زیبا آفرین
گاهی ما اشتباه می کنیم. گاهی که نه بلکه بیشتر گاه ها. مثلا:
فکر می کنیم قاضی هستیم حق داوری داریم. وارد هر دعوایی می شویم و حتی حکم صادر می کنیم.
گاه فکر می کنیم حکومت هستیم و حق حاکمیت بر همگان را داریم حتی وارد زندگی خصوصی افراد می شویم.
گاه فکر می کنیم فیلسوفیم؛ در ترنم اوهام و خیالات به رقص و پای کوبی مشغولیم ولی ازواقعیت سخن می گوییم.
گاه معلوم نیست که چه زده یا کشیده ایم که فکر می کنیم انسان وارسته و عارفی هستیم که همه مقامات را پیموده و در سیر من الحق الی الحق فی الحق، عند ملیک مقتدر جا خوش کرده و سخن از حق و حقیقت می زنیم.
گاه فکر می کنیم که پیامبری آسمانی هستیم و از جانب خداوند برای هدایت همگان برگزیده شده ایم و یا اجلال نزول کرده ایم.
کمتر فرصتی پیش می آید که فکر کنیم که احتمالا حیوان ناطق هستیم. حیوانیت و ناطقیت هر دو مفوم ما است. نطقمان معنای لفظی خودش را هنوز دارد و به معنای اصطلاحی آن راه نیافته است و ظهور و بروزمان بیشتر در جنسیتمان است نه فصلیتمان.
یکی باید باشد تا ما را از این خواب غفلت بیدار کند. و ما را بیدار و هوشیار کند که:
انسانیم. خطا می کنیم. اشتباه می کنیم. بر هیچ کس سلطه و یا برتری نداریم. ما را بفهماند که انبوهی از نقص و عیب هستیم. می توانیم با هم عیب و نقصها را هم پوشانی بدهیم. می توانیم از خیلی از عیب و نقصهای یک دیگر را نادیده بگیریم. به ما یاد بدهند که باید از م بگذریم.
باور کنیم که می شود یک دیگر را دوست داشت. با دوست داشتن یک دیگر است که گلها شکوفه می دهند و می شکفند و هزار دستان بر شاخه آن می نشیند و می خواند و جوی آب از کنار آن به آرامی جریان دارد.
باید بدانیم کسی که در دل کینه دارد و در حسادت خود غرق است؛ قطعا و یقینا نه عاشق بوده و نه می تواند عاشق شود. بوی عشق هم هرگز به مشامش نخواهد رسید.
بیایید به یک دیگر بلکه به انسان از آن جهت که انسان است عشق بورزیم و عاشق شدن را به نسلهای بعدی انتقال بدهیم.
حسن جمشیدی خراسانی
- ۰ نظر
- ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۶