طلب و اراده 2
از این جا وارد سخن مرحوم حاج شیخ می شویم
146 ـ قوله [ قدس سره ]: (الحق کما علیه أهله وفاقا للمعتزلة، وخلافا للأشاعرة هو اتحاد الطلب والإرادة ... الخ )[1].
ینبغی أوّلا ـ تحقیق أن المسألة على أیّ وجه عقلیة، وعلى أیّ وجه اصولیة، وعلى أیّ وجه لغویة؟
فنقول: إن کان النزاع فی ثبوت صفة نفسانیة أو فعل نفسانی ـ فی قبال الإرادة عند الأمر بشیء ـ کانت المسألة عقلیة، و سنبین[2] ـ إن شاء الله تعالى ـ ما عندنا امتناعا و إمکانا.
وإن کان النزاع فی أنّ مدلول الأمر هل هو الإرادة، والطلب متحد معها، أو منطبق على الکاشف عنها، أولا ـ کی تکون الصیغة کاشفة عن الإرادة عند الإمامیة و المعتزلة، و کاشفة عن الطلب المغایر لها، فلا یترتب علیها ما یترتب على إحراز إرادة المولى ـ کانت المسألة اصولیة، و سیجیء توضیحه إن شاء الله تعالى.[3]
وإن کان النزاع فی مجرّد مرادفة لفظ الطلب مع لفظ الإرادة ـ من دون نظر إلى ثبوت صفة نفسانیة، أو إلى مدلول الصیغة و شبهها ـ کانت المسألة لغویة، فلا ربط لها بالاصول ولا بالکلام.
مرحوم حاج شیخ در گام نخست می پردازد به تحریر محل نزاع. بر خلاف آخوند که مساله کلامی را به مساله لغوی منحل کرده بود. حاج شیخ معتقد است که بحث طلب و اراده را با سه رویکرد
1- عقلی
2- اصولی
3- لغوی
می شود دنبال کرد.
این که چرا بحث عقلی است؟
شما نزاع را بردید روی معنای اراده که با طلب یکی است. باید ماهیت اراده مورد بررسی قرار بگیرد که چیست؟ اراده باید روشن بشود که صفت نفس است یا فعل نفس است. وقتی که شما اراده می کنید چه اتفاقی می افتد. صفتی عارض بر نفس شما می شود. صفتی بر صفات شما افزوده می شود یا که فعلی از شما صادر می شود. این یک بحث عقلی است. سخن از چیستی و ماهیت اراده است.
دقت شود که منظور مرحوم حاج شیخ از بحث عقلی همان بحث کلامی با رویکرد فلسفی بعد از خواجه نصیر توسی است.
چرا بحث اصولی است؟
وقتی که فعل امری به کار برده می شود مثلا قدموا لانفسکم. فاقتلوهم حیث تقفتموهم، آمنوا کما آمن الناس، مدلول فعل امر چه می تواند باشد؟
1- وقتی که امری به کار برده می شود در حقیقت یک معنا را می فهماند که همان یک معنا هم در اراده و هم در طلب وجود دارد. یعنی مدلول امر دلالت بر اراده و طلب به یک معنا می کند.
2- وقتی که امری به کار برده می شود این امر کاشف از اراده و طلب است. به وسیله این امر ما طلب و اراده را کشف می کنیم.
3- یا این که وقتی شما فعل امر را به کار می برید این امر دلالت بر معنای واحدی ندارد بلکه مدلول این امر کاشف از اراده است چنان که امامیه و معتزله می گویند و یا کاشف از طلب است چنان که اشاعره می گویند. یقینا آن چه از مدلول امر به عنوان طلب کشف می شود خلاف آن چیزی است که از اراده کشف شده است. ضمنا معلوم نیست آن چه که کاشف از اراده و یا طلب است همان چیز مورد نظر مولی هم هست یا نه؟ این نیز باید احراز شود.
محل بحث و بررسی مسائل بالا علم اصول است. پس از این زاویه اگر به بحث طلب و اراده نگاه شود بحث اصولی خواهد بود. یعنی بحث از دلالت امر است که آیا بر طلب دلالت دارد یا بر اراده یا بر هر دو و یا بر هیچکدام و این اراده و طلب به یک معنا است یا دو معنا. یا اصلا بحث دال و مدلول نیست بلکه کاشفیت است همه اینها در اصول بررسی می شود.
این که چرا این بحث لغوی است؟
اگر که ما کاری به ماهیت اراده نداشته باشیم که صفت نفسی است یا فعلی از افعال است. و نیز کاری نداشته باشیم که مدلول صیغه امر چه چیزی است. یعنی به اینها کاری نداشته باشیم فقط بررسی شود که طلب و اراده به چه معنا است و معنای این دو بر یک دیگر قابل حمل است یا نه؟ بحث لغوی است.
به نظر می رسد بحث طلب و اراده بحث ترکیبی است. تنها عقلی و اصولی و لغوی نیست بلکه هم کلامی است و هم روان شناسی. قبل از هر اقدامی در آغاز به بررسی دیدگاه حاج شیخ در این باره می پردازیم.
لایقال: الکلام فی مرادفتهما لیس من جهة تشخیص المفهوم بما هو مفهوم، بل من جهة أنه لو ثبت وحدة المعنى کشف کشفا قطعیا عن أن المصداق واحد؛ بداهة استحالة انتزاع الواحد عن المتعدّد، فیبطل الکلام النفسی، ولو ثبت تعدّد المفهوم کشف عن تعدّد المصداق، فیصحّ دعوى الکلام النفسی.
در این جا می خواهد بحث لغوی را مستشکل به بحث کلامی منحل کند. یعنی بحث صرفا لغوی نیست بلکه لازمه آن بحث عقلی و کلامی است. بدین بیان:
در بحث لغوی اگر گفته می شود که اراده و طلب به یک معنا است. صرفا بحث مفهومی نیست که از طلب و اراده یک معنا فهمیده می شود و در ذهن یک مفهوم بیشتر متبادر نمی شود که همان یک معنا و مفهوم هم بر اراده و هم بر طلب قابل صدق است. نه. اشتباه نکنید. منظور این نیست بلکه اگر روشن بشود که طلب و اراده به یک معنا است و بتوانیم این را ثابت بکنیم که هر دو یک معنا بیشتر ندارند اثبات این ادعا خودش کاشف از این است که این معنا و مفهوم یک مصداق بیشتر ندارد. اگر طلب و اراده مترادف هستند یعنی بیرون از ذهن هم یک مصداق بیشتر ندارند که همان یک مصداق هم اراده است و هم طلب. نمی شود که از دو تا معنا و دو تا مفهوم متعدد؛ یک معنا و یک مفهوم اتخاذ کرد. این محال است. محال است که از امور متعدده و متکثره امر واحدی انتزاع شود. تکثر جز تکثر نزاید.
مستشکل با این مقدمه نتیجه می گیرد که چیزی به نام کلام نفسی نخواهیم داشت. خود به خود کلام نفسی باطل خواهد شد. کلام نفسی در صورتی خواهد بود که طلب و اراده دو چیز یاشند. اگر این دو یک چیز باشند دیگر کلام نفسی نخواهد بود.
اما اگر ثابت بشود که ما در این جا با دو تا معنا و دو تا مفهوم مواجه هستیم. در نتیجه این دو مفهوم کاشف از این واقعیت است که دو تا مصداق خواهند داشت که یکی اراده و دیگری طلب است. در نتیجه کلام نفسی هم محقق خواهد شد.
پس لازمه بودن کلام نفسی یا غیر نفسی به این است که طلب و اراده یک مصداق دارند یا دو مصداق. و لازمه یک مصداق داشتن و یا دو مصداق داشتن به این است که دلالت بر یک مفهوم دارند یا دو مفهوم.
لأنا نقول: لیس لازم الالتزام بعدم المرادفة تعدّد المصداق فی مرتبة النفس لاحتمال أن یکون مفهوم الطلب ـ کما سیجیء ان شاء الله تعالى[4] ـ أمرا منتزعا عن قول أو فعل مظهر للإرادة.
در پاسخ ملازمه را ما نفی می کنیم. چه کسی گفته است بین عدم ترادف و تعدد مصداق ملازمه است. ممکن است که مترادف نباشند ولی مصداقا یکی باشند. دو تا مفهوم که هر دو یک مصداق داشته باشند. این منعی ندارد. چون به زودی توضیح خواهیم داد که مفهوم طلب چیزی است که از قول و یا از فعل انتزاع می شود که نشان دهنده همان اراده است. پس باز هم دال بر مصادیق متعدد نخواهد بود.
تا به این جا با چند اصطلاح رو به رو شدیم که باید معنا و مفهوم آن روشن شود:
1- طلب
2- اراده
3- کلام در انسان
4- کلام در خداوند
5- کلام نفسی و غیر نفسی
طلب و انشا
در این که معنای امر طلب است تردیدی نیست. الا این که برای طلب نیز معنای متعددی بیان شده است. آن چه شهرت دارد این است که مراد از امر طلب است و طلب هم به معنای انشاء است. انشا چیزی است که با امر و نهی و تمنی و ترجی و استفهام بیان می شود. انشا در برابر خبر است. از باب تعرف الاشیا به اضداده ها، از خبر تا اندازه ای مفهوم انشا روشن می شود. در تلاش هستیم تا پرده از انشا کنار بزنیم و حقیقت آن را آشکار سازیم.
در تعریف انشا گفته شده است: الانشاء هو القول الذی یوجد به معناه فی نفس الامر. (نضد القواعد الفقیهیه، فاضل مقداد به نقل از شهید اول، ص 137) انشا عبارت است از قول یعنی لفظی که معنای آن در نفس الامر ایجاد می شود. اگر سخن بالا را بخواهیم تحلیل کنیم:
1- انشا از جنس قول و لفظ است.
2- لفظی که غیر از معنا است و حاکی از معنا است.
3- ایجاد می شود بر خلاف خبر که ایجاد شده است. در ظرف آینده.
4- ظرف ایجاد معنا، نفس الامر است.
تقریبا لفظ و معنا و ایجاد معنا به وسیله لفظ و روشن است. نخستیم پرسشی که به ذهن می رسد این است که آیا انشا فقط با لفظ محقق می شود یا با غیر لفظ هم ممکن است.
سوال دیگر معنا و مفهوم نفس الامر است. ظرف ایجاد معنا در لفظ که نفس الامر است تا اندازه ای در ابهام است. گرچه همان لفظ و معنا هم چندان روشن نیست. فرض را بر این می گذاریم که در بحث وضع و دلالت الفاظ بر معنانی در این باره سخن گفته ایم و مساله روشن است.
اما اشکال اول که بحث انشا صرفا با لفظ نیست. گرچه انشا با لفظ، شیوع بیشتری دارد ولی شیوع آن دلیل بر انحصار در لفظ نخواهد بود. چون در فقه بیشترین کاربرد انشا در معاملات است و در بسیاری از موارد بیع معاطات نیز نافذ است و انشا با عقد معاطات محقق می شود. اگر عقد معاطاتی را در معاملات بپذیریم خصوصیتی ندارد که انشا را منحصر در لفظ بدانیم. معنای انشا به وسیله غیر لفظ هم ایجاد می شود. مهم آن که معنا محقق شود چه با لفظ و چه بدون لفظ. اینک به معنای نفس الامر بپردازیم. در دوره اخیر نهایه در بحث قضایا به تفصیل از ملاک صدق و کذب سخن گفتیم. و در قضایایی تاریخی که واقعیتی ندارند و زمانش گذشته است با چه چیزی باید انطباق بیابد بحث از نفس الامر بیان شد. همان بحث با تغییرات جزیی بیان می شود.