زیبا آفرین
نیلوفر نوه بزرگ من، ماشاالله بزرگ هم شده و الان دبیرستانی است و تهران زندگی می کند.
هفته قبل با واتساپ گفتگوی تصویری داشتیم. الهی نور به قبر والدین این شبکه های مجازی بباره که برای دلهای تنگ پدربزرگها راه چاره یافته اند.
همین طور که تصویری صحبت می کردیم؛ نیلوفر صحنه هایی از اتاق و کتابخانه را دید، گفت: بابایی! یک کم کرونا کاهش پیدا کنه، من میام مشهد. یک هفته از خونه بیرونت می کنم و همه اتاق و کتابخانه را مرتب می کنم و بعد تشریف بیارین به فضای جدیدی که من براتون درست کردم...
خوشحال شدم. گفتم باباجون! شما بیاین مشهد هر فکری باشه می کنم. شما بیاین با ارنیکا دونفری مراقب بابایی باشید! غذا درست کنید! کتابها را مرتب کنید! و....
ارنیکا تشریف آوردند به منزل بابایی. ابتدا از ایشان پذیرایی به عمل امد. البته می گفت چیزی نمی خوام. هرچی بخوام خودم بر می دارم...
امدم روی راحتی مقابل ارنیکا نشستم و فقط به او نگاه می کردم.
ارنیکا با ناز و کرشمه گفت: بابایی! چکار می کنی؟
گفتم دارم به تابلو خدا نگاه می کنم. تابلو آفرینش...
لبخند ملیحی تحویل باباییش داد...
گفتم راستی قرار شده نیلوفر بیاد مشهد شما و نیلوفر دونفری تشریف مراقب بابایی باشید...
ارنیکا خیلی جدی پرسید: آن وقت چه کسی این تصمیم را گرفته؟
من هم با تعجب گفتم: کسی نبوده. من و نیلوفر.
خیلی جدی گفت: آهان! شما نشستین خودتان تصمیم گرفتین. جالبه. خودم نیستم. از طرف من تصمیم می گیرند.
خیلی جا خوردم. بچه راست می گفت. به چه حقی ما به خودمان اجازه می دهیم از طرف دیگری تصمیم بگیریم. برای دیگری برنامه بریزیم. و حال آن که خود او هم باید در این فرایند حضور داشته باشد.
ارنیکا پرسید: چی شد بابایی؟ ناراحت شدی؟
گفتم نه ناراحت نشدم. دارم فکر می کنم چرا و به چه حقی ما از طرف دیگری تصمیم می گیریم و هرکاری که دلمان بخواهد می کنیم. و لو نوه من باشد؟ و اصلا توجه نداریم که خود انها هستند و می توانند تصمیم بگیرند. چرا ما به شعور بقیه بی توجه هستیم. آن قدر خودمان را فربه کرده ایم که اطراف خودمان را درست و کامل نمی بینیم. کاش می شد کاری کرد هر کس خودش تصمیم بگیرد. نه این که بالادستی ها برای پایین دستی ها تصمیم می گیرند. انگاری پایینی ها سفیه و محجور و صغیرند. کاش.
ارنیکا گفت: باشه نیلوفر بیاد مشهد سه نفری می شینیم با هم تصمیم می گیریم که چکار کنیم.
به یاد سخن رفیقمان محسن حاجی میرزایی افتادم که هر دانش آموز می تواند یک خمینی بشود. خواستم به ایشان بگویم بیایید و ببینید اینها هر کدام یک خمینی شده اند. تصمیمات بقیه را خیلی راحت زیر پا می گذارد.
جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg
- ۰ نظر
- ۰۴ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۲۲