لذت و منفعت
اجازه بدهید در رابطه با عشق کمی گفتگو کنیم.خودتان بهتر می دانید در عرصه فلسفه بر خلاف سیاست مستقیم سراغ اصل موضوع نمی روند بلکه از دور دست ترین آغازمی کنند و یواش یواش به پیش می آیند. خواستم عرض کنم که ما نیز از همین شیوه بهره خواهیم گرفت.
یک مقدار زمین داشتیم. حیف بود که بایر بماند. برای بازاحیای آن باید اقداماتی صورت می گرفت. چند ساعتی باید آب خریداری می شد و درخت کاری و... ابتدا سراغ استخر رفتیم و استخر بزرگی در بخشی از باغ زدیم. آب های زمستان را در آن انباشته کردیم و بعد هم درخت کاری و... دو ساعت و نیم حدود آب هم خریدیم. در ادامه یک مقدار ماهی هم در آن ریختیم تا بهره بیشتری از آب برده شود ضمنا کارشناسها می گفتند خود همین آبی که ماهی ها در آن زندگی می کنند خودش برای درخت اثر بهتری دارد.
عنایت بفرمایید در این فضا نفس استخر مطلوب نیست بلکه استخر ابزار است. استخر وسیله است. از استخر به عنوان منبع و مخزن ذخیره آب استفاده می شود. در نتیجه استخر برای ما مطلوب بالعرض است. اگر بتواند برای درختان مفید باشد خوب است.
اگر در بخشی از این باغ ویلایی بنا شد. و در چشم انداز زیبای آن استخری به شکل خاصی نیز ساخته شود بر زیبایی ویلا خواهد افزود. معمار می آید و استخر زیبایی می سازد. خود این استخر به گونه ای است که بر زیبایی ویلا خواهد افزود.
نقش و تاثیر این استخر در ویلا غیر از نقش و تاثیر استخر در باغ است. این استخر خودش مطلوب ذاتی دارد. استخر را ساخته اند تا از آن لذت ببرند.
بین این دو مطلوب فرق بسیار است. درست است که استخر است ولی انگیزه ها در هر یک با دیگری متفاوت است. در دومی خود استخر مهم است. از زیبایی خود استخر استفاده می شود. و در اولی خود استخر مهم نیست بلکه کارکرد آن مهم است. خود استخر مطلوب ذاتی ندارد بلکه اگر بشود در آن آب انباشته کرد مطلوب خواهد بود. استخر مطلوبیت ابزاری خواهد داشت. ابزار آبیاری باغ.
با توجه لبه توضیحی که در باره استخر بیان گردید شما تصور بفرمایید این استخر عشق است. باید بین عشقی که مطلوبیت ذاتی دارد و عشقی که مطلوبیتش بالعرض است فرق گذاشت. گاهی عشق در جایی اتفاق می افتد که مطلوبیت ذاتی دارد. هر چیزی اگر در جایی اتفاق افتاد که مطلوبیت ذاتی داشته باشد خود همان اتفاق هر چه که باشد لذت بخش خواهد بود.
اگر خودش مطلوبیت ذاتی نداشته باشد بلکه مطلوبیت بالعرض داشته باشد مطلوبیتش غیری باشد یعنی خودش مطلوب نباشد بلکه پلی است تا از این به چیز دیگری برسیم. خودش مطلوب نیست بلکه وسیله است تا به وسیله آن به چیزی که می خواهیم یا به جایی که می خواهیم برسیم. این می شود منفعت جویی. منفعت که بیش از این عرض شد یعنی همین. منغعت چیزی است که خودش مطلوب نبست بلکه وسیله و ابزاری است برای رسیدن به چیزی و جایی. خدا کند توانسته باشم به زبان ساده تری فرق بین لذت و منفعت را بیان کرده باشم. لذت چیزی است که خودش مطلوب است. و منفعت جایی است که خودش مطبوب نیست بلکه ابزار و وسیله است.
اگر کسی در کنار معشوق باشد نفس این بودن و با او بودن و همراه او بودن و در کنار او بودن و در رآ و منظر او بودن خود همین مطلوبیت دارد. از این که همنفس و همدم معشوق است لذت می برد. از بودن کنار معشوق و با معشوق بودن به جایی برسد. خود همین معیت و همراهی و هم دمی و هم نفسی غایت و هدف او بوده است. تا زمانی که این عشق هست لذت هم خواهد بود.
برخی از زندگی چنین تصویر دارند. خود زندگی کردن ارزشمند است. خود زندی برای آنها مطلوبیت دارد. خود زندگی برای اینها معشوق خواهد بود. خود زندگی برای آنها مطلوبیت ذاتی دارد. این همان تصویری است که خیام از زندگی دارد. خیام با زندگی نمی خواهد به جایی برسد. جایی که باید برسد همان جایی است که الان رسیده است. خود همین زندگی همان حقیقتی است که آنها می جویند. شور زندگی یعنی همین. خود زندگی برای اینها مطلوب است. در شور زندگی خود زندگی هدف است. نه آن که در زندگی به دنبال چیز دیگری باشد. شور زندگی یعنی از همین زندگی که دارد لذت می برد. او احساس خستگی و مشکل داشتن ندارد. از هر نفسی که می کشد لذت می برد.
اما برخی هم چون غزالی این زندگی برایشان معنا ندارد. بلکه زندگی ابزار و پلی است که می خواهند به آن برسند. زندگی در جایی است که به آنها وعده داده شده است. تقریبا مولوی هم همین نگاه را دارد. زندگی ما وسیله و ابزاری برای زندی جاودانه است.
بنابراین به بیان دیگر هر چیزی را که در نظر بگیرید شما نسبت به آن دو حالت می توانید داشته باشید:
یا خود آن چیز مطلوب شما است و شما خود همان چیز را می خواهید.
و یا خود آن چیز مطلوب شما نیست بلکه چیز دیگری مطلوب شما است. ولی از این طریق است که می توانید آن را دوست بدارید.
به این مثال عنایت بفرمایید: یک مرتبه شما مطلوبتان این است که در مشهد زندگی کنید. زندگی در مشهد مطلوب شما است. مشهد شهر زیارتی است. حرم امام رضا در آن است. شهر علمی است هم دانشگاه نسبتا قوی دارد و هم حوزه علمیه آن نسبتا قوی است. همه چیز در این شهر فراوانی دارد. هزینه ها شاید خیلی بالا نباشد. مراکز دیدنی و سیاحتی زیادی دارد. مردم با فرهنگهای مختلف در آن زندگی می کنند. تنوع زیادی در فرهنگ این شهر وجود دارد. خلاصه کلام آن که از هر جهت زندگی برای من در این شهر مطلوب است. مطلوبیت من زندگی در این شهر است.
یک مرتبه هم فرد به مشهد می آید چون زمینه برای اشتغال در مشهد بیشتر است. با توجه به میزان بالای جا به جایی مسافر به عنوان زائر و گردشگر زمینه را برای اشتغال بیشتر ایجاد می کند. در این صورت زندگی در مشهد خودش مطلوب نیست بلکه طرف دنیال کار می گردد و شهر مشهد از نظر کاری وضعیت بهتری نسبت به جاهای دیگری دارد. پس مشهد مطلوب واقعی شما نیست. مطلوب واقعی شما کسب درآمد است. مطلوب واقعی شما کار است. و مشهد راهی برای نیل به مطلوب خودتان است. مطلوب ذاتی همان همان شغل داشتن و کار دشتن و درآمد داشتن است. لذت به همین مطلوب ذاتی گفته می شود.
- ۰ نظر
- ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۳۹