زیبا آفرین
دکتر رهنما: جناب جمشیدی عزیز!
این حرفهای شما (شرح عروه) بیانگر سیر روند تاریخی گذار از احتمالا جهل ونادانانی به سمت دانایی است که نادانی همراه بوده با تجربه سنتی که مبانی درستی نداشته است وبا باورهای سنتی و تاریخی و فرهنگی در آمیخته بوده است .حالا که شرایط تغییر کرده و فن آوری های نوین ودانش جدید به کمکبشر آمده ،چرا هنوز عده ای بر سر تابوتی گریه وناله می کند که در آن مرده ای نیست.
جمشیدی: این سوال را باید از کسانی پرسید که سر تابوت مرده نشسته و گریه می کنند...
و شاید به همان کار عادت کرده اند.
صرفا تکنولوژی برای انسان مدرن عادت نمی شود بلکه سنت هم برای بعضی از انسانهای سنتی گاه عادت می شده است. و نیک می دانیم که هم اکنون نیز انسانهای سنتی شانه به شانه پست مدرنها زندگی می کنند زیر یک سقف.
نکته آخر آن که به نظر من تفاوت عمده انسان سنتی و مدرن در نوع نگاه است به دو مقوله. یعنی دغدغه انسان سنتی دین است که انسان برای آن آمده است.
دغدغه انسان مدرن انسان است که دین برای او آمده است. لذا انسانهای سنتی دغدغه انسان یا مهمتر دغدغه انسانی ندارند. فقر، محیط زیست، صلح، حقوق بشر، و... اینها دغدغه های انسان مدرن است. لذا برای آن راه حل می طلبد. می خواهد تا این مشکلات را با دست و انگشتان خرد خویش بگشاید. و انسان سنتی
یا آنها را مشکل نمی داند.
و یا اگر هم مشکل بداند آن را حادث یا جدید نمی داند. لدا به دنبال راه حلهای گذشته است.
عنایت بفرمایید به هر علتی متوجه می شوند که قحطی و خشکسالی است. یوسف در پی کشف علت خشکسالی نیست که بگوید:
شما گناه فراوان کرده اید.
زنان شما عریان می گردند.
یا در ساحل نیل زن و مرد به هم آمیخته اید.
یا مجالس طرب و رقص و غنا به پا داشته اید.
یا خدا را عبادت نکرده اید و...
و نیز یوسف نمی گوید:
بروید و دعا بخوانید.
یا بروید نماز باران بخوانید.
و یا بروید و قربانی کنید.
می اندیشد و برای معضل قحطی پیش رو برنامه می ریزد. و جالب است که داستان یوسف احسن القصص است و متاسفانه به جهت کم مراجعه به قرآن همان بزرگان و اعاظم هم به این آیات چندان توجه نمی کنند.
پدر من همیشه واقعا همیشه به نقل از پیامبر تاکید می کند: پسرم زانو اشتر ببند توکل برخدا کن. به نظر من پدر من توانسته تا اندازه ای جهان سنتی را با عصر طلایی مدرن در هم بیامیزد.
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
- ۰ نظر
- ۲۵ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۲۹