جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۱۲ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

158- و کیف لا یکون مرادا له و هو أوجده. فکیف یوجد المختار ما لا یرید. لا راد لأمره و لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ.

چگونه خداوند متعال نتواند مراد و مطلوب همه موجودات باشد و حال آن که خود او آنها را ایجاد کرده است. پس اگر خداوند آنها را ایجاد کرده است موجودات خداوند را مراد خود قرار می دهند. و در پی او خواهند بود. چگونه ممکن است فاعل مختار چیزی را بیافریند و آن را اراده نکرده باشد. فاعل مختار که هر کاری را بخواهد انجام می دهد و نخواهد انجام نمی دهد پس باید پیشتر اراده اش محقق بشود تا فعل انجام بگیرد. کسی و یا چیزی نیست و نخواهد بود که امر الهی را فرو بگذارد و اتیان نکند. و هیچ موجودی هم نیست که بتواند حکم الهی را فرو بگذارد و انجام ندهد. یعنی امر و حکم الهی حتمی است و باید محقق بشود. نسبت به حکم خداوند آن گونه نیست که کسی بخواهد مانع بشود و جلوگیری کند. امر و حکم و اراده جزو تعبیرات کلیدی این بحث است باید دقت بیشتری عزیزان روا بداند.  

159- یؤتی الملک من یشاء و ینزع الملک ممن یشاء و یعز من یشاء و یذل من یشاء: و یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ ما شاء کان و ما لم یشأ أن یکون لم یکن.

  خداوند اگر به کسی چیزی بخواهد بدهد می دهد. منظور از ملک حکمرانی و سلطنت است. و چنان چه خداوند بخواهد از کسی حکومت را بستاند به راحتی از او می ستاند. چنان چه خداوند بخواهد عزت می دهد و چنان چه بخواهد عزت را می ستاند. هم عزت و هم ذلت در ید و قدرت خداوند است. یکی مدارج عالی عرفان مقام رضا است. سالک همان را می خواهد که مطلوب حضرت حق است. و همه امور را از جانب حق می بیند و می داند. چنان که در ثرآن کریم می فرماید هدایت و گمراهی از جانب خداوند است. خداوند هرچه را بخواهد می شود و هر چه را که نخواهد نمی شود.  

160- لو اجتمع الخلائق کلهم على أن یریدوا شیئا لم یرد اللّه تعالى أن یریدوه ما أرادوه. أو یفعلوا شیئا لم یرد اللّه تعالى إیجاده و أرادوه عند ما أراد منهم أن یریدوه ما فعلوه و لا استطاعوا على ذلک و لا أقدرهم علیه.

در ادامه مساله اراده شیخ اعظم توضیح بیشتری بیان می فرماید. اگر همه خلائق دست به دست هم بدهند و همه هم قدرتشان را یکی کنند و اراده کنند که اتفاقی بیفتد و آن اتفاق اراده خداوند نباشد باید دانست که آن اتفاق نمی افتد. علت اللعل همه اتفاقها خداوند است و تعلق اراده خداوند به آن. اگر همه موجودات عالم اراده کنند که چیزی انجام بگیرد ولی خداوند اراده اش بر این باشد که چنین چیزی ایجاد نشود و آن ایجاد نخواهد شد. آن کار صورت نخواهد گرفت. اگر بر فرض هم اراده بکنند که انجام بدهند نمی توانند آن کار انجام نمی گیرد. اصلا توان چنین ارادهد ای را نخواهند داشت که اراده آنها در برابر اراده خداوند باشد. خداوند به آنها چنین نیرو و توانی را نخواهد دداد. توان انسانها و توان موجودات در طول قدرت الهی است نه در عرض آن.    

161- فالکفر و الایمان و الطاعة و العصیان، من مشیئته و حکمه و إرادته. و لم یزل سبحانه موصوفا بهذه الإرادة أزلا.

یک دسته از صفات است که این صفات را ما به دیگران نسبت می دهیم ولی این صفات ناشی از خداوند است. مشیت و حکمت خداوند است. اراده خداوند چنین تعلق گرفته است. مقام رضا و تسلیم یعنی همین. کفر و ایمان و یا اطاعت و عصیان اینها از مشیتهای الهی است. از حکمتهای الهی است. اراده خداوند چنین تعلق گرفته است. و این ارادته از خداوند زائل نمی شود. بیان شد که اراده الهی ذاتی است. اگر ذاتی است قابل انتزاع نخواهد بود. این اراده دائمی است.  

162- و العالم معدوم غیر موجود. و إن کان ثابتا فی العلم فی عینه. ثم أوجد العالم من غیر تفکر و لا تدبر؛ عن جهل أو عدم علم. فیعطیه التفکر و التدبر علم ما جهل. جل و علا عن ذلک! بل أوجده عن العلم السابق و تعیین الإرادة المنزهة الأزلیة القاضیة على العالم بما أوجدته علیه من زمان و مکان و أکوان و ألوان فلا مرید فی الوجود على الحقیقة سواه إذ هو القائل سبحانه وَ ما تَشاؤُنَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ.

عالم یعنی معلوم. یعنی همه آن چه که می تواند متعلق علم انسان قرار بگیرد. عالم یعنی ما سوی الله. این عالم نبود و بود شد. وجود نداشت و موجود شد. گرچه عالم نلود ولی در علم خداوند وجود داشت. عالم پیش از آن که آفریده بشود در علم خداوند وجود داشته است. اصطلاحا اعیان ثابته گفته می شود. بعدا توضیح بیشتری خواهم داد. خداوند عالم را بدون این که فکر کند و یا بیندیشد آفرید. خداوند نیاز به تفکر ندارد. حتما عزیزان توجه دارند که تفکر حرکت از مبادی به سمت مقصود و مطلوب است. با تفکر در حقیقت ما بین معلوم و مجهول در حال رفت و آمد هستیم. خداوند که چیزی برایش مجهول نیست تا بیندیشد و فکر کند. تفکر و تدبر به فرد متفکر و متدبر، آگاهی می دهد و خداوند بی نیاز از آن است. حداوند منزه از این است که فکر کند و بیندیشد. چون همه چیز در نزد او حضور دارد. حتی نزدیک به او هم نیست بلکه حضور در نزد او است. خداوند عالم را آفرید با علم پیشینی که به عالم داشت. عالم به عنوان علم در نزد خداوند پیش از آفرینش حضور داشت. خداوند عالم را با همین علم به اعیان ثابته آفرید. همه موجودات با همه ویژگی هایی که دارند مبتنی بر همان علمد نزد خداوند آفریده شده اند. حتی رنگ آنها و چگونگی آنها. اجازه بدهید راحت تر با شما سخن بگوییم. در جهان هیچ اراده ای بالای اراده خداوند وجود ندارد. چیزی نیست که بخواهد اراده کند. اراده کننده ای اصلا وجود ندارد. همه اراده ها در طول اراده الهی است. حتی قدرت من و شما هم قدرت حضرت حق است. چنان که خداوند می فرماید هیچ کسی هیچ اراده ای نمی کند مگر آن چه که خداوند اراده فرماید. دوستان عنایت بفرمایند که همه این تعبیرات بازگفت همان وحدت وجود است. غیر از او چیزی نیست که تا بخواهد یا بتواند اراده ای داشته باشد. قوام همه چیز به او و از او است.

