جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

عشق 9

پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۳۸ ق.ظ

چهارم- عشق مولوی

ملکیان معتقد است در آثار مولوی از عشقی سخن به میان آمده است که با عشق افلاطونی و ارسطویی و آگاپه ای فرق اساسی دارد. در هر سه نوع از عشق که بیان گردید محور و مدار عشق انسان است. این انسان است که عاشق می شود. متعلق عشق ممکن است انسان و یا هرچیز دیگری باشد خدا، طبیعت و... ولی مهم این است که عاشق انسان است. ولی مولوی از عشقی سخن می گوید که در همه هستی سریان دارد. عاشق صرفا انسان نیست. بلکه انسان هم می تواند عاشق بشود ولی همه موجودات برخوردار از این عشقند.

گرگ و خرس و شیر داند عشق چیست

کم ز سگ باشد که از عشق او عمیست

گر رگ عشقی نبودی کلب را

کی بجستی کلب کهفی قلب را

هم ز جنس او به صورت چون سگان

گر نشد مشهور هست اندر جهان

بو نبردی تو دل اندر جنس خویش

کی بری تو بوی دل از گرگ و میش

گر نبودی عشق هستی کی بدی

کی زدی نان بر تو و کی تو شدی

نان تو شد از چه ز عشق و اشتها

ورنه نان را کی بدی تا جان رهی

عشق نان مرده را می جان کند

جان که فانی بود جاویدان کند

و در دیوان خود می گوید:

همه اجزای عالم عاشقانند

و هر جزو جهان مست لقایی...

اگر این آسمان عاشق نبودی

نبودی سینه او را صفایی

وگر خورشید هم عاشق نبودی

نبودی در جمال او ضیایی

زمین و کوه اگر نه عاشق اندی

نرستی از دل هر دو گیاهی

اگر دریا ز عشق آگه نبودی

قراری داشتی آخر به جایی

تو عاشق باش تا عاشق شناسی

وفا کن تا ببینی باوفایی

نپذرفت آسمان بار امانت

که عاشق بود و ترسید از خطایی(دیوان)

عشق بحری، آسمان بر وی کفی

 چون زلیخا در هوای یوسف

امام خمینی می گوید:

من چه گویم که جهان نیست‏ بجز پرتو عشق

ذوالجلالی است که بر دهر و زمان حاکم اوست

شهید مطهری: عشق یک حقیقتی‌ است که در تمام ذرات وجود ، جریان و سریان دارد . در این هوا هم عشق‌ هست ، در آن سنگ هم عشق هست ، در آن ذرات اتمی هم عشق هست و اصلا حقیقت ، عشق است و آنچه غیر از عشق می‏بینی، مجازی است بر روی این حقیقت. مولوی می‏گوید:

عشق بحری، آسمان بر وی کفی

چون زلیخا در هوای یوسفی(اغنسان کامل)

شیخ الرئیس کتابی دارد تحت عنوان فی اثبات سریان العشق فی الموجودات و ملاصدرا هم در اسفار بابی تحت همین عنوان گشوده است.  

در این نوع از عشق اگر عاشق همه چیز می تواند باشد پس به طریق اولی خداوند هم نیز می تواند عاشق باشد. بلکه او بیش از همه عاشق است. او عاشق بلکه عاشق ترین است.

ویژگی عمده ای که مولوی به آن می پردازد و شگفت انگیز است تاثیر این نوع از عشق است عشق مولوی چون محقق بشود همه بدی ها را زایل می کند. فرد را به کمال و انسانیت می رساند. چرا ما اخلاقی زندگی نمی کنیم؟ چون ما عاشق نیستیم. اگر عاشق بشویم زندگی اخلاقی خواهیم داشت.

 

ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علتهای ما

ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشق جان طور آمد عاشقا

طور مست و خر موسی صاعقا

در برابر این سخن که:

برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی

که در نظام طبیعت ضعیف پامال است (علی اکبر آزادی متخلص به گلشن)

مولوی بر این باور است که: برو عاشق شو اگر راحت جان طلبی.

گرچه بین عشق مولوی و ارسطو نزدیکی هایی مشاهده می شود از آن جهت که ارسطو معتقد است افلاک دارای شعور و اراده است. پس می تواند عاشق بشود. از این نظر با دیدگاه مولوی نزدیک است ولی مولوی از عشق سنگ و سگ می گوید. از عشق آب و آتش. از عشق گرگ و میش به هم. این شاید کمی شگفت انگیز باشد. دامنه عشقی که مولوی از آن دم می زند بسیار بسیار فراختر از چیزی است که ارسطو بدان باوردارد.

نکته مهمتر این که عشقی که مولوی از آن سخن می گوید انسان ساز است. انسان را از مرزهای حیوانی عبور می دهد و از او انسان می سازد. عشق که  بیاید هم چون آبی است بر آتش که همه دردها را درمان می کند. ای دعوای نخوت و ناموس ما. عشق که بیاید انسان تعالی می یاد. باید دید این چه عشقی است که ولوی منادی آن است. مولوی از چنین عشقی سخن ی گوید و بدان اشاره می کند ولی آن را تبیین نمی کند.

  • حسن جمشیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی