إذا عرفت ذلک فاعلم: أن الظاهر ـ کما یستفاد من تتبع کلمات الباحثین عن المسألة فی بدو الأمر ـ أن النزاع فی هذه المسألة نشأ من النزاع فی الکلام النفسی؛ حیث استدل الأشاعرة بأنّ الأمر الامتحانی و نظائره مدلولها الطلب دون الارادة، فیعلم أن ما عدا الارادة و الکراهة فی الأمر و النهی معقول.
مرحوم حاج شیخ بعد از بررسی نظرات کسانی که در این رابطه فحص کرده و تحقیقاتی داشته اند در آغاز بررسی مساله چنین فهمیده می شود که نزاع در طلب و اراده ناشی از مساله دیگری و از جای دیگری است. در آن جا باید دعوا را حل و فصل کرد. ریشه نزاع در کلام نفسی است.
دقت شود که این نظر حاج شیخ فارغ از این است که اصلا بحث اصولی یا عقلی یا لغوی است. به نظر می رسد با تحلیل اصل نزاع می خواهد جنس بحث را مشخص کند که چیست؟ اگر محل نزاع کلام نفسی باشد پس جنس نزاع هم روشن خواهد شد که عقلی و کلامی است.
حاج شیخ می گوید: ریشه نزاع در مساله طلب و اراده بر می گردد به نزاعی که آقایان علما در مساله کلام نفسی دارند. باید محل نزاع اصلی مورد توجه قرار بگیرد.
ما با چند نوع امر مواجه هستیم:
1- امرهایی که دلالت بر طلب می کند. مانند اقم الصلات. آمنوا بالله. اقرأ . در این موارد امر دال بر اشاء است.
2- امرهایی که دلالت بر انشا ندارد. مثل امرهایی که برای امتحان است. می خواهد ببیند طرف حرف گوش کن هست یانه؟ مساله شناخت خود فرد است نه اتیان امر و ایجاد آن. اطاعت پذیر هست یا نه. این لباس را بدوز! دوختن لباس مهم نیست مخارتش در دوختن مورد نظر است. بشین پشت ماشین و رانندگی کن. اطاعت و ایجاد امر مهم نیست. مهم این است که فرد رانندگی بلد است یا نه. البته معرفت ما به رانندگی بعد از اتیان محقق می شود. ولی مطلوب ذاتی ما انشای امر نیست.
3- گاه امر نه برای انشا و نه برای امتحان است اصلا به تعبیر رایج برای دور کردن فرد از صحنه و ماجرا است. در کجالس لهو و لعب اغلب به کم سن ترها پول می دهند برو بستنی بخر! برو شکلات و پفک بخر! دور کردن اینها از صحنه مهم ایت نه صرف ایجاد معنای امر و انشا. بیشتر در صحنه های هولناک بعضی را به بهانه هایی دور می کنند. برو به فلانی این پیغام را بده. نه "برو" انشایی است و نه "بده".
اشاعره مدعی هستند که در امرهای امتحانی و دیگر امرهایی که در آنها قصد انشا نیست مدلول این امرها طلب است و اراده نیست. پس بنابراین غیر از اراده و کراهت در امر و نهی چیزهای دیگری هم ممکن است باشد و معقول هم باشد. پس این که در مدلول امر صرفا اراده وجود دارد این ادعا را اشاعره قبول ندارند.
و السرّ فی دعواهم ذلک و الالتزام بالکلام النفسی تصحیح متکلّمیّته تعالى[1] ـ فى قبال سائر الصفات مع التحفظ على قدم الکلام؛ إذ الالتزام بقدم الکلام اللفظی ـ مع کونه مؤلفا من أجزاء متدرجة متقضّیة متصرّمة فی الوجود ـ غیر معقول، و من هنا تعرف أن الالتزام بمغایرة الطلب و الإرادة، أو الالتزام بأنّ مدلول الصیغة غیر الإرادة ـ إذا لم یلزم منه ثبوت صفة اخرى فی النفس ـ غیر ضائر.
راز دعوای دیرباز اشاعره و معتزله و پای بندی و انکار کلام نفسی در تبیین درست و تلقی صحیح متکلم بودن خداوند متعال است. در کنار و همراه متکلم بودن خداوند صفات دیگری هم برای خداوند برشمرده اند. نهایت بحث در این بوده که متکلم بودن خداوند در صورتی با دیگر صفات الهی سازگار است که کلام خداوند کلام نفسی باشد نه کلام لفظی. مبتنی بر قدیم بودن متکلمی خداوند است. اگر مراد از متکلم بودن صدور کلام لفظی باشد چنین کلامی با حیث مادی بودنش و ترکیب از اجزا و شرایط و مراحلی که باید طی شود تا مخاطب بشنود این صدا از کجا و چگونه ناشی می شود و حنجره چگونه تولید صدا می کند و چگونه صدا به حروف بدل می شود و نقش ذهن و زبان و... چنین چیزی که مثلا برای انسان اتفاق می افتد نسبت به خداوند غیر معقول است. نمی شود گفت خداوند متکلم لفظی است و به آن حیث قدیمی بودن داد. قدیمی بود با نفسی بودن می سازد و حادث بودن با کلام لفظی.
و از همین جا التزام به کلام نفسی نه کلام لفظی می شود فهمید که بین طلب و اراده تغایر است. لازمه پذیرش کلام نفسی تغایر بین طلب و اراده است. بلکه فهمیده می شود که مدلول صیغه امر غیر اراده است. پذیرش چنین چیزی به جایی ضرر نمی زند و اشکالی ایجاد نمی کند.
بن مایه دعوای اشاعره و معتزله
پیامبر اکرم(ص) عمده و اساسی ترین معجزه اش قرآن کریم است. قرآن هم کتاب الهی است و هم کلام الهی است. از آن جهت که کتاب الهی است باید آن را خواند. و از آن جهت که کتاب الهی است باید آن را شنید. به تفصیل در بحث تفسیر کلام و کتاب الهی سخن گفته ایم. که کتاب الهی را هم می شود تلاوت کرد و هم قرائت. بین قرائت قرآن و تلاوت آن فرق است. و کلام الهی را باید شنید. باید به کلام الهی گوش جان سپرد. اصلا علم کلام هم از همین کلام الهی شکل گرفته است. موضوع علم کلام سخن خداوند است. وحی چگونه اتفاق می افتد. این که در آیاتی از قرآن خداوند با انبیا سخن گفته است و این که خود قرآن محصول گفتگوی خداوئند با نبی اکرم است این کلام چگونه بوده است. صفت متکلم از قرآن و نیز تکلم خداوند با انبیا ناشی شده است.
پس خداوند متکلم است. با توجه به این که خداوند دو نوع صفت دارد:
1- صفت ذات
نسبت به صفت ذات گفته اند:
2- صفت فعل
تکلم خداوند ناشی از کدام یک از این دو صفت می باشد.
تبیین صفت ذات و صفت فعل:
برای صفات ذات و فعل تعریفهای زیادی شده است اما اگر بخواهیم به زبان ساده بیان کنیم:
صفات ذات یعنی صفات و ویژگی هایی که فقط بیانگر ذات خود او است. این بهتر فهمیده می شود اگر صفات فعل را در برابرش قرار دهیم. صفات فعل یعنی صفاتی که بیانگر رابطه خداوند با مجودات است. در صفات ذات فقط در باره خداوئند سخن می گوییم. اگر خداوند عالم است چه چیزی باشد و چه نباشد او عالم است. اگر خداوند خالق است چه چیزی بیافریند و چه نیافریند او عالم است. او ثادر است یعنی توانایی بر آپفرینش دارد. توانایی به هر اقدام و فعلی را دارد. مهم نیست که قدرتش را اعمال کند یا اعمال نکند. تمام صفات این گونه است اگر خود صفت و رابطه آنها با خود خداوند لحاظ شود این صفات ذاتی است.
ان الله بکل شیء علیم.(عنکبوت، 62)
ان الله بکل شیء قدیر(
ان الله خالق کل شیء
اگر رابطه موجودات با خداوند لحاظ شود. آفرینش موجودات و روزی دادن موجودات و... اینها صفات فعل است. چون رابطه ذات خداوند با ماهیات است. رابطه ذات خداوند با موجودات عالم است.
انفقوا مما رزقکم الله...(یس، آیه 47)
این چیزهایی که دست شما هست. این ها را شما فکر می کنید که حاصل دسترنج خودتان است. این بهره ای است که خداوند به شماها داده است.
نحن قسمنا بینهم معیشتهم »(زخرف، آیه 32)
اگر می بینید که هر کس رزق و روزیی دارد این رزق و روزی از جانب خداوند است. بعضی فکر می کنند صلاحیت خودشان است یا چون شایسته و برگزیده شده اند برخوردارند و یا مورد بی توجهی خداوند قرار گرفته اند. خیر؛ بهره هرکس را خداوند معین فرموده است.
و الله فضل بعضکم علی بعض رزقا(نحل، آیه 71)
این که می بینید یکی نان و ماست می خورد و یکی نان و آب با ماست(دوغ) می خورد و دیگری شیشلیک می خورد و دوغ هم در کنارش دارد این بهره ای است که خداوند برای هر یک مشخص فرموده و بعضی را بر بعضی برتری بخشیده است. از حضرت امیر(ع) پرسیدند اگر فردی را در خانه ای حبس کنند و تمامی در و پنجره را بر او ببندند روزی او چگونه به وی خواهد رسید. حضرت فرمود از جایی که مرگ او برسد.(نهج البلاغه، حکمت 356) یعنی روزی او مرگش خواهد بود.
هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النشور(ملک، آیه 15)
این که می بینید یکی پراید سوار است و یکی پرادو؛ خداوند قدرت دارد که همان کس که پراید داده پراید ندهد یا به جای پراید پرادو بدهد.
فلان خانواده پنج دختر دارد. خداوند می تواند به اینها بچه ندهد. یا پنچ پسر بدهد. یا سه پسر و دو دختر و... خداوند قادر بر این امور است. خداوند توان غیر این را هم داشته است.
به اینها صفات فعل می گوییم چون فعل خداوند نسبت به اینها تحقق یافته است. خالق بودن و رازق بودن خداوند نسبت به اینها ثبوت یافته است.
حدوث قدم نسبت به ذات و فعل
با توجه به تبیین که از صفات ذات و فعل کردیم تقریبا زمینه را برای قدیم و حدوث فراهم تر ساختیم. اگر صفت ذات بیانگر و توصیفگر خود خداوند است و دیگر به چیزی کاری ندارد این نوع از صفات قدیم خواهند بود. ازلی خواهند بود. اکا صفاتی که بیانگر رابطه خداوند و موجودات است روشن است که این صفات از آن جهت که با خداوند در ارتباط است قدیم است ولی از آن جهت که به حیث موجودات ارتباط پیدا می کند حادث خواهد بود.
این که گفته شده است صفات فعل به صفت قدرت برمی گردد تعبیر نارسایی است. خداوند عالم است. همان گونه که رازق است و همان گونه که قادر است و همان گونه که خالق است. و همان گونه که حی است. اما از خالقیت خداوند را نسبت به موجودات لحاظ کردید صفت فعل خواهد شد. و همان خالقیت را با قطع نظر از موجودات لحاظ کردید صفت ذات خواهد شد. دقت شود این که گفته می شود صفت ذات، قدیم بودن و صفت فعل حادث بودن است ما در صفت فعل تابع لحاظ هستیم که کدام طرف را لحاظ می کنید. اما از آن جهت که در صفات فعل بیشتر رابطه موجودات با خداوند جل و علی است لذا بیشتر حدوث دیده می شود همیشه نتیجه تابع اخس مقدمتین است.
با توجه به آن چه بیان گردید بین اشاعره و معتزله نزاع شدیدی در گرفته است که کلام خداوند قدیم است یا حادث. به بیان دیگر کلام خداوند یعنی متکلم بودن خداوند جزو صفات ذات است یا جزو صفات فعل است. اگر جزو صفات فعل باشد به تقریر خودشان جزو صفات حادث خواهد بود. و اگر جزو صفات ذات برشماریم پس صفت قدیم خواهد بود.
[1] - قولنا: ( تصحیح متکلّمیته تعالى ... الخ ). قد مرّ منا أن الکلام الذی هو من صفات الأفعال ـ کما ورد فی روایتها ـ هو عین الإحداث و الإیجاد، و أما جعله من صفات الذات، کما فی کلمات اهل المعرفة، فهو باعتبار أن وجوده تعالى معرب عن مقام ذاته المقدسة، و أن صفاته و أسماءه معربة عن کمالاته المندمجة فی مقام ذاته، کما أن للموجودات التی هی مظاهر اسمائه وصفاته کلمات وجودیة معربة عن حقائق أسمائه وصفاته تعالى. [ منه عفی عنه ].
- ۰ نظر
- ۱۵ تیر ۹۹ ، ۱۰:۱۱