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
در چند گروه مساله گفتگو با آمریکا را مطرح کردم:
دو جریان اگر در کشور وجود داشته باشد
یکی طرفدار گفتگو با آمریکا.
 و دیگری گفتگو گریزان،
کسی که اهل گفتگو با آمریکا است ترسو است؟ یا کسی که مخالف گفتگو است؟
وقتی سخن از گفتگو می شود.
یکم. یقینا قرار نیست حاج محمود کریمی و حاج حسین ارضی را ببرند تا مای میز مذاکره مداحی کنند.
دوم. و قرار هم نیست هم چون کتاب قانون در پای میز مذاکره هدیه بدهند.
سوم. یقینا هم قصد این نیست که سعید جلیلی را ببرند تا خاطرات جنگ را برای طرف مقابل بگوید.
چهارم. یقینا منظور از گفتگو حل و فصل منازعات و دعواها و نیل به یک دستاورد مطلوب است.
به نظر من شاید کسانی که از گفتگو می گریزند از همین می ترسند که دستاوردی نداشته باشد یا دستاورد  مطلوبشان نباشد.
همان زمان که گفتگوی تمدنها توسط سید محمد خاتمی مطرح شد به جای آن که بنشینند و راهکارهای گفتگو را طراحی کنند صدا و سیما مساله دیگری را پی افکند چون مخالفت با اصل گفتگوی تمدنها بود. چیزی ذیل تهاجم فرهنگی یا شبیخون فرهنگی و... یعنی گفتگو بی گفتگو. در برابر شبیخون فرهنگی که نمی شود گفتگو کرد. گفتگو از روی میز ایران برچیده شد.
مسلم است که در عرصه گفتگو باید با دست پر بود و همه جانبه نگر بود و قبل از هر اقدامی منافع ملی را لحاظ کرد و...
به نظر من برای گفتگو یا جنگ با آمریکا از سرمایه هزینه کردن خطا است. فریب مردم است. چون هم حادثه عاشورا و هم صلح امام خسن دو سنت بود هم چنین رفتار حضرت امیر با خوارج. سنت به معنای اقدامات عملی نمی تواند ملاک عنل نا قرار بگیرد چنان که در اصول به تفصیل از ان سخن گفته شده است. و بین گفتار معصوم و رفتار معصوم برای استناد فرق واضح است. گرچه برداشت خوی ستیزه گری و جنگ طلبی از عاشورای امام حسین خود خطای فاحش و ناشی از عدم درک درست واقعه عاشورا است‌. اگر حادثه عاشورا را به دقت مطالعه کرده باشند تفاوت ماهوی با اقدام امام حسن ندارد.
در رابطه با گفتگو به نظر من هر کدام از ما همین که برای گفتگو یک یا چند اما و اگر می گذاریم هنوز خود ما هم مساله گفتگو برایمان حل و فصل نشده است. جزو اولویتهای ما نیست.
اول مخالف خوانی
دوم راه انداختن دعوا.
سوم دشنام می دهیم
چهارم یقه طرف  را می گیریم و بعد هم پاره می کنیم.
چهارم چند مشت و لگد؛ اگر زورمان برسد.
پنجم قهر
ششم نزدیک شدن
هفتم روبوسی معذرت خواهی و...
اما دوست اصفهانی داشتیم می گفت برای ما هزینه دعوا خیلی مهم است. همان اول می گوییم برادر! شما ان طرف و ما این طرف چهارتا فحش تو بده چهارتا هم ما. چرا یقه گیری و کتک کاری و کلی خسارت. فحشها که باد هوا است و بار اقتصادی ندارد.
باید پذیرفت که ما هنوز اهل گفتگو نیستیم. فکر نمی کنیم مسایلمان با گفتگو بتوانیم حل و فصل کنیم.
به نظر من شاید همین هم تحت تاثیر اندیشه های چپ باشد. تنها زبانی که باید با ان حرف زد زبان گلوله است. چون باور کرده بودند که طرف مقابل جز زبان گلوله هیچ زبان دیگری را نمی فهمد. این زبان اتقلابی گری است. خیلی تحت تاثیر حزب توده و فدائیان بوده و هستیم. آن هم اقلیتش. روابط ما با دنیا بر گرفته از همین اندیشه است. حتی شعارها و کلمات و واژه ها نیز.
ما باید بتوانیم از اندیشه های رسوبی چپ فاصله بگیریم. ذهنمان را از انها پاک کنیم. همین که رادیکالیزم تا اعماق جان ما رسوخ کرده و همه چیز را حتی با خودمان با ستیز حل و فصل می کنیم یعنی هنوز ریشه های ان باقی است و الا رحماء بینهم باید بین جریانهای داخل کشور نمود می داشت و کسی حذف نمی شد.
با شورا، با اصلاح طلبها، با بسیجی ها، با راننده ها، با شرکتها، با آخوندها، با ضد آخوندها، با ضارب و مضروب؛ با همه دعوا می کنیم. خوی دعواگری پیدا کرده ایم.
کودک به زمین می خورد، زخمی می شود.  بلندش می کنیم و اگر گورموشتی به تخت پشتش نکوبیم و یا ناخن جلی از شانه و گردنش نگیریم قدر متیقن سرش داد می کشیم پدر یا مادر را به عزا می نشانیم. وحال ان که
باید یاد بگیریم که دوره گفتگو است نه قیصر بازی.
گفتگو یعنی تن در دادن به چارچوب و قواعد بازی.
حتی مسایل خانوادگی را هم با گفتگو حل و فصل کنیم. مسایل آن قدر سخت و پیچیده نیست. ما آنها را سخت می کنیم و می پیچانیم. باید گفتگو کردن را بین خودمان رواج بدهیم. در باره آن سخن بگوییم. از شرایط گفتگو با هم گفتگو کنیم. دعواها را یاد بگیریم با گفتگو حل و فصل کنیم. اگر هزینه گفتگو را نپردازیم هزینه مقابله و ستیز به مراتب بیشتر است. یقینا با گفتگو همگان سود می برند ولی در ستیز، افراد خاصی سود خواهند برد و مردم بیشتر زیان خواهند کرد.
اگر می گویند؛ نمی شود! بپرسیم چرا نمی شود؟ همین نمی شود را هم با گفتگو می شود تبدیل به می شود کرد.
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین‌
عاشورا اعتراض بدون تعرض

یک پژوهشگر حوزه دین و فلسفه: عاشورا، اعتراضی بدون تعرض است
ایسنا/خراسان رضوی ‌یک پژوهشگر حوزه دین و فلسفه گفت: عاشورا، فرهنگی است که در آن اعتراض بدون تعرض و درگیری بیان می‌شود.
حسن جمشیدی خراسانی در گفت‌وگو با ایسنا درخصوص فرهنگ عاشورایی و حسینی و اهداف و اثرات این فرهنگ، اظهارکرد: به نظرمی‌رسد آنچه در واقعه و حادثه عاشورا اتفاق افتاد، متفاوت از چیزی است که در بین مردم رواج یافته‌است. امروزه از نهضت و قیام امام حسین (ع) یاد می‌شود که درواقع نگاهی ارزشمند به واقعه کربلا است. از طرفی دیگر برخی معاندین و مخالفین جریان عاشورا را به عنوان شورش و خیزشی علیه دولت و حکومت می‌دانند، در حالی که واقعیت غیر از این است.
وی ادامه داد: بر اساس معاهده‌ای که پیش از این واقعه میان امام حسن (ع) و معاویه بسته‌شد، که از ان به عنوان صلح امام حسن یاد می شود می‌بایست پس از مرگ معاویه خلافت این خاندان یعنی فرزند ابوسفیان پایان می‌پذیرفت. اما معاویه برخلاف معاهده‌ای که خود امضا کرده‌بود عمل کرد و فرزندش یزید را به طور رسمی و علنی جانشین خود معرفی کرد اما به فرزند خود این نکته را یادآوری کرد که برای بیعت گرفتن از فرزند علی بن ابی طالب، تلاش زیادی نکند و اصراری هم نداشته‌باشد که آن‌ها او را تأیید کنند. زیرا در آن زمان تأیید افراد خصوصا کسانی که موقعیت خاص اجتماعی داشتند تأثیرگذار بود و بسیار اهمیت داشت. بنابراین تأیید یزید از سمت امام حسین (ع) که نوه پیامبر (ص)، فرزند حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) بوده‌اند و جایگاه اجتماعی ویژه‌ای داشته‌اند، نقش کلیدی و اساسی برای یزید و حکومت داشت. علیرغم توصیه پدرش یزید اصرار به این تایید داشت.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه بیان کرد: زمانی که عنوان خلیفه مسلمانان به کسی داده می‌شود، درواقع او جانشین پیامبر اکرم است.  باید شکل و ظاهر و حکومتش شبیه به پیامبر اکرم (ص) باشد و حافظ و نگهبان بخش‌هایی باشد که از پیامبر به جا مانده‌است. خلفای قبل از یزید زمانی که به اسلام روی می‌آوردند، به طور رسمی و علنی در مقابل احکام ظاهری دین نمی‌ایستادند. به عنوان مثال معاویه ممکن بود که مشروب بنوشد، اما نوشیدن مشروب را عمل شرعی نمی‌دانست و از آن دفاع هم  نمی‌کرد. به طوری که در ظاهر نمی‌توان گفت که آن‌ها انسان‌هایی لاابالی بودند. تقرببا حفظ ظاهر میکردند ولی یزید هیچ تقیدی نداشت و هیچ اصراری هم نداشت که او را اهل ایمان بدانند یا ندانند. لذا به تعبیر امروزی ها وی لاابالی و لاقید بود به شکلی که نه تنها به احکام ظاهری دین و شریعت پایبند نبود بلکه به آن‌ها معترض هم بود و در مقابل آن‌ها ایستادگی می‌کرد.  
جمشیدی خاطرنشان کرد: به شکلی که حتی درخصوص «وحی» نیز بیان می‌کرد که چه کسی گفته حضرت محمد، پیامبر خداست؟ به نظر می‌رسد کینه و کدورتی که ابوسفیان به پیامبر (ص) داشت در زمان خلافت یزید ظهور و بروز پیدا کرد و این کینه نه تنها نسبت به شخص پیامبر بلکه نسبت به دستاوردهای پیامبر و هر آنچه که ایشان با خود به همراه داشتند، وجود داشته‌است.
وی تشریح کرد: در چنین شرایطی و با توجه به همه این اتفاقات، یزید به خلافت رسید و گروهی را به منظور بیعت گرفتن یعنی همان تایید از امام حسین (ع) به مدینه فرستاد. من فکر می‌کنم نقطه ثقل حادثه عاشورا فهمیدن این نکته است که بیعت امام حسین با یزید به چه معناست؟
 در این زمینه می‌توان اینگونه بیان کرد که گاهی انسان‌هایی مانند معاویه حاکم و خلیفه مسلمانان می‌شوند که شایسته این مقام نیستند اما ممکن است در کنار این عدم شایستگی کارهایی در جهت عمران و آبادانی شهرهای اسلامی انجام دهند. راه را در دل مردم برای خود باز کنند تا مردم او را بپذیرند.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه افزود: این در حالی است که یزید به جای آن که تلاش کند و با استفاده از نیروهای خوب و شایسته سعی کند گذشته خود را جبران و نیز ترمیم کند، اصرار داشت نظر و رأی اشخاص شاخص و بانفوذ را به خود جلب کند و به اجبار آن‌ها را در کنار خودش نگه‌دارد. با خرید با ارعاب و تهدید خلاصه به هر نحو ممکن آنها را به زیر بلیت خود در آورد. اما امام حسین (ع) چنین شخصیتی نداشتند که افراد ناشایست را تأیید کنند. به نظر من چه بسا اگر یزید اصرار به بیعت گرفتن از امام حسین (ع) نداشت، سیدالشهدا (ع) زندگی و کارهای عادی و معمولی خود را ادامه می‌دادند و با حکومت مخالفت نمی‌کردند. چنان که امامان بعد از ایشان هم همین شیوه را برگزیدند و خلفا هم خیلی اصرار به تایید ایشان نداشتند.
جمشیدی عنوان کرد: زمانی که اصرار گروه تعیین شده توسط یزید برای بیعت گرفتن ازامام حسین (ع) بالا گرفت، امام مدینه را ترک و به سمت مکه حرکت کرد. به نظر من هدف این شیوه و نوع اعتراض که بدون سخن و اقدام خاصی و با سفر کردن انجام می‌شود جنگ، ستیز و مبارزه نبوده و تنها اعتراضی برای عدم تأیید یزید است. من این فرد را تایید نمی کنم . وی صلاحیت حاکمیت و حکومت بر مردم را ندارد. من فکر می‌کنم گاندی نیز الگو اعتراضی خود به سیستم موجود را از واکنش امام حسین در برابر یزید  گرفته است و به همین دلیل حرکت خود را با سفر آغاز می‌کند. بدون جنگ و خونریزی. همان کاری که امام حسین علیه السلام پیش گرفت و از مدینه خارج شد و به مکه رفت.  به نظر من این روش بسیار اهمیت دارد روش اعتراضی. امام حسین اعتراض داشت نه تعرض. زیرا پیش از امام حسین (ع) همه اعتراض‌ها در سایه قیام، جنگ و شمشیر رقم خورده‌است. شمشیر و خون بود که حرف داشت و حرف میزد و حرف خود را بر کرسی می نشاند.
