شرح عروه اجتهاد و تقلید پاسخ به پرسشها۲
زیبا آفرین
اما نکته دوم این که تقلید در حوزه عمل اتفاق می افتد نه در حوزه اندیشه و تفکر.
در فراز قبل و نکته اول مدام
تاکید داشتم روی عمل. اصلا تقلید در عمل اتفاق می افتد نه در اندیشه و تفکر. وقتی می گوییم عمل یعنی غیر از حوزه اندیشه و تفکر هر جوزه دیگذی ممکن است اتفاق بیفتد: کردار و رفتار و حتی گفتار. بعضی از علاقه مندان به آقای سروش تلاش می کنند تا هم چون ایشان حرف بزنند.
بعضی می گویند چرا در اصول دین نشود تقلید کرد؟ علتش آن است که اصول دین قلمرو آن اندیشه و تفکر است. لذا تقلید در این حوزه بی معنا است. من که نمی توانم از اندیشه هیدگر و پوپر تقلید کنم. من که نمی توانم از اندیشه علامه طباطبایی و آخوند ملاصدرا و یا شیخ ابوعلی سینا تقلید کنم. تازه اگر خیلی پیشرفت کنم می توانم حرفهای این بزرگان را من بفهمم. فهمیدن حرفهای این بزرگان خود فلسفه است. دیگر تقلید نیست.
اگر می گویند فلانی مقلد فلانی است یعنی اعمال و رفتارش مثل فلانی است. دیگر کاری به حوزه اندیشه و تفکر ندارند. دیده اید بعضی کلاه صمدی سرشان می گذارند می خواهند صمد بهرنگی باشند. بعضی می خواهند ادای روشنفکری در بیاورند سیگار می کشند می خواهند دکتر علی شریعتی باشند. بعضی می خواهند قیصر باشند لذا سبیل می گذارند و کلاه لگنی به سر می کنند و دستمال یزدی دور گردنشان ی اندازند. می بینید که اینها در حوزه عمل و کردار و یا رفتار می خواهند مثل قیصر و شریعتی و بهرنگی باشند. فقط سیگار کشیدن دکتر را دیده اند نه اندیشه و تفکرش را. الان خیلی ها چه بسا باشند که پیرو اندیشه های دکتر شریعتی هستند ولی کسی به آنها مقلد نمی گوید.
من دیده ام بعضی از طلبه هایی که خیلی به شهید مطهری علاقه مند هستند بخشی از عبایشان را به دستشان می گیرند. می خواهند شبیه مطهری بشوند. به این رفتار و عمل تقلید گفته می شود.
این دو عنصر مهم است یکی آن که در افعال ارادی و اختیاری باشد و دوم این که در افعال باشد نه در اندیشه و تفکر. البته بهتر آن که جای این دو را تغییر بدهیم. تقلید در افعال ارادی و اختیاری اتفاق می افتد.
فکر کنم پاسخ نخست کامل داده شده باشد که عرصه علم عرصه اندیشه و تفکر است. عنایت بفرمایید در عرصه علم شما باید:
یکم- با مسائل علم آشنایی داشته باشید.
دوم- مسائل اساسی علم مورد نظر را بدانید.
سوم- شما باید سابقه تاریخی و ریشه های مسائل آن علم را هم بدانید.
چهارم- شما باید ادله هر مساله را هم بدانید.
پنجم - متفکران و بزرگان این حوزه را هم بشناسید. نمی شود شما در حوزه ریاضی مدعی باشید و مریم میرزا خانی را نشناسید. یا کارل فردریش گاوس یا گری گوری پرلمان را نشناسید.
ششم- غایت و هدف علم را هم بدانید.
این که بدانید نه لزوما حضور ذهن داشته باشید. نه. بلکه بدانید که استدلال بر این مسائل کجا است بتوانید با مراجعه به آنها پاسخ بدهید.
این شش یا هفت شاخص و ملاکی که بیان می کنند تماما غیر تقلیدی است. تقلید معنا نمی دهد. البته در حوزه اندیشه و تفکر یک شاخص وجود دارد که در آن شاخص می شود گفت می توان تقلید کرد و آن:
هفتم- تواضع و فروتنی.
اندیشمند و عالم و متفکر کسی است که همه مقدمات علمش را بداند و از همه مهمتر این که متواضع و فروتن باشد. فکر نکند که از دماغ فیل افتاده است. مریم میرزاخانی را اگر می دیدیم باورمان نمی شد که یکی از معدود بزرگترین دانشمند ریاضی جهان است. برلمان را اگر ببینیم باورمان نمی شود که یکی از چند بزرگترین ریاضی دانها بلکه ریاضی فهمهای جهان است. میرزا علی آقا فلسفی را اگر تو خیابان آزادی شما می دیدید یا آسید ابراهیم عالم الهدی را کسی باورش نمی شد که کوه علم است که در جریان است بلکه قله های رفیع اصول و فقه بودند. از تواضع و فروتنی دیگران می شود تقلید کرد ولی در سایر موارد نمی شود.
ضمنا یاد آور بشوم منظور از علم همان است که فردوسی می گوید:
توانا بودن هر که دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود
در زبان فارسی علم به معنای دانش هم می آید. دانش ریاضی و فیزیک و شیمی و فلسفه و هنر و صنعت و... و نیز به معنای آگاهی هم می آید. یقینا آگاهی با دانایی فرق می کند. همه ما نسبت به علمی که درسش را خواندیم دانایی داریم. و نسبت به سیاست آگاهی داریم. دانایی ک مرتبه بالاتر از آگاهی است. مجموعه اطلاعات پراکنده شما از هر چیزی آگاهی شما است. همه تصورات و تصدیقات بی ربط و باربطی که در ذهن وجود دارد. و دانایی یعنی همه آن چه که به هم ارتباط و پیوستگی دارد و بر محور موضوع یگانه ای می چرخد و یا هدف و غایت واحدی را تعقیب می کند.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg