جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۵۲ مطلب با موضوع «مصاحبه ها و یاداشتها» ثبت شده است

[Forwarded from سیره فرزانگان✅]
من همه عشقم همین هیات و سینه‌زنی است، اهل نماز هم نیستم!
پدرم نقل می‌کردند:
در اوائل دهه چهل تازه از روستا به شهر مشهد مهاجرت ‌کرده بودیم. جلسات روضه و دوره قرآن و هیات‌های سینه زنی و زنجیر زنی زیاد بود.
چون بعضاً من را می‌شناختند به هیات‌شان دعوتم می‌کردند.
یک شب در یکی از هیات‌های سینه زنی گفتم:
تا بخواهند همه جمع بشوند و سینه بزنند، خوب است قرائت‌هایِ نمازمان را درست کنیم. خودم شروع کردم به خواندن و چند نفری هم درست و غلط حمد و سوره را خواندند.
به یکی نوبت که رسید، گفت:
ببخشید داش جلیل! من همه عشقم همین هیات و سینه زنی است. اهل نماز و مماز هم نیستم. اگر مستِ مست هم باشم، باید بیایم هیات، سینه‌ام را بزنم!
من به آن‌ها گفتم:
آخه همه این دنگ و فنگ‌ها و همه این سر و صداها برای نماز است، اگر نماز باشد، سینه زنی و قرآن خوانی و ذکر مصیبت جواب می‌دهد، و الا خَسَرالدنیا و الاخره خواهیم بود!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
استاد حسن جمشیدی خراسانی.
https://t.me/sireyefarzanegan

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
مرغ مرده ای را در خرابه ای انداخته بودند. زنی برداشت. یکی به او گفت مرغ مرده است! حرام است! نجس است!
زن گفت: برای بچه های من که چند روزی است گرسنه اند نه حرام است و نه نجس بلکه برای نجات جان آنها هم پاک است و هم واجب. من چاره ای جز این ندارم.
نسبت به واکنس کرونا ۱۹ آمریکایی و یا انگلیسی و فرانسوی و حتی اسرائیلی آن آیا نمی تواند از باب اکل میته و ضرورت حفظ جان انسان، علیرغم تعارضات سیاسی، خریدش واجب باشد.
با توجه به این که حفظ جان انسان از اوجب واجبات است حتی تقدم بر همه واجبات شرعیه دارد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
فیلم سینمایی چند وقت قبل دیدم، یک آقایی کنار رودخانه، قصد خودکشی دارد...
 خانمی رسید و او را از خودکشی نجات داد... صحنه های رمانتیک و جالبی داشت...
من هم تحت تاثیر فیلم، رفتم کنار رودخانه.
قصد پریدن کردم.
چشمهایم را بستم...
لحظات به کندی می گذشت.
از حرکت باز ایستاده بود.
 با خود تکرار می کردم: بپرم! بپرم! بپرم!
هرچه صبر کردم
کسی نیامد دستم را بگیرد و بگوید: دنیا که به آخر نرسیده...
هرچه انتظار  کشیدم
حتی یک نفر هم
سراغ من نیامد
تا حالم را بپرسد...
 فقط چند کرکس در آسمان بی انتها در حال چرخیدن بودند....
گفتم شاید ساعت سعد نیست. الان ساعت نحس است. عصری بیایم و قصد خودکشی کنم‌...
و عصر تا غروب آماده پریدن شدم تا خود را در رودجاری غرق کنم...
ولی باز هم اتفاقی نیفتاد...
چند پرنده روی شاخه ها،
می خواندند و می رقصیدند.
آنها از درد و رنج من
گویا
شاد شاد بودند...
شاهد ماجرا شدند...
گفتم: شاید اشکال از زمان خودکشی نباشد؛  شاید مشکل ناشی از مکان خودکشی است.
بالکل رودخانه را عوض کردم....
و بازهم اتفاقی نیفتاد.
گفتم: شاید رودخانه هایی که رفته ام دور از آب و آبادانی است.
جای بهتر و پر رفت و آمدتری را برگزیدم.
 در حاشیه جاده آسفالت،
جایی پر رفت و آمد،
به میله های حفاظ پل،
تکیه دادم.
با خودم گفتم:
 مردان ایستاده می میرند،
 چون درخت.
و با چشم باز،
 جان می دهند؛
 هم چون ستاره ها...
به رودخانه چشم دوختم. غرق تماشای کف رودخانه شدم:
 سنگهای زیبا
هم چون مروارید
به گردن زیبا رویی
 در زیر نور خورشید
چه باشکوه
می درخشید.
 و ساقیان کمر باریک
با باده های پرشراب
از اشک دو جشمان من
رود را به خروش در آوردند
این همه شادمانی
برای مردن من ....
 متوجه اطرافم شدم ...
انبوه جمعیت
مثل مور و ملخ،
 ریخته بودند.
جای سوزن انداز نبود.
سر و صدایشان بگوشم می رسید:
بپر بپر! بپربپر!
همین را ترجیع بند ترانه خود کرده بودند و هلهله می کردند.
کف و سوت می زدند...
مشتاق تر از من
حتی به مرگ من.
و دلسوزتر از خود من
به من.
و اصرار و اصرار که بپر...
این مردم که شادی ندیده اند.
بگذار مرگ من
غبار غم
از چهره آنها بروبد...
در آن میان
دیدم که یکی
آرام آرام
به سوی من می آید.
نمی شناختمش.
یکی در قامت خیام.
ولی مرد نبود.
مرواریدهای درشتی به گردن داشت.
و کوزه ای در دست.
به من نزدیک و نزدیکتر شد.
  دستم را گرفت و گفت:
از تندی زمانه
به تلخی مرگ پناه می بری.
گفتم نه: این حیاتی دوباره است:
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما
قهقه مستانه ای زد و گفت:
 تو
رها شده ای،
 تا پرواز کنی.
و تو می خواهی خودت را
باز گرفتار کنی.
بازِگرفتار را چه حاصل
باز تا که پرواز کند باز است.
آن هم
در رودخانه ای که
هیچ آب ندارد...
هم چنان که دست در دست من داشت
مرا با خود می کشید.
و با صدای دلنشینی گفت:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده‌ست
این دسته که بر گردن او می‌بینی
دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
چه زود
روزها می گذرد.
شب فرا می رسد
و در تنهایی خود
باز غرق می شویم
بی آن که متوجه گذشتن،
و یا گذشته بشویم
چه بی توجه،
 به لحظه های با هم بودن.
یکی یکی می روند
 و ما تنها می شویم...
بچه تر که بودم
از گُرمِکن که رد می شدم
پی چنار
ایستگاه ماشینها بود
ایستگاه حج آباد...
همانجا
از حاج محمد
 احوال می پرسدم
می گفت دایی بالا است.
می رفتم بالا
از حاج حسین هلالی
احوالی می پرسیدم.
تا ماشین می آمدم
چایی تیار بود.
به او دایی می گفتم.
هنوز
زمزمه دعای صباحش
در گوش من است.
و پایین تر حاج حسن
بزازی داشت
به او هم سری می زدم
و احوالی می پرسیدم.
مقابل آب انبار
‌کوچه بغل مسجد
ته کوچه،
خاله پدرم بود.
او می گفت خَله سکینه
و من هم به او خاله می گفتم
زن مشقی یا متقی
چه فرقی می کند
مادر اصغر و ابوالقاسم و...
برای من خَلَه واقعی بود
سری می زدم
و احوالش را می پرسیدم...
با مشتی
کشته یا قیسی یا شکلات در جیب
خدا حافظی می کردم
به نظر،
کوچه ها،
خلوت شده است.
همه رفته اند
دیگر کسی نمانده است...

همین دیروز بود
پدرم
از چنار آمد.
گرفته بود.
گفت:
سری به قبرستان زدم،
زیارت اهل قبور!
دختر دایی ام را دیدم
مهری را،
گریه می کرد.
گفت: پسر عمه!
همه رفتند
 و فقط من ماندم و  مندلی (محمد علی)
و من نیز
نتوانستم اشکم را بپوشانم...

چه زود
دیدارها
از درون خانه
به بیرون گورها
رفته است...
دیدارهای سنتی!
فاتحه خواندن!
نه گپی
نه گفتی
نه لبخندی...

بیایید
تا هستیم
با هم باشیم
و قدر یک دیگر را بدانیم
معلوم نیست
فردایی باشد
و دیداری دیگر.

دوست و هم مباحثه ای من
سرطان داشت.
به دیدارش که می رفتم
می گفت: بنشین!
 معلوم نیست
فردا که بیایی
من باشم...
و فردا
دیگر نبود...
دیداری اتفاق نیفتاد.

در تشییع جنازه ناصر،
مجید بسته قرصی
به من داد.
تاکید داشت
حتما بخور!
تمام نشده
 برایت می فرستم....
شنبه به او زنگ زدم
آزمایش داشت
صدایش رسا نبود
حالش هم
چندان خوب نبود...
و این آخرین تلفن بود.
سرطان مجالش نداد.
و او هم رفت.
و نشد که ببینمش...

خانمی زنگ زد:
من مادر فلانی هستم!
و گریه کرد.
هم چنان که ص
دای هق هقش
در گوشی می پیچید گفت:
به شماره شما
آخرین تماس فرزند من بوده!
دیشب...
برایش دعا کنید!...
و همه ما را داغدار کرد.
نپرسیدم که چه شده است...

دور میز  نشسته بودیم
گارسن با لبخند گفت
الان غذایتان را می آورم.
و رفت...
و دیگر نیامد...
پشت در افتاده بود
و یکی تنفسش می داد...
بی نتیجه بود...
این زنگها را می شنویم
ولی
گویا عادت کرده ایم
عادت نکنیم
حواسمان
به زنگها باشد
و کسانی که
این زنگها
برای آنها
به صدا در می آید.

خداوند همه رفتگان را غریق رحمت فرماید.
 و ما را قدردان با هم بودنها قرار بدهد.
در پناه حق
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
در چند گروه مساله گفتگو با آمریکا را مطرح کردم:
دو جریان اگر در کشور وجود داشته باشد
یکی طرفدار گفتگو با آمریکا.
 و دیگری گفتگو گریزان،
کسی که اهل گفتگو با آمریکا است ترسو است؟ یا کسی که مخالف گفتگو است؟
وقتی سخن از گفتگو می شود.
یکم. یقینا قرار نیست حاج محمود کریمی و حاج حسین ارضی را ببرند تا مای میز مذاکره مداحی کنند.
دوم. و قرار هم نیست هم چون کتاب قانون در پای میز مذاکره هدیه بدهند.
سوم. یقینا هم قصد این نیست که سعید جلیلی را ببرند تا خاطرات جنگ را برای طرف مقابل بگوید.
چهارم. یقینا منظور از گفتگو حل و فصل منازعات و دعواها و نیل به یک دستاورد مطلوب است.
به نظر من شاید کسانی که از گفتگو می گریزند از همین می ترسند که دستاوردی نداشته باشد یا دستاورد  مطلوبشان نباشد.
همان زمان که گفتگوی تمدنها توسط سید محمد خاتمی مطرح شد به جای آن که بنشینند و راهکارهای گفتگو را طراحی کنند صدا و سیما مساله دیگری را پی افکند چون مخالفت با اصل گفتگوی تمدنها بود. چیزی ذیل تهاجم فرهنگی یا شبیخون فرهنگی و... یعنی گفتگو بی گفتگو. در برابر شبیخون فرهنگی که نمی شود گفتگو کرد. گفتگو از روی میز ایران برچیده شد.
مسلم است که در عرصه گفتگو باید با دست پر بود و همه جانبه نگر بود و قبل از هر اقدامی منافع ملی را لحاظ کرد و...
به نظر من برای گفتگو یا جنگ با آمریکا از سرمایه هزینه کردن خطا است. فریب مردم است. چون هم حادثه عاشورا و هم صلح امام خسن دو سنت بود هم چنین رفتار حضرت امیر با خوارج. سنت به معنای اقدامات عملی نمی تواند ملاک عنل نا قرار بگیرد چنان که در اصول به تفصیل از ان سخن گفته شده است. و بین گفتار معصوم و رفتار معصوم برای استناد فرق واضح است. گرچه برداشت خوی ستیزه گری و جنگ طلبی از عاشورای امام حسین خود خطای فاحش و ناشی از عدم درک درست واقعه عاشورا است‌. اگر حادثه عاشورا را به دقت مطالعه کرده باشند تفاوت ماهوی با اقدام امام حسن ندارد.
در رابطه با گفتگو به نظر من هر کدام از ما همین که برای گفتگو یک یا چند اما و اگر می گذاریم هنوز خود ما هم مساله گفتگو برایمان حل و فصل نشده است. جزو اولویتهای ما نیست.
اول مخالف خوانی
دوم راه انداختن دعوا.
سوم دشنام می دهیم
چهارم یقه طرف  را می گیریم و بعد هم پاره می کنیم.
چهارم چند مشت و لگد؛ اگر زورمان برسد.
پنجم قهر
ششم نزدیک شدن
هفتم روبوسی معذرت خواهی و...
اما دوست اصفهانی داشتیم می گفت برای ما هزینه دعوا خیلی مهم است. همان اول می گوییم برادر! شما ان طرف و ما این طرف چهارتا فحش تو بده چهارتا هم ما. چرا یقه گیری و کتک کاری و کلی خسارت. فحشها که باد هوا است و بار اقتصادی ندارد.
باید پذیرفت که ما هنوز اهل گفتگو نیستیم. فکر نمی کنیم مسایلمان با گفتگو بتوانیم حل و فصل کنیم.
به نظر من شاید همین هم تحت تاثیر اندیشه های چپ باشد. تنها زبانی که باید با ان حرف زد زبان گلوله است. چون باور کرده بودند که طرف مقابل جز زبان گلوله هیچ زبان دیگری را نمی فهمد. این زبان اتقلابی گری است. خیلی تحت تاثیر حزب توده و فدائیان بوده و هستیم. آن هم اقلیتش. روابط ما با دنیا بر گرفته از همین اندیشه است. حتی شعارها و کلمات و واژه ها نیز.
ما باید بتوانیم از اندیشه های رسوبی چپ فاصله بگیریم. ذهنمان را از انها پاک کنیم. همین که رادیکالیزم تا اعماق جان ما رسوخ کرده و همه چیز را حتی با خودمان با ستیز حل و فصل می کنیم یعنی هنوز ریشه های ان باقی است و الا رحماء بینهم باید بین جریانهای داخل کشور نمود می داشت و کسی حذف نمی شد.
با شورا، با اصلاح طلبها، با بسیجی ها، با راننده ها، با شرکتها، با آخوندها، با ضد آخوندها، با ضارب و مضروب؛ با همه دعوا می کنیم. خوی دعواگری پیدا کرده ایم.
کودک به زمین می خورد، زخمی می شود.  بلندش می کنیم و اگر گورموشتی به تخت پشتش نکوبیم و یا ناخن جلی از شانه و گردنش نگیریم قدر متیقن سرش داد می کشیم پدر یا مادر را به عزا می نشانیم. وحال ان که
باید یاد بگیریم که دوره گفتگو است نه قیصر بازی.
گفتگو یعنی تن در دادن به چارچوب و قواعد بازی.
حتی مسایل خانوادگی را هم با گفتگو حل و فصل کنیم. مسایل آن قدر سخت و پیچیده نیست. ما آنها را سخت می کنیم و می پیچانیم. باید گفتگو کردن را بین خودمان رواج بدهیم. در باره آن سخن بگوییم. از شرایط گفتگو با هم گفتگو کنیم. دعواها را یاد بگیریم با گفتگو حل و فصل کنیم. اگر هزینه گفتگو را نپردازیم هزینه مقابله و ستیز به مراتب بیشتر است. یقینا با گفتگو همگان سود می برند ولی در ستیز، افراد خاصی سود خواهند برد و مردم بیشتر زیان خواهند کرد.
اگر می گویند؛ نمی شود! بپرسیم چرا نمی شود؟ همین نمی شود را هم با گفتگو می شود تبدیل به می شود کرد.
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین‌
عاشورا اعتراض بدون تعرض

یک پژوهشگر حوزه دین و فلسفه: عاشورا، اعتراضی بدون تعرض است
ایسنا/خراسان رضوی ‌یک پژوهشگر حوزه دین و فلسفه گفت: عاشورا، فرهنگی است که در آن اعتراض بدون تعرض و درگیری بیان می‌شود.
حسن جمشیدی خراسانی در گفت‌وگو با ایسنا درخصوص فرهنگ عاشورایی و حسینی و اهداف و اثرات این فرهنگ، اظهارکرد: به نظرمی‌رسد آنچه در واقعه و حادثه عاشورا اتفاق افتاد، متفاوت از چیزی است که در بین مردم رواج یافته‌است. امروزه از نهضت و قیام امام حسین (ع) یاد می‌شود که درواقع نگاهی ارزشمند به واقعه کربلا است. از طرفی دیگر برخی معاندین و مخالفین جریان عاشورا را به عنوان شورش و خیزشی علیه دولت و حکومت می‌دانند، در حالی که واقعیت غیر از این است.
وی ادامه داد: بر اساس معاهده‌ای که پیش از این واقعه میان امام حسن (ع) و معاویه بسته‌شد، که از ان به عنوان صلح امام حسن یاد می شود می‌بایست پس از مرگ معاویه خلافت این خاندان یعنی فرزند ابوسفیان پایان می‌پذیرفت. اما معاویه برخلاف معاهده‌ای که خود امضا کرده‌بود عمل کرد و فرزندش یزید را به طور رسمی و علنی جانشین خود معرفی کرد اما به فرزند خود این نکته را یادآوری کرد که برای بیعت گرفتن از فرزند علی بن ابی طالب، تلاش زیادی نکند و اصراری هم نداشته‌باشد که آن‌ها او را تأیید کنند. زیرا در آن زمان تأیید افراد خصوصا کسانی که موقعیت خاص اجتماعی داشتند تأثیرگذار بود و بسیار اهمیت داشت. بنابراین تأیید یزید از سمت امام حسین (ع) که نوه پیامبر (ص)، فرزند حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) بوده‌اند و جایگاه اجتماعی ویژه‌ای داشته‌اند، نقش کلیدی و اساسی برای یزید و حکومت داشت. علیرغم توصیه پدرش یزید اصرار به این تایید داشت.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه بیان کرد: زمانی که عنوان خلیفه مسلمانان به کسی داده می‌شود، درواقع او جانشین پیامبر اکرم است.  باید شکل و ظاهر و حکومتش شبیه به پیامبر اکرم (ص) باشد و حافظ و نگهبان بخش‌هایی باشد که از پیامبر به جا مانده‌است. خلفای قبل از یزید زمانی که به اسلام روی می‌آوردند، به طور رسمی و علنی در مقابل احکام ظاهری دین نمی‌ایستادند. به عنوان مثال معاویه ممکن بود که مشروب بنوشد، اما نوشیدن مشروب را عمل شرعی نمی‌دانست و از آن دفاع هم  نمی‌کرد. به طوری که در ظاهر نمی‌توان گفت که آن‌ها انسان‌هایی لاابالی بودند. تقرببا حفظ ظاهر میکردند ولی یزید هیچ تقیدی نداشت و هیچ اصراری هم نداشت که او را اهل ایمان بدانند یا ندانند. لذا به تعبیر امروزی ها وی لاابالی و لاقید بود به شکلی که نه تنها به احکام ظاهری دین و شریعت پایبند نبود بلکه به آن‌ها معترض هم بود و در مقابل آن‌ها ایستادگی می‌کرد.  
جمشیدی خاطرنشان کرد: به شکلی که حتی درخصوص «وحی» نیز بیان می‌کرد که چه کسی گفته حضرت محمد، پیامبر خداست؟ به نظر می‌رسد کینه و کدورتی که ابوسفیان به پیامبر (ص) داشت در زمان خلافت یزید ظهور و بروز پیدا کرد و این کینه نه تنها نسبت به شخص پیامبر بلکه نسبت به دستاوردهای پیامبر و هر آنچه که ایشان با خود به همراه داشتند، وجود داشته‌است.
وی تشریح کرد: در چنین شرایطی و با توجه به همه این اتفاقات، یزید به خلافت رسید و گروهی را به منظور بیعت گرفتن یعنی همان تایید از امام حسین (ع) به مدینه فرستاد. من فکر می‌کنم نقطه ثقل حادثه عاشورا فهمیدن این نکته است که بیعت امام حسین با یزید به چه معناست؟
 در این زمینه می‌توان اینگونه بیان کرد که گاهی انسان‌هایی مانند معاویه حاکم و خلیفه مسلمانان می‌شوند که شایسته این مقام نیستند اما ممکن است در کنار این عدم شایستگی کارهایی در جهت عمران و آبادانی شهرهای اسلامی انجام دهند. راه را در دل مردم برای خود باز کنند تا مردم او را بپذیرند.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه افزود: این در حالی است که یزید به جای آن که تلاش کند و با استفاده از نیروهای خوب و شایسته سعی کند گذشته خود را جبران و نیز ترمیم کند، اصرار داشت نظر و رأی اشخاص شاخص و بانفوذ را به خود جلب کند و به اجبار آن‌ها را در کنار خودش نگه‌دارد. با خرید با ارعاب و تهدید خلاصه به هر نحو ممکن آنها را به زیر بلیت خود در آورد. اما امام حسین (ع) چنین شخصیتی نداشتند که افراد ناشایست را تأیید کنند. به نظر من چه بسا اگر یزید اصرار به بیعت گرفتن از امام حسین (ع) نداشت، سیدالشهدا (ع) زندگی و کارهای عادی و معمولی خود را ادامه می‌دادند و با حکومت مخالفت نمی‌کردند. چنان که امامان بعد از ایشان هم همین شیوه را برگزیدند و خلفا هم خیلی اصرار به تایید ایشان نداشتند.
جمشیدی عنوان کرد: زمانی که اصرار گروه تعیین شده توسط یزید برای بیعت گرفتن ازامام حسین (ع) بالا گرفت، امام مدینه را ترک و به سمت مکه حرکت کرد. به نظر من هدف این شیوه و نوع اعتراض که بدون سخن و اقدام خاصی و با سفر کردن انجام می‌شود جنگ، ستیز و مبارزه نبوده و تنها اعتراضی برای عدم تأیید یزید است. من این فرد را تایید نمی کنم . وی صلاحیت حاکمیت و حکومت بر مردم را ندارد. من فکر می‌کنم گاندی نیز الگو اعتراضی خود به سیستم موجود را از واکنش امام حسین در برابر یزید  گرفته است و به همین دلیل حرکت خود را با سفر آغاز می‌کند. بدون جنگ و خونریزی. همان کاری که امام حسین علیه السلام پیش گرفت و از مدینه خارج شد و به مکه رفت.  به نظر من این روش بسیار اهمیت دارد روش اعتراضی. امام حسین اعتراض داشت نه تعرض. زیرا پیش از امام حسین (ع) همه اعتراض‌ها در سایه قیام، جنگ و شمشیر رقم خورده‌است. شمشیر و خون بود که حرف داشت و حرف میزد و حرف خود را بر کرسی می نشاند.
وی تصریح کرد: به تعبیری می‌توان بیان کرد که در فرهنگ عرب بیشترحرف‌ها و اعتراضات در قالب جنگ اتفاق می‌افتاد مانند جنگ‌هایی که در زمان خود پیامبر (ص) و یا حضرت علی (ع) و نیز امام حسن (ع) روی داد. به نظر من یکی از معانی فرهنگ عاشورا همین شیوه و روش اعتراضی امام حسین (ع) است. به نظر من بهترین دلیل بر این که یزید به درد حکومت نمیخورد برخوردی بود که با امام حسین (ع) پیش گرفت.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه گفت: پس از آن که امام به مکه رسیدند، جاسوسان به ایشان اطلاع دادند که یزیدیان درصدد کشتن ایشان در کنار خانه خدا هستند. در چنین شرایطی امام حسین (ع) مکه و کعبه را سنگر خود قرار نداد و اینگونه فکر می‌کردند که اگر چنین اتفاقی در مکه و خانه خدا اتفاق بیفتد، درواقع هتک حرمت نسبت به خانه خداست و اتفاق ناگوارتری رخ می‌دهد؛ به همین دلیل مکه را ترک کرد. و پس از آن با توجه به سابقه‌ شهر کوفه و دعوتنامه های فراوانی که کوفیان برای ایشان فرستادند و چون مردم کوفه از پدرش علی بن ابی طالب خاطرات خوبی دارند به سمت کوفه حرکت کرد.
جمشیدی ادامه داد: رسمیت نبخشیدن به یزید، اعتراض است اما به شکل تعرض و درگیری انجام نشد. به طوری که حتی قبل از واقعه عاشورا و در زمانی که حربن یزید ریاحی سردار و فرمانده سپاه یزید راه را بر امام و یاران ایشان می‌بندد، امام می‌فرمایند: بگذارید من از این دشت و بیابان بروم...
 این فرمایش امام به این معنی است که قصد درگیری، مبارزه و جنگ و ستیز با یزیدیان را ندارند. حتی عِده و عُده آن را هم ندارند. این اتفاقات در حقیقت بیانگر این است که سیدالشهدا (ع) از درگیری با طرف مقابل به شدت پرهیز می‌کنند زیرا قدرت، حکومت و شمشیر در اختیار یزید و اطرافیانش قرار داشت به بیانی دیگر لوله تفنگ به سمت امام حسین (ع) و ماشه آن در دست یزیدیان است.
وی خاطرنشان کرد: در چنین شرایطی امام حسین (ع) سعی داشتند بدون جنگ و درگیری، یزیدیان و وجهه شرعی آن‌ها را تأیید نکنند.
بنابراین من فکر می‌کنم در جریان عاشورا این موضوع بسیار حائز اهمیت است. شیعه فرهنگ اعتراض دارد اما شیوه این اعتراض، تعرض نیست. و هر اعتراضی هم لزوما تعرض نخواهد بود.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه بیان کرد: امام حسین (ع) سعی داشتند به مردم بگویند که حکومت و نظام حکومتی یزیدیان، سیستمی نیست که پیامبر به دنبال آن بوده‌اند و برای آن تلاش کرده‌اند و کارهایی که در ذیل این حکومت و قدرت انجام می‌شود، کارهایی نیست که پیامبر اکرم آن‌ها را تأیید کنند. اما این حرف‌ها و موضوعات را نمی‌توان با شمشیر، تفنگ و جنگ برای مردم بیان کرد و باید با گفت‌وگو و صحبت به مردم گفته‌شود. این نکته نیز یکی دیگر از ویژگی‌های عاشورا است.
جمشیدی اظهارکرد: ائمه (ع) و ۱۲۴ هزار پیامبر برای ایجاد و یا تغییر حکومت و نظام‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیامده‌اند، بلکه آمدند تا مردم تغییر پیدا کنند. گرچه تغییر نظام‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، انسان‌ها را نیز تغییر می‌دهد اما قطعی نیست که همه این تغییرات منجر به تعالی خود انسان‌ها بشود. به این ترتیب کارکرد امامت و نبوت برای تعالی انسان در حوزه اخلاق است. برخلاف نظر برخی، این فروکاستن نیست بلکه تعالی بخشیدن به این نوع از واکنش است.
 با دقت به سخنان امام حسین (ع) در مدینه، کوفه و کربلا متوجه می‌شویم همواره توصیه ایشان به پایبندی به شریعت و دین است و فرهنگ عاشورا به معنی احیاء همین فرهنگ است.
وی اضافه کرد: حرکت امام حسین (ع)، حرکت نتیجه‌بخشی بوده‌است. یزدیان با شمشیر آمدند و امام حسین (ع) و یاران ایشان را به شهادت رساندند و تلاش کردند با شایعه‌پراکنی به مردم القا کنند که امام حسین (ع) شورشگر بوده‌است در حالی که در این زمینه نیز موفق نبوده‌اند. به طوری که مجلسی که خود یزید در شام و با اقلیت و شرایط سخت اهل بیت امام حسین (ع) پس از تحمل بلاها ، برگزار کرد، به هم ریخت و مجلس یزید چیز دیگری شد و نتیجه عکس داد و  یزید مجبور می‌شود چند روزی را برای شهادت امام حسین (ع) و یارانشان، عزای عمومی اعلام کند. به این ترتیب اقدامات یزید و یزیدیان، عکس نتیجه دلخواهشان را به همراه داشت و این در حالی است که هدف و نتیجه مورد نظر امام حسین (ع) پس از همین مجلس محقق شد.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه گفت: درخصوص اربعین نیز تعبیرهای گوناگونی وجود دارد. به این معنی که روایت قطعی و مسلمی مبنی بر این که خانواده و نزدیکان سیدالشهدا (ع) به سمت کربلا حرکت کرده‌باشند، وجود ندارد. تاریخ‌نگاران نیز بیان می‌کنند که ممکن است این حرکت در اربعین سال بعد از عاشورا اتفاق افتاده‌باشد گرچه برخی تلاش بسیار کرده‌اند که اثبات کنند این اتفاق در اربعین همان سال رخ داده‌است. اربعین در فرهنگ عرب‌ها رایج و شایع نبوده و الان هم نیست. به نظر من تحت تأثیر فرهنگ ما ایرانی‌ها این فرهنگ شکل گرفته است.
جمشیدی ادامه داد: جریان اربعین به طور تقریبی حرکتی است به دنبال حرکتی که امام حسین (ع) آغاز کرده‌اند. در طول تاریخ تعداد کمی از علما حکومت و سلاطین را قبول داشته‌اند زیرا آنچه در حوزه قدرت اتفاق می‌افتد، آن چیزی نیست که پیامبر اکرم (ص) وسایر پیامبران به دنبال آن بوده‌اند و انسان‌سازی در آن صورت نمی‌گیرد. فرهنگ عاشورا، فرهنگ انسان‌سازی است و در آن انسان‌ها باید تعالی پیدا کرده و تربیت شوند.
وی تصریح کرد: حرکت اربعین و پیاده‌روی زائران نیز بیانگر ظلم و ستم موجودی است که در آن حقوق مردم غصب می‌شود و در این نظامی که در جامعه جهانی ایجاد شده‌است کمبودها و اشکالاتی وجود دارد. درست است که عده‌ای به دنبال ثواب و اجر در این راه حرکت می‌کنند اما کلیت حرکت، این اثر را ایجاد می‌کند که برای بیان حرف، لزومی به استفاده از شمشیر و اسلحه نیست. با سکوت هم می شود خیلی از حرف‌ها را زد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

 

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
ربنای آمد رضای خودمان
به مناسبت ایام مبارک ماه رمضان ربناهای گوناگونی در صفحات مجازی دست به دست می چرخد. همه خوبند. همه قشنگند. همه دلنواز و دلچسبند ولی الحق و الانصاف هیچ کدام از ربناهایی که پخش شده و شنیدم تا به حال به گرد ربنای آمدرضای خودمان نمی رسد. نور به قبر ننه و باباش بباره که چنین بچه ای را در دامان خود پروراندند.
این ربنا یک چیز دیگری است.
به نظر من تو پرونده شجریان اگر همین ربنا را بگذارند و هیچی دیگر نباشد تا عرش رحمان به پیش خواهد رفت و از حوض کوثر بهره خواهد گرفت.
ربنای آمد رضا، صدایی که برای مردم یاد آور رافت و رحمت الهی است.
این ربنا ماه عبادت و صیام را در خاطره ها زنده می کند.
آمد رضا! این صدا، گوارای آن مادری که تو را شیر داد و در دامن خود تو پروراند.
هرکجا که این  ربنای تو رفت، تو نیز همراه آن به عمق دلها راه باز کردی.
خداوند همه دست اندرکاران آن را که در ماندگاری آن به هر نحوی کوشیدند و سهم داشتند، اجر و پاداش بی حساب دهد.
متنی که مدتها قبل جهت تجلیل از همشهری عزیزمان نگاشته شد.
 او که به راستی صدای مردم بود. نه همه مردم بلکه صدای گروهی از مردم که سینه چاکان قدرت آنها را "خس و خاشاک" شان خواندند.
اینک او که خاک پای مردم بود، بادی وزیدن گرفت و رخت بربست و سفر ابدی خود را تنها و تنها آغاز کرد و او  اوج گرفت و آسمانی شد.
باید گفت درخت تنومند موسیقی سنتی ایران با این طوفان سهمگین از کمر شکست.
امید که توسط عاشقان موسیقی و هنرمندان ایرانی دوباره جوانه بزند و دو باره این هنر، سری در بین سرها برافرازد. چنان که خود او نیز همین آرزو و امید را داشت.
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
درگذشت این اسطوره موسیقی ایرانی را به هموطنان عزیز و هنرمندان گرامی و دوستان و آشنایان آن بزرگ مرد و نیز خانواده محترمش تسلیت می گویم.
حسن جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
خدمت دوست عزیز و گرامی جناب حاجی میرزایی وزیر محترم آموزش و پرورش.
با سلام و ارادت
آرنیکا نوه من است. امسال کلاس سوم است. این عکس اول کتاب ایشان است.
آرنیکا ذهن تحلیلی دارد.
عمه اش نقاش است.
گاهی ایراد نقاشی عمه اش را هم می گیرد.
عکس بالا در کتاب ایشان است‌ا
چند اشکال را در رابطه با عکس بیان داشته است که تقدیم حضور می شود.
بالای عکس نوشته است امام مهربان ارنیکا می گوید:  
۱. اگر امام مهربان است باید امام بچه را بغل کند نه بچه امام را.
و حال آن که بچه امام را بغل گرفته است.
۲. اگر امام مهربان است باید امام بچه را ببوسد نه بچه امام را.
۳. اگر امام مهربان است باید امام لبخند بزند نه کودک.
۴. در عکس امام به جای بغل کردن با مشت کودک را فشار می دهد و مانع کزدیک شدن به خودش می شود.
۵. در عکس امام به جای لبخند خیلی هم اخم کرده است.
خودش پیشنهاد داده به حای امام مهربان بنویسند کودک مهربان.
هنر راز و رمز ماندگاری است. از هنر باید هنرمندانه بهره برد.
ارادتمند
حسن جمشیدی خراسانی

 

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین

العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس
ماجرای ال کثیر را شنیده و حتما شاهد تصویری آن بوده اید که منجر به جریمه نقدی و تعلیق از طرف ای اف سی گردید.
بنده هم تایید می کنم طبق گفته ال کثیر قصد توهین نداشته است. و بنده هم احتمال می دهم که ایشان از مفهوم جهانی این نوع رفتار خبر نداشته است. یقینا بی خبری از اصل قانون دلیل بر عدم صدور حکم نخواهد بود.
دقیقا همین رفتار را پیش از این مارادونا، مسی،  تبس و حتی تیم بسکتبال اسپانیا داشتند و اخرین آن هم پیش از آل کثیر رفتار سید باقر بازی کن بحرین بود که از چند بازی محروم شد.
اما شگفت انگیزتر واکنشی بود که این حکم در داخل کشور در پی داشت... گویا اصحاب فرهنگ هم به معانی رفتارها بی توجه یا دست کم کم توجه اند. از بس بر ذهن ما القا کرده اند که غرب ال است و بل است  ما هم باورمان شده است که ما کشور توسعه یافته و اروپایی ها و امریکایی ها عقب مانده و یا در حال توسعه اند. آنها حِر را از بِر باز نمی شناسند. ما هم هر کار دلمان خواست بکنیم. از واکنش اهل فرهنگ کشور متوجه شدم که ما چقدر تحت فشار رسانه های القایی حرف می زنیم و بیانیه می دهیم و واکنش نشان می دهیم. این ماجرا بنده را به یاد یک خاطره انداخت که سالها قبل در مشهد اتفاق افتاد.
یکی از خلبانهای ایران ایر سالها قبل  در خیابان احمد آباد نزدیک میدان تقی آباد تو ترافیک گیر می افتد. در آن گیر و دار یکی از آقایی بزرگ واری می کند و به وی راه می دهد و از دل شلوغی بیرون می روند.
جناب خلبان به عنوان تشکر شصتش را با مشت گره کرده بیرون می آورد و تشکر می کند یعنی کار خیلی پسندیده ای انجام دادید. کارتان خیلی خوب بود...
 راننده شتاب می گیرد تا به موقع به فرودگاه برسند و تاخیری صورت نگیرد.
خلبان متوجه می شود که ماشینی بوق می زند. به عقب برمی گردد ماشین همان آقا است که راه داده بود. به راننده اشاره می کند که سرعتش را کم کند.
 ماشین از طرف شاگرد نزدیک و نزدیک تر می شود. وی ابتدا ارنحش را می گیرد و حواله نی کند و بعد هم پایش را بالا می آورد و دو دستی ران پایش را محکم می گیرد و به خلبان حواله می دهد.
راننده پا را روی گاز می گذارد تا از معرکه دور بشود.
از راننده می پرسد این چه رفتاری بود؟ چرا این اقا عصبانی بود؟
راننده خنده کنان گفت: او هم به زبان مشهدی خواست از شما تشکر کند. تو مشهد اگر کسی انگشتش را حواله کند پاسخ حواله دادن یا دست تا ارنج است و یا هم پا تا ران است.
خلبان با تعجب از راننده می پرسد مگر شما برای تشکر دست و پایتان را حواله می کنید؟ چقدر جالب. نمی داتستم.
راننده می گوید این کاری که شما کردید تو خلبانها و فرودگاه جا افتاده است ولی تو مشهد به معنای فحش است. ان هم تو مشهدی که هر چیزی را به معنی بر می دارند.
خلبان می گوید: می بینم بچه های مشهد همه اش می گویند بی معنی. یعنی بی معنی بد. و الا بی معنی که نمی شود.
خلبان فوری به راننده می گوید نگهدار و طرف می رسد. خلبان از ماشین پیاده می شود تا معذرت خواهی کند. می بیند که ان اقا با عصبانیت پیاده می شود و چوبی هم در دست دارد...خلبان با خودش فکر می کند الان است که زیر دست و پا له و لورده شود ان هم بر اثر یک سوء تفاهم.
دستهایش را جلو برد  که والله من به قصد دعوا نیامده ام... به او نزدیک می شود می گوید چون باید سر ساعت به فرودگاه می رسیدم و شما با بزرگواری به من راه دادید خواستم از شما تشکر کنم که کارتان عالی بود. من خدای ناکرده قصد اهانت نداشتم. ببخشید. این در بین ما خلبانها رایج است. در فرودگاه و داخل پرواز یا می گوییم اوکی و یا همین عمل را انجام می دهیم... خلبان ان اقا را می بوسد و می رود.
معذرت خواهی خلبان کار بسیار پسندیده بود. متوجه شد که طرف مقابل هنوز با این نوع از معاشرت نا اشنا است. معذرت خواست و پرونده را بست و ضمنا فرهنگ سازی هم صورت گرفت. خود معذرت خواهی کردن از این که با زبان رایج خود مردم سخن نگفته و با زبانی خلاف عرف حرف زده که هنوز در بین مردم جاافتاده نیست کار ستودنی است.
وقتی که فیفا رسما اعلان می کند که این رفتار نژادپرستانه است؛ تنها راهش این است که بفرمایید: بله. درست است. ما از فرهنگ جهانی عقب افتاده ایم. انقدر درگیر نان و آب و حداقلهای زندگی خودمان هستیم که رفتارهای جهانی  جزو نیازهای پنجم و ششم ما هم محسوب نمی شود.
به نظر من این طوری خیلی بهتر بود. قصد من دفاع از حکم نیست بلکه بیشتر متوجه حرکتهای خودمان و تاثیرات بیرونی آن هستم. ضربه های فراوانی که بر اثر بی توجهی به هنجارهای جهانی ظهور و بروز داده ایم. روایت بالا را با تامل  
بیشتر بخوانید.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی




زیبا آفرین
خدمت دوست عزیز و گرامی جناب حاجی میرزایی وزیر محترم آموزش و پرورش.
با سلام و ارادت
آرنیکا نوه من است. امسال کلاس سوم است. این عکس اول کتاب ایشان است.
آرنیکا ذهن تحلیلی دارد.
عمه اش نقاش است.
گاهی ایراد نقاشی عمه اش را هم می گیرد.
عکس بالا در کتاب ایشان است‌ا
چند اشکال را در رابطه با عکس بیان داشته است که تقدیم حضور می شود.
بالای عکس نوشته است امام مهربان ارنیکا می گوید:  
۱. اگر امام مهربان است باید امام بچه را بغل کند نه بچه امام را.
و حال آن که بچه امام را بغل گرفته است.
۲. اگر امام مهربان است باید امام بچه را ببوسد نه بچه امام را.
۳. اگر امام مهربان است باید امام لبخند بزند نه کودک.
۴. در عکس امام به جای بغل کردن با مشت کودک را فشار می دهد و مانع کزدیک شدن به خودش می شود.
۵. در عکس امام به جای لبخند خیلی هم اخم کرده است.
خودش پیشنهاد داده به حای امام مهربان بنویسند کودک مهربان.
هنر راز و رمز ماندگاری است. از هنر باید هنرمندانه بهره برد.
ارادتمند
حسن جمشیدی خراسانی

  • حسن جمشیدی