جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۱۰۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و الصلات و السلام علی محمد و آله الطاهرین

مصالح خانم / آقا ............. فرزند ............. به شماره ملی ............. صادره از ............. متولد ............. به نشانی ....................................

متصالح خانم / آقا ............. فرزند .............به شماره ملی ............. صادره از............. متولد............. به نشانی ....................................

مورد صلح: یک قطعه زمین/ یک ساختمان / یک واحد آپارتمان مسکونی به مساحت .............  مترمربع دارای پلاک ثبتی فرعی ...... از اصلی ....... بخش .... شهرستان ....   با جمیع توابع عرفی و قانونی آن دارای سند مالکیت قطعی به  شماره چاپی ............. واقع در  شهر /روستای .............................. می باشد

وجه المصالحه: مبلغ ............. ریال/یک شاخه نبات که به اظهار مصالح تماماً به وی پرداخت شده و اقرار به دریافت آن کرد.

خیارات: متصالح کافه خیارات خصوصاً خیار غبن و خیار تدلیس را از خود سلب و ساقط کرد. متصالح از تاریخ وقوع عقد برای مصالح خیار فسخ قرار داد تا هر زمان که خود صلاح دانست اقدام به فسخ قرارداد کند.

منافع مورد صلح: بنا به اظهار مصالح، منافع مورد مصالحه پیش از این به کسی واگذار نشده است.  ضمن همین سند متصالح مورد مصالحه را به مصالح با حق عمری برای انتفاع از تمامی منافع و استیفای آن تا زمان حیات مصالح از منافع آن رایگان استفاده کند و مورد مصالحه هم چون گذشته در تصرف مصالح باقی باشد.

قرارداد صلح در تاریخ ............. در حضور ............. و ............. و ............. به عنوان شاهد امضا گردید.

محل امضا مصالح                                              محل امضا متصالحین       

امضا شاهد            امضا شاهد                               امضا شاهد                                     امضا شاهد

 

  • حسن جمشیدی

371

رضای حق

ارادت با رضای حق شود ضم

رود چون موسی اندر باب اعظم

سالک که دل به راه داده و گام در این مسیر نهاده است هم اراده اش و هم خواسته اش باید رو به سوی حضرت حق باشد. اگر اراده و خواست از جانب سالک باشد رضای حضرت حق نیز باید بدان ضمیمه شود. یعنی اراده و خواست همراه با رضای خداوند پیش برنده است. سالک در مسیر خود جز رضای خداوند را دنبال نمی کند. وقتی که پای رضای خداوند در میان باشد خواسته خود را کنار خواهد زد و اراده خودش را از میان برخواهد داشت. رفتارش و کردارش و گفتارش برای جلب رضای خداوند است. به خواسته ها و تمایلات خودش. اراده اش و تمایلاتش و خواسته هایش تمام در رضای حق متلاشی و محو خواهد شد. ارجعی الی ربک راضیة مرضیة. (فجر آیه 28) به سوی پروردگار من باز گرد در حالتی که خشنود و پسندیده هستی. آیه شریفه می فرماید در بازگشت به سوی پروردگار و سیر رجوعی شرطش رضا و خشنودئی او است. اگر شرط محقق نشود مشروط هم محقق نخواهد شد. اگر رضای حق اتفاق نیفتد سیر و حرکتی هم نخواهد بود. سیرو سلوک با رضای حق معنا می دهد. حقیقت رضا در همین است که فرد هیچ اراده ای نداشته باشد مگر اراده خداوند. و هیچ نخواهد جز خواسته خداوند.  

رضایت به حق در این امور محقق می شود:

1- انجام تمامی فرائض که رضای حق در آن است.

2- تاکید بر نماز آن هم اول وقت که رضای حق در آن است.

3- خشنودی از قضا و تقدیرات الهی. هرچه بر او مقدر شده است بدان خشنود است. از رابعه پرسیدند که کی بنده به مقام رضا خواهد رسید: فرمود: آن گاه که مصیبتی بر او رسد همان حال را دارد که در زمان نعمتی به او رسیده باشد: اذا سرته المصیبة کما سرته النعمه. وقتی که نعمتی به او رسد چقدر خوشحال خواهد شد همان حال را در هنگام مصیبت دارد. شیخ جنید گوید الرضا رفع الاختیار. رضا آن گاه اتفاق می افتد که اراده و اختیار خود را کنار بزنید. رضا یعنی هرچه او خواهد وی کند.

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد

ای عجب من عاشق این هر دو ضد

و ماتشاؤن الا ان یشاء الله. (دهر آیه 87) خواسته ای جز خواسته خداوند ندارند. رضی الله عنهم و رضوا عنه. خداوند از آنها خشنود است و آنها هم از خداوند خشنودند (سوره مجادله آیه آخر).

خلاصه آن که رضای حق یعنی وانهادن اراده و اختیار خود و برابری نعمت و بلا در پیش وی. گویند در روز عاشورا هرچه به ظهر عاشورا نزدیکتر می شدند حسین بن علی (ع) بشاش تر می شد. رضای حضرت حق کلید دیگر مقامها است. اگر در رضای حق گشوده شود دیگر درها به راحتی گشوده خواهد شد. اگر رضای حضرت حق رخ دهد باب اعظم بر وی گشوده شود. چون رضای حق در اصلی این سیر و سلوک است. چون که این در گشوده شد درهای دیگر نیز گشوده خواهند شد. رضای حق هم چون ره توشه سالک در مسیر است که اگر آب و غذا نداشته باشد از راه باز خواهد ماند.

لاهیجی معتقد است مقام رضا مقدم بر مقام توکل است. شبستری نخست به مقام توکل در ضمن حضرت ابراهیم پرداخت و اینک به حضرت موسی اشاره فرمود و مقام رضای ایشان. به نظر می رسد شیخ شبستری سیر زمانی انبیا را لحاظ کرده است نه ترتب خود مقامات را لذا به اقتضای هر نبی مقامی را بیان می فرماید.

  • حسن جمشیدی

370

توکل به خداوند

نماند قدرت جزویش در کل

خلیل آسا شود صاحب توکل

سالک طریق و رهرو این مسیر آن گاه که اخلاق زشت و ناپسند خود را اصلاح کرد و اعمال بد و ناپسند را کنار گذاشت و سراغ کارهای خوب و پسندیده رفت و در طی این مسیر از تزلزل باز ایستاد و ثبات قدم پیدا کرد به مقام قرب و توحید و به نقام صفات کمال خواهد رسید. در این حالت است که صاحب تمکن می شود و از قدرتهایی برخوردار خواهد شد. و حقایقی بر وی کشف خواهد گردید. و نیک خواهد دریافت که آن قادر مختار همان حضرت حق و خداوند باری تعالی است. در نتیجه قدرتی را که در خود مشاهده می کند متوجه می شود که این قدرت از جای دیگری ناشی شده است. این قدرت از حق مطلق ناشی شده است. خود را در قدرت مطلق حضرت حق می بیند. و فنای در قدرت حضرت حق می شود. اصطلاحا آن را طمس می گویند. محو شدن. در این حالت شاهد قدرت خواهد بود ولی این قدرت را از ناحیه خودش نمی داند بلکه قدرت را ناشی از غیر خودش می بیند و آن ذات خداوند است. متوجه می شود که او را هیچ قدرتی نیست و هر قدرتی هم که هست از جانب او است لا حول و لا قوة الا بالله. متوجه می شود که او پنجره بوده است که حقیقت را می نماید. او قابلی است که فیض اقدس در او متجلی شده است. این مرحله و مقامی است که همه این توانایی و قدرت را از جانب خداوند می بیند. الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ. وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ. وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ. وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ. وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ. (شعرا آیه 78 تا 82) آفرینش من و هدایت من و غذا خوردن من و آب نوشیدن من و زندگی من و مرگ من و حتی گناه من و بخش من در قیامت همه و همه از او است. از جانب او است. قدرتی است که او در من ایجاد کرده است. چنان ابراهیم خلیل غرق در خدا است که در زمان انداختن او در آتش، نخست عزرائیل سراغ ابراهبم آمد و گفت کاری از دست من بر می آید. خواست تا زودتر جان ابراهیم را بستاند و او را به جان آفرین تسلیمش کند. اما ابراهیم دست رد زد.

چون خلیل الله در نزع اوفتاد

جان به عزرائیل آسان می نداد

گفت از پس شو، بگو با پادشاه

کز خلیل خویش آخر جان مخواه

حق تعالی گفت اگر هستی خلیل

بر خلیل خویشتن جان کن سبیل

جان همی باید ستد از تو به تیغ

از خلیل خود که دارد جان دریغ

حاضری گفتش که ای شمع جهان

از چه می ندهی به عزرائیل جان؟

عاشقان بودند جان بازان راه

تو چرا می داری آخر جان نگاه؟

گفت: من چون گویم آخر ترک جان

چونک عزرائیل باشد در میان

عزرائیل آمد تا جان ابراهیم را بستاند ولی او نپذیرفت و پا واپس کشید. ساده دلان گفتند شاید ابراهیم از مرگ می هراسد. اگر قرار است که به دیدار حق رفت پس این دیدار با مرگ زودتر اتفاق می افتد. باید شتافت. ابراهیم فرمود که من از مرگ کی هراسم؟ مشکل این است که من خلیل الله هستم و اینک پای یک واسطه در میان است. این واسطه باید از میان برداشته شود. عزرائیل کنار برود و جان من را خود او بستاند.

جبرئیل امین سراغ او می رود و می گوید آیا کاری از دست من برمی آید هل لک حاجة. آیا نیازی هست که من بتوانم برطرف کنم؟ ابراهیم می فرماید اما تو! نه. از دست تو کاری برنمی آید.

بر سر آتش درآمد جبرئیل

گفت از من حاجتی خواه ای خلیل

من نکردم سوی او آن دم نگاه

زانک بند راهم آمد جز اله

چون بپیچیدم سر از جبریل من

کی دهم جان را به عزرائیل من

زان نیارم کرد خوش خوش جان نثار

تا از و شنوم که گوید جان بیار

چون به جان دادن رسد فرمان مرا

نیم جو ارزد جهانی جان مرا

در دو عالم کی دهم من جان به کس

تا که او گوید، سخن اینست و بس(منطق الطیر عطار)

ابراهیم خلیل می گوید من به جبرئیل نگاه نکردم. من از بیان حاجات خود به او سرباز زدم او را اعظم فرشتگان الهی است آن وقت من به سمت عزرائیل دست دراز کنم. من شیفته خود اویم نه غیر او.

این اوج توکل و تعلق خاطر ابراهیم به خدا است. بدین جهت به او خلیل الله گفته می شود. توکل یعنی پشت پا زدن به همه ابزار و وسائل و رها کردن همه آنها و فقط اعتماد کردن به خداوند.  

  • حسن جمشیدی

144- لیس له مثل معقول و لا دلت علیه العقول لا یحده زمان و لا یقله مکان بل کان و لا مکان و هو على ما علیه کان.

خداوند از جنس ماهیات نیست تا به عقل در آید و جزو معقولات باشد. و هیچ گاه هیچ عقلی نمی تواند به او راه بیابد. چون جزو مقولات نیست تا معقول شود و به عقل در آید. زمان هرگر بر او احاطه نخواهد داشت. و مکان هرگز نخواهد توانست او را در بر بگیرد. خداوند بود و نه مکان بود و نه زمان. خداوند بود و همان گونه که بود هست. مکان و زمان چیز مستقلی نیست. لذا در فلسفه ضمن اعراض بیانش می کنیم. از رابطه اشیا با هم و با چیز دیگری مفاهیم زمان و مکان انتزاع می شود. در فلسفه زمان و مکان را به تفصیل بیان کرده ایم.  

145- خلق المتمکن و المکان و أنشأ الزمان

شهادت می دهم که خداوند موجودات را آفرید که نیازمند مکان هستند و مکان را هم همو آفرید. هم جاگیر و هم جا را آفرید. هم زماندارها را آفرید و هم زمان را. دقت شود که زمان و مکان که عنوان ظرف پیدا می کند نه مانند کاسه و پیاله است که ظرف آب و ماست و غذا است. چون خود این پیاله نی مکان و زمان دارد.

و قال أنا الواحد الحی. لایئوده حفظ المخلوقات. و لا ترجع إلیه صفة لم یکن علیها من صنعة المصنوعات.

شهادنت می دهم به تاین فرمایش خداوند که فرمود من یکتا و زنده ام. حفظ و نگهدای پدیده ها بر او چندان دشوار نیست. طوری نیست که برای حفظ و نگهداری موجودات چار سختی بشود. شهادت می دهم که صفات هیچ یک از موجودات طوری نیست که به او دو باره برگردد. در حقیقت به گونه ای نیست که دهش داشته باشد و کم بیاورد تا پس بگیرد. ویژگی هایی که هر یک از مصنوعات دارند طوری نیست که مجدد بخواهد به خداوند برگردد. این صفات و ویژگی ها مختص خود این موجودات است. جزو مکاهیات خود اینها است و به خداوند بر نخواهد گشت. صرفا وجودشان را از خداوند می گیرند نه ماهاتشان را. البته در جایی باید توضیح داد که ماهیات نیز رطوبتی از هستی دارند که به اقتضای همین حض و بهره از هستی نیز قائم به حضرت حق اند.   

145- تعالى إن تحله الحوادث أو یحلها أو تکون بعده أو یکون قبلها بل یقال کان و لا شیء معه فإن القبل و البعد من صیغ الزمان الذی أبدعه.

شهادت می دهم که خداوند سبحان ممنزه از آن است که بر حوادث حلول کند. هستی خداوند و معیت خداوند با موجودات حلولی نیست. دو چیز نیستند که در کنار هم قرار بگیرند. رابطه معیتشان رابطه علی و معلولی است. در بحث علیت در فلسفه چگونگی آهن را مفصل بیان کرده ایم. طوری نیست که اول خداوند بیاید و بعد حوادث یا اول حوادث بیاید و بعد خداوند. موجودات الکی خوشند. نام هستی به سختی بر خود نهند. این نام گذاری بر موجودات را نباید خیلی جدی گرفت. حوادث را اگر او ایجاد می کند به این معهنا نیست که خداوند قبل از حادثه و یا بعد از حادثه بوده است. در حقیقت می خواهد خدی ساعت ساز را نفی کند. چون خدای ساعت ساز ساعت را می سازد و ساعت خودش اتوماتیک کار می کند. نه. این تصویر در باره ساعت معنا می دهد ولی نسبت به خداوند بی معنا است. در ادامه خود ایشان توضیح می دهد که خداوند خودش آفریدگاه قبلیت و بعیدیت است چگونه ممکن است که خالق در ضمن مخلوقش بیاید. تقدم شی بر نفس لازم خواهد آمد. ضمن آن که تقدم و تاخر و نیز بالا و پایی و نیز چاق و لاغر و نیز بزرگ و کوچک و... اینها جزو مفاهیم ثانی هستند و ما این مفاهیم را از بودن اشیا کنار هم دریافت می کنیم و وجود خارجی ندارند. وقتی که خود اینها وجود خارجی ندارند. دقت بفرمایید که وجود دارند ولی نه وجود خارجی مانند علیت که وجود دارد و واقعیت است ولی در خارج وجود ندارد. البته تعبیر شیخ اعظم مسامحه در تعبیر است که آفریدگار زمن و مکان است. چون زمان و مکان جزو مخلوقات نیست بلکه جزو مفاهیم انتزاعی است که من و شما انتزاع می کنیم. و ایام هفته و خماه و سال اینها که قراردادهای اجتماعی است وجزو اعتباریات است. دوستان باید دقت بیشتری داشته باشند.  

146- فهو القیوم الذی لا ینام و القهار الذی لا یرام لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ(شوری آیه 11).

شهادت می دهم که خداوند قیوم است. به پا دارند است. پاینده است. مو هرگز هم نمی خوابد. خواب که چه عرض کنم حتی چرتش هم نمی گیرد. به یان دیگر خستگی ناپذیر است.

شهادت می دهم که خداوند چیره ای است که هرگز نمی شکند. یعنی چیزی یست که بر او چیره شود. طوری نیست که بگویید گاهی زین به پشت و گاهی پشت به زین. او همیشه قاهر است. همیشه چیره است. چیزی نیست تا بخواهد بر خداوند چزه شود. چون مانندی ندارد.  

148- خلق العرش و جعله حد الاستواء. و أنشأ الکرسی و أوسعه الأرض و السماوات العلى.

شهادت می دهم که خداوند عرش را آفرید و آن را ملاک و معیار اعتدلال قرار داد. عرش ملاک و معیار پایداری و خط میانه است. شهادت می دهم که خداوند کرسی را آفرید و زمین و آسمانهای بالاب سرمان در در کرسی قرار داد. عرش مرکز تدبیر و اداره جهان است. و کرسی به عنوان پایه و رکن موجودات عالم است.

در این فراز مصحح محترم شماره بعدی را قبل از العلی گذاشته است که عبارت را به هم می ریزد. و لازم است قبل از العلی هو را مستتر بگیرید که العلی خبر برای هو باشد. و مترجم محترم هم بی توجه به ترکیت "السماوات" و "العُلی"، کلمه العلی را در فراز بعد مستقلا آورده است. او علی والا ترجمه کرده ست. گاهی متوجه می شوم که چرا کمتر سراغ فتوحات می روند. چون کار بسیار سخت و دشوار است. و همین دشواری سبب می شود عبارات بسیار ساده و پیش پا افتاده را بعضا فکر کنند چه عبارات پیچیده ای است. لسماوات العلی" ترکیب معروف و مشهور است.   

149- اخترع اللوح و القلم الأعلى. و أجراه کاتبا بعلمه فی خلقه إلى یوم الفصل و القضاء.

شهادت می دهم که خداوند متعال لوح و قلم را آفرید. آفریدگار لوح و قلم خداوند است. و علم خودش را در همه پدیده ها تا روز قیامت که روز فصل و جدایی و شناسایی موجودات است و روز داوری است خداوند متعال علم خودش را در موجودات جاری ساخت. یعنی طوری نیست که خداوند آفریده و رفته دنبال کارش بلکه هر لحظه می آفریند و آفرینش موجودات همچنان ادامه دار

  • حسن جمشیدی

الشهادة الاولى

133- فیا إخوتی و یا أحبائی رضی اللّه عنکم أشهدکم عبد ضعیف مسکین فقیر إلى اللّه تعالى فی کل لحظة و طرفة و هو مؤلف هذا الکتاب و منشئه أشهدکم على نفسه بعد أن أشهد اللّه تعالى و ملائکته و من حضره من المؤمنین و سمعه أنه یشهد قولا و عقدا.

در فرازهای قبل شیخ اعظم اشاره فرمود به تاثیر گواهان در فردای قیامت. و پیش این نیز اشاره داشت که صدای موذن را هر چیزی که بشنود در قیامت به سود او گواهی خواهد داد. اینک خود شیخ اعظم به عنوان نویسنده و مولف کتاب خوانندگان محترم خودش را فرا می خواند تا به شهادت بپردازند. و گواه باشند بر اعتقداتی که با صدای رسا و بلند می خواهد بیان کند. به صراحت بیان می کند که من شماها را بر خودم گواه می گیرم که فردا قیامت بر من گواهی بدهید. نه تنها خوانندگان را بلکه خداوند متعال و فرشتگان الهی را و همه اهل ایمان که به نحوی ثدای او را می شنوند و یا این اثر او را می خوانند همه اینها را به گواهی و شهادت فرا می خواند. چه آن چه بر زبان می راند و چه آن چه دردرون می گذرد. به بیان دیگر هم باورهای ظاهری و زبانی و هم باورهای پنهانی و درونی.

134- إن اللّه تعالى إله واحد لا ثانی له فی ألوهیته.

شهادتد می دهم به خداوند متعال آفریدگار یکتایی است که در آفریدگاری دوم ندارد.

135- منزه عن الصاحبة و الولد.

شهادت می دهم که خداوند منزه از این است که همسر و فرزند داشته باشد.

136- مالک لا شریک له. ملک لا وزیر له.

شهادت می دهم که خداوند شریک ندارد و فقط او مالک واقعی است. مالکی است که هیچ کمک و دستیاری ندارد.  

137- صانع لا مدبر معه.

شهادت می دهم که خداوند آفریدگاری است که در تدبیر جهان دیگری نیست تا به او کمک کند.

138- موجود بذاته من غیر افتقار إلى موجد یوجده. بل کل موجود سواه مفتقر إلیه تعالى فی وجوده.

شهادت می دهم که وجودش ذاتی او است  و نیازی به ایجاد کننده ندارد تا او را ایجاد کند.  به بیان دیگر خداوند وجود است نه موجود. موجود نیاز به علت دارد نه وجود. شهادت می دهم به هستی بخشی که همه موجودات در پدیداری خود نیازمند به او هستند.

فالعالم کله موجود به و هو وحده متصف بالوجود لنفسه.

شهادت می دهم که همه عالم هستی اش متکی به او است. و همه هستی خود او از خود او است. بی آن که متکی به دیگری و چیزی باشد.  

139- لا افتتاح لوجوده و لا نهایة لبقائه.  بل وجود مطلق غیر مقید قائم بنفسه.

شهادت می دهم که وجودش را آغاز و پایانی نیست. ازلی است و ابدی است. به بیان دیگر وجود مطلق است نه موجود. این موجود است که همه برای ایجاد و هم برای بقا علت می خواهد. وجودش مطلق است. هستی مطلق است. و هیچ قیدی را بر نمی تابد. و وجودش قائم به نفس خودش می باشد. وجودش ا از خودش دارد نه از جای دیگری.

140- لیس بجوهر متحیز فیقدر له المکان و لا بعرض فیستحیل علیه البقاء. و لا بجسم، فتکون له الجهة و التلقاء

شهادت می دهم که خداوند جوهر نیست تا نیازمند مکان باشد. و نیز عرض نیست تا برای بقا نیازمند علت باشد. به بیان دیگر جوهر نیست تا موضوع بخواهد. و عرض هم نیست تا دیگری ایجادش کند که اگر دیگری ایجادش کند برای بقایش نیازمند به علت است.

141- مقدس عن الجهات و الأقطار.

تقدیس به معنای تنزیه است. مقدس است یعنی صفاتی ه به او نسبت می دهید مزه از آن صفغات است. مقدس است یعنی از آلودگی ها پاک است. منزه از جهات زمین و اطراف و اکنواف عالم است. شمال و جنوب ندارد. طول و عرض و عمق ندارد. ابعاد ندارد. هیچ کدام از ویژگی های موجودات را ندارد. جهات و اقطار بیشتر ناظر به مکان و زمان است.  

142- مرئی بالقلوب و الأبصار، إذا شاء.

این درست که خداوند دیده نمی شود ولی با چشم دل می توان او را دید. اگر خداوند خود بخواهد می تواند تجلی کند و با چشم و دل او را می شود دید. منظو از دیدن با چشم دیدن ظهورات و بروزات است. به هرکجا که بنگرم روی تو بینم.

143- استوى على عرشه کما قاله و على المعنى الذی أراده کما إن العرش و ما سواه به استوى و له الآخرة و الأولى.شهادت می دهم که خداوند متعال بر عرش خود استیلا دارد. همان گونه که خود در قرآن کریم فرمود علی العرش استوی. و شادت می دهم که منظور و مرادم از عرش همان است که خود خداوند اراده فرموده است. نه آن خداوند بر عرش تکیه زده است بلکه عرش بر خداوند تکیه دارد. هم چنان که عرش بر خداوند تکیه ارد دنیا و آخرت هم تکیه گاهی جز خدا وند ندارد.  د.

  • حسن جمشیدی

وصل

یتضمن ما ینبغی أن یعتقد فی العموم

و هی عقیدة أهل الإسلام مسلمة من غیر نظر إلى دلیل و لا إلى برهان

130- فیا إخوتی المؤمنین ختم اللّه لنا و لکم بالحسنى لما سمعت قوله تعالى عن نبیه هود ع حین قال لقومه المکذبین به و برسالته إِنِّی أُشْهِدُ اللّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ فأشهد ع قومه مع کونهم مکذبین به على نفسه بالبراءة من الشرک بالله و الإقرار بأحدیته لما علم ع إن اللّه سبحانه سیوقف عباده بین یدیه و یسألهم عما هو عالم به لإقامة الحجة لهم أو علیهم حتى یؤدی کل شاهد شهادته.

ای برادران ایمانی! خداوند عاقبت همه امور ما را ختم به خیر بفرماید. چون پیام خداوند متعال را از زبان پیامبرش هود شنیدم که به قوم آن گاه که او و رسالتش را تکذیب کردند فرمود: من گوهی می دهم و خداوند هم گواهی می دهد که من بی زارم از آن چه که شما بدان شرک می ورزید. و شما ای قوم من نیز گواه باشید که من از شرک بیزارم. علیرغم آنه کحه قومش او را تکذیب می کردند آنها را گواه بر خود گرفت برای تبری جستن از شرک. و اقرار به یکتایی خداوند. چون حضرت هود باور داشت که به زودی بندگانش را در قیامت به پیشگاه خود فرا خواهد خواند و و نسبت به آن چه که آنها علم دارند و آگاه هستند مورد مواخذه و سوال قرار خواهند گرفت. یعنی آنها مورد بازخواست قرار می گیرند. چون باید اقامه حجت بشود و دلیل بر همگان تمام بشود. فرقی نمی کند که حجت و دلیل به نفعشان باشد و یا به زیانشان. هر گواهی دهنده ای را احضار خواهند کرد یا گواهی بدهد.     

131- و قد ورد أن المؤذن یشهد له مدى صوته من رطب و یابس و کل من سمعه و لهذا یدبر الشیطان عند الأذان و له حصاص و فی روایة و له ضراط و ذلک حتى لا یسمع نداء المؤذن بالشهادة فیلزمه أن یشهد له فیکون بتلک الشهادة له من جملة من یسعى فی سعادة المشهود له و هو عدو محض لیس له إلینا خیر البتة لعنه اللّه.

در روایت آمده است که در قیامت صدای کشیده خود موذن خواهد آمد و گواهی خواهد داد. و یک از موجوداتی که در عالم صدای موذن را شنیده باشند آنها نیز خواهند آمد و گواهی خواهند داد. به همین جهت هم هست که هنگام رسیدن وقت نماز که موذن می خواهد اذان بگوید شیطان اقدام به صر و صدا می کند و خش خش ایجاد می کند تا جایی ه ممکن است بعضا صدای اذانگو را نشوند و نتوانند به سود او گواهی بدهند. چون خود این شهادتها سبب تعالی و رشد فرد موذن خواهد بود. و خود مستحضر هستید که شیطان دشمن دیرینه اهل ایمان است. از جانب شیطان فقط شر به ما می رسد و هیچ خیری به ما نخواهد رسید.    

132- و إذا کان العدو لا بد أن یشهد لک بما أشهدته به على نفسک فأحرى أن یشهد لک ولیک و حبیبک و من هو على دینک و ملتک و أحرى أن تشهده أنت فی الدار الدنیا على نفسک بالوحدانیة و الایمان.

چنان که در ماجرای حضرت هود خدمت شما عارض شدیم که ایشان از خود مشرکان خواست تا گواهی دهنتد که هود از شرک بیزاری می جوید. باید کاری کرد دشمن ناگزیر شود که بهد آن چه که خود شما بر آن شهادت می دهید آنها نیز گواه باشند. و چه بهتر که دوست و مددکار تو باشد و نیز هرکس که بر دین و آیین تو است برای گواهی حضور بیابد. پس چه بهتر که در سرای دنیا خود به وحدانیت خداوند شهادت بدهی و ایمان داشته باشی.

  • حسن جمشیدی


نامه ای از مرحوم حاج شیخ حسنعلی رحمه الله علیه به یکی از آشنایان دزفولی خود که مرقوم داشته اند:امید آن که با الطاف الهی و توجهات حضرت ظل اللهی پیوسته موفق و موید بوده باشید. نامه شما رسید و از مطالب آن آگاه گردیدم. امّا همچنانکه برای پنج شش نفر از آقایان دزفولی نوشته ام، اینجانب خود را قابل ارشاد نمی دانم و آن شرایط را که بزرگان برای ارشاد ذکر کرده اند در خود نمی بینم. لیکن از آنجا که گفته اند:�فمن لم یجد ماء فلیتیمّم بالتراب�و فقها فرموده اند:آن کس که دسترس به مجتهد جامع الشرایط ندارد، تکلیف از او ساقط نیست بلکه باید مسائل شرعی خود را آن چنان که در رساله های علماء بزرگ همچون شیخ بهائی و مجلسی آمده است از اشخاص صلاحیتدار بیاموزند و عمل کنند تا آنگاه که به مجتهد دسترس یابند.

در این زمانه نیز اگر به کامل پرمایه ای دسترس نباشد، اهل ذوق سلوک و معنی می توانند به کسانی که از رموز کار مردان و رهروان بزرگ طریقت و شریعت ، آگاهی دارند ،مراجعه و به دستورهای ایشان رفتار نمایند و از آنجا که اینجانب با آنکه خود واجد شرایط نیستم لیکن از آنچه بزرگان صالح و ره رفتگان دارای شرایط ارشاد ، فرموده اند کما بیش آگاهی دارم ، می توانم برای دیگران باز گویم تا به آنها ملتزم باشند و در انتظار دستیابی به بزرگی باشند که شرایط ارشاد و دستگیری در او باشد و در جند رساله از آقا سید صدرالدین دزفولی که به خط برادرش نوشته شده است، همین مطلب آمده است.

با توجه به آنچه گفته شد ، توصیه من به آن فرزند ارجمند آن است که:

در درجه اول به نماز اهمیت فراوان دهید و آن را در اول وقت به جای آورید.

و دیگر آن که کوشش در حضور قلب در حال نماز کنید که اگر کار مشکلی است با ممارست حاصل می شود.

سوم آنکه بعد از هر یک از پنج نماز یومیه، تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را فراموش نکنید

و پس از آن سوره حمد

بعد از آن آیه الکرسی

بعد از آن آیه کریمه شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلاَئِکَةُ وَ أُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (آل عمران/18)

بعد از قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَ تَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَ تُعِزُّ مَن تَشَاء وَ تُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (آل عمران/26)  آنگاه سوره توحید را سه مرتبه

بعد از آن صلوات را سه مرتبه 

و پس از آن آیه و من یتّق الله یجعل له مخرجا که در سوره مبارکه طلاق است، قرائت کرده و به نیت فتح باب سماوی به طرف بالا بدمد.

چهارم آن که پس از نماز صبح ، هفتاد مرتبه ذکر مبارک یا فتاح

  • حسن جمشیدی


امام سجاد (ع) در دعای 54 صحیفة سجادیه فرموده اند که هر گاه اندوه و گرفتاری دنیا به شما روی آورد این گونه خدا را بخوانید:

یا فارِجَ الهَمِّ وَ کاشِفَ الغَمِّ، یا رَحمنَ الدُّنیا والاخِرَةِ وَ رَحیمَهُما، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و الِ مُحَمّدٍ وَ افرُج هَمّی وَاکشِف غَمّی یا واحِدُ یا اَحَدُ یا صَمَدُ یا مَن لَم یَلِد وَ لَم یوُلَد وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً اَحَدٌ اِعصِمنی وَ طَهِّرنی وَ اِذهَب بِبَلِیَّتی.

آن گاه آیةالکرسی (آیة 255 سورة بقره)

سپس سورة فلق

سپس ناس

سپس توحید را بخوانید و آنگاه بگویید:

ای خدای من! مانند کسی که نیازمندیش به نهایت رسیده و فریادرسی نمی یابد و نیرویش سست شده و نیرودهنده ای نمی شناسد و گناهانش بسیار است و آمرزنده ای سراغ ندارد... جان مرا آن دم بازستان که در ایمان استوار باشم و رشتة نیاز مرا از این جهان بگسل و میل و رغبت و نیاز مرا به آنچه در نزد توست قرار ده... خدایا میل و نیاز مرا در درخواست از خودت آن گونه قرار ده که آنچه دوستانت از تو می خواهند من نیز از تو بخواهم و از آنچه میترسند بترسم...

  • حسن جمشیدی


 دعایی برای رفع_گرفتاری

از بیانات حضرت آیت الله شبیری زنجانی:

آقای سید حسن شیرازی (نوه میرزای شیرازی و ابوالزوجه آقای سیستانی) از آقای عباس لاری نقل کرد:

سید مرتضی کشمیری ـ قدّس سره ـ برای #رفع_گرفتاری_ها این دعا را سفارش می کرد:

 یا من إذا تضایقت الأُمور فتح لها باباً لم تذهب إلیه الأوهام، صلّ علی محمّد و آل محمّد وافتح لاُموری المتضایقه باباً لم یذهب إلیه وهمٌ یا أرحم الراحمین».

 این دعا از ادعیه حضرت حجت علیه السلام است و در کتاب قصص الأنبیاء راوندی صفحه ۳۶۰ نیز نقل شده است.

 با ما همراه باشید| حجره فقاهت

 

  • حسن جمشیدی


دعای از بین بردن فقر و بدبختی فوق العاده قوی و مجرب
مرحوم کلینی رحمة الله می‌گوید: از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که رسول الله (ص) فرمود: هرکس نعمتی بر او وارد شد "اَلحَمدُللهِ" را زیاد بگوید و هرکس غم و گرفتاری بر او چیره گشت «استغفار» زیاد کند. یعنی استغفر الله یا استغفر الله ربی و اتوب الیه را زیاد بگوید. و هرکس بسیار فقیر باشد « لا حَولَ وَ لا قُوَهَ اِلاّ بِاللهِ العَلِیِّ العَظیمِ» را زیاد بگوید، فقر از او زائل خواهد شد.
سپس حضرتش فرمود پیامبر اکرم (ص) مردی از انصار را بعد از مدتی دیدند به او پرسیدند علت غیبت شما چیست؟ گفت: فقر و درد ای پیامبر خدا، حضرت فرمود: آیا نمی‌خواهی کلامی به تو بگویم که با گفتن آن فقر و درد از تو رخت بر بندد؟ گفت: بلی یا رسول الله. حضرت فرمود هنگامی که صبح را شب کردی بگو:
لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ  اِلاّ باِللهِ ( اَلعَلیِّ العَظیمِ ) تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ اَلّذی لا یَمُوتُ وَ الحَمدُ للهِ اَلّذی لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شریکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِن الذُّلِّ وَکَبِّرهُ تَکبیراً.
آن مرد گفت: قسم به خدا من این ذکر را بیش از سه روز تکرار نکردم مگر آن که فقر و درد از من زائل گشت .
(کتاب اصول کافی)
 

  • حسن جمشیدی