بوده و شارع دخل و تصرفاتی در آنها فرموده و به گونه ای مهر تایید بر آنها زده است. همه تلاش اعاظم این است که بتوانند عرف را فهم کنند و یا بنای عقلا را بفهمند که چه بوده است؟ کار چندانی به فهم لسان شرع ندارند. لذا مسائل معاملاتی و قضایی به اقتضائات زمان و مکان هم تغییر پیدا می کند ولی عبادات همیشه و همه جا یک نواخت و ثابت است و در حوزه هیچ حکومت و قدرتی نمی گنجد و کسی را دسترسی به دستکاری آن نیست.
به نظر می رسد معاملات و قضا که در علم روز به آن حقوق گفته می شود با فقه فرق اساسی دارد. در حقوق توانایی فرد و تسلط او به قوانین و مقررات مهم است که بتواند آن چه را که خوانده است به اجرا در آورد و مصادیقی برای آنها بیابد ولی عبادات این گونه نیست. البته مساله گو و یا مساله دان تا اندازه ای کارش همین است. تا پرسشی مطرح می شود از بین مسائل بسیار می تواند پاسخ مساله را بیابد و بیان کند. او دیگر مجتهد نیست که بخواهد استنباط حکم شرعی بکند بلکه حکم شرعی را بیان می کند. ولی مجتهد باید با توجه به ادبیات و معانی و بیان و علم اصول بتواند اصولی که توسط شارع بیان شده است این فرع را به آن اصل برگرداند. و ارجاع اصل به فرع همان اجتهاد است که در باب عبادات اتفاق می افتد نه در ابواب معاملات و قضا. چون مهم درک و فهم بیان شارع است. و بیان شارع در عبادات مهم است نه در ابواب دیگر. همه تلاش فقیه این است که ذائقه معصوم را درک کند و بر اساس آن ذائقه از متن چیزی دریابد. البته لازم است تامل بیشتری در این باره صورت بگیرد. لذا می گویم فتامل جیداً
نکته چهارم- اگر چنان چه کسی در دانشگاه آگسفورد و یا دانشگاه تهران و یا دانشگاه فردوسی مشهد موفق به تحصیل فقه گردید هم چون فیزیکدان و شیمی دان و دیگر علوم فقه دان خواهد شد ولی فقیه نخواهد شد. حقوق هم وضیعیتش این گونه است. فرد حقوق دان می شود؛ ولی فقیه معاملات و قضا نخواهد شد. باید به این فرق حتی در حوزه حقوق و تفاوت آن با فقه در عبادات توجه کافی و لازم صورت بگیرد. لذا به دوستانی که از آکسفورد دکترای حقوق دارند کسی فقیه نمی گوید و خودشان هم چنین ادعایی ندارند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
فحص و تحقیق برای تحقق اصل اجتهاد درست است و تحقیق تفحص برای مجتهد که اهل تقوا و دوری از دنیا و قدرت و حکومت باشد لازم است.
در مسجد نماز می خواندم و بین دو نماز یا بعد از نماز چند دقیقه ای روایتی می خواندم. یکی بعد از نماز و سخنرانی آمد و گفت: خوب است بعد از نماز این نکات را برای مردم بگویید. لبخندی زدم و از جیبم کارت بانک را در آوردم و به ایشان دادم.
پرسید: چکارش کنم؟
گفتم هیچی! روزی من را خدا می دهد و من حرف از خدا و ائمه معصومین علیهم السلام می زنم. اگر بخواهم حرف شما را بزنم باید پولش را بدهید. مجانی که نمی توانم بلندگوی شما باشم! از بین مجتهدان بزرگ جهان شیعه باید سراغ آنانی رفت که بیشتر اهل ورع بوده و هستند. لب سخن آن که رضای الهی را در نظر بگیرد؛ همین. مجتهدی که سخنگوی دیگران است مجتهد است ولی ورع ندارد.
درویشی به شیخ بهایی رسید و گفت شیخ خیلی غرق در دنیا شده ای. پست و مقام و موقعیت شما را از حق دور کرده است.
شیخ گفت عازم کجا هستی؟
درویش گفت عازم فلان جا.
شیخ گفت پس من هم با تو می آیم.
دو نفری دل به راه دادند و در میانه راه زیر سایه درختی نشستند و آبی خوردند و نفسی تازه کردند و راه افتادند. به منزل بعدی که رسیدند. درویش خواست آب بنوشد پیاله اش را در بین وسائل خود ندید. هرچه کوله پشتی راذ بیشتر می گشت کمتر رد و پی از پیاله اش می یافت. به شیخ بهتیی گفت من پیاله ام را جا گذاشته ام. من بروم پیاله ام را بردارم و بر می گردم.
شیخ گفت: من وزارت را رها کردم و با تو آمدم و تو درگیر یک پیاله ای...
پدرم نقل می کرد که به یکی از این علمای بزرگ نسبت دادند که به دنبال پول و مال و مکنت است. جوانی مادرش بیمار شد و دستش دچار عفونت گردید. سراغ پزشک رفتند. پزشک گفت تنها راهش گذاشتن دست در شکم حیوان تازه کشته شده است تا بدنش گرم است بتواند به تعبیر خودشان سیم عفونت را بگیرد. جوان به در به در منزل آیت الهک رفت. و بیماری مادر و راه علاج آن را بازگفت. دستور داد تا مادرش را بیاورند و اسبی را بکشند و سریع این مادر دست در شکم آن اسب بگذارد. دوم و سوم و چهارم. می گویند چهل اسب سر بریدند تا دست مادر درمان شد. این مجتهد مسرور که دست انسانی شفا یافته است. شاید داستان باشد. نمی دانم. ولی اینها دارند ولی تعلق بدان ندارند. داشتن غیر از تعلق داشتن است. آن چه بد است وابستگی به دنیا بد است.
به بیان دیگر مجتهد درست است که دستور العمل عبادات را از منبع و مخزن می گیرد و به ما می دهد ولی در حوزه اخلاق دیگر راوی نیست. روایت نمی کند بلکه خودش روایت شده است. حالا شما از او روایت می کنید. صادق است. امین است. مهربان است. رووف است. اهل بذل و بخشش است. بدون کینه است. نفرت ندارد. در یک کلام تجسم علی بن ابی طالب است. تجسم یافته ائمه است. امام صادق و امام باقر(ع) را در رفتار و گفتار و کردار او می شود دید.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی
زیبا آفرین
دوستی داریم به نام آقای محمد حسین ساکت. ایشان از قضات پر سابقه است. دو تولیت آستان قدس را محاکمه کرده است. هم ولیان تولیت زمان شاه و هم حاج آقای طبسی بعد از پیروزی انقلاب را. اهل دقت و مطالعه و مشاوره است. اتفاقا ایشان برای پرونده حاج آقای طبسی به حقیر زنگ زد و مشورت کرد. صحبت از مالکیت قبر در حرم امام رضا(ع)بود. خادمهایی که در حرم به کار گرفته می شوند امتیازاتی دارند. از آن جمله در سال فلان مقدار گندم و ... نیز یک قبرجا است. بنده خدایی بعد از چند سال خادمی از حرم عذرش را خواسته بودند و ایشان هم در دادگاه شکایت کرد و قاضی پرونده هم جناب آقای ساکت حکم به نفع شاکی داد. چون قبر جزو حقوقی است که به فرد با عنوان خادمی تعلق می گیرد و از او سلب نمی شود. گیرم که عذرش را هم بخواهند این حق برگردانده نمی شود. همان اول به وی تعلق می گیرد. آقای ساکت حکم را صادر می کند و تمام می شود. اما مقامات مافوق در مراسمی بدون طی مراحل قانونی حکم را باطل می کنند. این از ویژگی های قدرت است. از این که آقای طبسی را محکوم کرده بود حکومت و قدرت، شاکی شد. چون فکر می کردند هرکجا که قدرت باشد حق هم همان جا است. و حال آن که هرکجا که قدرت باشد فساد دقیقا همان جا است. سیستمهای نظارتی در حکومتها برای از بین بردن فساد نیست بلکه برای کنترل فساد است. فساد در سیستمها از بین نمی رود بلکه ممکن است کمتر شود.
مجتهد اهل ورع کسی است که:
از پول و ثروت دوری می کند. نه این که متنفر است بلکه برای پول کار نمی کند. اگر پول به وی بدهید هم، اجیر و مزدور شما نخواهد شد. امام علی(ع) فرمود: بی رغبتی به دنیا، ثروت، تقوا و پارسایی سپر است.
از جاه و مقام دوری می کند. زمین و زمان را به هم نمی دوزد تا مردم به او رای بدهند. تا مردم توضیح المسائلش را بخرند.
تلاش نمی کند تا در فلان دستگاه منزلت و جایگاه برای خود ایجاد کند و صاحب منصب شود.
به دنبال ایجاد حیثیت اجتماعی برای خود نیست و نیز نباشد.
از شهرت پرهیز می کند. طوری نیست که بخواهد بین همه سرها او سرتر باشد.
از این که بخواهد محبوب دیگران باشد پرهیز می کند.
مساله برای او آبرویش نیست بلکه حیثیت اسلام و اعتقادات برایش مهم است. آقای بنی هاشمی استاد رساله و بخشهایی از فلسفه مت بودند. فرصت زیادی در محضر ایشان بودیم و بهره می بردیم. اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی اثتصادنای شهید صدر را در محضر ایشان مباحثه می کردیم. یک روز ایشان فرمود در صف نماز که نماز را بسته ایم و میانه های هستیم یک مرتبه یادم آمد که ای دل غافل من وضو نگرفته ام. طبق روال معلوم که همیشه وضو دارم آمده ام به صف جماعت ایستاده ام. یک لحظه ماندم که چه کنم. نماز این عده را چه کنم؟ حیثیت و آبرو را چه کنم؟ یک لحظه برگشتم که این آقای پشت سر من امام جماعت است نماز را با ایشان تمام کنید من وضو بگیرم و برگردم. اصلای برای من مهم نبود که آنها چه فکر می کنند. مهم این بود که نماز جمعیت آسیب نبیند و نمازشان به گردن من نیفتد. ورع و تقوا یعنی این. البته اینها موارد ساده آن است. اهل ورع کسی است که با زبانش دیگران را نمی آزارد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
  • حسن جمشیدی