جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

۱۸ مطلب با موضوع «علم کلام» ثبت شده است

تاریخ انتشار: ۰۱ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۳:۲۱
کد خبر: ۱۵۲۰۹۳۹
گروه اندیشه و علم: نسبت به حادثه‌ عاشورا از سوی اندیشمندان و متفکران اسلامی دیدگاههای مختلفی ارایه شده است.
 
خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا)، شعبه خراسان رضوی، در این سلسله نوشتارها که توسط محقق ارجمند، حسن جمشیدی مدیرگروه پژوهشی فلسفه جهاددانشگاهی مشهد به رشته تحریر در آمده است، به واشکافی چند رویکرد به نهضت عاشورا می‌پردازد.
دکتر علی شریعتی از جمله چهره‌های شاخص فکری و فرهنگی است که در عرصه دین نقطه نظراتش مورد توجه قرار گرفته است. از جمله مباحث اصلی او در آثار و نوشته‌هایش مسأله قیام امام حسین(ع) است که به طرق مختلف بدان پرداخته و نیز مورد نقد دین پژوهان معاصر خود قرار گرفته است.
دکتر شریعتی عاشورا و نهضت حسینی را یک قیام ضد ستم می‌داند و رویکردهای مختلف را به شدت مورد حمله قرار می‌دهد.
دکتر شریعتی نسبت به کسانی که رویکرد عوامانه به عاشورا دارند چنین می‌گوید: «نظریه عامیانه‌ای که تحت تأثیر روح صوفیانه و بینش مسیحیت… می‌گوید حسین(ع) برای کشته شدن قیام کرد نه برای مبارزه یا حکومت، تا خود را فدای امت کند و محبان اهل بیت را که مشغول کبائرند در قیامت شفاعت نماید و حتی «سیئات» شان را در روز قیامت تبدیل به «حسنات» کند و در عالم ذر و صبح ازل با خدا عهد کرده است که لب تشنه شهید شود. همان نظریه مسیحیت است در فلسفه شهادت مسیح که خود را فدای بشریت کرد. یعنی خونش را «فدیه» داد و قربانی کرد تا خدا بچه‌های آدم را که پس از گناه اولیه آدم از بهشت طرد شده‌اند ببخشد و به بهشت وارد کند.
این نظریه ماهرانه‌ترین حیله‌ای است که با حفظ عظمت و جلالت حسین، شهادت او را پوچ می‌کند. و خالی از معنی و محتوی و … هیچ . و در عین حال جلادان کشنده‌ی حسین را هم تبرئه می‌کند. چون آنها هم نه به اراده و انتخاب خود که به مشیت الهی برای این کار از همان روز الست انتخاب شده‌اند و آلت اجرای اراده‌ خداوند بوده‌اند. و نیز همه جباران یزیدی و بیعت گیرهای معاویه‌ای را برای همیشه از خطر عاشورا و خاطره حسین مصون می‌سازد تا جهت شهادت را از مقابله با قدرت‌های جور و غصب، به سوی هیچ، علیه هیچکس و هیچ چیز منحرف کند.» ( حسین وارث آدم . ص۱۸۸)
رویکرد دیگری که دکتر شریعتی مطرح می‌کند و آن را نمی‌پذیرد بلکه طرد می‌کند، برخورد انتزاعی با جریان عاشورا و برش زدن و جدا کردن آن از بستر تاریخی خود عاشورا است. در این باره می‌نویسد:
« تشیع در داستان کربلا در اوج شکوهش تجسم عینی پیدا می‌کند. اما یکی از وسایل بی روح شدن و فلج شدن فکر شیعی و گم شدن اصل قضیه این است که ما همه چیز را گذاشتیم و بداستان کربلا پرداختیم. و به شکلی پرداختیم که اولین قربانی تجلیل و تعظیم ما از حسین و یادآوری داستان کربلا ، خود حسین و خود داستان کربلا است. چرا این طور کردیم؟ علتهای مختلفی دارد. که به همه آن نمی‌توانم اشاره کنم اما مهمترین علت و یا یکی از مهمترین علتها این است که ما در پرداختن بداستان حسین و داستان کربلا و حادثه عظیمی که او پدید آورد بینش و نگرش کجی داریم. چگونه؟ ما این داستان را از زمینه تاریخی خودش جدا کردیم و به صورت مجرد و به عنوان یک حادثه بی‌دنباله و بی‌دنبال در آوردیم که نه سابقه تاریخی‌یی که به این حادثه منجر می شود برایمان معلوم است و نه آثار بعد این حادثه و این انقلاب برای ما مشخص است. این را از متنش - که متن تاریخ بشر است - جدا کردیم و بعد به صورت یک حادثه مجرد تنها مورد بررسی و تحقیق قرار می‌دهیم. و نه بررسی و تحقیق که مورد ستایش و تلقین قرار داده‌‌ایم و فقط بر این تابلو می‌گرییم.
این را می‌خواهم عرض کنم که روشنفکر امروز - که وابسته به این تاریخ و وابسته به این حادثه بزرگ بشری است - اولین راه و اولین کاری که باید بکند تا این را احیا کند و درست بشناساند. این است که داستان کربلا و قیام حسین را از این تجرد و از این تنهایی و جدائیش به متن تاریخ بشری برگرداند. آن وقت معنی پیدا می‌کند و همه چیز روشن می‌شود.» (حسین وارث آدم. ص۲۳۴ )
یکی از مباحثی که دکتر مورد توجه قرار می‌دهد نظر و دیدگاه صالحی نجف آبادی در شهید جاوید است که در دوره انتشار آن نظرات گوناگونی را بر انگیخت.
دکتر شریعتی به رویکرد شهید جاوید دو نوع نگاه دارد و در حقیقت از دو منظر بدان می‌نگرد که یکی از آنها را می‌پسندد و حمایت می‌کند و از منظری دیگر بدان منتقد است و آن را رویکردی ناقص می‌داند. آنگاه که نگاه مسیحایی به قیام حسین را بیان می‌کند و به رد آن می‌پردازد - که پیش از این بدان پرداختیم - چنین می‌گوید:
«این است که نظریه «شهید جاوید که رسالت عاشورا را قیام و جهاد برای نابود کردن نظام یزیدی تفسیر می‌کند از آن گونه شهادت صفوی - صوفی - مسیحی که بزرگترین توطئه «دوستانه» علیه عاشورا و امام حسین است مثبت تر و مترقی‌تر است. زیرا این نظریه قیام حسین را جهادی شکست خورده چون احد به رهبری پیغمبر یا جنگ با معاویه به رهبری امام حسن می‌شمارد.» (حسین وارث آدم. ص۱۸۸)
اما تمام سخن که اندیشه مسیحایی نسبت به ساحت حسین نیست بلکه اصل قیام را بی‌توجه به این رویکردها باید مورد توجه قرار داد و دکتر شریعتی دیدگاه خود را در تعلیق به نظر شهید جاوید چنین می‌نگارد:
اما یک اختلاف نظر علمی با وی دارم. و متأسفانه یک اختلاف نظر اساسی. این تز ایشان یک تز مشهور است و آن این است که بسیاری چون وی معتقدند که «حسین از مدینه قیام کرد به عنوان این که قیام سیاسی یا نظامی کند علیه حکومت و علیه رژیم و بعد رژیم حاکم را سرنگون کند و بعد حق خودش را و حق مردم را با به دست گرفتن زمام جامعه احقاق بکند.» این یک ایده‌آل است. اما ایده‌آلی است که متأسفانه واقعیت‌های خارجی با آن سازگار نیست… این رسالت حسین است ولی این امکان را عملا در این سال ندارد…
…وی در مدینه اعلام می‌کند که من به پیروی از سیره جد و پدرم برای امر به معروف و نهی از منکر بیرون می‌روم بعد می‌آید به مکه. ششصد کیلومتر راه را از مدینه تا مکه می‌پیماید، علنی و همراه همه خانواده‌اش. آنجا هم در برابر آن همه جمعیت حاجی - که از سراسر کشورهای اسلامی آمده اند - اعلام می‌کند که من به سوی مرگ می‌روم … کسی که می‌خواهد قیام سیاسی بکند این گونه سخن نمی‌گوید. می‌گوید: می‌زنیم، می‌کشیم‌، پیروز می‌شویم، دشمن را نابود می‌کنیم. اما حسین در حرکت خویش خطابش به مردم این است که مرگ برای فرزند آدم زیبا است. همچون گردنبندی در گردن دختری زیبا و جوان. مرگ زینت مرد است و بعد از مکه راه می‌افتد به طرف مرگ.»
آیا ممکن است یک مرد سیاسی، یک مرد آگاه عادی که در قلب قدرت بنی امیه زندگی می‌کند، توی دست حکومت است در متن قلمرو حکومت مرکزی دشمن است وقتی پایگاه دور دستی که بر حکومت مرکزی شورش کرده است از او دعوت می‌کند که خود را برساند و رهبری انقلاب را به دست گیرد. او هم رسما اعلام کند که بسیار خوب من می‌آیم علنا اعلام کند و بعد هم زن و بچه‌اش همه اعضای خانواده‌اش و بچه‌های برادرش را و همه زنان و مردان خاندانش را راه بیندازد با یک کاروان رسمی، آشکار، اعلام شده، طبیعی، از شهری که در اختیار دشمن است، پایگاه اقتدار مرکزی است، خارج شود و بعد ۶۰۰ کیلومتر راه را در قلمرو حکومت مرکزی به همین شکل حرکت کند و بعد به مکه بیاید که همه نمایندگان کشورهای اسلامی که تابع حکومت شام‌اند و همه نیروها و جناحها و ملیتهای اسلامی در اینجا جمع‌اند، آنجا باز اعلام کند که آهنگ کوفه دارد و بعد از غرب عربستان راه بیفتد … کاملا معلوم است که نمی‌گذارند…
اما حسین چنین کاری می‌کند. به حکومت اعلام می کند و به قدرت و به ارتش و همه نیروی حاکم و به همه مردم رسما و علنا و با قاطعیت و صراحت می‌گوید که من بیعت نمی‌کنم و از این جا می‌روم. من به هجرت به سوی مرگ دست زدم. حرکت کردم.
… با شکل کاروانی که حرکت می‌دهد و شکل حرکتی که انتخاب می‌کند نشان می‌دهد که حسین برای کار دیگری حرکت کرده است. کاری که نه گریز است، نه انزوا است، نه تسلیم است، نه ترک مبارزه‌ سیاسی برای آغاز مبارزه‌ فکری و علمی و فقهی و اخلاقی و امور خیریه، و نه قیام نظامی.» (حسین وارث آدم. ص ۱۵۰)
رویکردی که دکتر شریعتی به کربلا دارد و بدان سخت وفادار بوده و هست نگاه سمبلیک و نمادین به جریان و داستان کربلا است. بدین جهت کربلا را نه به عنوان یک حادثه در دهم محرم سال ۶۱ بلکه به عنوان یک جریان ثابت و ماندگار تاریخی که در شریان رگهای بشریت همچنان ادامه دارد مورد توجه او است. او در این باره می‌نویسد:
پس حسین سیاستمداری نیست که به خاطر شراب خواری و سگبازی یزید با او درگیری پیدا کرده باشد. و این حادثه غم انگیز اتفاق افتاده باشد. او وارث پرچم سرخی است که از آدم همچنان دست به دست بر سر دست انسانیت می‌گردد و اکنون به دست او رسیده است و او نیز با اعلام این شعار که « هر ماهی محرم است و هر روزی عاشورا و هر سرزمینی کربلا» این پرچم را دست به دست به همه رهبران مردم و آزادگان عدالتخواه در تاریخ بشریت سپرده است و این است که در آخرین لحظه‌ای که می‌رود تا بمیرد و پرچم را از دست بگذارد به همه نسلها در همه عصرهای فردا فریاد برمی‌آورد که :
آیا کسی هست که مرا یاری کند؟» (همان. ص۱۴)
این تضاد و چالش را در بخشی دیگر از سخنانش روشن‌تر بیان می‌کند:
… و اکنون حسین به عنوان یک رهبر مسؤل می‌بیند که اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک دین دولتی در می‌آید . اسلام تبدیل می‌شود به یک قدرت نظامی - سیاسی و دیگر هیچ! حادثه‌ای و سپس رژیمی و قدرت حاکمی، مثل قدرت مغول، مثل قدرت حکومت سلوکیه، جانشینان اسکندر و یا جانشینان چنگیز، و بعد که خود قدرت از بین رفت و خلافت و ارتش که متلاشی شد و نابود شد، دیگر هیچ چیز نمی‌ماند. جز خاطره‌ای در تاریخ و حادثه‌ای در گذشته که دیگر گذشت… او نمی‌تواند خاموش بنشیند. که مسؤلیت جنگیدن با ظلم را دارد. از طرفی نمی‌تواند بجنگد که نیروی جنگیدن ندارد. و در قبضه قدرت زورمند حاکم است. نه می‌تواند فریاد کند، نه می‌تواند خاموش بماند، نه می‌تواند تسلیم باشد نه می‌تواند حمله کند. تنها مانده و با دست خالی. اما بار سنگین همه این مسؤلیتها بر دوش او است… او تنها است. اما انسانی تنها نیز در این مکتب مسؤل است. در این مکتب انسان تنها نیز در برابر قدرت مطلق و تعیین کننده سرنوشت‌ها مسؤل است. زیرا مسؤلیت از آگاهی و ایمان پدید می‌آید نه از قدرت و امکان. و هر کس بیشتر آگاه است بیشتر مسؤل است و از حسین آگاه‌تر کیست؟ … »(ص۱۵۴)
بنابر این رسالت حسین ناشی از همان فرهنگی است که حسین در آن بستر شکل گرفته و رشد یافته است و آن فرهنگ اعتراض است . اعتراض به هر پلیدی و پستی. اعتراض به هر ستم و ستم پرستی. حسین اگر در پی حکومت می‌بود به حتم تصویری از حکومت برجای می‌گذاشت تا دیگران خود را شیفته آن بیابند و برای نیل به آن به هر دری بزنند. و حال آن که ارزش حکومت از آن جهت که حکومت است به اندازه یک کفش پاره هم برای این خانواده ارزش ندارد. پدرش پیش از این فرمود که ارزش حکومت کمتر از همان کفشی است که با دست خود پینه‌اش می‌کرد و برای حسین نیز این چنین بود و هست. بذر چنین بی‌ارزشی، و اگر مبتنی بر ستم باشد، نفرت را از چنین حکومت و حاکمیتی، حسین در نهضت عاشورا، در دل اهل ایمان کاشت.
در این باره دکتر شریعتی به تبیین اثر قیام عاشورا می‌پردازد و بعد پنهان مانده آن را که اصلی ترین بعد عاشورا می‌داند چنین تبیین می‌کند:
«درخشان‌ترین ابعاد این نهضت، متأسفانه، تاریکترین بعد آن است و آن آثاری است که عاشورا در تاریخ سیاسی، اجتماعی و فکری اسلام داشته است. و افراد معدودی از محققان نیز که به این آثار بیش و کم اندیشیده‌اند آن را تنها در مسیر تاریخی شیعه و تحولات و نهضتهای انقلابی شیعیان محدود کرده‌اند. در حالیکه عاشورا چنان ضربه‌ی کوبنده‌ای بود که برای همیشه، در طول چهارده قرن تاریخ سیاسی و اجتماعی اسلام، دستگاههای قدرت حاکم را - با هر لباسی و شعاری و هر مذهبی و مرامی - در چشم جامعه اسلامی، چنان محکوم و رسوا کرد که هر شخصیت اسلامی و علمی که به اصالت و تقوی و ایمان خویش پای‌بند بود، از نزدیک شدن به قدرت نفرت داشت، با اینکه این دستگاه‌ها رژیم‌های اسلامی بودند و خود را خلیفه پیامبر می‌شمردند. و یکسال به حج می‌رفتند و یکسال به جهاد! و با این که آن شخصیت‌ها از علما و فقها‌ء اهل سنت بودند و خلافت را رژیمی مشروع می‌شمردند اما ضربه تعیین کننده شهادت چنان در عمق تاریخ اسلام اثر کرد که وجدان اجتماعی و افکار عمومی و اخلاق اسلامی جامعه ‌های مسلمان، خود آگاه و ناخود آگاه در چهره‌ی هر حکومتی - هر چند به نام خلافت - داغ باطله‌ای می‌خواندند که حسین بر پیشانی همه زده بود و نه تنها زیر پای همه رژیمهای سیاسی ظاهر فریب را خالی کرده و حکومت را و مردم را به صورت دو قطب مشخص، از هم جدا ساخته بلکه یک نوع «مقاومت منفی» مستمر و غیر رسمی‌یی که یک «عادت یا رفتار جمعی» شده بود در میان مردم پدید آورده بود که شگفت انگیز است. جبهه‌گیری شیعه و رهبران و امامان آن که معلوم است. اما آن چه جای تأمل بسیار است و دامنه تأثیرگذاری« شهادت » را در تاریخ اسلام نشان می‌دهد. مقاومت منفی ائمه بزرگ اهل سنت است که علیرغم نفوذ و آزادی و امکاناتی که بر خلاف ائمه شیعه - داشته و از جانب خلافت در قبال ائمه شیعه تقویت می‌شدند و مورد تجلیل و تعظیم قرار می‌گرفتند همگی در جبهه گیری منفی علیه رژیم‌های اموی و عباسی چنان سخت بودند و قاطع که کاملا نشان می‌دهد که تا چه اندازه تحت تأثیر شعاع اجتماعی و سیاسی عاشورایند.» (حسین وارث آدم. ص۱۷۲ )
 
