مقدمه فتوحات 53
الشهادة الاولى
133- فیا إخوتی و یا أحبائی رضی اللّه عنکم أشهدکم عبد ضعیف مسکین فقیر إلى اللّه تعالى فی کل لحظة و طرفة و هو مؤلف هذا الکتاب و منشئه أشهدکم على نفسه بعد أن أشهد اللّه تعالى و ملائکته و من حضره من المؤمنین و سمعه أنه یشهد قولا و عقدا.
در فرازهای قبل شیخ اعظم اشاره فرمود به تاثیر گواهان در فردای قیامت. و پیش این نیز اشاره داشت که صدای موذن را هر چیزی که بشنود در قیامت به سود او گواهی خواهد داد. اینک خود شیخ اعظم به عنوان نویسنده و مولف کتاب خوانندگان محترم خودش را فرا می خواند تا به شهادت بپردازند. و گواه باشند بر اعتقداتی که با صدای رسا و بلند می خواهد بیان کند. به صراحت بیان می کند که من شماها را بر خودم گواه می گیرم که فردا قیامت بر من گواهی بدهید. نه تنها خوانندگان را بلکه خداوند متعال و فرشتگان الهی را و همه اهل ایمان که به نحوی ثدای او را می شنوند و یا این اثر او را می خوانند همه اینها را به گواهی و شهادت فرا می خواند. چه آن چه بر زبان می راند و چه آن چه دردرون می گذرد. به بیان دیگر هم باورهای ظاهری و زبانی و هم باورهای پنهانی و درونی.
134- إن اللّه تعالى إله واحد لا ثانی له فی ألوهیته.
شهادتد می دهم به خداوند متعال آفریدگار یکتایی است که در آفریدگاری دوم ندارد.
135- منزه عن الصاحبة و الولد.
شهادت می دهم که خداوند منزه از این است که همسر و فرزند داشته باشد.
136- مالک لا شریک له. ملک لا وزیر له.
شهادت می دهم که خداوند شریک ندارد و فقط او مالک واقعی است. مالکی است که هیچ کمک و دستیاری ندارد.
137- صانع لا مدبر معه.
شهادت می دهم که خداوند آفریدگاری است که در تدبیر جهان دیگری نیست تا به او کمک کند.
138- موجود بذاته من غیر افتقار إلى موجد یوجده. بل کل موجود سواه مفتقر إلیه تعالى فی وجوده.
شهادت می دهم که وجودش ذاتی او است و نیازی به ایجاد کننده ندارد تا او را ایجاد کند. به بیان دیگر خداوند وجود است نه موجود. موجود نیاز به علت دارد نه وجود. شهادت می دهم به هستی بخشی که همه موجودات در پدیداری خود نیازمند به او هستند.
فالعالم کله موجود به و هو وحده متصف بالوجود لنفسه.
شهادت می دهم که همه عالم هستی اش متکی به او است. و همه هستی خود او از خود او است. بی آن که متکی به دیگری و چیزی باشد.
139- لا افتتاح لوجوده و لا نهایة لبقائه. بل وجود مطلق غیر مقید قائم بنفسه.
شهادت می دهم که وجودش را آغاز و پایانی نیست. ازلی است و ابدی است. به بیان دیگر وجود مطلق است نه موجود. این موجود است که همه برای ایجاد و هم برای بقا علت می خواهد. وجودش مطلق است. هستی مطلق است. و هیچ قیدی را بر نمی تابد. و وجودش قائم به نفس خودش می باشد. وجودش ا از خودش دارد نه از جای دیگری.
140- لیس بجوهر متحیز فیقدر له المکان و لا بعرض فیستحیل علیه البقاء. و لا بجسم، فتکون له الجهة و التلقاء
شهادت می دهم که خداوند جوهر نیست تا نیازمند مکان باشد. و نیز عرض نیست تا برای بقا نیازمند علت باشد. به بیان دیگر جوهر نیست تا موضوع بخواهد. و عرض هم نیست تا دیگری ایجادش کند که اگر دیگری ایجادش کند برای بقایش نیازمند به علت است.
141- مقدس عن الجهات و الأقطار.
تقدیس به معنای تنزیه است. مقدس است یعنی صفاتی ه به او نسبت می دهید مزه از آن صفغات است. مقدس است یعنی از آلودگی ها پاک است. منزه از جهات زمین و اطراف و اکنواف عالم است. شمال و جنوب ندارد. طول و عرض و عمق ندارد. ابعاد ندارد. هیچ کدام از ویژگی های موجودات را ندارد. جهات و اقطار بیشتر ناظر به مکان و زمان است.
142- مرئی بالقلوب و الأبصار، إذا شاء.
این درست که خداوند دیده نمی شود ولی با چشم دل می توان او را دید. اگر خداوند خود بخواهد می تواند تجلی کند و با چشم و دل او را می شود دید. منظو از دیدن با چشم دیدن ظهورات و بروزات است. به هرکجا که بنگرم روی تو بینم.
143- استوى على عرشه کما قاله و على المعنى الذی أراده کما إن العرش و ما سواه به استوى و له الآخرة و الأولى.شهادت می دهم که خداوند متعال بر عرش خود استیلا دارد. همان گونه که خود در قرآن کریم فرمود علی العرش استوی. و شادت می دهم که منظور و مرادم از عرش همان است که خود خداوند اراده فرموده است. نه آن خداوند بر عرش تکیه زده است بلکه عرش بر خداوند تکیه دارد. هم چنان که عرش بر خداوند تکیه ارد دنیا و آخرت هم تکیه گاهی جز خدا وند ندارد. د.