وی تصریح کرد: به تعبیری می‌توان بیان کرد که در فرهنگ عرب بیشترحرف‌ها و اعتراضات در قالب جنگ اتفاق می‌افتاد مانند جنگ‌هایی که در زمان خود پیامبر (ص) و یا حضرت علی (ع) و نیز امام حسن (ع) روی داد. به نظر من یکی از معانی فرهنگ عاشورا همین شیوه و روش اعتراضی امام حسین (ع) است. به نظر من بهترین دلیل بر این که یزید به درد حکومت نمیخورد برخوردی بود که با امام حسین (ع) پیش گرفت.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه گفت: پس از آن که امام به مکه رسیدند، جاسوسان به ایشان اطلاع دادند که یزیدیان درصدد کشتن ایشان در کنار خانه خدا هستند. در چنین شرایطی امام حسین (ع) مکه و کعبه را سنگر خود قرار نداد و اینگونه فکر می‌کردند که اگر چنین اتفاقی در مکه و خانه خدا اتفاق بیفتد، درواقع هتک حرمت نسبت به خانه خداست و اتفاق ناگوارتری رخ می‌دهد؛ به همین دلیل مکه را ترک کرد. و پس از آن با توجه به سابقه‌ شهر کوفه و دعوتنامه های فراوانی که کوفیان برای ایشان فرستادند و چون مردم کوفه از پدرش علی بن ابی طالب خاطرات خوبی دارند به سمت کوفه حرکت کرد.
جمشیدی ادامه داد: رسمیت نبخشیدن به یزید، اعتراض است اما به شکل تعرض و درگیری انجام نشد. به طوری که حتی قبل از واقعه عاشورا و در زمانی که حربن یزید ریاحی سردار و فرمانده سپاه یزید راه را بر امام و یاران ایشان می‌بندد، امام می‌فرمایند: بگذارید من از این دشت و بیابان بروم...
 این فرمایش امام به این معنی است که قصد درگیری، مبارزه و جنگ و ستیز با یزیدیان را ندارند. حتی عِده و عُده آن را هم ندارند. این اتفاقات در حقیقت بیانگر این است که سیدالشهدا (ع) از درگیری با طرف مقابل به شدت پرهیز می‌کنند زیرا قدرت، حکومت و شمشیر در اختیار یزید و اطرافیانش قرار داشت به بیانی دیگر لوله تفنگ به سمت امام حسین (ع) و ماشه آن در دست یزیدیان است.
وی خاطرنشان کرد: در چنین شرایطی امام حسین (ع) سعی داشتند بدون جنگ و درگیری، یزیدیان و وجهه شرعی آن‌ها را تأیید نکنند.
بنابراین من فکر می‌کنم در جریان عاشورا این موضوع بسیار حائز اهمیت است. شیعه فرهنگ اعتراض دارد اما شیوه این اعتراض، تعرض نیست. و هر اعتراضی هم لزوما تعرض نخواهد بود.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه بیان کرد: امام حسین (ع) سعی داشتند به مردم بگویند که حکومت و نظام حکومتی یزیدیان، سیستمی نیست که پیامبر به دنبال آن بوده‌اند و برای آن تلاش کرده‌اند و کارهایی که در ذیل این حکومت و قدرت انجام می‌شود، کارهایی نیست که پیامبر اکرم آن‌ها را تأیید کنند. اما این حرف‌ها و موضوعات را نمی‌توان با شمشیر، تفنگ و جنگ برای مردم بیان کرد و باید با گفت‌وگو و صحبت به مردم گفته‌شود. این نکته نیز یکی دیگر از ویژگی‌های عاشورا است.
جمشیدی اظهارکرد: ائمه (ع) و ۱۲۴ هزار پیامبر برای ایجاد و یا تغییر حکومت و نظام‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیامده‌اند، بلکه آمدند تا مردم تغییر پیدا کنند. گرچه تغییر نظام‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، انسان‌ها را نیز تغییر می‌دهد اما قطعی نیست که همه این تغییرات منجر به تعالی خود انسان‌ها بشود. به این ترتیب کارکرد امامت و نبوت برای تعالی انسان در حوزه اخلاق است. برخلاف نظر برخی، این فروکاستن نیست بلکه تعالی بخشیدن به این نوع از واکنش است.
 با دقت به سخنان امام حسین (ع) در مدینه، کوفه و کربلا متوجه می‌شویم همواره توصیه ایشان به پایبندی به شریعت و دین است و فرهنگ عاشورا به معنی احیاء همین فرهنگ است.
وی اضافه کرد: حرکت امام حسین (ع)، حرکت نتیجه‌بخشی بوده‌است. یزدیان با شمشیر آمدند و امام حسین (ع) و یاران ایشان را به شهادت رساندند و تلاش کردند با شایعه‌پراکنی به مردم القا کنند که امام حسین (ع) شورشگر بوده‌است در حالی که در این زمینه نیز موفق نبوده‌اند. به طوری که مجلسی که خود یزید در شام و با اقلیت و شرایط سخت اهل بیت امام حسین (ع) پس از تحمل بلاها ، برگزار کرد، به هم ریخت و مجلس یزید چیز دیگری شد و نتیجه عکس داد و  یزید مجبور می‌شود چند روزی را برای شهادت امام حسین (ع) و یارانشان، عزای عمومی اعلام کند. به این ترتیب اقدامات یزید و یزیدیان، عکس نتیجه دلخواهشان را به همراه داشت و این در حالی است که هدف و نتیجه مورد نظر امام حسین (ع) پس از همین مجلس محقق شد.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه گفت: درخصوص اربعین نیز تعبیرهای گوناگونی وجود دارد. به این معنی که روایت قطعی و مسلمی مبنی بر این که خانواده و نزدیکان سیدالشهدا (ع) به سمت کربلا حرکت کرده‌باشند، وجود ندارد. تاریخ‌نگاران نیز بیان می‌کنند که ممکن است این حرکت در اربعین سال بعد از عاشورا اتفاق افتاده‌باشد گرچه برخی تلاش بسیار کرده‌اند که اثبات کنند این اتفاق در اربعین همان سال رخ داده‌است. اربعین در فرهنگ عرب‌ها رایج و شایع نبوده و الان هم نیست. به نظر من تحت تأثیر فرهنگ ما ایرانی‌ها این فرهنگ شکل گرفته است.
جمشیدی ادامه داد: جریان اربعین به طور تقریبی حرکتی است به دنبال حرکتی که امام حسین (ع) آغاز کرده‌اند. در طول تاریخ تعداد کمی از علما حکومت و سلاطین را قبول داشته‌اند زیرا آنچه در حوزه قدرت اتفاق می‌افتد، آن چیزی نیست که پیامبر اکرم (ص) وسایر پیامبران به دنبال آن بوده‌اند و انسان‌سازی در آن صورت نمی‌گیرد. فرهنگ عاشورا، فرهنگ انسان‌سازی است و در آن انسان‌ها باید تعالی پیدا کرده و تربیت شوند.
وی تصریح کرد: حرکت اربعین و پیاده‌روی زائران نیز بیانگر ظلم و ستم موجودی است که در آن حقوق مردم غصب می‌شود و در این نظامی که در جامعه جهانی ایجاد شده‌است کمبودها و اشکالاتی وجود دارد. درست است که عده‌ای به دنبال ثواب و اجر در این راه حرکت می‌کنند اما کلیت حرکت، این اثر را ایجاد می‌کند که برای بیان حرف، لزومی به استفاده از شمشیر و اسلحه نیست. با سکوت هم می شود خیلی از حرف‌ها را زد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

 

  • حسن جمشیدی

156- علم الأشیاء منها قبل وجودها ثم أوجدها على حد ما علمها. فلم یزل عالما بالأشیاء. لم یتجدد له علم عند تجدد الإنشاء. بعلمه أتقن الأشیاء و أحکمها و به حکم علیها من شاء و حکمها علم الکلیات على الإطلاق کما علم الجزئیات بإجماع من أهل النظر الصحیح و اتفاق فهو عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ(رعد آیه 9) فَتَعالى عَمّا یُشْرِکُونَ(اعراف آیه 190).

سخن از علم خداوند و معلوم آن است. خداوند به پیش از آن که موجودات هستی بیابند به آنها علم داشت. پیش از این در این باره به تفصیل سخن گفته ایم. خداوند چون علم پیشین به همه اشیا داشت آنها را همان گونه که بدانها علم داشت آفرید. بنابراین موجودات منطبق بر علم پیشین الهی آفریده شده اند. اشیا همان علم الهی اند. خداوند همیشه دانای به همنه اشیا است. طوری نیست که لحظه و یا لختی خداوند نعوذ بالله دچار غفلت شود و علم به اشیا را از دست بدهد. علم خداوند به هستدارها همیشگی و دائمی است. به گونه ای نیست که خداوند به چیزی علم تازه ای پیدا کند. هیچ چیز برای خداوند تازگی ندارد. همه موجودات با علم خداوند استواری و پایداری پیدا می کنند. 

فَعّالٌ لِما یُرِیدُ فهو المرید الکائنات فی عالم الأرض و السموات لم تتعلق قدرته بشیء حتى أراده کما أنه لم یرده حتى علمه إذ یستحیل فی العقل أن یرید ما لا یعلم أو یفعل المختار المتمکن من ترک ذلک الفعل ما لا یرید کما یستحیل أن توجد نسب هذه الحقائق فی غیر حی کما یستحیل أن تقوم الصفات بغیر ذات موصوفة بها.

از جمله ویژگی های خداوند این است که هرکار را بخواهد می کند. خداوند اراده کننده همه هستی است. هم آن چه در زمین است و هم آن چه در آسمانها است. قدرت خداوند به چیزی تعلق نخواهد گرفت الا این که همان خواهد شد. یعنی قدرت خداوند تابع اراده خداوند است. تا اراده خداوند تعلق نگیرد قدرت خداوند کاری نخواهد کرد. و اراده خداوند تابع علم خداوند است. تا خداوند علم نداشته باشد اراده خداوند تعلق نخواهد گرفت. به لحاظ عقلی هم تا علم نباشد اراده هم نخواهد بود. نمیز شود فرد عاقل مختار باشد هم می تواند فعلی را انجام بدهد و هم انجام ندهد. آن فعلی را که اراده نکرده است انجام بدهد. یا فعلی را که اراده کرده است انجام نگیرد. و همین نیز ناممکن است که چیزی را اراده کند که خود نمی داند. بنابراین علم خداوند و اراده خداوند و قدرت خداوند باید با یک ویژگی دیگری همراه باشد و آن حی بودن است. نمی شود صفات سه گانه علم و اراده و قدرت یک وجودی غیر زنده محقق شود. پس خداوند حی هم هست. افزون بر آن نمی شود که این صفات از بیرون عارض بر آنی شود که این صفات از او صادر می شود. پس در نتیجه صفات باید ذاتی او باشد.

بنا براین حی و قدرت و اراده و علم جز صفات ذاتی خداوند است.

157- فما فی الوجود طاعة و لا عصیان و لا ربح و لا خسران و لا عبد و لا حر و لا برد و لا حر و لا حیاة و لا موت و لا حصول و لا فوت و لا نهار و لا لیل و لا اعتدال و لا میل و لا بر و لا بحر و لا شفع و لا وتر و لا جوهر و لا عرض و لا صحة و لا مرض و لا فرح و لا ترح و لا روح و لا شبح و لا ظلام و لا ضیاء و لا أرض و لا سماء و لا ترکیب و لا تحلیل و لا کثیر و لا قلیل و لا غداة و لا أصیل و لا بیاض و لا سواد و لا رقاد و لا سهاد و لا ظاهر و لا باطن و لا متحرک و لا ساکن و لا یابس و لا رطب و لا قشر و لا لب و لا شیء من هذه النسب المتضادات منها و المختلفات و المتماثلات إلا و هو مراد للحق تعالى.

در این فراز به تبیین و توصیف اصل وجود می پردازد. باید عنایت فرمود که منظور از وجود چیست؟

منظور از وجود مفهوم وجود نیست. مفهومی که حاکی از وجود خارجی آن است. یقینا منظور این نیست. چون این مفهوم از وجود روشنایی است و یقینا تاریکی نیست. به بیان دیگر این مفهوم از وجود که به ذهن آمکده است ماهیت است و وجود نیست و به تعبیر دیگری وجود ذهنی است. همه توصیفاتی که در بالا بیان شد همه از ویژگی های ماهیت است و وجود در برابر ماهیت است. منظور شیخ اعظم از وجود صرف الوجود یا وجود صرفه و وجود محض است. وجود محض دارای ویژگی هایی است که در زیر آنها را بر می شمارد. وجود از آن جهت که هست و وجود دارد:

یکم- نه اطاعت می کند و نه هم عصیان

دوم- نه سود می کند و نه زیان

سوم- نه بنده است و نه آزاد

چهارم- نه سرد است و نه گرم

پنجم- نه زندگی دارد و نه مرگ

ششم- چیزی به دست می آورد و نه چیزی از دست می دهد

هفتم- نه روز است و نه شب

هشتم- نه به میانه می رود و نه به انحراف

نهم- نه خشکی است و نه دریا

دهم- نه جفت است و نه طاق

یازدهم- نه جوهر است و نه عرض

دوازدهم- نه سالم است و نه بیمار

سیزدهم- نه شاد است و نه غمین

چهاردهم- نه جان است و نه تن

پانزدهم- نه روشنایی است و نه تاریکی

شانزدهم- نه زمین است و نه آسمان

هفدهم- نه ترکیب است و نه تحلیل

هجدهم- نه زیاد است و نه کم

نوزدهم- نه صبح است و نه شب

بیستم- نه سفیدی است و نه سیاهی

بیست و کم- نه خواب است و نه بیداری

بیست و دوم- نه ظاهر است و نه باطن

بیست و سوم- پویا است و نه ساکن

بیست و چهارم- نه خشک است و نه تر

بیست و پنجم- نه پوست است و نه مغز

هر یک از ویژگی ها و یا صفاتی که در بالا بر شمردیم و متضاد یک دیگر هم هستند همه آنها مورد اراده خداوند حق تعالی قرار می گیرند. یعنی خود آنها قوامشان به ذات حق است. پس حضرت حق چیزی غیر از اینها است.

  • حسن جمشیدی

372

ز علم خویشتن یابد رهائی

چو عیسای نبی گردد سمائی

ما دو گونه علم داریم یکی علم جزئی و دیگری علم کلی. شبستری تاکید دارد که باید از علم جزیی خویش رهایی پیدا کنید و به علم کلی الهی و آسمانی واصل شوید. این علم را علم عیسوی یا علم آسمانی می گویند. در علم جزئی حضور اجزاء در نزد عالم است. عالم درگیر فعل و صفت و ظواهر اشیا است. باید از این مرحله گذر کند و در علم کلی الهی محو و فانی شود. باید از عرصه کثرات عبور کرد و آسمان توحید صفاتی که مرتبه علم کلی الهی است واصل گردد. علم جزیی علمی محدود است ولی علم الهی و علم کلی علم نامحدود و بی منتهی است.

حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:

آتانی الکتاب و جعلنی نبیا(مریم آیه 32) خداوند به من کتاب عطا فرمود و مرا پیامبر قرار داد. عیسی علیه السلام پیام آور الهی بود. پیانهایی که به عنوان کتاب بر ایشان ارزانی داشته اند.

و یا خداوند در باره عیسی علیه السلام می فرماید:

وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ ﴿48 وَرَسُولًا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿49

و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل مى‏آموزد. و او را به عنوان پیامبر به سوى بنى اسرائیل مى‏فرستد و او مى‏گوید من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه‏اى آورده‏ام من از گل براى شما چیزى به شکل پرنده مى‏سازم آن گاه در آن مى‏دمم پس به اذن خدا پرنده‏اى مى شود و به اذن خدا نابیناى مادرزاد و پیس را بهبود مى‏بخشم و مردگان را زنده مى‏گردانم و شما را از آنچه مى‏خورید و در خانه هایتان ذخیره مى‏کنید خبر مى‏دهم مسلما در این معجزات براى شما اگر مؤمن باشید عبرت است.

اگر علم کلی الهی در فرد محقق شود خود این علم به معنای قدرت و توان ایجاد معلوم آن علم است. لذا عیسی علیه السلام  بیماریهای گوناگون را با همین علم شفا می بخشید و درمان می فرمود. البته نه به صورت عادی بلکه این علم کمک می کند تا عالم بدان خرق عادت کند. 

علم صورت پیشه آب و گل است

علم مهنی رهبر جان و دل است

گنجِ پنهان است علم معنوی

در تو آید گر زخود بیرون شوی

373  

دهد یکباره هستی را به تاراج

درآید از پی احمد به معراج

اگر چنان چه مقامهایی که بیان شد برای سالک محقق شود به جمال مطلق و توحید ذات حق که مقام ختم محمدی است خواهد رسید. در این مقام و مرتبه:

یکم- تجلی فعلی؛ حضرت حق به تجلی افعالی بر سالک متجلی خواهد شد. و سالکی که به این مقام رسیده باشد و صاحب تجلی شده باشد همه افعال را در افعال حق فانی خواهد دید. در این مرتبه هیچ فعل غیر حقی را و نیز هیچ موثری غیر از حضرت حق را نخواهد دید. اصطلاحا بدان مقام محو گویند.

دوم- تجلی صفاتی؛ حضرت حق بر سالک با صفات تجلی خواهد یافت. به گونه ای که سالک صفات همه اشیا را در صفات حق فانی خواهد یافت. و تمامی صفات اشیا را همان صفات حق ببیند. و از غیر حث هیچ صفتی را نبیند و هیچ صفتی را به غیر حق نسبت ندهد. در این مرتبه و مقام سالک خود و همه اشیا را مظهر و مجلای صفات الهی می شناسد و می داند و می بیند. این مقام و مرتبه را در اصطلاح مقام یا مرحله طمس گویند.

سوم- تجلی ذاتی؛ در این مقام و مرتبه حضرت حق بر سالک به تجلی ذاتی ظهور بیابد. و در این مقام سالک ذات اشیا را در پرتو نور تجلی ذات حضرت حق فانی بیابد. تعینات اشیا در این مقام و مرتبه در ذیل ذات حق از بین خواهد رفت. تعینی دیگر نخواهد ماند تا ببیند. انک میت و انهم میتون(زمر آیه 30) به غیر ذات حق هیچ چیزی را هست دار نداند و نبیند. وجود اشیا در وجود حق هستی می یابند. در دیده عارف که به این مقثام رسیده باشد کل شی هالک الا وجهه. همه چیز از بین رفته و تنها روی او است که جلوه گر است. تعینات و کثرات رخت از میان برخواهند بست. دوئیتی نخواهد بود هرچه هست او است. غیر او چیزی نیست. و محال است که غیر او چیزی باشد. چون واقعا نیست.

چشم من چون دید روی آن قباد

کثرت اعداد از چشمم اوفتاد

فرد سالک که به این مرتبه و مقام دست بیابد همه هستی را به تاراج می دهد. یعنی اگر سابق بر این افعال اشیا را می دید در ضمن تجلی حضرت حق و یا صفات اشیا را در ضمن تجلی حضرت حق می دید دیگر در این مرتبه فعل و صفتی نخواهد بود. با الکل هستی را به تاراج می دهد و از بین می برد و فقط او است که هست. کل من علیها فان همه چیز و هر چیزی فانی شود.

همه سالکان و عارفان در پی آنند تا به مقام پسندیده و نکوی ختم رسل نبی اکرم یعنی مقام محمدیه نائل شوند. بدین جهت فرمود در پی احمد یعنی نبی اکرم به معراج در خواهند آمد. و جاودانگی خواهد یافت. مقام بقای بعد از فنا و صحو بعد از محو خواهد بود. و بدون هیچ مزاحمتی به رویت حضرت حق مشرف گردد.     

374

رسد چون نقطهٔ آخر به اول

در آنجا نه ملک گنجد نه مرسل

اول ما صدر عن الله حقیقت محمدیه است. و عارف واصل به این مقام که رسید یعنیس به مقام حقیقت محمدیه نائل شده است. لذا به همان نقطه ای رسیده است که آغاز کرده است. و این نقطه جایی است که عیر حق چیزی نیست. رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند. آن جا دیگر از فرشته و نبی خبری نیست. پیامبر بدانجا رفت که جبرئیل از رفتن باز ماند و فرمود اگر ذره زین پیش تر پرم بسوزد همه بال و پرم. لی مع الله وقت لایسعنی فیه ملک مقرب و لانبی مرسل. فرصتهایی برای من است که در آن فرصتها هیچ مزاحمتی نخواهد بود. نه فرشته ای آن اطراف خواهد بود و نه پیامبری. فرصت خاص نبی اکرم.  

هو الاول و الاخر در این جا معنا می یابد. احدیت اگر به عنوان نقطه نزول دیده شود آغاز و ابتدا است و اگر همان احدیت به اعتبار ترقی و تعالی دیده شود نقطه پایان و انتها خواهد بود. به یک لحاظ اول و به یک لحاظ آخر خواهد بود.

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین

دختر بزرگم زمانی که به دبستان می رفت. مدام بین خانه و مدرسه بودم. از باب نمونه. از مدرسه احضار شدم! خانم معلم به اعتراض گفت: به بچه ها تذکر دادم که مراقب شیطان باشند تا فریبتان ندهد. دختر خانم شما برخاسته و با مسخره بازی به من می گوید: کی شیطان را فریب داد؟
خانم معلم خیلی عصبانی بود. آن هم از دختر من آن هم بچه کلاس اول یا دوم دبستان.
از خانم معلم پرسیدم: از کجا متوجه انگیزه او شدید؟
با عصبانیت گفت: خب معلوم است!..
در این بین دخترم را به دفتر آوردند.
مدیر بود و ناظم و معلم و دفتردار و فراش و... جلسه دادگاه رسمیت پیدا کرد. به عنوان وکیل مدافع از دخترم پرسیدم: بابا چرا خانم معلم را مسخره کردی؟
گفت: من مسخره نکردم! اگر حرف ایشان مسخره است سوال من هم مسخره بوده! و اگر حرف ایشان جدی است؛ خب سوال من هم جدی بوده! خانم معلم گفت: شیطان ما را فریب می دهد! من هم پرسیدم: اجازه خانم! پس کی شیطان را فریب داده؟ خب باید یکی باشد که شیطان را فریب بدهد. من که مسخره نکردم. چرا فکر می کنند سوالهای ما بچه ها مسخره کردن است. بگویند بلد نیستیم.
خانم که چیزی نمانده بود اشکش در بیاید گفت: از بس رو داده اید زبانشان ما شاالله یک متر است...
سوال جدی بود. ولی مشکل این بود که طرف متوجه سوال بچه ها نمی شود. ایشان فرق بین ذاتی و عرضی را نمی دانست.  فریبکاری شیطان ذاتی او است.      
دخترم بزرگ شد و فکر کردم دیگر از طرح این مسائل راحت شدم. اما حالا نوبت به نوه عزیز و گرامی رسیده است.       
نوه من می¬پرسد: بابایی پیامبرا برای چی آمده اند؟
گفتم: آمده اند تا بشر را هدایت کنند.
گفت: بابایی فکر نمی کنی این کار بیخودی باشد. خدا شیطان را آفرید تا ما را گول بزند. و بعد هم پیامبران را فرستاد تا خرابکاری های شیطان را درستش کنند. مانع کار شیطان بشوند. یک کم مساله یک جوری است. با عقل جور در نمی آید.  معلم ما می گفت:  خدا بشر را آفرید. بشر برای زندگیش نیاز به قانون داشت. خدا پیامبران را فرستاد تا قانون شرع را به مردم بگویند. بهش گفتم خانم خب این چه کاری است؟ همین عقل و درایت پیامبر را به همه انسانها می داد. انسانها فهمیدند که قانون لازم دارند. خب خداوند بهشان عقل و شعور می داد که دور هم بنشینند و گفتگو کنند و خودشان قانون درست کنند. و قوانین را با توجه به عقل و شعورشان هر از چندی تغییر بدهند. هرکار دلشان خواست بکنند. در انسان خودش یک پیغمبر باشد.
گفتم: بنشین باباجان! خیلی ها از این راه نان می خورند. تو باید کار آفرین باشی. نه این که نانی را قطع کنی.
نکته جالب این که تا جایی که حافظه یاری می کند همین اشکال را مرحوم دکتر محمود شهابی در  آغاز کتاب تاریخ ادوار فقه با تفصیل آورده است.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
ربنای آمد رضای خودمان
به مناسبت ایام مبارک ماه رمضان ربناهای گوناگونی در صفحات مجازی دست به دست می چرخد. همه خوبند. همه قشنگند. همه دلنواز و دلچسبند ولی الحق و الانصاف هیچ کدام از ربناهایی که پخش شده و شنیدم تا به حال به گرد ربنای آمدرضای خودمان نمی رسد. نور به قبر ننه و باباش بباره که چنین بچه ای را در دامان خود پروراندند.
این ربنا یک چیز دیگری است.
به نظر من تو پرونده شجریان اگر همین ربنا را بگذارند و هیچی دیگر نباشد تا عرش رحمان به پیش خواهد رفت و از حوض کوثر بهره خواهد گرفت.
ربنای آمد رضا، صدایی که برای مردم یاد آور رافت و رحمت الهی است.
این ربنا ماه عبادت و صیام را در خاطره ها زنده می کند.
آمد رضا! این صدا، گوارای آن مادری که تو را شیر داد و در دامن خود تو پروراند.
هرکجا که این  ربنای تو رفت، تو نیز همراه آن به عمق دلها راه باز کردی.
خداوند همه دست اندرکاران آن را که در ماندگاری آن به هر نحوی کوشیدند و سهم داشتند، اجر و پاداش بی حساب دهد.
متنی که مدتها قبل جهت تجلیل از همشهری عزیزمان نگاشته شد.
 او که به راستی صدای مردم بود. نه همه مردم بلکه صدای گروهی از مردم که سینه چاکان قدرت آنها را "خس و خاشاک" شان خواندند.
اینک او که خاک پای مردم بود، بادی وزیدن گرفت و رخت بربست و سفر ابدی خود را تنها و تنها آغاز کرد و او  اوج گرفت و آسمانی شد.
باید گفت درخت تنومند موسیقی سنتی ایران با این طوفان سهمگین از کمر شکست.
امید که توسط عاشقان موسیقی و هنرمندان ایرانی دوباره جوانه بزند و دو باره این هنر، سری در بین سرها برافرازد. چنان که خود او نیز همین آرزو و امید را داشت.
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
درگذشت این اسطوره موسیقی ایرانی را به هموطنان عزیز و هنرمندان گرامی و دوستان و آشنایان آن بزرگ مرد و نیز خانواده محترمش تسلیت می گویم.
حسن جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
خدمت دوست عزیز و گرامی جناب حاجی میرزایی وزیر محترم آموزش و پرورش.
با سلام و ارادت
آرنیکا نوه من است. امسال کلاس سوم است. این عکس اول کتاب ایشان است.
آرنیکا ذهن تحلیلی دارد.
عمه اش نقاش است.
گاهی ایراد نقاشی عمه اش را هم می گیرد.
عکس بالا در کتاب ایشان است‌ا
چند اشکال را در رابطه با عکس بیان داشته است که تقدیم حضور می شود.
بالای عکس نوشته است امام مهربان ارنیکا می گوید:  
۱. اگر امام مهربان است باید امام بچه را بغل کند نه بچه امام را.
و حال آن که بچه امام را بغل گرفته است.
۲. اگر امام مهربان است باید امام بچه را ببوسد نه بچه امام را.
۳. اگر امام مهربان است باید امام لبخند بزند نه کودک.
۴. در عکس امام به جای بغل کردن با مشت کودک را فشار می دهد و مانع کزدیک شدن به خودش می شود.
۵. در عکس امام به جای لبخند خیلی هم اخم کرده است.
خودش پیشنهاد داده به حای امام مهربان بنویسند کودک مهربان.
هنر راز و رمز ماندگاری است. از هنر باید هنرمندانه بهره برد.
ارادتمند
حسن جمشیدی خراسانی

 

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین

العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس
ماجرای ال کثیر را شنیده و حتما شاهد تصویری آن بوده اید که منجر به جریمه نقدی و تعلیق از طرف ای اف سی گردید.
بنده هم تایید می کنم طبق گفته ال کثیر قصد توهین نداشته است. و بنده هم احتمال می دهم که ایشان از مفهوم جهانی این نوع رفتار خبر نداشته است. یقینا بی خبری از اصل قانون دلیل بر عدم صدور حکم نخواهد بود.
دقیقا همین رفتار را پیش از این مارادونا، مسی،  تبس و حتی تیم بسکتبال اسپانیا داشتند و اخرین آن هم پیش از آل کثیر رفتار سید باقر بازی کن بحرین بود که از چند بازی محروم شد.
اما شگفت انگیزتر واکنشی بود که این حکم در داخل کشور در پی داشت... گویا اصحاب فرهنگ هم به معانی رفتارها بی توجه یا دست کم کم توجه اند. از بس بر ذهن ما القا کرده اند که غرب ال است و بل است  ما هم باورمان شده است که ما کشور توسعه یافته و اروپایی ها و امریکایی ها عقب مانده و یا در حال توسعه اند. آنها حِر را از بِر باز نمی شناسند. ما هم هر کار دلمان خواست بکنیم. از واکنش اهل فرهنگ کشور متوجه شدم که ما چقدر تحت فشار رسانه های القایی حرف می زنیم و بیانیه می دهیم و واکنش نشان می دهیم. این ماجرا بنده را به یاد یک خاطره انداخت که سالها قبل در مشهد اتفاق افتاد.
یکی از خلبانهای ایران ایر سالها قبل  در خیابان احمد آباد نزدیک میدان تقی آباد تو ترافیک گیر می افتد. در آن گیر و دار یکی از آقایی بزرگ واری می کند و به وی راه می دهد و از دل شلوغی بیرون می روند.
جناب خلبان به عنوان تشکر شصتش را با مشت گره کرده بیرون می آورد و تشکر می کند یعنی کار خیلی پسندیده ای انجام دادید. کارتان خیلی خوب بود...
 راننده شتاب می گیرد تا به موقع به فرودگاه برسند و تاخیری صورت نگیرد.
خلبان متوجه می شود که ماشینی بوق می زند. به عقب برمی گردد ماشین همان آقا است که راه داده بود. به راننده اشاره می کند که سرعتش را کم کند.
 ماشین از طرف شاگرد نزدیک و نزدیک تر می شود. وی ابتدا ارنحش را می گیرد و حواله نی کند و بعد هم پایش را بالا می آورد و دو دستی ران پایش را محکم می گیرد و به خلبان حواله می دهد.
راننده پا را روی گاز می گذارد تا از معرکه دور بشود.
از راننده می پرسد این چه رفتاری بود؟ چرا این اقا عصبانی بود؟
راننده خنده کنان گفت: او هم به زبان مشهدی خواست از شما تشکر کند. تو مشهد اگر کسی انگشتش را حواله کند پاسخ حواله دادن یا دست تا ارنج است و یا هم پا تا ران است.
خلبان با تعجب از راننده می پرسد مگر شما برای تشکر دست و پایتان را حواله می کنید؟ چقدر جالب. نمی داتستم.
راننده می گوید این کاری که شما کردید تو خلبانها و فرودگاه جا افتاده است ولی تو مشهد به معنای فحش است. ان هم تو مشهدی که هر چیزی را به معنی بر می دارند.
خلبان می گوید: می بینم بچه های مشهد همه اش می گویند بی معنی. یعنی بی معنی بد. و الا بی معنی که نمی شود.
خلبان فوری به راننده می گوید نگهدار و طرف می رسد. خلبان از ماشین پیاده می شود تا معذرت خواهی کند. می بیند که ان اقا با عصبانیت پیاده می شود و چوبی هم در دست دارد...خلبان با خودش فکر می کند الان است که زیر دست و پا له و لورده شود ان هم بر اثر یک سوء تفاهم.
دستهایش را جلو برد  که والله من به قصد دعوا نیامده ام... به او نزدیک می شود می گوید چون باید سر ساعت به فرودگاه می رسیدم و شما با بزرگواری به من راه دادید خواستم از شما تشکر کنم که کارتان عالی بود. من خدای ناکرده قصد اهانت نداشتم. ببخشید. این در بین ما خلبانها رایج است. در فرودگاه و داخل پرواز یا می گوییم اوکی و یا همین عمل را انجام می دهیم... خلبان ان اقا را می بوسد و می رود.
معذرت خواهی خلبان کار بسیار پسندیده بود. متوجه شد که طرف مقابل هنوز با این نوع از معاشرت نا اشنا است. معذرت خواست و پرونده را بست و ضمنا فرهنگ سازی هم صورت گرفت. خود معذرت خواهی کردن از این که با زبان رایج خود مردم سخن نگفته و با زبانی خلاف عرف حرف زده که هنوز در بین مردم جاافتاده نیست کار ستودنی است.
وقتی که فیفا رسما اعلان می کند که این رفتار نژادپرستانه است؛ تنها راهش این است که بفرمایید: بله. درست است. ما از فرهنگ جهانی عقب افتاده ایم. انقدر درگیر نان و آب و حداقلهای زندگی خودمان هستیم که رفتارهای جهانی  جزو نیازهای پنجم و ششم ما هم محسوب نمی شود.
به نظر من این طوری خیلی بهتر بود. قصد من دفاع از حکم نیست بلکه بیشتر متوجه حرکتهای خودمان و تاثیرات بیرونی آن هستم. ضربه های فراوانی که بر اثر بی توجهی به هنجارهای جهانی ظهور و بروز داده ایم. روایت بالا را با تامل  
بیشتر بخوانید.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی


زیبا آفرین
کاش وارد مسابقه مان نمی کردند.
کاش نمی گفتند زندگی،
 میدان جنگ است.
کاش بینمان،
دیوار نمی کشیدند
کاش سیم خاردار بر نمی افراشتند.
کاش اصلا تولید نمی شد.
کاش به دروغ
نمی گفتند حق گرفتتی است.
کاش
یادمان می دادند
به جای مشت زدن به یک دیگر
از سر کینه،
دست یک دیگر را می فشردیم
به مهر.
کاش به جای رقابت،
رفاقت
 یادمان می دادند.
تا همه با هم برنده می شدیم.
نه یک نفر
در بین هزاران نفر.
کاش
 به جای کاشتن بذر نفرت،
بذر محبت
به دستمان می دادند
تا پروانه وار
به گرد شمع هم
بگردیم.
تا به همه عشق بورزیم.
نه که پشت پا بیندازیم
و یا کله پا کنیم.
کاش می گفتند که حق دادنی است.
حق بخشیدنی است.
کاش! کاش! کاش!
هنوز هم دیر نشده است
گرچه خورشید عمر
بر لب بام است
و پا بر لب گور،
بدانیم که:
زندگی معرکه نیست.
جنگ نیست
 میدان نبرد
 برای سیر کردن شکم
و سر کردن شب نیست.
زندگی
شورش
برای جلب آرامش نیست.
زندگی
آرزوی مرگ برای دیگری نیست.
بچه ها
اشتباهی، گرا داده اند.
زندگی
 یعنی صلح
یعنی رفاقت
یعنی عشق...
زندگی را
در صلح بجوییم.
زندگی
یعنی همه از یک آبشخور
بنوشیم
و در زیر یک چخت
نفس بکشیم
و در زیر یک آسمان
بیاساییم.
کاش به جای دم گرفتن دشمن
از دوست مدام
دم می زدیم.
کاش
به جای
فریاد بسم الله القاصم الجبارین
مدام زمزمه می شد:
بسم الله الرحمن الرحیم..
در پناه حق.
جمشیدی خراسانی
jamshidikhorasani.ir                                                                                                                                                                                                              https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی