جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۳۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

زیبا آفرین
دکتر رهنما: جناب جمشیدی عزیز!
 این حرفهای شما (شرح عروه) بیانگر سیر روند تاریخی گذار از احتمالا جهل ونادانانی به سمت دانایی است که نادانی همراه بوده با تجربه سنتی که مبانی درستی نداشته است وبا باورهای سنتی و تاریخی و فرهنگی در آمیخته بوده است .حالا که شرایط تغییر کرده و فن آوری های نوین ودانش جدید به کمک‌بشر آمده ،چرا هنوز عده ای بر سر تابوتی گریه وناله می کند که در آن مرده ای نیست.
جمشیدی:  این سوال را باید از کسانی پرسید که سر تابوت مرده نشسته و گریه می کنند...
و شاید به همان کار عادت کرده اند.
 صرفا تکنولوژی برای انسان مدرن عادت نمی شود بلکه سنت هم برای بعضی از انسانهای سنتی گاه عادت می شده است. و نیک می دانیم که هم اکنون نیز انسانهای سنتی شانه به شانه پست مدرنها زندگی می کنند زیر یک سقف.
نکته آخر آن که به نظر من تفاوت عمده انسان سنتی و مدرن در نوع نگاه است به دو مقوله. یعنی دغدغه انسان سنتی دین است که انسان برای آن آمده است.
دغدغه انسان مدرن انسان است که دین برای او آمده است.  لذا انسانهای سنتی دغدغه انسان یا مهمتر دغدغه انسانی ندارند. فقر، محیط زیست، صلح، حقوق بشر،  و... اینها دغدغه های انسان مدرن است. لذا برای آن راه حل می طلبد. می خواهد تا این مشکلات را با دست و انگشتان خرد خویش بگشاید. و انسان سنتی
یا آنها را مشکل نمی داند.
و یا اگر هم مشکل بداند آن را حادث یا جدید نمی داند. لدا به دنبال راه حلهای گذشته است.
عنایت بفرمایید به هر علتی متوجه می شوند که قحطی و خشکسالی است. یوسف در پی کشف علت خشکسالی نیست که بگوید:
شما گناه فراوان کرده اید.
زنان شما عریان می گردند.
یا در ساحل نیل زن و مرد به هم آمیخته اید.
یا مجالس طرب و رقص و غنا به پا داشته اید.
یا خدا را عبادت نکرده اید و...
و نیز یوسف نمی گوید:
بروید و دعا بخوانید.
یا بروید نماز باران بخوانید.
و یا بروید و قربانی کنید.
می اندیشد و برای معضل قحطی پیش رو برنامه می ریزد. و جالب است که داستان یوسف احسن القصص است و متاسفانه به جهت کم مراجعه به قرآن همان بزرگان و اعاظم هم به این آیات چندان توجه نمی کنند.
پدر من همیشه واقعا همیشه به نقل از پیامبر تاکید می کند: پسرم زانو اشتر ببند توکل برخدا کن. به نظر من پدر من توانسته تا اندازه ای جهان سنتی را با عصر طلایی مدرن در هم بیامیزد.
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین

در ضمن مباحث دکتر مصطفوی فرمودند:
این روایت که آخرش دارد که
فللعوام ان یقلدوه
چرا نفرموده لن یتبعوه جنان که در قرآن فراوان آمده است.
این تعبیر ظاهرا مال امام معصوم نیست
آنها هیچگاه با این ادبیات با مردم سخن نگفته اند. عوام یعنی چه؟  آیا عوام در مقابل خواص است؟ خواص یعنی باسواد و عوام بیسواد؟
آیا واقعا این حدیث از امام معصوم صادر شده؟
ثانیا معیارهای مرجع که میگویند مخالفا لهویه  یا میگوید صاءنا لنفسه؛ اینها محال است  در کسی باشد مگر این که بگویید به طور  نسبی. این امکان پذیر است.
یا فقره حافظا  لدینه  که این ویژگی برای افرادی مثل پیامبر است که خداوند با ایشاک فرمود فاستقم کما امرت. و میامبر فرمود: سوره هود کمرم را شکست.
❤️❤️❤️❤️
در رابطه با فرمایش جناب مصطفوی عزیز عرض می کنم:
در ضمن شرایط مجتهد به این روایت مفصل ضمن بحث پرداخته ایم. به زودی بیدیید ان شاالله. هم سند و استناد به آن.
یک کم حوصله می خواهد و هم مطالعه نوشته ها‌یی که بر اساس شماره در اینجا می گذارم.
افزون بر آن ضمن شرایط اجتهاد بحث عدالت و هوای نفس و... مفصل توضیح داده ایم. باید این بحثها را تلگرام به این جا انتقال بدهم.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین

دکتر رهنمای عزیز چهار پرسش را بیان فرمودند:
۱-  رابطه علم وتقلید
۲-رابطه بین محقق ومقلد
۳-تفسیر شعر مولانا: خلق را تقلیدشان بر باد داد
۴-دامنه تقلید تا کجا است
دکتر رهنما به دنبال چهار پرسش  نکته ای را هم مجدد افزودند:
در حوزه علم چیزی به نام تقلید و ثبات و قطعیت وجود ندارد. همه چیز نسبی است. ثبات تا زمانی دوام دارد که خلافش ثابت نشده باشد. مثلا نظریه زمین‌مرکزی تا زمانی قطعیت داشت که خلاف آن‌ ثابت نشده بود  وقتی  توسط کپرنیک ثابت شد که زمین مرکز عالم نیست.‌ یا زمانی که هاروی کشف کرد که قلب مرکز احساس و تفکر نیست بلکه  تلمبه ای است که خون را به تمام بدن‌ پمپاژ می کند. اینجا بود که ایده آلهای مسیحیت کلیسایی فرو ریخت. و این دیدگاه به حاشیه رفت. یا خیلی از مسایل دیگر. ولی در حوزه دین قطعیت وجود دارد که راه بر نقد و یا ورود به آنها بسته است. نمی توان بررسی کرد و نقد کرد. جنبه دایمی و ابدی پیدا می کند. اینجا است که راه دین از راه علم‌جدا می شود . یکی به نسبیت و دیگر ی به قطعیت‌ می اندیشد.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
توضیح:
 با سلام و ارادت خدمت دکتر رهنمای عزیز و گرامی. این فرمایش ناظر به پرسش نخست حضرتعالی است. اجازه بدید تا از حوزه فقهی خودمان عرض کنیم. اگر قانع کننده نبود مجدد به آن خواهیم پرداخت. اجازه بدهید تا چند لحظه دیگر پاسخ نخست که علم و تقلید بود را عرض می کنم.
ضمنا سوال جدیدی مطرح شد که رابطه علم و دین است.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
بعد از طرح پرسش نخست دکتر رهنما چنین طرح پرسش فرمودند:
تقلید را به امور عملی محدود نمودید. برای من جالب بود‌؛ ولی برای من‌ هنوز شک است. قلمرو تقلید تا کجاست و چیست؟ امور عملی؟ تقلید خیلی از امور عملی مناسب هستند و برخی نامناسب مانند دزدی  یا اعتیاد بد است و فرزندان نباید از بستگانی که به این عارضه دچار شده اند پیروی کنند؛ ولی در حوزه نیکو کاری پیروری از بزرگان خوب است. پس تقلید و تبعیت و پیروری خوب است. پس حالا چه باید کرد؟ چون اصل تقلید به لحاظ علیت و ماهیت و وجودش مطرح است.
مساله عمده دیگر این است که برداشت علما از مسایل متفاوت است و هر کدام برداشت خودشان را دارند. راستی و درستی امری که مورد تقلید قرار می گیرد هم مساله دیگری است.‌
من که متخصص این بحث نیستم ولی اگر یک نفر رساله ۲۰ نفر از علما را بگیرد راجع یک موضوع با هم‌ مقایسه کند؛ حتما تفاوت‌هایی را مشاهده خواهد کرد. در اینجا چه باید کرد؟
مساله دیگر مبنای استدلالی است که مطرح می شود:
بعضی می فرمایند کتب آسمانی است.
برخی می گویند سنت است.
برخی می گویند همه اینها و نظر عالمان است.
 اینجاست که باز این‌مساله مطرح‌می شود نظر فرد هر چند هم متخصص باشد اگر مبتنی بر یک روند منطق -عقلانی و روش شناسی درستی نباشد به سادگی پذیرفته نمی شود.
بنابر این مبنای تقلید و ارتباط آن با نظر واضعان‌مسایل تقلیدی و رویه های استخراج پاسخها و تفاوت علما در طرح و پاسخ به مسایل از مسایلی است که کمی مساله را پیچیده می کند.
اگر در این موارد نیز توضیحی بفرمایید.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
توضیحات:
چون پرسش دکتر رهنما علم و اجتهاد بود. بنده به همان پرداختم. و فراتر نرفتم. الا این که ملاک را عرض کردم. فعل اختیاری. هر دو هم مهم است. فعل باشد نه غیر فعل. اختیاری باشد نه غیر اختیاری.
عنایت داشته باشید که بحث فقه است نه فلسفه. قواعد فقهی مثل فلسفه نیست. خیلی فرق می کند.
پس تا به اینجا مفهوم تقلید را عرض کردیم. دامنه اش محدود شد. نگوییم محدود شد بلکه روشن تر شد.
اگر دوستان بحثها را ببینند و بعد طرح اشکال بفرمایند خیلی بهتر خواهد بود.
چون در خود مطالب بنده حوزه تقلید مشخص شده است.
 فکر کنم بعضا گذاشته شده و بقیه موارد هم گذاشته خواهد شد. دقیقا مرزهای تقلید مشخص  و معین شده است. همان تقلید که در فقه مطرح است. در رساله ها نوشته اند.
از توضیحات دکتر رهنما استفاده می شود که پاسخ به پرسش اول نسبتا خوب بود. همین گامی به جلو است. تا به پرسش دوم و سوم چهارم برسیم.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
جناب دکتر حیدری چروده بیان فرموده اند:
اگر باب اجتهاد بسته شود (اجتهادی صورت نگیرد) چه مشکلی پیش می آید و برای چه کسی؟ دین خدا کم رونق می شود؟ در زندگی مردم مشکلات لاینحلی ایجاد می شود؟ موقعیت روحانیت به خطر می افتد؟

توضیحات
 ضمن این که بعضا پاسخها آمد ذیل سوالهای دیگر و نیز نطالب عرضه شده بیاید ان شاء الله.
سوال جدیدی که دکتر و دکتر رهنما بیان فرمودند:
پنجم لزوم اجتهاد؟
ششم رابطه علم و دین
هفتم عرصه تقلید در امور عملی؟
هشتم اختلاف بین علمای دین خصوصا فقها
نهم مبنای استدلال فقها
ان شاالله به فرصت خواهیم پرداخت
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
پس بنا براین در عرصه علم به معنای دانایی و حتی به معنای همان آگاهی هم تقلید معنا نمی دهد. لذا در فقه وقتی صحبت از تقلید می شود قید برای عمل را می آورند. گرفتن توضیح المسائل برای عمل. و الا صرف خرید توضیح المسائل که تقلید ایجاد نمی کند. همه مسوولین خرید کتابخانه های بزرگ دنیا توضیح المسائلهای چاپ شده را برای کتابخانه می خرند. اینها رساله را می خرند برای کتابخانه؛ پس تقلید نیست. می خرند برای این که ببینند چه در آن
نوشته است؛ این هم تقلید نیست. بلکه آگاه شدن به محتوای است. تقلید در جایی است که رساله را می خرند تا بدان عمل کنند.
بنا براین در حوزه و عرصه علم تقلید اتفاق نمی افتد. لذا در فقه ما که علم است کسب از کسی تفلید نمی کند. رابطه بین افراد استاد و شاگردی است. مرحوم زنجانی یا مرحوم سعیدی کاشمری یا مرحوم فلسفی یا مرحوم علم الهدی و یا مرحوم شربیانی استاد من بودند. در حوزه فقه که نمی شود گفت من از اینها تقلید می کنم. درس این بزرگواران شرکت کرده ام.
ان شا الله به سوالات بعد هم خواهم پرداخت.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
اما نکته دوم این که تقلید در حوزه عمل اتفاق می افتد نه در حوزه اندیشه و تفکر.
در فراز قبل و نکته اول مدام
تاکید داشتم روی عمل. اصلا تقلید در عمل اتفاق می افتد نه در اندیشه و تفکر. وقتی می گوییم عمل یعنی غیر از حوزه اندیشه و تفکر هر جوزه دیگذی ممکن است اتفاق بیفتد: کردار و رفتار و حتی گفتار. بعضی از علاقه مندان به آقای سروش تلاش می کنند تا هم چون ایشان حرف بزنند.
بعضی می گویند چرا در اصول دین نشود تقلید کرد؟ علتش آن است که اصول دین قلمرو آن اندیشه و تفکر است. لذا تقلید در این حوزه بی معنا است. من که نمی توانم از اندیشه هیدگر و پوپر تقلید کنم. من که نمی توانم از اندیشه علامه طباطبایی و آخوند ملاصدرا و یا شیخ ابوعلی سینا تقلید کنم. تازه اگر خیلی پیشرفت کنم می توانم حرفهای این بزرگان را من بفهمم. فهمیدن حرفهای این بزرگان خود فلسفه است. دیگر تقلید نیست.
اگر می گویند فلانی مقلد فلانی است یعنی اعمال و رفتارش مثل فلانی است. دیگر کاری به حوزه اندیشه و تفکر ندارند. دیده اید بعضی کلاه صمدی سرشان می گذارند می خواهند صمد بهرنگی باشند. بعضی می خواهند ادای روشنفکری در بیاورند سیگار می کشند می خواهند دکتر علی شریعتی باشند. بعضی می خواهند قیصر باشند لذا سبیل می گذارند و کلاه لگنی به سر می کنند و دستمال یزدی دور گردنشان ی اندازند. می بینید که اینها در حوزه عمل و کردار و یا رفتار می خواهند مثل قیصر و شریعتی و بهرنگی باشند. فقط سیگار کشیدن دکتر را دیده اند نه اندیشه و تفکرش را. الان خیلی ها چه بسا باشند که پیرو اندیشه های دکتر شریعتی هستند ولی کسی به آنها مقلد نمی گوید.
من دیده ام بعضی از طلبه هایی که خیلی به شهید مطهری علاقه مند هستند بخشی از عبایشان را به دستشان می گیرند. می خواهند شبیه مطهری بشوند. به این رفتار و عمل تقلید گفته می شود.  
این دو عنصر مهم است یکی آن که در افعال ارادی و اختیاری باشد و دوم این که در افعال باشد نه در اندیشه و تفکر. البته بهتر آن که جای این دو را تغییر بدهیم. تقلید در افعال ارادی و اختیاری اتفاق می افتد.
فکر کنم پاسخ نخست کامل داده شده باشد که عرصه علم عرصه اندیشه و تفکر است. عنایت بفرمایید در عرصه علم شما باید:
یکم-  با مسائل علم آشنایی داشته باشید.
دوم- مسائل اساسی علم مورد نظر را بدانید.
سوم- شما باید سابقه تاریخی و ریشه های مسائل آن علم را هم بدانید.
چهارم- شما باید ادله هر مساله را هم بدانید.
پنجم - متفکران و بزرگان این حوزه را هم بشناسید. نمی شود شما در حوزه ریاضی مدعی باشید و مریم میرزا خانی را نشناسید. یا کارل فردریش گاوس یا گری گوری پرلمان را نشناسید.
ششم- غایت و هدف علم را هم بدانید.
این که بدانید نه لزوما حضور ذهن داشته باشید. نه. بلکه بدانید که استدلال بر این مسائل کجا است بتوانید با مراجعه به آنها پاسخ بدهید.
این شش یا هفت شاخص و ملاکی که بیان می کنند تماما غیر تقلیدی است. تقلید معنا نمی دهد. البته در حوزه اندیشه و تفکر یک شاخص وجود دارد که در آن شاخص می شود گفت می توان تقلید کرد و آن:
هفتم- تواضع و فروتنی.
اندیشمند و عالم و متفکر کسی است که همه مقدمات علمش را بداند و از همه مهمتر این که متواضع و فروتن باشد. فکر نکند که از دماغ فیل افتاده است. مریم میرزاخانی را اگر می دیدیم باورمان نمی شد که یکی از معدود بزرگترین دانشمند ریاضی جهان است. برلمان را اگر ببینیم باورمان نمی شود که یکی از چند بزرگترین ریاضی دانها بلکه ریاضی فهمهای جهان است. میرزا علی آقا فلسفی را اگر تو خیابان آزادی شما می دیدید یا آسید ابراهیم عالم الهدی را کسی باورش نمی شد که کوه علم است که در جریان است بلکه قله های رفیع اصول و فقه بودند. از تواضع و فروتنی دیگران می شود تقلید کرد ولی در سایر موارد نمی شود.
ضمنا یاد آور بشوم منظور از علم همان است که فردوسی می گوید:
توانا بودن هر که دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود
در زبان فارسی علم به معنای دانش هم می آید. دانش ریاضی و فیزیک و شیمی و فلسفه و هنر و صنعت و... و نیز به معنای آگاهی هم می آید. یقینا آگاهی با دانایی فرق می کند. همه ما نسبت به علمی که درسش را خواندیم دانایی داریم. و نسبت به سیاست آگاهی داریم. دانایی ک مرتبه بالاتر از آگاهی است. مجموعه اطلاعات پراکنده شما از هر چیزی آگاهی شما است. همه تصورات و تصدیقات بی ربط و باربطی که در ذهن وجود دارد. و دانایی یعنی همه آن چه که به هم ارتباط و پیوستگی دارد و بر محور موضوع یگانه ای می چرخد و یا هدف و غایت واحدی را تعقیب می کند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
عرض کردیم به پرسشها مستقلا خواهیم پرداخت.
پرسش نخست رابطه علم و تقلید
اجازه بدهید تا تقلید را واشکافی کنیم که کجاها تقلید اتفاق می افتد؟
می گویند در یکی از قصرها در گوشه ای نیمکتی بود. و سربازی هم از آن نگهبانی می داد. ساعتی بعد سرباز دیگری به جای سرباز اول آمد. و فردا نیز به همین صورت... و فرداهای دیگر که سربازها به همانجا می رفتند و سر پست خود می ایستادند. و این خود بخشی از برنامه قصر بود بلکه شد. فرمانده قصر باید برای این پست سرباز و هزینه و... تقاضا می کرد... تا سالها گذشت.
فرماندهی روزی آمد و سربازی را دید که اسلحه به دست ایستاده است. از او پرسید پست شما چیست؟ گفت نگهبانی قربان.
-: از چی؟
:- از این جا قربان.
- : این جا چی هست که تو نگهبانی می دهی؟
سرباز نگاهی به اطراف انداخت و چیزی ندید. گفت: قربان فقط همین نیمکت این جا است.
