شرح فتوحات ابن عربی 15
27- فلما أنشأ العالم على غایة الإتقان و لم یبق أبدع منه کما قال الإمام أبو حامد فی الإمکان و أبرز جسدک صلى اللّه علیک للعیان أخبر عنک الراوی أنک قلت یوما فی مجلسک إن اللّه کان و لا شیء معه بل هو على ما علیه کان و هکذا هی صلى اللّه علیک حقائق الأکوان فما زادت هذه الحقیقة على جمیع الحقائق إلا بکونها سابقة و هن لواحق إذ من لیس مع شیء فلیس معه شیء و لو خرجت الحقائق على غیر ما کانت علیه فی العلم لانمازت عن الحقیقة المنزهة بهذا الحکم. |
خداوند سبحان که به آفرینش عالم پرداخت و جهان هستی را آفرید این مدل از آفرینش بهترین و کاملترین آنها است. از این بهتر و کاملتر و بی نقص تر امکان نداشت که خداوند سبحان بیافریند. البته این تنها سخن ابن عربی نیست بلکه ابن عربی اعتراف می کند که این سخن را پیش از من غزالی نیز گفته است. غزالی در بیان امکان عالمی غیر از این عالم فرموده است: در امکان عالمی بهتر و نوتر از این عالم از جهت صورت و نیکونر و بهتر از این عالم از حیث ترتیب و کلمل تر از این عالم از نظر صنع و آفرینش اصلا وجود نداشت چون اگر ممکن بود و خداوند آن را نمی آفرید و محققش نمی کرد حمل بر بخل خداوند می شد. و با کرم و بزرگواری خداوند ناسازگار است. و اگر عالم بهتر و برتر از این عالم امکانش وجود می داشت و خداوند ناتوان از آفرینش آن بود این دلالت بر ناتوانی خداوند می کرد و ناسازگار با آفریدگاری او بود. البته این دیدگاه غزالی در بین عرفا جا افتاده است و به سایر دسته های علمی هم چون فقها و متکلمان نیز سرایت کرده است ولی بعضا با این اندیشه ناسازگارند که مظهر اجلی و اتم این ناسازگاری خیام نیشابوری در رباعیاتش می باشد. دقیقا خیام نقطه مقابل ابن عربی در این دیدگاه است. این معنا را به تفصیل در شرح رباعیات خیام توضیح داده ایم.
خداوند سبحان که جهان هستی را آفرید و در عبن اتقان و نوآوری هم آن را آفرید و همه اینها ناشی از حقیقت محمدیه بود که به تفصیل تقریبا بیان شد خئداوند سبحان در برهه ای از تاریخ پیکر مطهر نبی اکرم(صلی الله علیه و آله- را برای مشاهده خلائق به مرآ و منظر آنها نهاد. چنان که خود آن حضرت نقل فرموده است: ان الله کان و لاشیء معه. خداوند بود و هیچ چیزی هم با او نبود. و او هم اکنون نیز خداوند همان گونه است که بود. این سخن ابن عربی خیلی شبیه سخن سهل تستری است:
ای بیچاره!
او بود و تو نبودی!
او خواهد بود و تو نخواهی بود.
پس چرا دم از منیت می زنی؟
چرا این قدر منم منم می گویی؟
اکنون همان گونه باش
که گویا نبوده ای!
چون خداوند الان همان خداوند گذشته است.
در ادامه شیخ اعظم به رابطه بین اشیا و حققیقت محمدیه می پردازد:
حقیقت محمدیه حقیقت همه اشیا است. حقیقت همه اشیا همان حقیقت محمدی است. طوری نیست که دامنه حقیقت محمدی فراختر و گسترده تر از حقایق اشیا باشد. نه! بیشتر و گسترده تر نیست ولی حقیت محمدی بر حقیقت اشیا تقدم رتبی دارد. و اشیا جزو ملحقات حقیقت محمدی هستند. فرق است بین گسترده تر بودن و تقدم و پیشی داشتن. حقیقت محمدی پیشی بر حقایق عالم را دارد ولی گستردگی از آنها را ندارد.
آن گاه به یک قاعده عقلایی اشاره می فرماید: اگر کسی با چیزی همراه نیست؛ پس چیزی هم با او همراه نیست. به یک آقایی گفتند شما برادر فلانی هستی! باد به غبغب انداخت و گفت: نخیر! او برادر من است.
کسی نبود به او بگوید خب چه فرقی می کند. گر تو برادر او باشی پس او هم برادر تو است. اگر معیت و همراهی اتفاق بیفتد هر یک از دو طرف می تواند مدعی همراهی بکند. نظر شیخ اعظم معیت و همراهی حقیقت محمدی با اشیای عالم است. هرجا حقیقت محمدی باشد شی هم هست. اینها از هم جدا نخواهند بود. اگر در جایی چیزی نیست پس حقیقت محمدی هم آنجا نخواهد بود. اگر حقایق عالم یعنی همه موجودات عالم غیر از آن چیزی بودند که باید می بودند و در خارج به گونه دیگری ظهور و بروز پیدا می کردند در نتیجه باید از حقیقت محمدی جدا می بودند. و نیز باید از حقیقت مطلق هم جدا می شدند. و این ناممکن است. خارج از حقیقت محمدی هیچ چیزی وجود ندارد.
28- فالحقائق الآن فی الحکم على ما کانت علیه فی العلم فلنقل کانت و لا شیء معها فی وجودها و هی الآن على ما کانت علیه فی علم معبودها. فقد شمل هذا الخبر الذی أطلق على الحق جمیع الخلق. و لا تعترض بتعدد الأسباب و المسببات فإنها ترد علیک بوجود الأسماء و الصفات و إن المعانی التی تدل علیها مختلفات فلو لا ما بین البدایة و النهایة سبب رابط و کسب صحیح ضابط ما عرف کل واحد منهما بالآخر و لا قیل على حکم الأول یثبت الآخر و لیس إلا الرب و العبد و کفى و فی هذا غنیة لمن أراد معرفة نفسه فی الوجود و شفا أ لا ترى أن الخاتمة عین السابقة و هی کلمة واجبة صادقة فما للإنسان یتجاهل و یعمى و یمشی فی دجنة ظلماء حیث لا ظل و لا ما.
با توجه به آن چه بیان گردید که حقیقت اشیا همان است که در حقیقت محمدی بوده است. الا این که حقیقت محمدی تقدم رتبی دارد بر سایر حقایق عالم در نتیجه حقایق در جهان خارج دقیقا همان حقایقی است که در جهان علم بوده است. فرق بین عالم علم و عالم عین وجود ندارد. منظور ایشان از عالم علم همان عالم اعیان ثابته است. یا علم عند الله. بیان شد که اشیا پیش از آفرینش در علم خداوند وجود داشته اند.
در ادامه شیخ اعظم می خواهد استنباط کند. همان گونه که این اشیا در علم الهی وجود داشتند بی آن که چیزی با آنها همراه باشد هم اکنون همان حقیقت موجود در علم الهی با عنوان اعیان ثابته، در جهان خارج و عالم واقع نیز موجود شده است. همان وجود با همان ویژگی ها و خصوصیات.
در نتیجه هر خبری که بر حق اطلاق بشود به جهت شمول و دامنه و گستره حق، شامل حال همه موجودات عالم هم خواهد شد. چون این حقایق از همان حقیقت سر منشا گرفته است. و مطابق با علم الهی محقق شده است.
ممکن است کسی اعتراض کند آن چه به عنوان اعیان ثابته در علم الهی وجود داشت به وجود علمی غیر از آن چیزی است که در عالم اعیان و خارج محقق شده است. چون در این عالم اسباب و مسببات گوناگونی دخیل در تحقق و موجودیت آنها بوده است. در وجود علمی آنها نفس وجود خداوند کافی بود ولی الان که در جهان خارج تحقق می یابد علل و عوامل گوناگونی در آن دخیل است. پس باید تفاوتهایی وجود داشته باشد.
شیخ اعظم به این اشکال پاسخ می دهد:
فکر نکنید با تعدد اسباب و مسببات، موجودات غیر از آن چیزی خواهد شد که در عالم اعیان ثابته بوده اند. چون این موجودات به وجود اسما و صفات محقق شده اند. این اسما و صفات هم ناشی از ذات حضرت حق است. معانی آنها متفاوت است ولی حقیقت آنها یگانه است. عنایت بفرماید: ما یک ابتدا داریم و یک انتها. و رابط و واسطه ای هم باید باشد که بین ابتدا و انتها، پیوند و ارتباطی ایجاد کند. به جهت همین ارتباط است که میفهمیم کدام آغاز و کدام پایان است. آغاز حکم خاص خود را دارد و پایان هم حکم خاص خود را دارد. بنا براین علت اختلاف غاز این سو و جانب ما است نه از آن سو. اسمهای ناشی از ذات و نیز صفات ناشی از ذات اختلافشان به معنا است. این طرف که می آیندهر اسم ظهور خاص خودش را دارد. الا این که نسبت و ربطی هم این وسط وجود دارد که در رابطه با نسبت و اضافه توضیحاتی بیان شد. اگر همین نسبت و ارتباط را بردارید تعدد هم از بین خواهد رفت. ابتدائیت و انتهائیت نخواهد بود. رابطه انسان و خدا نیز این گونه است. نسبت و ارتباط بین آفریدگار و آفریده و نیز بین معبود و بنده اش ایجاد ارتباط می کند. برای فهم مطلب همین به نظر کافی است. نفس انسان در وجود و هستی که با هستی دیگر موجودات فرقی نمی کند. ما یک هست و هستی داریم. هستی شدت و ضعف دارد ولی هستی است. نهایت یکی در مقام الوهیت و ربوبیت و دیگر در مقام عبودیت. عرض شد که تکثر ناشی از تعین و تشخص است. و تعین و تشخص هم که از ماهیت است و ماهیت هم در نگاه شیخ اعظم امر اعتباری است. در حقیقت هیچ است و هر چه هست از آن سر است. این نکته ای است که باید بدان توجه کرد و فهمید. باید بدانیم در کدام وادی قدم می زنیم و راه می رویم.