حسن جمشیدی، پژوهشگر و مدرس فلسفه، در گفتوگو با ایکنا از خراسان رضوی، اظهار کرد: امروزه در علوم تجربی شاهد پیشرفتهای روز افزونی هستیم، به گونهای که در گذشته فلسفه ذهن، انسان، تاریخ، زبان و ... را نداشتیم، اما امروز با پیشرفت علوم تجربی چنین فلسفههایی را شاهد هستیم. بنابراین، به همان میزان که در علوم تجربی پیشرفی کردهایم، در فلسفه نیز شاهد پیشرفتهایی هستیم.
وی ادامه داد: فیلسوفان تلاش بسیاری کردهاند تا بتوانند از فلسفه، تعریفی کامل، جامع و مانع ارائه کنند اما توفیق نیافتهاند، زیرا گاهی در کلمه، فلسفه میگوییم و منظورمان فلسفه اخلاق، جامعهشناسی، ذهن، تاریخ، سیاست، شناخت و... است که این موارد جزو فلسفه علوم خاص محسوب میشود.
این پژوهشگر و مدرس فلسفه با اشاره به دیگر تدابیر فلسفه گفت: گاهی در بیان فلسفه، منظورمان فلسفه و یا فلسفه هنر است و گاهی قصدمان هستیشناسی است. هستیشناسی دیگر، فلسفه علم خاصی نیست و هستیشناسی نیز فلسفه فلسفه و فلسفه هنر هم نیست، به این معنا که فلسفه یعنی گفتوگو درباره فراگیرترین و آن خود هستی است و تفاوتی ندارد که چه وجود و چه موجود بگوییم. شاید به همین جهت است که تعریف فلسفه دشوار بوده و در بین مردم هر امر ذهنی دشوار، سخت و پیچیده به عنوان فلسفه مطرح میشود.
فیلسوفان و ایدهآلیستها
جمشیدی با بیان اینکه نمیتوان از فلسفه تعریف دقیق و راحتی ارائه داد که هم جامع و هم مانع باشد، تصریح کرد: اما برای اینکه بتوانیم راه به جایی ببریم، بهتر است که بگوییم فلسفه یعنی دوست داشتن حقیقت، فلسفه ما را به حقیقت رهنمون میکند. فیلسوف یعنی دوستدار حقیقت و فیلسوف کسی است که به حقیقت بیش و پیش از هر چیز دیگری علاقه دارد.
وی ادامه داد: در یونان کهن افرادی بودند که باور داشتند، هیچ واقعیتی وجود ندارد، از این افراد به عنوان ایدهآلیست یاد میشود. در حقیقت ایدهآلیستها بر این باور بودند که هیچ حقیقتی وجود ندارد و به هیچ حقیقتی دسترسی ندارند، این افراد منکر حقیقت بودند و حتی خود را هم قبول نداشتند که در حقیقت این گروه در وهم و خیالات زندگی میکردند، علاوه بر این گروه نیز گروه دیگری از ایده آلیستها بودند که باور داشتند حقیقتی وراء ذهن آنها وجود ندارد و تنها حقیقتی که وجود دارد، خودشان هستند، اما با این وجود این گروه تا حدودی تن به حقیقت نیز میدادند.
این پژوهشگر افزود: در مقابل نیز افراد دیگری حضور داشتند و بر این باور بودند که خارج از ذهن آنها هم واقعیتهایی وجود دارد که میتوانند به آنها شناخت پیدا کنند که این افراد را فیلسوف میگفتند و اینها همان افراد دوستدار حقیقت بودند.
جمشیدی اضافه کرد: دوستداران حقایق میگفتند که علاوه بر توهماتی که در ذهن وجود دارد، حقایقی هم وجود دارد که میتواند آینه تمامنمای بیرون از ذهن باشد و ما باید تلاش کنیم تا راهکاری پیدا کنیم و بتوانیم میان توهمات و حقایق، تفاوتهایی قائل شویم و آنها را از یکدیگر باز شناسیم.
دستاوردهای فلسفه برای بشر
وی با اشاره به دستاوردهایی که فلسفه برای ما به همراه داشته است، اظهار کرد: در واقع فلسفه به ما کمک کرد تا بتوانیم حقایق را بشناسیم و هیچ راهی برای شناخت حقیقت به جز فلسفه وجود ندارد که این خود، بهترین کمک است، به عنوان مثال، ما در یک جامعه زندگی میکنیم که تحولات زیادی از جمله سیل، زلزله، بارندگی و بسیاری حوادث دیگری در این جامعه رخ میدهد که علل و عواملی در این اتفاقات دخیل هستند، اما سوال اینجاست که ما از کجا بدانیم که این علل و عوامل واقعی بودهاند یا توهماتی که در ذهن ما ایجاد شده است، برای پاسخ به این سؤال میتوان از فلسفه کمک گرفت و این فرآیند فلسفه است.
این مدرس فلسفه ادامه داد: گفته میشود که در انتخابات آمریکا که ترامپ شکست خورد، ماوراءالطبیعه دخیل بود، بدینمنظور که افرادی دعا و تغییراتی در ماوراءالطبیعه ایجاد کردند تا ترامپ با شکست مواجه شود. ما میبینیم که چندین فاکتور در این اتفاق دخیل است که آنها را در کنار یکدیگر قرار میدهیم، در کنار همه این فاکتورها ماوراءالطبیعه هم درنظر گرفته میشود، بهعنوان مثال در انتخاب بایدن و شکست ترامپ ۱۴ عامل را برشمردهاند.
جمشیدی تاکید کرد: از این رو بررسی میکنیم که هریک از این عوامل، خود بهتنهایی تا چه اندازه توانایی دارد که بتواند اثرگذار باشد. یکی از این عوامل تقلب بود. یعنی تقلب یک توهم بود، یا اینکه میگفتتد عوامل غیرطبیعی و دستهای غیبی در این خصوص دخیل بوده است، از این رو بررسی میشود که این امر کجا و چگونه دخالت داشته است، باید ثابت شود، شاید این هم یک توهمی بیش نباشد.
وی بیان کرد: در حقیقت فلسفه به ما کمک میکند تا توهم را از واقعیت بازشناسیم، از این رو میتوان گفت که در جامعه هرچه فلسفه پیشرفت کند، زمینه برای خرافات و یا توهمات نیز محدودتر میشود. جامعه هرچه عاقلانهتر و خرد ورزانهتر بیندیشد، کمتر دچار توهم و یا خرافات که معنای دیگری از توهم است، میشود.
فلسفه تمدنساز
این پژوهشگر با اشاره به کارکردی که فلسفه دارد، بیان کرد: با فلسفه است که میتوان حقیقت را از توهمات و حقیقتنماها بازشناخت. البته این کارکرد، یکی از ملموسترین کارکردهای فلسفه است، افزون بر آن میتوان از کارکردهای دیگر فلسفه به سیستمسازی و یا نظامسازی اشاره کرد، روایات بسیاری از سوی پیامبر(ص)، صحابه، تابعین و ائمه معصومین(ع) بیان شده است که این روایات پراکنده بود و چهرههایی، چون بخاری و یا کلینی که ذهنهای خردورزانهای داشتند و با معقولات کاملاً آشنا بودند، منابع عظیم روایی را ساماندهی کردند، علاوه بر این امر نیز قطعاً میتوان کارکردهای دیگری برای فلسفه برشمرد که در این میان میتوان از تمدنسازی یاد کرد.
جمشیدی ادامه داد: در قرن دوم و سوم که به تدریج جریانهای ترجمه شکل گرفت و کتابهای فلسفی توسط کندی و دیگران به زبان عربی ترجمه و دارالحکمه تشکیل شد و بستری برای شکلگیری تمدن اسلامی فراهم گردید.
تمدن غرب و تمدن اسلامی
وی با اشاره به فلسفه غرب و فلسفه اسلامی که امروزه از آنها سخن به میان میآید، افزود: امروزه ما چیزی به نام تمدن اسلامی، کُنفُوسیوس، تمدن یونان و ایران نداریم، این موارد تاریخی هستند، چرا که دورههای این تمدنها به پایان رسیده است و امروزه تنها یک تمدن داریم و همه ما در ذیل یک تمدن زندگی میکنیم که میتوان برای آن تمدن غرب، تمدن صنعتی و یا هر نام دیگری، انتخاب کرد.
این مدرس فلسفه اضافه کرد: در حقیقت هاضمه قوی اسلامی هر دو تمدن را در خود فرو بلعید و تمدن نو پیدایی را به نام تمدن اسلامی، در سرزمینی ایجاد کرد که هیچکس فکرش را هم نمیکرد، تمدن اسلامی ترکیبی از تمدن روم و ایران است که از کشمکش دو قدرت ایران و روم در میانه این دو سرزمین و در جزیرهالعرب شکل گرفت و با بهرهگیری از هند و چین، شکوفاتر و بارورتر شد.
جمشیدی خراسانی، گفت: هنگامی که از تمدن غرب سخن به میان میآید، برخی از افراد گمان میکنند که این تمدن در طی یک شب ایجاد شد، البته که اینگونه نیست، زیرا در این تمدن میتوانیم فلسفه خود و فلسفه کنفوسیوس را کاملاً مشاهده کنیم، بنابراین ویژگی تمدن غرب را میتوان ترکیبی دانست از تمدنهایی که پیش از خودش بوده و در گذشته نیز وجود داشته که امروزه این تمدن جدید را ساخته است.
وی با بیان اینکه اگر عمیقتر تمدن غرب را واکاوی کنیم به راحتی به سرچشمههای این تمدن که فلسفه اسلامی است، دست پیدا خواهیم کرد، فلسفهای که توسط برخی از افراد مانند ابنسینا فراهم آمده بود، تصریح کرد: در واقع این فلسفه ترجمه و وارد فضای غرب شد و فلسفه جدیدی شکل گرفت، این بستر توانست در غرب تمدن جدیدی بسازد یا نوزایی کند، از این رو میتوان گفت که فلسفه، خود تمدنساز و تمدن اسلامی و تمدن غرب محصول و معلول فلسفه است.
نبود امکان برای باز احیایی تمدنها
این مدرس فلسفه بیان کرد: به دلیل اینکه در تمدن غرب هر یک از فرهنگها حضور خود را میتوانند احساس کنند، افراد بر این باورند که این تمدنها زنده هستند که این امر را میتوان از ویژگیهای تمدن جدید دانست که هر فرهنگی خودش را میتواند در آن ببیند و زنده بیابد، اما باید بدانیم که تمدنهای دیگر از بین رفته و بازنمیگردند و هیچ جایی برای باز احیایی آنها وجود ندارد.
جمشیدی ادامه داد: برخی از افراد تلاش میکنند تا تمدن اسلامی را احیا کنند و هزینههای گزافی هم برای این اقدام خود صرف میکنند که متاسفانه این کار آنها را میتوان، آب در هاون کوبیدن تلقی کرد، زیرا آنچه که دورهاش گذشته، گذشته است و دیگر باز نخواهد گشت، افرادی که درصدد ساخت تمدن اسلامی هستند، باید بدانند که در ابتدا باید فلسفه بسازند.
امروزه فرصتی برای ساخت فلسفه جدید وجود ندارد
وی بیان کرد: متاسفانه باید بگویم ما در ایران فلسفه نداریم و این بدین معنا نیست که ما کتاب منظومه، بدایه، نهایه و اسفار نداریم، بلکه بدین معنا است که ما امروزه حرف تازهای نداریم و همان سخن گذشتگان را دو باره بازگو میکنیم، در واقع ما حاملان فلسفه هستیم، آن را حفظ میکنیم و انتقال میدهیم، چراکه فرصت اندیشیدن نداریم و بستری برای تفکر و اندیشه وجود ندارد و امروزه افراد بیشتر سرگرم زندگی خود شدهاند و در زندگی هم در پی درک و فهم معنای زندگی نیستند، بلکه به دنبال تأمین حداقلهای معیشتی خود و خانواده هستند، از اینرو فرصت اندیشیدن پیدا نمیکنند.
این پژوهشگر اظهار کرد: افرادی مانند کانت، ملاصدرا و... فرصتی برای اندیشیدن داشتند و یا نزدیکترین فرد به خودمان مانند علامهطباطبایی فرصتی برایشان ایجاد شد و بدایه و نهایه را نگاشتند، فراغت بال و در نهایت هم آزادی اندیشه داشتند. علامه طباطبایی روایات بحارالانوار را تفسیر میکرد که این رویکرد میتوانست شگفتآفرین باشد، اما دیدگاه برخی از افرد نه تنها ما بلکه جامعه اسلامی را از آن محروم کرد.
جمشیدی تصریح کرد: همچنین باید گفت که ما در حال حاضر هیچ حرف و مسئله جدیدی برای مطرح کردن نداریم و هر آنچه که امروزه مطرح میشود متعلق به قرون دهم، یازدهم و دوازدهم و متعلق به افرادی چون ملاصدرا و دیگران است که این موضوعات را مطرح کردهاند، در حقیقت پاسخهای ما متعلق به پرسشهای گذشته است، هم پرسش گذشته است و هم پاسخهای ما زیرا امروزه نه توان اندشیدن، نه مجال و نه حوصله اندیشیدن وجود دارد، چرا که دغدغههای اصلیتری در زندگی ما وجود دارد که ذهنهای ما را مشغول خود ساخته است.
وی ادامه داد: بنابراین برای ساخت فلسفه، باید زمینههای آن فراهم باشد تا افراد بتوانند برای ساخت آن بیندیشند و فکر کنند، واقعیت امر این است که در زمان و موقعیت کنونی، فلسفهورزی کار چندان سادهای نیست، چه رسد به تولید اندیشههای فلسفه که در حقیقت این امر امکانپذیر نخواهد بود، زیرا اغلب حکومتها درگیر سیاست و قدرت هستند، البته که تعداد حکومتهایی که برای اندیشیدن هزینه کنند کم بوده و همچنان هم تعدادشان اندک است.
جمشیدی با بیان اینکه تعبیراتی وجود دارد مبنی بر اینکه فلسفه، مادر علوم است که این تعبیرات را نمیتوان تعبیر دقیق و درستی دانست، بیان کرد: اگر معتقد باشیم هر آنچه که وجود دارد، توهم است و حقیقتی وراء ذهن ما وجود ندارد، هیچ علمی شکل نخواهد گرفت، بنابراین میگوییم هریک از علومی چون فیزیک، شیمی، جامعهشناسی، ریاضی و... یک اصل دارند و هریک از متخصصان این علوم، حقایقی را به عنوان پایه و مبنا برای این علوم میپذیرند و بر همین اساس به دنبال این علوم میروند.
فلسفه بالندگی؛ مدیون پیشرفت علوم
وی ادامه داد: در واقع افراد پذیرفتهاند که درد واقعیت دارد و بهدنبال برطرف کردن آن میروند، پذیرفتهاند که کرونا یک واقعیت است، لذا لابراتوارها را به کار انداختهاند و آن دسته از افرادی هم که این امور را توهم و یا بازی قدرتهای سلطه دانستهاند، دست روی دست گذاشتهاند و همهچیز را به دست تقدیر سپردهاند، بنابراین علوم نسبت به اثبات موضوع خود محتاج فلسفه است و فلسفه هم نیاز به علوم دارد، از این رو میتوان گفت که فلسفه بالندگی امروز خود را در جهان مدیون پیشرفت علوم است.
این پژوهشگر گفت: ما امروزه در علوم تجربی شاهد پیشرفتهای روز افزونی هستیم، در گذشته فلسفه ذهن، انسان، تاریخ، زبان و... را نداشتیم اما امروزه با پیشرفت علوم تجربی چنین فلسفههایی را شاهد هستیم، بنابراین باید گفت، به همان میزانی که در علوم تجربی شاهد پیشرفتهایی بودهایم، در فلسفه نیز پیشرفت کردهایم. هریک از این دو بر روی آن یکی، گردهافشانی میکند و با حذف هر کدام باید بدانیم که دیگری نابود خواهد شد، که این اتفاق در دوره طلایی تمدن اسلامی شکل گرفت و تمدن بزرگ اسلامی را رو به زوال کشاند.
جمشیدی اضافه کرد: همین اتفاق پس از انقلاب اسلامی نیز رخ داد و با پرچمداری از تفکر صرف، تجربهگرایی علوم عقلی را به ته کوچه بنبست راندند و در علوم تجربی هم راه به جایی نبردند و برای ویروس کرونا نیز حتی همان تجربهگراها سراغ پاسخهای کهن برای این بیماری نو پیدا رفتند.
وی با تاکید بر اینکه همه علوم در اثبات موضوع خود نیازمند به فلسفه هستند، اظهار کرد: در هریک از علوم، هنگامی که درباره حقایقی بحث میکنیم، بدین منظور است که این حقایق برای ما معنا دارند و قطعی هستند، بر همین اساس واقعیت این موضوعات را میپذیریم. بنابراین میتوان گفت، که فلسفه به ما در این راستا میتواند کمک کند، پس به دنبال حل مسئله میرویم و در غیر این صورت تن به تقدیرات میدهیم و صورت مسئله را منحل میکنیم.
انتهای پیام
https://khorasan.iqna.ir/fa/news/3935405/%D9%86%D9%88%D8%B2%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AA%D9%85%D8%AF%D9%86-%D8%BA%D8%B1%D8%A8-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%B1-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C
- ۰ نظر
- ۲۷ آبان ۹۹ ، ۱۴:۱۵