پرسید تو نگهبان نیمکت هستی؟ ممکن است کسی نیکن را از این جا بدزدد؟
فرمانده یا همان ارشد به اتاقش برگشت و گذشته این نگهبانی را مورد بررسی قرار داد. تا رسید به سر نخ رنگ کردن نیمکت. رکه روزی نیمکت را رنگ کرده بودند و سربازی را آن جا گذاشتند تا لباس کسی رنگی نشود و ضمنا رنگ نیمکت هم خراب نشود. و در ادامه دیدند که نگهبان بدون اسلحه نمی شود. یک اسلحه هم به دستش دادند. سالهای سال بودجه و هزینه و سرباز و... برای کاری که رویش فکر نشده بود. اگر سوال می شد که چرا؟ می گفتند قبلی ها چنین کردند و ما هم چنین می کنیم. نحوی ها چنین کردن و ما هم چنین می کنیم. این می شود تقلید.
1. فرد اراده و اختیار دارد و می تواند کار را که قبلی انجام می داده او انجام بدهد یا انجام ندهد. تقلید در این جا رخ می نماید. پس در نتیجه در افعال غیر اختیاری تقلید معنا نمی دهد. این که بچه شکل و شمایلش به پدرش رفته یا دائیش؛ کسی به آن تقلید نمی گوید. ولی همین که بچه یک جوری راه می رود می گویند مثل عمویش راه می رود. مثل پدرش می نشیند. مثل مادرش حرف می زند. اینها را تقلید می گویند. چون فرد می تواند جور دیگری هم راه برود ولی فکر می کنند که از عمو و یا پدر و یا دائی تقلید می کند.
پسر خواهر من که الان بزرگ شده است بچه که بود می خواست بلند بشود دستهایش را از زانویش می گرفت و به سختی می گفت: علی جان و بلند می شد. بعد فهمیدند که از مادر من یعنی مادر بزرگش تقلید می کند. دقیقا مثل ایشان بر می خیزد. چون بیشتر منزل پدر و مادر من بود. بعد متوجه شد و رفتارش را تغییر داد.
پس نکته اول، تقلید در جایی است که فرد مختار است. می تواند جور دیگری کاری را انجام بدهد ولی دقیقا از دیگری پیروی می کند. مهم نیست که آن فرد چه کسی باشد. می گویند یکی از فقهای بزرگ و مراجع تقلید فراگیر، مثلا آقای بروجردی گوشهایش کمی سنگین بود. کسی که می خواست حرفی بزند مرجع بزرگ دستهایش را کنار گوشش به عنوان تقویت گیرنده قرار می داد تا بهتر بشنود. شاگردهای ایشان هم فکر می کردند از لوازم مرجعیت همین است. لذا دستهایشان را کنار گوششان می گذاشتند و گوش می کردند. تقریبا بخشی از ابزار مرجعیت همین شده بود. علاوه بر عمامه بزرگ سنگینی گوش هم بود. اگر از من بپرسند که چرا عمامه ات بزرگ است می گویم چون عمامه آیت الله بروجردی و عمامه آیت الله حکیم و عمامه آیت الله خویی بزرگ بوده است. اگر بگویند عمامه مرحوم میرزا جوادآقا تهرانی که بزرگ نبود. خواهم گفت که ایشان مرجع نبود. عمامه میرزا علی آقا فلسفی بزرگ نبود. خب معلوم است ایشان هم مرجع نبود. در حقیقت چه معنایی را می خواهم القا کنم. مقام مرجعیت را. این همان تقلید است. من اگر بخواهم مرجع تقلید باشم باید عمامه بزرگ داشته باشم. چون فلانی و فلانی و فلانی که مرجع بودند عمامه بزرگ داشتند. من نرفته ام سابقه تاریخی بزرگی عمامه را در بیاورم که از چه زمانی و چرا عمامه مراجع با عمامه دیگران فرق کرد... این می شود تقلید. انجام عمل ارادی از روی اراده و اختیار خودم ولی به تبعیت و پیروی از دیگری. مثلا طرف مثل استادش حرف می زند. مثل استادش راه می رود. مرحوم آیت الله سعیدی کاشمری هر وقت سوالی که می شد. اگر سوال کمی پیچیده بود انگشتهای خودشان را توی محاسن مبارک می بردند و چیزی شبیه شانه. چند بار دست می کشیدند و به بالا و پایین می بردند و می گفتند بلی! بلی! بلی! عنایت بفرمایید... و بعد جواب می دادند...
 حالا اگر از من هم بپرسند و من هم دست به ریشهایم بکشم و همان کار استادم را انجام بدهم می شوم، مقلد ایشان در این عمل. چون می توانم این کار را نکنم ولی انجام می دهم. این نکته اول بود. دلیش مهم نیست. شاید از سر علاقه باشد. شاید هم الان توجه نداشته باشم. شاید ... ولی مهم این که این عمل از من این گونه سر می زند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
    مسألة 71): المجتهد غیر العادل، أو مجهول الحال لا یجوز تقلیده و ان کان موثوقا به فی فتواه. و لکن فتاواه معتبرة لعمل نفسه. و کذا لا ینفذ حکمه و لا تصرفاته فی الأمور العامة، و لا ولایة له فی الأوقات و الوصایا و أموال القصر و الغیب.
مجتهدى که عادل نیست یا مجهول الحال است؛ تقلید از او جایز نیست اگر چه در فتاوى خود موثق باشد و لکن فتاوى او براى عمل خودش معتبر است؛ چنانچه حکم او در تصرفات او در امور عامه و ولایت او در اوقاف و وصایا و اموال صغار و غائبین نافذ نیست.
نکته ای که باید در عدالت مجتهد رعایت شود این است که این عدالت باید احراز شود. شما باید باور کنید که این آقای مجتهد؛ عادل هم هست یا نه؟ لذا از کسی که نمی شناسیم و چیزی در باره او نمی دانیم نمی شود تقلید کرد. یک مرتبه آقای مجتهد را کاملا می شناسیم و می دانیم که این آقای مجتهد فرد عادلی نیست.
و یک مرتبه اصلا وضعیتش برای ما روشن نیست. می دانیم که مجتهد است ولی نمی دانیم که عادل هم هست یا نه؟ عدالت را پیشتر به تفصیل بیان کردیم.   
بیان شد که از مجتهد جامع الشرائط می شود تقلید کرد. اگر کسی عادل نیست در نتیجه شرط تقلید از او را نداریم. نمی شود از او تقلید کرد. نمی شود به فتاوای او اعتماد کرد. گرچه خودش می تواند به فتاوایش عمل کند ولی برای دیگران عمل به این فتاوا جایز نیست. نظرات فقهی چنین مجتهدی برای من و شما نافذ نیست. چون فاقد عدالت است.
چنان که کرارا عرض کردیم درحوزه معاملات و قضا تقلید جایز نیست به بیان درست تر تقلید معنا ندارد چون باید طبق مقررات هر کشوری اقدام بشود. معاملات و قضا، حوزه و عرصه اعمال قانون است و دیدگاه مجتهد و مرجع من نافذ نیست. فقط تقلید در عرصه عبادات معنا می دهد. لذا در حوزه قضا و معاملات  چون بحث اجتهاد و تقلید بی معنا است سخن از عدالت و عدم عدالت مجتهد هم بی معنا است.
مسألة 72): الظن بکون فتوی المجتهد کذا لایکفی فی جواز العمل، الا إذا کان حاصلا من ظاهر لفظه شفاهاً، أو لفظ الناقل، أو من ألفاظه فی رسالته. و الحاصل: أن الظن لیس حجة إلا إذا کان حاصلا من ظواهر الألفاظ منه أو من الناقل.
ظن به فتوای مجتهد کافی برای عمل به فتوا نیست. مگر این که این ظن ناشی از بیان شفاهی مجتهد باشد و لفظ فتوا را دیگری نقل کرده باشد یا از الفاظ رساله اش بشود استفاده کرد. به بیان دیگر ظن حجت نیست مگر این که ناشی از الفاظ خودش و یا ناقل فتوا باشد.
نسبت به نظر مجتهد چند حالت می توانیم داشته باشیم:
یک مرتبه ما علم به فتوای مجتهد داریم.
و یک مرتبه نسبت به فتوای مجتهد تردید داریم.
و یک مرتبه نسبت به فتوای مجتهد ظن و یا گمان داریم.
نسبت به فتوای مجتهد باید علم داشته باشیم. ظن به فتوای مجتهد کافی نیست. دیگر نوبت به شک نمی رسد. شک که دیگر جای خود را دارد.
نسبت به ظن صاحب عروه توضیح  می دهد که در دو جا ظن به فتوای مجتهد نافذ است و می شود به ظن عمل کرد:
یکی جایی که این ظن ناشی از الفاظی باشد که خود مجتهد به کار برده و شما آن را از خودش شنیده اید و یا در رساله اش دیده اید. در این صورت عمل به ظن اشکال ندارد.
یکی هم جایی که ظن شما ناشی از نقل فتوای مجتهد توسط دیگری باشد. در این جا هم عمل به فتوا اشکالی ندارد.  
به بیان دیگر اگر شما علم ندارید و نتوانسته اید قطع پیدا کنید مشکل از ناحیه شما نبوده است. بلکه مشکل از ناحیه مجتهد و یا کسی است که نظر مجتهد را برای شما بیان کرده است. خلاصه اش این که بیان خود مجتهد به گونه است که نمی شود درست فهمید که نظرش چیست؟ در بیان و کلماتی که به ما رسیده است فتوای مجتهد خیلی شفاف و روشن نیست. مثلا دو  پهلو است. دارای ابهام است. در این موارد می توان به ظن عمل کرد. یعنی به آن احتمال قوی تری که داده می شود می توان اقدام کرد.
به حمد الله و المنه بحث اجتهاد و تقلید از کتاب عروه سید پایان پذیرفت. امید آن که در بحث دیگری از ابواب عبادات بتوانیم در محضر دوستان و عزیزان باشیم.  