  • حسن جمشیدی
تاریخ انتشار: ۰۱ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۳:۰۳
کد خبر: ۱۵۲۰۹۳۴

گروه اندیشه و علم: نسبت به حادثه‌ عاشورا از سوی اندیشمندان و متفکران اسلامی دیدگاههای مختلفی ارایه شده است.

 
گروه اجتماعی: جهاد دانشگاهی مشهد اقدام به برگزاری جلسات سخنرانی درباره واقعه عاشورا کرده است.
 
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) شعبه خراسان رضوی، جهاد دانشگاهی مشهد به مناسبت ایام سوگواری سالار شهیدان امام حسین (ع)، جلسات سخنرانی با موضوع بررسی واقعه عاشورا برگزار می‌کند.
در نخستین روز این مراسم که مقارن با ششم ماه محرم برابر با ۲۵ دی‌ماه برگزار می‌شود، حجت‌الاسلام «ابرهیمی»، مدیر گروه معارف دانشگاه فردوسی مشهد، به سخنرانی با موضوع «جلوه‌های ادبی عاشورا» خواهد پرداخت.
همچنین روز هفتم ماه محرم برابر با ۲۶ دی‌ماه، حجت‌الاسلام «حسن جمشیدی»، معاون پژوهشی مرکز مطالعات نهج البلاغه مشهد، با موضوع «بازگفت چند رویکرد به عاشورا» به سخنرانی می‌پردازد.

 

خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا)، شعبه خراسان رضوی، در این سلسله نوشتارها که توسط محقق ارجمند، حسن جمشیدی مدیرگروه پژوهشی فلسفه جهاددانشگاهی مشهد به رشته تحریر در آمده است، به واشکافی چند رویکرد به نهضت عاشورا می‌پردازد.
یکی از رویکردهایی که در رابطه با واقعه عاشورا بیان شده برخورداری حسین(ع) از روحیه ماجراجویی و عصیانگری است. بدین معنا که عده ای می گویند امام حسین(ع) از خصلت و خصوصیت یک فرد و شخص عادی برخوردار نبود. بلکه او دارای خلق و خوی خاص و ویژه‌ای بود. از تعرض به دیگران و تعارض با آنها خوشش می‌آمد. این رویکرد نوعی واشکافی روانشناسانه از شخصیت حسین(ع) است. و به ریشه‌های روحی و روانی ماجرای کربلا و سرداران آن می‌پردازد.
سید جعفر شهیدی در کتاب قیام حسین(ع) پیش از آنکه رویکرد خود را باز بگوید از چنین رویکردی این‌گونه پرده بر‌می‌دارد:
" … و نه چون بعضی شرقیان شیفته تاریخ نویسان اروپای قرن نوزدهم او را نا‌‌راضی، ماجراجو و عصیانگر رژیم ملی عربی دمشق می‌دانیم." (۱)
نویسنده در فصل نخست کتاب خود به رویکردی اشاره می‌کند که بر اساس آن حسین بن علی(ع) هدف و غایتی را دنبال نمی‌کرده و در پی چیزی و دست یافتن به چیزی نبود بلکه در یک فرصت فراهم آمده آن روح سرکش و عصیانگر غلیان می‌یابد و او سر به شورش بر‌می‌دارد. در تبیین این رویکرد سید جعفر شهیدی چنین می‌نگارد:
« فراموش نمی‌کنم که شبی را با استاد سالخورده مصری دکتر عبدالله عنان استاد تاریخ بر بالکن مهمانخانه تلمسان( مرکز ایالت تلمسان) در الجزایر نشسته بودیم. سخن از کربلا و نهضت حسین(ع) به میان آمد. این پیرمرد مسلمان سالخورده که عمر خود را در تاریخ اسلام سپری کرده است چه ناسنجیده سخن گفت: چرا به حسین لقب ابوالشهداء داده‌اند؟ او که شهید نیست! تا چه رسد که سالار شهیدان باشد! او مردی بلند پرواز بود که خود را به کشتن داد!» (۲)
ارائه‌ این تحلیل و رویکرد بیشتر همچنانکه گفتیم مبتنی بر کالبد شکافی روحی و روانی چهره‌ شاخص ماجرای کربلا است. بدین معنا که او یک فرد عادی و معمولی نبوده است. بلکه برخوردار از یک روح عاصی و ناآرامی بوده که در یک فرصت و موقعیت، سر برداشته و شورش کرده است. نگاه آنها به قیام حسین(ع) نه یک قیام و یا یک اعتراض است بلکه نگاه شورشی به آن دارند و حسین(ع) را یک شورشگر می‌دانند. وی حتی جنگهای صفین و جمل و نهروان را از همین منظر می‌نگرد و مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد.
گرچه شاید بتوان در تاریخ اسنادی و روایاتی پیدا کرد که بتواند بیانگر روح سرسخت حسین بن علی(ع) باشد و شاید بتوان در نگاهی ژرف به زندگی حسن(ع) و حسین(ع) دو برادری که در یک دامان پرورش یافته‌اند و در یک خانواده تربیت شده‌اند تفاوتهایی دید. شاید نشود آن روح آرام صلح جوی حسن(ع) را در سیمای حسین(ع) شاهد بود ولی باید توجه داشت که آن آرامی - در حسن - و ناآرامی ـ در حسین - مبتنی بر نوعی منطق و معیار حق و باطل بوده است نه آن که به صورت مطلق و بدون انگیزه در هر دم و لحظه‌ای ظهور و بروز بیابد!
داشتن روحیه عصیانگری اگر دلیلی بر شورشگری حسین(ع) و بی‌انگیزه بودن قیامش باشد باید که این روح و روحیه در دوره معاویه نیز ظهور و بروز می‌یافت. چون بستر تا اندازه‌ای برای عرصه عصیانگری فراهم بود و مجال برای بروزش بیشتر و مساعدتر بود. نه پدر هست و نه برادر. اما او سکوت می‌گزیند و لب بر نمی‌آورد.
از دوره‌’ شهادت پدر و آغاز خلافت معاویه او می‌توانست سر به شورش بردارد. اما او چنین نکرد. زیرا برادر مهتر خود را سزاوار هر تصمیم می‌دانست و خود را پیرو و مطیع او می‌دید. حتی پس از درگذشت برادر نیز دست به اقدامی نزد.
با روی ‌کار آمدن یزید آن هم با شیوه‌ای نامرسوم و نا مأنوس که برای اولین بار در این ۶ دهه از تاریخ پیدایش اسلام صورت گرفته است که در زمان حیات خلیفه برای فرزند آن هم به شیوه‌ی سلطنت موروثی بیعت بگیرند، او به مبنا و روش هر دو معترض است. ضمن آن که اصلا یزید را شایسته نمی‌داند بلکه او را فردی فاسد و مفسد می‌داند.
تحلیلی که عبدالله عنان ارائه می‌دهد بیشتر یک ادعا است تا یک تحلیل تاریخی مستند آن هم حتی به حداقل سندهای تاریخی. ناگفته نماند که این رویکرد بیش و پیش از آنکه توصیف شخصیت و چهره شاخص قیام عاشورا باشد، بیانگر یک معضل اساسی درونی در خود تحلیلگر است. ما قصد واشکافی شخصیت عبدالله عنان را نداریم ولی آنچه او به عنوان یک رویکرد ارائه داده است باید یک مبنی و مستند داشته باشد. حال که سخنان او مبنای تاریخی ندارد. پس باید در واشکافی به مستندات دیگری توجه داشت. او استاد تاریخ است و کم بیهوده نمی‌گوید. شاید رویکرد غیر مستند او بر اساس برخورد و کشمکش با یک همکار مصری باشد. دقت شود که او به ابو الشهدا بودن حسین (ع) معترض است. لازم است بدانیم که در کشورهای عربی کتابی با همین نام و عنوان - ابو الشهداء - چاپ و نشر پیدا کرد و به شدت مورد توجه قرار گرفت.
عباس عقاد نویسنده مشهور مصری کتابی در باره قیام امام حسین(ع) به نگارش در آورد و با نام و عنوان ابوالشهداء منتشر شد. این کتاب در سراسر قلمرو اسلامی و به خصوص کشورهای منطقه‌ها و منطقه‌های شیعه نشین جایی باز کرد و به فارسی هم ترجمه شد. نشر این کتاب که مورد توجه قرار گرفت بر شهرت عقاد افزود و به او موقعیت برتری بخشید و همین موقعیت و برتری دیگران را به واکنش وا داشت از آن جمله عبدالله عنان که هیچ تاب و تحمل نیاورد و حسادت او را به تحریف تاریخ واداشت. مدعای او بلکه رویکرد انتقادی و مغرضانه او به حادثه عاشورا بیشتر به جهت حقد و حسدی بود که پیش از این نسبت به هم پیشه خود - عقاد- داشت تا اینکه به خاطر شخصی باشد که کتاب به نام او - حسین(ع) - نگارش یافته است. (۳)
صالحی نجف آبادی در تبیین این رویکرد آورده است: «گروه دیگری از اهل سنت به حرکت امام با چشم انتقاد نگریسته و گفته‌اند: جنبش حسین بن علی(ع) یک شورش ابتدایی حساب نشده بود که لازم بود حکومت وقت برای حفظ نظم و آرامش آن را سرکوب کند!. این گروه در این باره حدیثی از رسول خدا(ص) بدین صورت نقل می‌کنند که من اراد ان یفرق امر هذه الامة و هو جمیع فاضربوه بالسیف کائنا من کان. کسی که بخواهد میان امت اسلامی تفرقه بیندازد با شمشیر سرکوبش کنید هر کس می‌خواهد باشد. اینان حدیث مزبور را با قیام امام حسین(ع) تطبیق می‌دهند.» (۴)
۱- سید جعفر شهیدی، کتاب قیام حسین(ع)، صفحه ۷
۲- همان - صفحه ۱۱۹
۳- همان - صفحه ۱۲۰
۴- صالحی نجف آبادی - کتاب شهید جاوید - صفحه ۱۳

  • حسن جمشیدی

نوه ام دیروز آمده پیشم که بابایی بیا با هم فیلم ببینیم. بحث سر فیلم شد. فیلمهایی را او پیشنهاد داد که مورد قبول نشد و فیلمهایی را هم من پیشنهاد کردم. دست آخر به فیلم بودای کوچه هر دو رضایت دادیم.

آرنیکا گفت: یک کم در باره فیلم توضیح بده.

برای این که انگیزه اش را افزایش بدهم تا حتما فیلم را ببیند قسمتهایی از فیلم را تعریف کردم. خصوصا قسمی که بودا راه می رود و از محل قدمهای او گل می روید.

آرنیکا مجال نداد و گفت: نه بابا! ول کن. فیلمش تخیلی است.

  • حسن جمشیدی


زیبا آفرین
سلام.
 تبریک می گم این ایام را.
دیشب آرنیکا با مامانش جلسه گپ و گفت دوستانه می گذارند. نشست علمی دینی.
آرنیکا سوال می کند که امشب تولد کیه؟
می گویند: تولد حضرت اباالفضل.
می پرسد: ایشان امام چندمه؟
براش توضیح می دهند که امام نیست. بلکه یار و یاور امام حسین بوده. خود امام حسین امام بوده نه اباالفضل.
می پرسد که چند تا امام داریم؟
می گویند دوازده امام داریم که امام دوازدهم غایب است.
ارنیکا می پرسد: مگر کلاس درسه که امام زمان سر کلاس نمی یاد؟ خب چرا سر کلاس حاضر نمی شد؟ چرا باید  غایب بشود؟ تکالیفش را شاید انجام نداده...
برایش توضیح می دهند که نه. بحث کلاس و درس نیست. بلکه امام دوازدهم عایب شده. هر موقع که مردم بهش نیاز داشته باشند میاد.
ارنیکا می گه: خب الان که واقعا مردم بهش نیاز دارند. برای همین کرونا. اگر الان نمی خواد بیاد پس وقت دیگه که به درد نمی خورد. هر موقع که خودش بخواد که به درد نمی خورد. باید هر موقع مردم بخواهند بیاید.
ارنیکا می پرسه: چرا دوازده تا امام داریم؟
نمی توانند پاسخ قانع کننده ای به او بدهند.
می پرسه: این صد و چهارده تا پس چیه؟
برایش توضیح می دهند که تعداد سوره های قرآن است.
می پرسد پس ۱۲۴ تا چیه؟
اون تعداد پیامبرا است البته صد و بیست و چهار هزار تا.
ارنیکا می گه: چه جوری می شه با اماما تماس گرفت. تو اینستاگرام پیچ ندارند؟
توضیح می دهند که نه. ندارند.
 پس چه جوری می شود با انها تماس گرفت. ازآنها با خبر شد که الان چکار می کنند؟ چگونه می شه از اونا کمک گرفت؟
توضیح می دهند که الان اونا نیستند. تو صفحات اینترنتی نیستند. ااماما سال ها پیش شهید شدن...دیگه نیستن...
ارنیکا میگه خب من از کجا باید بدونم... ابالفضل امام چندمه یا امام مجید کیه یا امام چندمه؟؟؟همش میگن به امام مجید؟؟؟
بهش می گن: اون به قرآن مجیده نه امام مجید.
بهش می گن: مگه تو کلاس قرآن تو مدرسه اینارو یادتون ندادن؟؟؟
ارنیکا میگه: تو کلاس قرآنمون معلممون همش داستانای تخیلی تعریف می کند.  مثل کارتونها...حضرت موسی دریا را شکافت...
 حضرت یونس رفت تو دهان ماهی بعد هم رفت تو اقیانوس...
یا می گن سلیمان سوار باد شد... این ور و آن ور می رفت.
 خب این داستانهای تخیلی چی به درد من می خوره... خوابم می گیره... یک جایی باشه که خودشان از زندگی واقعیشان برای ما بگن. عکساشون رو بگذارن.
حسن جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی


زیبا آفرین
اجازه بدهید در جمع عزیزان روحانی و هم سلک خودم سخنی دوستانه عارض شوم.
وقتی که از غرب می خواهیم سخن  بگوییم می رویم توی کوچه پس کوچه نیویورک و لندن و مونیخ و پاریس و توی بازار و محله های زندگی مردم. تازه بخش کارتن خواب آنها. بدبختی ها و بیچارگی های آنها را از لوله فاضلابهایشان بیرون می کشیم. وقتی از غرب سخن می گوییم منظورمان غرب ملموس و محسوس است. زندگی روز مره مردم. غرب یعنی زبان آمار و ارقام و عدد. و این برای همه ما ملموس و محسوس است.
اما وقتی که قرار است از اسلام سخن بگوییم سراغ متن قرآن و متن روایات می رویم. اسلام را از کافی و استبصار و تهذیب و من لایحضر می جوییم.
و نکته مهم ان است که آن غرب را با این اسلام مقایسه می کنیم. آیا فکر نمی کنید که سالها درگیر مغالطه هستیم و خود را فریب می دهیم. مقایسه امر عینی با امر آرمانی.
چرا برای تبیین اسلام سراغ امر  انتزاعی می رویم و برای برخورد با غرب سراغ واقعیت عینی.
به نظر من عمده مشکل این است که ما با واقعیت عینی در اسلام مواجه نیستیم. چون واقعیت عینی همین حکومتی است که در جمهوری اسلامی ایران و جمهوری اسلامی پاکستان و جمهوری اسلامی افغانستان و پادشاهی عربستان و... است. فقر و بیچارگی و بدبختی دنیای اسلام را با فقر و بدبختی و بیچارگی غرب مقایسه کنید.
لاافل تخصیص بودجه کشورهای اسلامی برای مقابله با کرونا را با تخصیص بودجه کشورهای غربی مقایسه کنید.
فکر کنم منطق را باید دو باره بخوانیم. یا بازخوانی کنیم‌.
در پناه حق.
حسن جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی


زیبا آفرین

آرنیکا آمده پیش من که من می خوام بیدار بمونم.
می گم: بابا باید بخوابیم.
می گه حالا که قرنطینه است. هروقت دلمون بخواد می خوابیم...
آرنیکا می پرسه بابایی چرا خدا کرونا را آفرید؟ مگر نعمته که خدا بخواد به ما بده؟ منظورش چی بود؟
می گم: بابا! مگر کرونا رو خدا فرستاده؟
ارنیکا می گه: می گن چون ادما گناه کردن. خب اگه خدا بخواد تو همین دنیا پاداش بده، دیگه چه نیازی به گیامت. نوه من قاف را گاهی گاف می گه.
می گم بابا می دونی وقتی ترش می کنی یا بیمار می شی یا سرما خوردگی پیدا می کنی، چه اتفاقی می افته؟
می گه:  اره. بعضی چیزهایی که نباید بخوریم را می خوریم. خب یک کارایی می کنیم که نباید بکنیم. یا باید مراقبت بکنیم که نمی کنیم.
می گم بابا کرونا هم یک چنین بیماریه. از عدم مراقبت و کنترل ما آدما ایجاد شده و ربطی به خدا نداره
آرنیکا می گه: خب ادما باید بیشتر مراقبت بکنند. خفاش رو موچه خوار می خوره. مورچه خوار رو هم ادما. خب کرونا می گیرن دیگه. مراگبت کنن.
می گم بابا مشکل همین جا است. خیلی باید مراقب لقمه ای باشیم که می خوریم.
آرنیکا می گه پس چرا پای خدا رو به وسط می کشن. خدا چه نقشی این وسط داره؟
می گم بابا خدا گاهی نقش کالا را برای مغازه دارها بازی می کنه تا جنسشان جور باشه.
می گه: یعنی مثل فروشگاههای بزرگ که همه چیز توش هست. ادامه می ده: پس خدا براشون منبع درآمده.
می گم نه همیشه.‌گاهی به منزله پله های فراره...
آرنیکا زیر لب با خودش زمزمه می کنه خدا گاهی به منزله پله های فراره...
با تعجب می گه: یعنی از مسوولیتشان شانه خالی کنن؟ وظیفه شان را انجام ندن؟ پس این خدا رو خودشون آفریده اند. مثل اون خانمه کی بود که رو خداش پارچه انداخت.
می گم همسر عزیز مصر.
می گه: آره. همون که یوسف رو خیلی دوست داشت‌...
می گم اره بابا. ما دو تا خدا داریم
یکی خدایی که ماها را آفریده
یکی هم خدایی که اینها آفریده اند.
می گه بابا من فکر می کنم خدایی که اینها آفریده اند خیلی گوی تره. داره خدای اصلی رو از بازی حذف می کنه...
حسن جمشیدی خراسانی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpeRQ8uK71Mwex1Sg

  • حسن جمشیدی

زیبا آفرین
بسیاری از تلقی‌ها در مورد انتظار اشتباه است
فاطمه طالبیان
 ایسنا/خراسان رضوی یک پژوهشگر حوزه دین و فلسفه با بیان این که بسیاری از تلقی‌ها از انتظار غلط است، گفت: این تعبیر که جامعه باید گناه کند تا امام زمان(عج) ظهور کند تفکر غلطی است. این موضوعات به جای اینکه سبب ظهور شود، جامعه را نابود می‌کند. ضمنا این فقط گناه نیست بلکه تباهی، فساد و فحشا، دامن زدن به بی بندوباری و اقداماتی علیه دین و شریعت است.
حسن جمشیدی خراسانی در گفت‌وگو با ایسنا در پاسخ به این سوال که آیا ما به عنوان یک جامعه اسلامی تصویر درستی از یک جامعه معتقد به آموزه‌های مهدویت به جهان ارائه داده‌ایم یا خیر، ابراز عقیده کرد: جامعه نمی‌تواند تصویری برای آینده خود ارائه کند چه رسد به تصویری از آموزه‌های مهدویت که جزء مقوله‌هایی است که چندان برایش روشن نیست زیرا ما آموزه‌های مهدوی مشخصی نداریم.
وی افزود: ما هیچ تصویری از زمان ظهور در دست نداریم. ما زمانی می‌توانیم طرح، الگو و ایده بدهیم که از زمان ظهور اطلاع داشته‌باشیم.
وی اضافه کرد: ما نسبت به زندگی بشر در دوره ظهور، نیاز بشر و امکاناتی که در آن دوران در اختیار بشر قرار خواهد گرفت، آشنایی نداریم؛ لذا هر طرح و برنامه‌ای که برای آن دوران ارائه شود، به نوعی آب در هاون کوبیدن است.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه تصریح کرد: مشکل امروز ما، مشکل این زمانی است؛ یعنی هم‌اکنون رخ داده است. در این دوران به مردم ستم می‌شود، حقوق مردم تضییع می‌شود، مردم با فقر و گرسنگی دست و پنجه نرم می کنند و به آنتی‌ویروس نیازمند هستند و باید خود به فکر راه چاره برای حل این مشکلات باشند.
جمشیدی خراسانی ابراز عقیده کرد: زمانی که از جامعه مهدویت سخن می‌گوییم، منظور ما یک جامعه آرمانی است که مردم باید به آن برسند. زمانی که صحبت از جامعه مهدویت می‌شود، منظور ما مردم است و نمی‌توان مردم را در هاله‌ای از ابهام نگه داشت؛ یعنی مردم غیر از فلاسفه، علما، اندیشمندان و متفکران هستند. بنابراین برای اینکه مردم به چیزی اعتقاد پیدا کنند باید به صورت شفاف با آنان سخن گفت. چون باید باورهای منجر به عمل را برای آنها بیان کرد و باید کاری انجام بدهند.
وی ادامه داد: ماهیت آن موضوعی که بخواهیم به مردم اعلام کنیم باید مشخص باشد؛ به عنوان مثال مردم به یک درخت باور دارند که حاجت آنان را برآورده می‌کند، مردم به یک دیوار دل می‌بندند و از آن حاجت خود را می‌گیرند. زیرا مملوس و محسوس است و می‌توانند آن را مشاهده کنند.
این پژوهشگر فلسفه گفت: زمانی که از جامعه مهدوی سخن به میان می‌آید باید برای مردم توضیح داد که منظور چه جامعه‌ای است و چه اتفاقی قرار است در این جامعه رخ دهد. ما نمی‌توانیم مردم را به سمت موضوعی هدایت کنیم که اساسا معنای آن برای خود ما حتی روشن نیست، چه رسد که بخواهیم برای مردم مطرح بسازیم.
وی افزود: این موضوع باید روشن شود که امام زمان(عج) پس از ظهور قرار است چه کاری انجام دهند که بشر قادر به انجام آن نیست و ایشان باید به عنوان انسان کامل انجام بدهند؟ چه اتفاقی در جامعه بشری رخ نداده که باید منتظر ظهور امام زمان(عج) باشند تا ایشان آن کار را انجام دهد؟
جمشیدی خراسانی در خصوص ویژگی‌های یک جامعه دارای فرهنگ انتظار تصریح کرد: به عقیده من این مساله ناشی از یک خطای برداشت است. افراد خودشان زحمت نمی‌کشند، خودشان کاری نمی‌کنند، خودشان تلاش نمی‌کنند و می‌خواهند که از جیب دیگری استفاده کنند تا امام زمان(عج) بیاید و برای آنها کاری کند. منتظر هستند تا دیگری برای آنان کاری انجام دهد که خطا است، کاملا خطا است‌. دقیقا شبیه قوم موسی(ع) شده‌ایم که گویی امام زمان(عج) را فرستاده‌ایم تا برای ما رفاه و آسایش به ارمغال بیاورد. این موضوع که کاری انجام ندهیم زیرا دیگری پس از ما قرار است بیاید و آن کار را انجام دهد، خطاست.
این پژوهشگر فلسفه گفت: انسان‌ها براساس توانایی‌های خود باید تلاش کنند و زحمت بکشند. ما منتظر یک جامعه آرمانی هستیم که امام زمان(عج) قرار است آن را ایجاد کند پس در این میان وظیفه مردم، عقلا، تفکر و اندیشه چیست؟ یعنی بقیه موارد بی‌خاصیت هستند و ما هرچه نیاز داریم باید صبر کنیم تا امام زمان(عج) ظهور کند تا آن اتفاقات رخ دهد؟ این تفکر غلطی است.
جمشیدی مطرح کرد: من معتقدم که تلقی از انتظار غلط است. تلقی درست آن این است که ما باید تلاش‌ها و زحمات خود را داشته باشیم و واقعیت این است که ما هیچ زمان به مطلوب خود نمی‌رسیم.
وی ابراز عقیده کرد: اگر ما برنامه‌ای تنظیم کنیم و تا 50 درصد محقق شود به این معناست که برنامه موفق بوده و اگر این درصد به 100 نزدیک شود نشان‌دهنده آرمانی بودن برنامه شماست ولی اگر برنامه‌ای 60 درصد محقق شود، تکلیف 40 درصد دیگر چیست؟ من معتقدم که با صبر، تلاش و عنایت الهی این 40 درصد دیگر نیز محقق خواهد شد و خود بشر باید گره‌های خود را حل

کند.
این پژوهشگر فلسفه ابراز عقیده کرد: من تعبیر جامعه امام زمانی را تعبیر غلطی می‌دانم زیرا امام زمان(عج) وجود دارد. مگر همین الان امام زمان(عج) وجود ندارد؟ امام زمان(عج) در حال حاضر وجود دارد اما ما قادر به دیدن ایشان نیستیم اما جامعه امام زمانی وجود ندارد. این که ما چشم به راه باشیم تا بخش‌هایی از آرمان‌های ما که تحقق پیدا نکرده را امام زمان با ظهور خود محقق کند، تلاش‌های ابتری است و این تفکر در حوزه دینی بی‌معنا و سخن بیهوده‌ای است.
جمشیدی بیان کرد: من نمی‌گویم امام زمان(عج) وجود ندارد؛ اما معتقدم که چنین تلقی‌ای اشتباه است. اتفاقا حضور دارد اما ظهور ندارد. امام زمان(عج) مردم را به استفاده از عقل راهنمایی می‌کنند. بنابراین مردم باید در کارهای خود از عقل و تفکر خود استفاده کنند؛ نه اینکه آن را مانند قرآن که صرفا در طاقچه خاک می‌خورد، بی‌استفاده نگه دارند.
وی افزود: برخی معتقدند که باید یک گرفتاری بسیار عجیب و غریب ایجاد شود تا امام زمان(عج) ظهور پیدا کند و آنان را نجات دهد که تعبیر اشتباهی است. مردم باید با عقلانیت خود فکر کنند و مشکلات خود را برطرف کنند.
جمشیدی خراسانی بیان کرد: زمان ظهور امام زمان(عج) مشخص نیست و در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. بنابراین زشت است که ما به مردم بگوییم ظهور نزدیک است و پس از اشتیاق مردم و گرایش به سمت دین، یک مرتبه اعلام می‌شود که امام زمان(عج) ظهور نمی‌کند. زیرا جامعه گناه کرده است.
وی ابراز عقیده کرد: من معتقدم که این تفکر اسرائیلی و بیشتر از جانب یهودیت القا شده تا تفکر شیعه را بی‌خاصیت جلوه دهد و به نظر من این موضوع یا از جانب یهودی‌ها و یا از جانب شیعه‌هایی است که اندیشه یهودی دارند که افراد را مشتاق به ظهور می‌کنند. به عنوان مثال در قرن هفتم دوره‌ای شایع شده که امام زمان (عج) ظهور می‌کند و سپس اعلام کردند که لغو شده. همچنین در دوره صفویه نیز این موضوع مطرح شد و سپس آن را انکار کردند در حال حاضر نیز این اندیشه در حال رواج است.
این پژوهشگر حوزه دین و فلسفه گفت: هیچ‌کس از زمان ظهور مطلع نیست؛ بلکه به ما گفته می‌شود که چنان کنید زیرا فردا ظهور می‌کند البته این بدان معنا نیست که فردا ظهور خواهد کرد و در گفته‌ها نیز مطرح می‌شود که مانند آن کس عمل کن که گمان می‌برد هرگز نمی‌میرد و مانند آن کس زندگی کن که می ترسد فردا بمیرد.
انتهای پیام

  • حسن جمشیدی

گفتگو با حسن جمشیدی

پژوهشگر اللهیات و فلسفه

سیدصدرا میردامادی

 حسن جمشیدی از پژوهشگران فعال خراسانی در حوزه دین است که سابقه زیادی در مطالعات دین شناسی و تصحیح متون فلسفه و عرفان اسلامی دارد. از وی در های سال 86 و 87 تصحیح دو کتاب ابواب الهدی و مصباح الهدی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی توسط نشر بوستان کتاب قم به چاپ رسید و کتاب مجموعه مصاحبه ها و مقالات حکمی از مرحوم استاد آشتیانی تحت عنوان در حکمت و معرفت به همت ایشان توسط نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به زیور طبع آراسته شد. وی 2 سال است که مشغول تصحیح چند جلد از آثار مرحوم آیت الله آقا شیخ مجتبی قزوینی است که گویا کار تصحیح آن را به پایان رسانده است.

. وی در حوزه های فقهی وکلامی نیز صاحب نظر است و دانش آموخته حوزه علمیه مشهد است. جمشیدی در فقه و اصول شاگرد حضرات آیات زنجانی، مرتضوی و چندین سال در درس خارج آیت العظمی زنجانی  حضور مستمر داشته است و دارای درجه اجتهاد است .در فلسفه و عرفان اسلامی شاگرد مرحوم استاد سید جلال الدین آشتیانی و آیت الله سید عزالدین زنجانی بوده است. وی چندین سال رئیس گروه فلسفه پژوهشکده اقبال جهاد دانشگاهی مشهد بود و به مطالعه وپژوهش در حوزه های فلسفه و دین اشتغال داشته وچندین کتاب و مقاله از وی در حوزه فلسفه و عرفان اسلامی به چاپ رسیده است.در یک روز بهاری در خلال کار ومراجعات روزانه ، میهمان دفتر کار ایشان در منزل شان شدیم وبا آغوش باز دعوت مارا برای مصاحبه در موضوع مبنا وکارکرد زیارت وتوسل دراسلام پذیرفتند.جمشیدی از جمله جانبازان دفاع مقدس می باشد که با اصرار فقط توانستیم بفهمیم که در عملیات کربلای 5 مجروح شده است . قطعا صحبت از دوران جهاد و دفاع مقدس با وی مجال مستقلی می طلبد.

 ازلحاظ درون دینی بر چه اساسی از آیات وروایات قرآنی وسنت اسلامی شیعی به ائمه متوسل می شویم وذوات آنها را زیارت می کنیم؟

ببینید یکی از ویژگیهائی که شیعه را با آن می شناسند در کنار رجعت ومهدویت و... توسل هست.ما قبل از تجزیه وتحلیل توسل به سراغ بقیه فرق ومذاهب اسلامی برویم ونگاه آنها را نسبت به توسل بررسی کنیم.از این رهیافت  می توان فهمید جریان توسل ما به ائمه از باب تعرف الاشیاء باضدادها که هر چیزی را باضدش بهتر می توان شناخت چه انعکاس بیرونی دارد .تلقی غیر شیعه وخصوصاً وهابی ها که بسیار هم بر روی این مسئله ما تجزیه وتحلیل کرده اند از اعتقاد ما شیعیان این است که در جهان هستی یک سلطنت وحکومت وجود دارد وخداوند حاکم وسلطان برجهان است، واین خداوند حاکم بر جهان برای اینکه ما بخواهیم  او را عبادت کنیم اعم ازنماز وروزه باید با لباس های تمیز اعمال عبادی را به جا بیاوریم.  لذا در عوام هم همین تلقی وجود دارد که شما وقتی پیش سلطان میروید باید با لباس تمیز ومرتب بروید پس نماز هم که می خواهید بخوانید باید با لباس تمیز ومرتب ادا شود .در ادامه این اعتقاد وجود دارد ما که می خواهیم پیش خدا برویم ممکن است خدا ما را نشناسد،در نتیجه نیاز به واسطه داریم. این تلقی است که دیگران نسبت به ما دارند حال اینکه این تلقی اشتباه هست یانه من معتقدم این تلقی آنها تلقی اشتباهی نیست یعنی از رفتارهای خود ما این برداشت را کرده اند. اجازه بدهید من این رفتارها را تحلیل کنم،ببینید مثلا اغلب ما به قصد سفر مکه از همه حلالیت می طلبیم ومعتقدیم این سفر مثل این هست که از  مادر دوباره متولد شده باشیم ولی انصاف این قضیه این است که وقتی ما مکه می رویم آیا مکه میرویم یا مدینه؟در اصل میرویم مدینه ودر مدینه هم بیشتر ما شیعیان بقیع را زیارت می کنیم تا حرم پیغمبراکرم(ص) حالا این امرآثار روحی دارد که چون بقیع  گنبد وبارگاه ندارد ولی حرم رسول الله(ص) گنبد وبارگاه دارد. و به نظر نمی توان مستقیما به پیشگاه خداوند رفت وگوئی باید از این کانالها و واسطه ها برای رفتن به پیشگاه خدا استفاده کرد.

چقدر از این رفتارهای ما مبتنی بر آموزه های دینی دراین زمینه است؟

ببینید وقتی می گوئیم آموزه های دینی مراد ما یا آموزه های دینی است که در متن دین وجود دارد یا آموزه های دینی است که عالمان دینی منتقل می کنن.در آموزه های دینی که در متن دین هست چنین چیزی نمی باشد.همچنین آموزه های دینی که عالمان دینی ترویج می کنند دو دسته اند:یکی آموزه های دینی که توسط عالمان واندیشمندان دینی که متاثر ازآموزه های اصیل دینی هستند از جمله مرحوم شهید مطهری،علامه طباطبائی وامام ترویج می شود که پشتوانه فرهنگی وعلمی شیعه محسوب می شوند دسته دیگر علمائی که بقول شهید مطهری چون منبع تغذیه شان مردم هستند لذا آموزهای ترویجی شان هم متاثر از عامه مردم است در روضه ها ومجالس می روند وبخش زیادی از آموزه های دینی از اینها انتقال می شود ومن بعنوان یک فرد دیندار آموزه های دینی ام را از امثال علامه طباطبائی یا شهید مطهری نمیگیرم و آموزه های دینی ام را از همین مجالس و منابر میگیرم ودیگر کاری هم ندارم که اینها در متون دینی وجود دارد یانه.

این تلقی ایجاد شده که تو اگر ائمه را داشته باشی همه چی را داری ولی از آن طرف را نمیگن که اگر خدا را داشتی همه چیز را داشتی که چون صد آمد نود هم پیش ماست.

س:به نظر شما محور اصلی اعتقاد ما در توسل به امامان چیست وآیا توسل هدف است یا وسیله؟

من باید برای پاسخ این سئوال مقدمه ای را عرض کنم.ببینید قرآن برای این آمده است تا نگاه ها را تغییر دهد واین در بستر جامعه عرب جاهلی آن دوره عرضه شد تا نگاه ها را عوض کند وبرای عرب جاهلی افق دیگری از نگاه را دردور واطراف خودش ترسیم کرد ومعتقدم اسلام کاری که کرد جهان بینی ونگاه به هستی را تغییر داد. تمامی تلاش پیامبر این بود که دین وتوحید را جا بیندازد ولذا برخلاف ادیان پیشین مثلا کلیمی ها بر این اساسند که افراد را به سمت موسی می خوانند ومسیحی ها، افراد را به سمت عیسی می خوانند وهمینطور در بودیسم وزرتشت ، در اسلام افراد را به سمت محمد نمی خوانند واین از ویژگی خاص اسلام است علیرغم اینکه عده ای تلاش کردند که آن چهره ی بودائی ،زرتشتی ، مسیحی وکلیمی را به اسلام وارد کنند اما این امر محقق نشد.

لذا محور اساسی آموزه های دین دعوت مردم به سمت خدا است وخداوند نه سلطان نه شاه نه رئیس جمهور وامثال اینها نیست. نباید خدا را بیرون از خود جست برخلاف اعتقادی که در ادیان دیگر وجود دارد که باید خدا را بیرون از خودت بجوئی در اسلام لازم نیست که به سمتی بدوی تا به خدا برسی خدا در درون خودت است واز درون خودت به راحتی می توانی با خدا ارتباط برقرار کنی واتفاقا ارتباط برقرار کردن با خدا راحت تر از ارتباط برقرا رکردن با پدر یا مادر است چون خدا به ما از خود ما نزدیکتر است.وخداوند فقط توجه می خواهد ورابطه وفاصله بین ما وخدا صرفا توجه وغفلت است و در زمانی که ما دچار غفلت هستیم دقیقا مثل حرکت خون در جریان بدن است که چنانچه بخشی از عروق مسدود بشوند به هرحال در نقاط دیگر بدن خون در حال جریان است ودر غفلت ما هم به همین صورت است که رابطه مان باخدا قطع نیست بلکه ما متوجه اونیستیم ولی او متوجه ماست وارتباط یکسویه از آنطرف است. به محض توجه ما به خدا ارتباط معنوی ما باز برقرار می شود. لازم نیست برای رفتن بسوی خدا دنبال جائی بگردیم که به آن واسطه این ارتباط شکل بگیردلذا در نگاه اسلامی خدا نه مکان دارد ونه زمان وفقط توجه دراین رابطه تعیین کننده است،یعنی غفلت اصطلاحا انسان را از خدا دور می کند و درواقع ارتباط  از این طرف قطع می شود وتوجه هم این ارتباط را برقرار می کند بنابراین مراد از ذکر در الا بذکرالله تطمئن القلوب همین توجه است.لذا پیغمبر آمده است تا ما را به سمت خدا رهنمون کند وائمه همه آمده اند تا ما را به خدا برسانند وهر کدامشان یک راهند برای رفتن به سوی خدا ومثل فانوس دریائی هستن که راه را نشان می دهد،یک فانوس دریائی برای این نیست که ما خودمون را برسونیم به اون یا خودمون یا بچسبونیم به اون بلکه فانوس دریائی یک نشانه ونماد برای شناخت راه است بنابراین ائمه پیشواها ی ما هستند،واین اشتباه است که ائمه ما را بکشانند به سمت خودشان چرا که در نهایت می شود همان تلقی مسیحیان وکلیمی ها بودیسم  ومارکسیسم که انسان را به سمت خودشان می کشانند وائمه هیچ وقت این کار را نکرده اند.

زیارت وتوسل علاوه برجنبه ای که اشاره کردید که راهی است برای رسیدن به اصل هستی یعنی خدا، وائمه هم آمده اند تا ما را به این منبع اصلی برسانند چه اثر درونی وکارکرد روانی دارد؟

ببینید ما انسانها چند نیاز اساسی داریم،یکی از اینها نیاز به امنیت است که توسط دولت تامین می شود،نیاز به آسایش که در بعد رفاه مادی و در تامین معاش زندگی حاصل می شود وخودمان به دست می آوریم و نیاز به آرامش. نیاز های دیگری مثل نیاز به دوست داشتن و محبت هم داریم ولی اینها نیاز های اساسی زندگی اند که در پرتو اینها نیاز های دیگر هم امکان عملی برآورده شدن می یابند.

با توجه به اینکه پایه واساس دین خداوند است ما نیاز به آرامش داریم وخیلی از جاها این آرامش را به انسان می دهد.من معتقدم هر جا که این آرامش داده می شود به جزآرامش های کاذب و زود گذرمثل این قرص های روان گردان وغیره همه آنچه به انسانها آرامش می دهند از جنس دین اند مثلا عشق یک مقوله ی کاملا دینی است ومنظور هم عشق واقعی است. اگرچه خیلی وقتها عشق نیست وهوا وهوس است که بعضی ها به اشتباه به آن اسم عشق می گذارند.مثلا پسری به دختری می گوید من عاشقت هستم ولی اون پسر مثل یک نگهبان نسبت به آن دختر می باشد تا به محض اینکه هر کس به او نگاه کند به طرف حمله می کند. عشق آن است که وقتی زلیخا متوجه می شود که تمام زنهائی هم که یوسف را دیدند مات ومبهوت او شدند یک آرامش واطمینان به عشقش پیدا می کند وهیچ زمان چشم آن زنها را در نمی آورد بلکه آنها را موردعتاب قرار می دهد که چرا من را مورد سرزنش قرار می دهید در حالیکه خودتان دستانتان را از دیدن یوسف بریدید، این را عشق واقعی می گویند.

حالا با توجه به اینکه در نگاه دینی عشق مبنای آرامش است هر جائی که به انسان آرامش بدهد یک ریشه ی دینی دارد ولذا وقتی می گویند اینجا متعلق به امام رضا است این تقدس ناشی از عشق ،همان آرامش را می آورد وخیلی جاها مانند معبد ومسجد وکلیسا آرامش آور است وفرقی هم نمی کند. هر کدام از ائمه می خواهند یک ارزش وفضیلتی را به مردم بدهند وآن کارکرد روانی زیارت همین نیاز ورسیدن به آرامش است. من فکر می کنم بنیان واساس دین اخلاقیات است،فقه هم ناظر بر تنظیم امور دنیوی است وبخش عبادات فقه هم نگاه مذهبی وشریعت است . اهل تسنن یک طور نماز می خوانند وشیعه طور دیگر وهدف عبادات هم بردن ورهنمون کردن به سمت اخلاق وبازداشتن از رذائل است چرا که قرآن تاکید می کند که ان الصلوه تنهی عن الفحشاءوالمنکرو نماز و مجموع عبادات برای مومنین باید کارکرد اخلاقی داشته باشند. پیامبر(ص) می فرمایند من برای تکمیل وبه اتمام رساندن ارزش های اخلاقی مبعوث شدم وحتی قرآن در مورد روزه هم می گوید که برای این است که تقوا پیدا کنید ودارای فضیلت اخلاقی شوید وروزه هم کارکرد اخلاقی دارد،حج هم کارکرد اخلاقی دارد وهیچکدام از اعمال دینی ما کارکرد غیراخلاقی ندارد وکارکرد اخلاقی که از رهیافت اخلاق ما را به آرامش می رساند مثلا مقوله اخلاقی گذشت در مواجهه با یک عمل اشتباه سر زده از یک فرد به انسان اقناع درونی وآرامش می دهد یا مثلا دروغ گفتن برای انسان عذاب وجدان میاورد واضطراب وفشار روحی میاورد ولی راست گوئی به آدم آرامش میدهد واینجا اصلا فرد نگران نیست ودر مجموع اخلاق یک آرامش درونی در انسان ایجاد می کند.

پس یعنی این آرامش در پرتو ارتباط با ائمه شکل می گیرد؟

بله چون ائمه از آن جهت که مصداق کامل اخلاقند برای رسیدن به خدا به ما آرامش می دهند ولذا از این جهت ما اصطلاح توسل را بکار می گیریم و می گوئیم ائمه وسیله وچراغ راه کامل هستند.ائمه همانطور که عرض شد مظهر ومصداق کامل انسانیت واخلاقند وبهترین الگو هستند واگر می گوئیم توسل به ائمه مرادمان توسل به انسانهای کاملی است که به واسطه این توسل دست ما را هم بگیرند تا ما هم به کمال برسیم نه اینکه دست ما  را بگیرند تا از چاله های زندگی ما را بگذرانند بلکه ما خودمان باید راه را برویم. این بزرگواران چون راه را بلدند دست ما را می گیرند و راه را کوتاهتر می کنند ودر واقع سختی راه را بر ما هموارتر می کنند.

 در هیچکدام از فرق اسلامی متعدد خبری نداریم مبنی براینکه  از حضرت علی (ع)دروغی نقل شده باشد ولذا تمام فرق اسلامی بر این مطلب توافق دارند که ائمه مصداق کامل اخلاق وفضیلت بودند وهیچ خبری دال بر خلاف این امر وجود ندارد.واهل تسنن که سراغ مثلا امام صادق یا امام باقر میروند این بزرگواران را افراد وارسته وشایسته ای میدانند.واین حدیث پیامبر از خود اهل تسنن است که راستگوترین مردم  بعد از پیامبر حضرت علی است. یا درمورد امام صادق(درود خدا بر او) اگر اهل تسنن با دیدگاه فقهی اش نسبتی ندارند ولی از لحاظ اخلاقی او را بسیار فرد شایسته ای میدانند و هیچکدام از عرفای اهل تسنن هیچ موقع امیرالمومنین وامام حسین و امام صادق(علیهم السلام) را کنار نمی گذارند وهمواره این بزرگواران را نماد انسان کامل میدانند.

با تمام این تفاصیل شما جایگاه فعلی و رائج توسل در میان شیعیان را چگونه می بینید؟

 ببینید بعضی ها از توسل برداشت غلط می کنند یعنی طرف بچه دار نمی شود واز امام رضا بچه حاجت میکند درحالیکه خود امام رضا یک پسر بیشتر نداشت. اینها نیامدند که بچه بدهند گرچه ممکن است این کار را هم بکنند ومشکلی را حل کنند.ببینید مثلا در زمان خود ائمه هدی(صلوات الله علیهم اجمعین) بیشتر مردم به محضر این بزرگواران میرفتند تا این مظاهر اخلاق آنها را نصیحت اخلاقی کنند وپند واندرز بدهند البته بودندخیلی افرادی هم که برای طرح مسائل علمی وفقهی پیش ائمه میرفتند چون ائمه عالم اصلی شریعت بودند ولی غالباً برای اندرز اخلاقی بود وتمام قرآن هم اخلاق است به همین نسبتی که عرض شد چون قرآن نه کتاب فلسفه است نه کتاب تاریخ است ونه کتاب فیزیک وشیمی است ولی بطور قاطع قرآن کتاب اخلاق است .

 

 

  • حسن جمشیدی