مقدمه فتوحات 56
156- علم الأشیاء منها قبل وجودها ثم أوجدها على حد ما علمها. فلم یزل عالما بالأشیاء. لم یتجدد له علم عند تجدد الإنشاء. بعلمه أتقن الأشیاء و أحکمها و به حکم علیها من شاء و حکمها علم الکلیات على الإطلاق کما علم الجزئیات بإجماع من أهل النظر الصحیح و اتفاق فهو عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ(رعد آیه 9) فَتَعالى عَمّا یُشْرِکُونَ(اعراف آیه 190).
سخن از علم خداوند و معلوم آن است. خداوند به پیش از آن که موجودات هستی بیابند به آنها علم داشت. پیش از این در این باره به تفصیل سخن گفته ایم. خداوند چون علم پیشین به همه اشیا داشت آنها را همان گونه که بدانها علم داشت آفرید. بنابراین موجودات منطبق بر علم پیشین الهی آفریده شده اند. اشیا همان علم الهی اند. خداوند همیشه دانای به همنه اشیا است. طوری نیست که لحظه و یا لختی خداوند نعوذ بالله دچار غفلت شود و علم به اشیا را از دست بدهد. علم خداوند به هستدارها همیشگی و دائمی است. به گونه ای نیست که خداوند به چیزی علم تازه ای پیدا کند. هیچ چیز برای خداوند تازگی ندارد. همه موجودات با علم خداوند استواری و پایداری پیدا می کنند.
فَعّالٌ لِما یُرِیدُ فهو المرید الکائنات فی عالم الأرض و السموات لم تتعلق قدرته بشیء حتى أراده کما أنه لم یرده حتى علمه إذ یستحیل فی العقل أن یرید ما لا یعلم أو یفعل المختار المتمکن من ترک ذلک الفعل ما لا یرید کما یستحیل أن توجد نسب هذه الحقائق فی غیر حی کما یستحیل أن تقوم الصفات بغیر ذات موصوفة بها.
از جمله ویژگی های خداوند این است که هرکار را بخواهد می کند. خداوند اراده کننده همه هستی است. هم آن چه در زمین است و هم آن چه در آسمانها است. قدرت خداوند به چیزی تعلق نخواهد گرفت الا این که همان خواهد شد. یعنی قدرت خداوند تابع اراده خداوند است. تا اراده خداوند تعلق نگیرد قدرت خداوند کاری نخواهد کرد. و اراده خداوند تابع علم خداوند است. تا خداوند علم نداشته باشد اراده خداوند تعلق نخواهد گرفت. به لحاظ عقلی هم تا علم نباشد اراده هم نخواهد بود. نمیز شود فرد عاقل مختار باشد هم می تواند فعلی را انجام بدهد و هم انجام ندهد. آن فعلی را که اراده نکرده است انجام بدهد. یا فعلی را که اراده کرده است انجام نگیرد. و همین نیز ناممکن است که چیزی را اراده کند که خود نمی داند. بنابراین علم خداوند و اراده خداوند و قدرت خداوند باید با یک ویژگی دیگری همراه باشد و آن حی بودن است. نمی شود صفات سه گانه علم و اراده و قدرت یک وجودی غیر زنده محقق شود. پس خداوند حی هم هست. افزون بر آن نمی شود که این صفات از بیرون عارض بر آنی شود که این صفات از او صادر می شود. پس در نتیجه صفات باید ذاتی او باشد.
بنا براین حی و قدرت و اراده و علم جز صفات ذاتی خداوند است.
157- فما فی الوجود طاعة و لا عصیان و لا ربح و لا خسران و لا عبد و لا حر و لا برد و لا حر و لا حیاة و لا موت و لا حصول و لا فوت و لا نهار و لا لیل و لا اعتدال و لا میل و لا بر و لا بحر و لا شفع و لا وتر و لا جوهر و لا عرض و لا صحة و لا مرض و لا فرح و لا ترح و لا روح و لا شبح و لا ظلام و لا ضیاء و لا أرض و لا سماء و لا ترکیب و لا تحلیل و لا کثیر و لا قلیل و لا غداة و لا أصیل و لا بیاض و لا سواد و لا رقاد و لا سهاد و لا ظاهر و لا باطن و لا متحرک و لا ساکن و لا یابس و لا رطب و لا قشر و لا لب و لا شیء من هذه النسب المتضادات منها و المختلفات و المتماثلات إلا و هو مراد للحق تعالى.
در این فراز به تبیین و توصیف اصل وجود می پردازد. باید عنایت فرمود که منظور از وجود چیست؟
منظور از وجود مفهوم وجود نیست. مفهومی که حاکی از وجود خارجی آن است. یقینا منظور این نیست. چون این مفهوم از وجود روشنایی است و یقینا تاریکی نیست. به بیان دیگر این مفهوم از وجود که به ذهن آمکده است ماهیت است و وجود نیست و به تعبیر دیگری وجود ذهنی است. همه توصیفاتی که در بالا بیان شد همه از ویژگی های ماهیت است و وجود در برابر ماهیت است. منظور شیخ اعظم از وجود صرف الوجود یا وجود صرفه و وجود محض است. وجود محض دارای ویژگی هایی است که در زیر آنها را بر می شمارد. وجود از آن جهت که هست و وجود دارد:
یکم- نه اطاعت می کند و نه هم عصیان
دوم- نه سود می کند و نه زیان
سوم- نه بنده است و نه آزاد
چهارم- نه سرد است و نه گرم
پنجم- نه زندگی دارد و نه مرگ
ششم- چیزی به دست می آورد و نه چیزی از دست می دهد
هفتم- نه روز است و نه شب
هشتم- نه به میانه می رود و نه به انحراف
نهم- نه خشکی است و نه دریا
دهم- نه جفت است و نه طاق
یازدهم- نه جوهر است و نه عرض
دوازدهم- نه سالم است و نه بیمار
سیزدهم- نه شاد است و نه غمین
چهاردهم- نه جان است و نه تن
پانزدهم- نه روشنایی است و نه تاریکی
شانزدهم- نه زمین است و نه آسمان
هفدهم- نه ترکیب است و نه تحلیل
هجدهم- نه زیاد است و نه کم
نوزدهم- نه صبح است و نه شب
بیستم- نه سفیدی است و نه سیاهی
بیست و کم- نه خواب است و نه بیداری
بیست و دوم- نه ظاهر است و نه باطن
بیست و سوم- پویا است و نه ساکن
بیست و چهارم- نه خشک است و نه تر
بیست و پنجم- نه پوست است و نه مغز
هر یک از ویژگی ها و یا صفاتی که در بالا بر شمردیم و متضاد یک دیگر هم هستند همه آنها مورد اراده خداوند حق تعالی قرار می گیرند. یعنی خود آنها قوامشان به ذات حق است. پس حضرت حق چیزی غیر از اینها است.