الحمد لله و صل اللهم علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 70): لا یجوز للمقلد إجراء أصالة البراءة، أو الطهارة أو الاستصحاب فی الشبهات الحکمیة. و أما فی الشبهات الموضوعیة فیجوز بعد أن قلد مجتهده فی حجیتها. مثلا إذا شک فی أن عرق الجنب من الحرام نجس أم لا لیس له إجراء أصل الطهارة، لکن فی أن هذا الماء أو غیره لاقته النجاسة أم لا، یجوز له إجراؤها بعد أن قلد المجتهد فی جواز الإجراء.
براى مقلد اجرای اصالت برائت و اصالت طهارت و استصحاب در شبهات حکمیة جایز نیست و اما در شبهات موضوعیة جایز است به شرط آن که مجتهدش قائل به حجیت آنها باشد مثلا هر گاه شک کرد در عرق جنب از حرام که آیا نجس است یا نجس نیست نمى¬تواند در این جا اجرای اصل طهارت کند. لکن اگر شک کرد در آن که آیا به این آب مثلا نجاستى ملاقات کرد یا نه؟ جایز است که اجرای اصل طهارت کند بعد از آن که مجتهد او جایز بداند اجرای آن اصل را.
مرحوم سید بین شبهات حکمیه و شبهات موضوعیه فرق گذاشته است. شبهه حکمیه در جایی است که حکم شرعی برای مکلف روشن نیست. در شبهه موضوعیه حکم شرعی را می داند ولی نمی دانتد که آیا موضوعش همین است یا غیر از این است. یک مرتبه تشکیک در اصل حکم است که می شود شبهه حکمیه و یک مرتبه حکم روشن است ولی مصداق آن روشن نیست. شبهه موضوعیه یعنی روشن نبودن موضوع. می داند که غبار غلیظ روزه اش را باطل می کند یعنی تردیدی ندارد که چند چیز روزه اش را باطل می کند ولی نمی داند آیا دود قلیان یا دود سیگار روره اش را باطل می کند یا نه؟
در جایی که حکم روشن است ولی مصداق آن روشن نیست و مکلف دچار شک شده است محل اجرای برائت و یا اصالت الطهاره و دیگر اصول می باشد. و این اقدام از طرف مکلف غیر مجتهد هم بر می آید. چون کار خاصی ندارد. مثلا یک شیشه مایع در یخچال گذاشته اند نمی داند این شیشه مشروب است و حرام یا سرکه سفید است و حلال. این جا محل اجرای اصالت طهارت خواهد بود.
در جایی که شک در اصل حکم است از باب مثال:
فرد از رابطه نامشروع جنب شده است. و عرق هم می کند. نمی داند که عرق کسی که از راه حرام جنب شده است نجس است یا نجس نیست؟
یا می داند که خمر حرام است ولی نمی داند که خمر نجس هم هست یا نه؟ نسبت به نجاست خمر تردید دارد.
یا محلی که خون ریخته است و الان عین نجاست از بین رفته است آیا چون الان اثری از خون نیست پاک است یا نجس است؟
در این موارد که اصطلاحا شبهات حکمیه می گویند محل اجرای اصول است و این اصول را مجتهد بعد از تحقیق و فحص در ادله باید اجرا کند. چون باید در ادله شرعی تحقیق صورت بگیرد و اگر سندی و دلیلی برای روشن شدن حکم پیدا نکرد سراغ اصولی می رود که در صورت فقدان دلیل آن اصول قابلیت اجرایی پیدا می کند. بررسی ادله از پس مکلف غیر مجتهد بر نمی آید لذا باید مجتهد بدان مبادرت کند. کار کار اجتهادی است و کار مکلف عادی نیست. پس در عرصه شبهات حکمیه فقط مجتهد می تواند ورود پیدا کند.
یک وجه دیگر آن هم این است که در شبهات حکمیه خودش منجر به عمل نمی شود. فقط حوزه نظر است و شبهات موضوعیه بیان شد که هنگام اقدام و عمل اجرا این اصول جریان می یابد. اگر به این شیشه داخل یخچال کاری نداشته باشد که اصالت برائت یا اصالت طهارت که کار آمد نیست. مهم این است که می خواهد از آن استفاده کند. حالا محل اجرای اصول است. پس در نتیجه طبق همان قاعده که عرض شد اگر حوزه حوزه عمل باشد مقلد می تواند خودش این اصول را اجرا کند. و اگر حوزه عمل نباشد جایی برای تقلید نخواهد بود. بنا براین:
در جایی که حکم شرعی را می دانیم به آن عمل می کنیم.
در جایی که نسبت به حکم شرعی تردید داریم حوزه اقدام مجتهد است. از دست مکلف غیر مجتهد کاری بر نمی آید. باید مکلف غیر مجتهد از مجتهد بپرسد.
