زیبا آفرین
مسألة 51): المأذون والوکیل عن المجتهد فی التصرف فی الأوقاف أو فی أموال القصر ینعزل بموت المجتهد، بخلاف المنصوب من قبله، کما إذا نصبه متولیا للوقف، أو قیما على القصر فإنه لا تبطل تولیته وقیمومته على الأظهر.
کسی که از طرف مجتهد اجازه و یا وکالت تصرف در وقفیات و یا اموال صغار را دارد با فوت مجتهد اجازه و وکالت از بین می رود. مگر این که در زمان حیاتش وی را به عنوان متولی وقف و یا قیم صغار و یا سفیه نصب کرده باشد. بنا به ظهورات ادله تولیت و قیمومیت با فوت مجتهد از بین نمی رود.
جهت تبیین مساله عرض می کنم که بین اجازه و وکالت فرق می کند. گرچه خود وکالت هم نوعی اجازه است. اما وکالت نوعی عقد است ولی اجازه عقد نیست. به شما اجازه می دهند تا از میوه باغ استفاده کنید. یا اجازه می دهند که بروید و میوه بچینید. ولی وکالت غیر از این است. شما اجازه ورود به منزل پدر و مادر را دارید. اجازه تصرف در خوردنی هتای خانه را هم دارید و یا اگر چنان چه مهمان هستید اجازه تصرف در آن چه در سفره است را دارید ولی وکالت که ندارید.
وقف روشن است که یک مرتبه وقف عام است. مانند وقف برای روضه خوانی. وقف برای اشاعه علم. وقف برای درمانگاه و بهداشت و درمان مردم. و یک مرتبه وقف خاص است. مثل وقف برای اولاد.
افرادی که صغیر هستند یعنی پدرشان را از دست داده اند و هنوز به رشد مالی نرسیده اند. و یا کسی که سفیه است و منافع خود را درست تشخیص نمی دهد. چنین فردی نیاز به قیم دارد یا سرپرست. کسی که عهده دار امور مالی آنها است قیم یا سرپرست گفته می شود.
یک مرتبه به فرد اجازه تصرف در موقوفه یا تصرف در اموال صغیر و سفیه از طرف مجتهد داده می شود و یا مجتهد به طرف وکالت می دهد که امور موقوفه و یا اموال صغیر و سفیه تصرف کند. در این صورت با فوت مجتهد آن اجازه و یا وکالت از بین می رود. چون کسی که خودش اجازه داده بوده است الان نیست. و یا کسی که به شما وکالت داده و شما را نماینده خود معرفی کرده است الان نیست او فوت کرده است. پس نمایندگی اش و اجازه اش از بین می رود. ولی اگر مجتهد فردی را به عنوان تولیت نصب کرده بود و یا فرد را به عنوان قیم نصب کرده بود دیگر با فوت مجتهد این موقعیت و عنوان از بین نمی رود. این تبیین نظر صاحب عروه بود.
مجتهد که می خواهد کسی را قیم صغار و یا سفها قرار بدهد ولایتش یا از جانب خودش می باشد چنان که بعضی معتقدند فقیه همان ولایت معصوم علیهم السلام را دارد. خودش دارای ولایت است. ولایت فقیه ذاتی است. یا این که ولایت فقیه عرضی است و از جانب معصوم علیهم السلام نصب شده است. و خودش وکیل از طرف معصوم بوده است.
اگر مجتهد معتقد است که ولایتش از قبل نفس خودش می باشد پس با فوت خودش این ولایت و قیمومیت تمام می شود و فرد منصوب عزل می شود. ولی اگر خود این مجتهد ولایتش را از جانب امام معصوم اخذ کرده باشد با فوتش این ولایت از بین نمی رود چون ولایت معصوم که باقی است. در نتیجه کسانی که به ولایت و قیمومیت نصب شده اند عزل نخواهند شد.
یادم می آید که یکی از مباحث عمده نسبت به حاج آقای طبسی همین بود. چون تولیت آستان قدس را از طرف امام داشتند و معتقد بودند که امام از طرف معصوم ولایت دارد و این ولایت باقی است. لذا کسی نمی تواند ایشان را عزل کند.
اما تحقیق مطلب آن است که حوزه موقوفات و صغار و صفه جزوه حوزه سیاست و حکومت است و تصمیمات آن در هر کشوری در حوزه دولت و حکومت قرار می گیرد. فقیه در این موارد ولایت ندارد تا بخواهد این ولایت را به دیگری وانهد. حق تصرف هم ندارد. اداره بهزیستی و یا کمیته امداد و ... عهده دار این مسوولیت است. حال ممکن است به جهت ضعف حکومت و دولت گاه عقلا و ریش سفیدان بخواهند تصمیماتی بگیرند این جزو شئونات ریش سفیدان و عقلای هر قوم است نه فقیه.
در بحث ولایت به تفصیل عرض شده است که فقیه کارش بیان مسائل و احکام شرعی است و ولایت و حکومت و سیاست و قدرت، امر دیگری است. باید بین نبوت نبی اکرم و امامت حضرت امیر با رهبری پیامبر و خلافت حضرت امیر فرق گذاشت. ولایت و قدرت تصرف در امورات مردم در حوزه سیاست و قدرت است که سازوکار خاص خودش را دارد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
- ۰ نظر
- ۲۴ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۰۳