در جایی که حکم را می دانید و مصادیق آن هم برای او روشن است اقدام خواهد کرد.
در جایی که حکم را می داند و نسبت به مصادیق تردید دارد محل اجرای اصول است. و هر مکلفی خود می تواند مجری اصول باشد.   
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 69): إذا تبدل رأی المجتهد هل یجب علیه إعلام المقلدین أم لا؟ فیه تفصیل: فإن کانت الفتوى السابقة موافقة للاحتیاط فالظاهر عدم الوجوب، وإن کانت مخالفة فالأحوط الإعلام، بل لا یخلو  عن قوة.
هر گاه راى مجتهدی برگشت آیا واجب است که مقلدین خود رابه آن آگاه کند یا نه؟ در آن تفصیل است به این صورت که اگر فتواى سابق او با احتیاط موافق است ظاهر آن است که اعلام آن واجب نباشد و اگر مخالف با احتیاط است احوط بلکه اقوى اعلام فتوای جدید است.
نسبت به فرمایش صاحب عروه باید عرض شود هیچ وجهی برای ابلاغ به کسانی که عمل کرده اند ندارد. چون دلیل بر اشتباه نیست. با تحقیق جدید به نظر جدید رسیده است. کسانی که به نظر سابق او هم عمل می کنند نیز مجزی است. البته نظر جدیدش را باید برای مقلدین خود بیان کند. اجتهاد و تقلید فلسفه اش برون رفت از عسر و حرج است. اگر خودش سبب عسر و حرج شود که بی نتیجه خواهد ماند. پیش از این هم به دستور العمل شرعی عمل کرده است بعد از این هم به همان دستور العمل شرعی عمل خواهد کرد. یقینل پیشرفتهای علمی بر فتاوا و نظرات مجتهد تاثیر گذار خواهد بود و مجتهد با مطالعات بیشتر به یافته های جدیدی خواهد رسید. در این تردیدی نیست ولی این یافته نباید برای مردم خود تبدیل به معضل و گره کور شود.  
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مسألة 68): لایعتبر الأعلمیة فی ما أمره راجع إلى المجتهد، إلا فی التقلید، وأما الولایة على الأیتام والمجانین والأوقاف التی لا متولی لها، والوصایا التی لا وصی لها، ونحو ذلک، فلا یعتبر فیها الأعلمیة. نعم الأحوط فی القاضی أن یکون أعلم من فی ذلک البلد، أو فی غیره مما لا حرج فی الترافع إلیه.
معتبر نیست اعلمیت نسبت به چیزهایى که امرش راجع به مجتهد است مگر در تقلید و اما ولایت بر ایتام و دیوانگان و امور وقفی که متولى ندارد و وصیت نامه هایی که وصى ندارد و مانند آنها اعلمیت مجتهد اعتبار ندارد. بلى احوط در قاضى آن است که اعلم علما باشد چه شهر خودش و چه شعر غیر خودش و نیز هرجایی که برای مرافعه می توان به آن دیدار رفت.
امور ایتام و دیوانگان مربوط به حوزه سرپرستی دادگستری است و قاضی توسط قوه قضاییه منصوب می شود.
موقوفات هم در حوزه حکومت است و  تحت امر اداره اوقاف انجام وظیفه می کند. و در صورت بروز مشکلات توسط قوه قضاییه تعیین تکلیف می شود. لذا طرح شرط و شروط از طرف مجتهد تاثیری در سیستم قضایی ندارد. چه بسا تلقی دخالت در امور موقوفه نیز بشود. قوانین و مقررات آن نیز مدون و مشخص شده است.  
 قوانین و مقررات بر اساس تجربه به پیش می رود و نیازی به اجتهاد مجتهد ندارد. فقط بحث در تعیین مصادیق برای قوانین است. و اشراف کامل به قوانین توسط قاضی که باید حکم صادر کند.
در نتیجه دیگر جایی برای بحث اعلم یا اجتهاد مجتهد چنان که بیان شد نخواهد ماند. ضمن آخر قوه قضائیه باید مستقل باشد و کسی نتواند بر آن نفوذ کند حتی مجتهد. نفوذ حتی مجتهد به معنای عدم استقلال این قوه خواهد بود. لذا پرداختن مجتهد به غیر از حوزه عبادات؛ آب در هاون کوبیدن است. هیچ تاثیری بر روند اجرایی کشور نخواهد داشت مگر این که ایجاد اخلال کند. البته ثمره علمی دارد. می تواند نظرات در مراحل بعد و در تغییر و تحولات قوانین مورد توجه و استناد قرار بگیرد.
لذا بحث ولایت مجتهد بر اموال مجهول المالک و یتیم و سفیه و موقوفات بحث بی تمری است. چون معلوم نیست این ولایت را مجتهد از کجا آورده است. این امور در همه دنیا در ذیل قوه قضاییه و یا در همان حوزه حقوقی اداره می شود.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی