جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

طلب و اراده 3

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۰۹ ق.ظ

نفس الامر   

عالم امر چیزی در برابر عالم عین و عالم ذهن است. اگر مفهوم وجود ذهنی و وجود عینی برای ما روشن باشد تا اندازه ای فضا برای دریافت عالم امر روشن می شود که عالم امر نه عالم عین است و نه عالم ذهن. عالم امر عالمی در برابر این دو عالم است. اگر منظور از عالم امر یا نفس الامر همان عالم عین و یا عالم ذهن بود باید به آن اشاره و یا تصریح می کردند. پس چیز دیگری است.   

نفس الامر به معنای فرمان

بعضی راه صاف و هموار را در تبیین نفس الامر برگزیده و به صراحت ظاهر پرداخته و گفته اند نفس الامر ترکیبی از دو اصطلاح نفس و امر است. نفس به معنای خود و امر هم به معنای دستور و فرمان است. نفس الامر یعنی عالم خود دستور. جهان خود فرمان. همان عالم و جهانی که دستور و فرمان در آن است. تحقق معنا در عالم نفس الامر یعنی تحقق معنا در عالمی که دستور و فرمان صادر شده است.

این تفسیر دور از واقع است. چون نفس الامر را منحصر می کند به قضایای انشایی امری و کاربردی در گزاره هایی اخباری و حتی تمنی و ترجی و ... ندارد. حتی شامل حال نهی هم نخواهد شد چون نفس الامر است نه نفس النهی. 

نفس الامر به معنای نفس الشیء

بعضی گفته اند نفس الامر ترکیب از دو واژه است. معنای نفس که روشن است یعنی خود. و امر هم گرچه به معنای فرمان است ولی فراوان امر به معنای شیء به کار برده می شود. نفس الامر به معنای خود شیء. نفس الامر در اصل نَفسَهُ بوده است. که اسم ظاهر به جای ضمیر آمده است. البته رایج است که ضمیر به جای اسم ظاهر بنشیند ولی گاهی اتفاق می افت که اسم ظاهر به جای ضمیر می نشیند. این که گفته می شود با نفس الامر انطباق داشته باشد یعنی با خود شیء انطباق داشته باشد. این می گویند تحقق معنا در عالم نفس الامر یعنی تحقق معنا در خودش. در خود انشاء معنای لفظ یا مشابه لفظ یا چیزی که حاکویت دارد از انشاء، ایجاد بشود. 

اشکال: تمام گرفتاری های ما آن جا است که در تعیین صدق و کذب قضایا می خواهیم این قضیه را با چیزی که واقعیت دارد انطباق بدهیم. با یک شاخص و ملاک می خواهیم بسنجیم. خود شیء که همان پرسش اول ما است که صادق است یا صادق نیست. آن وقت خودش را با خودش که نمی شود انطباق بدهیم. این می گوید در عالم خودش بحث در این ایست که خودش چیست که معنا در عالم خودش تحقق پیدا می کند.

نفس الامر به معنای عقل فعال

 تفسیر دیگری که در باره نفس الامر بیان شده است این است که نفس الامر ترکیب از دو واژه است. نفس که روشن است یعنی خودش و امر هم در قرآن آمده است. الا له الامر و الخلق. از باب تعرف الاشیا باضدادها امر در برابر خلق قرار گرفته است. خلق به معنای موجودات مادی و عالم حدوث است. پس در نتیجه امر که در برابر خلق قرار دارد به معنای موجودات غیر مادی و مجردات است.

منظور ما از عالم مجردات همه مجردات نیست. به همه مجردات که عالم نفس الامر نمی گویند. بلکه منظور ما فقط عقل فعال است که یکی از مجردات است. وقتی گفته می شود این قضیه نفس الامریه است یا نفس الامر آن، کاری به همه مجردات نداریم بلکه با موجود مجردی به نام عقل فعال مطابقت داشته باشد.

عقل فعال گرچه از مجردات است ولی فرقی با دیگر مجردات دارد و ویژگی آن این است که صورت تمام موجودات در عقل فعال حک شده است. هر موجودی را که شما لحاظ کنید صورتی از آن، در عقل فعال وجود دارد. برای این که این نکته کاملا روشن و قابل فهم شود به این مقدمات توجه شود:

تصور کنید که خداوند یک انسانی را بیافریند که آن انسان آگاه به همه چیز است. در مرتبه ای بالاتر از انبیا و اولیا. ائمه(ع) به خیلی چیزها علم دارند اما به همه چیز علم ندارند. مانند علم به قیامت. بالاخره چیزهایی برای پیامبر و ائمه غیب محسوب می شود. حالا خداوند انسانی بیافریند که آن انسان حتی بتواند عالم به غیب هم بشود. همه چیز برایش روشن و معلوم باشد. این چنین چیزی محال است می دانیم هم محال است ولی در ظرف فرض هیچ چیزی بعید نیست؛ اگر اتفاق بیفتد. این انسان عالم به همه چیز است هیچ نقطه نامعلومی برای او نخواهد بود. حتی خداوند هم برای او معلوم است. در ذهن چنین انسانی می توان همه چیز یافت. چنین انسانی وجود ندارد. فقط برای تقریب به ذهن از این مثال استفاده شد. عقل فعال یعنی همین انسان عالم به همه چیز حتی خدا. فلاسفه معتقدند چنین چیزی وجود دارد و برای آن  اسم و عنوان هم انتخاب کرده اند. به آن عقل فعال گفته می شود.

ویژگی مجردات آن است که ذهن ندارند. چون ذهن دستگاه مفهوم ساز است. و مفهوم وقتی ساخته می شود که سروکار با علم حصولی داشته باشند. ذهن برای این است که بتواند به وسیله حواس درک کند. علم حضولی را ندارند. آنها اصلا علم حصولی ندارند بلکه علم آنها به اشیا حضوری است. در بین مجردات تنها عقل فعال است که از ویژگی ذهن داشتن برخوردار است. عقل فعال دارای ذهن بسیار قوی است. به همین جهت هم عقل فعال می گویند. همه چیز در عقل فعال منقوش است. عقل فعال یعنی همه چیز دان. همه چیز در آن منقوش است و وجود دارد با این ویژگی که خودش مجرد است. از این جهت عقل فعال شبیه این سایتهای مانند گوگل و یا هو است. هر مقاله ای و هر مطلبی که در اینترنت  قرار بگیرد دقایقی بعد در هرکجای عالم که باشد در حافظه گوگل و یا یاهو موجود است. یعنی در جای خاص و طبقه خاصی قرار گرفته است.

با توجه به آن چه در باب عقل فعال بیان گردید در بحث قضایا هر قضیه نفس الامری دارای یک تصویر تام و تمام در علم عقل فعال است. لذا می گویند نفس الامر یعنی عقل فعال که از این عقل فعال به عقل کلی هم تعبیر شده است. و نیز عالم صور کلی هم گفته اند.

اشکالهایی بر این نظر وارد است که در نهایه حدود شش اشکال بیان گردید.

نفس الامر یا مثل افلاطون

عقل فعال با توجه به توضیحی که انجام گرفت اگر دقت شود نیک درخواهید یافت که خیلی شبیه دقت شود که نگفتیم همان، فقط شبیه- به مُثل افلاطون است. البته این که شبیه است از جهتی با آن فرق هم دارد. افلاطون بر این عقیده است هر چیزی را که شما می بینید که وجود دارد هر چیزی که هست تصویری بدون عیب و نقص از آن چیز در عالم مُثل وجود دارد. البته نه برای هر چیزی بلکه برای هر نوعی یک مثال در آن جا وجود دارد که به آن "نوع نمون" یا نوع نمونه گفته می شود. این نوع نمون فرد را نشان نمی دهد بلکه نوع را نشان می دهد. هر صندلی برای خودش یک مثال ندارد بلکه هر صندلی مصداقی برای نوع صندلی است این نوع در عالم مُثل یک مانند و نمونی دارد.

این که نسبت به مصنوعات افلاطون چه می گوید به نظر می رسد ساکت است و چیزی نمی گوید. ولی منتقدان افلاطون در این عرصه صفت و سخت به افلاطون تاخته اند. خصوصا راسل که در این رابطه با افلاطون خیلی شوخی می کند. باید مُثل افلاطون را در طبیعیات تبیین کرد و دیگر وارد مصنوعات نشد چون خود افلاطون سکوت کرده است. باید گفت موجودات صناعی در آنجا مثالی ندارند چون مصنوعات مدام تغییر پیدا می کنند. مثلا رادیوی اولیه را با رادیوهای الان مقایسه کنید این تغییر و تحولات در عالم مثل چگونه اتفاق می افتد. 

چنان که گفته شد عالم مثل و عقل فعال شباهتهایی به هم دارند اما فرق عمده اش در این است که عالم مثل چنان که افلاطون بیان داشته است منشا موجودات این جهانی است. و موجودات این جهانی هم منشا علم برای عقل فعال. این که بنده و شما آفریده شده ایم چون مصداقی برای نوع انسانی هستیم که پیشتر در ان عالم آفریده شده بود. این که ما انسان شده ایم در حقیقت عالم مُثل ما را انسان کرده است. ما را عالم مُثل شکل و قالب داده است. از روی آن-مثل- این-موجودات- را آفریده اند. لذا از عالم مثل به حالت ناشی و منشأ تعبیر می شود.

اما آن چه در عقل فعال می گذرد عکس این ماجرا است. دقیقا جای ناشی و منشأ عوض می شود. این عالم که از عالم مثل آفریده شده خودش منشأ می شود برای عقل فعال. عقل فعال آیینه تمام نمای جهان هستی است.

 

نفس الامر به معنای وعای اعتبار

برای فهم معنا و مفهوم نفس الامر چند مثال می زنیم:

به این قضیه توجه شود: امام حسین(ع) با 72 یار با وفا در روز عاشورا در سال 61 به دست عوامل یزید بن معاویه به شهادت رسیدند و خانواده ایشان به اسارت گرفته شدند. بالاخره این گزاره هم مثل هر گزاره دیگری است. باید صدق و کذب آن روشن شود. الان سال 1437 است. بیش از 1276 سال تقریبا از این ماجرا می گذرد. الان چیزی از آن حوادث باقی نمانده است. چگونه می توان صدق این گزاره را اثبات کرد.

شما یک عالمی را د ظرف ذهن خود تصور بکنید و چنین عالمی را اعتبار کنید که در آن عالم مثلا سال 61 هجری قمری است. در همان عالم اعتبار کنید لشگریانی که در دو سو ایستاده اند. در همان عالمی که ساخته اید و اعتبار کرده اید نهر فرات و چادر و خیمه و خرگاه را اعتبار کنید. گرمای مهرماه کربلا را هم اعتبار کنید. تمام خصوصیات و ویژگی های آن دوره و آن اتفاقها را هم اعتبار کنید. چه بگویید عالم نفس الامر چه بگویید عالم اعتبار و چه لگویید عالم فرضی؛ توی آن ظرف فرضی و اعتباری؛ بسنجید که آیا امام حسین بوده یا نه؟ فرات بوده یانه؟ یاران باوفا بوده اند یا نه. لشگریان عبیدالله بوده اند یا نه؟ در عالم فرض تمامی این عناصر را در کنار هم بچینید. بعد می بینید که بعضی می توانند باشند و بعضی نمی تواند باشند. خیلی در باره عاشورا گزاره به ما رسیده است. برای تعیین صدق و کذب آنها باید این فضا را لحاظ کنیم. این ظرف اعتبار را ایجاد کنیم. و همه اتفاقها را با این ظرف اعتبار بسنجیم. مثلا رباب بوده یا نبوده؟ رقیه بوده یا نبوده؟ عروسی قاسم و حنا بندانی در شب عاشورا بوده یا نبوده؟ و... 

مثال دیگر: امروز که شنبه است؛ بنده هم روی وایت برد نوشتم که: "امروز روز شنبه است". و ما رفتیم. به جهت کاری که داشتیم روز دوشنبه مجدد به محل جلسه برگشتیم. زمانی که ما وارد شدیم روی وایت برد نوشته اند: امروز شنبه است. آیا واقعا می توان گفت این قضیه کاذب است چون امروز سه شنبه است؟ ملاک صدق و کذب این گزاره چیست؟ از کجا بفهمیم که صادق است یا کاذب. یقین داریم که گزاره کاذب نیست. چون زمانی که ما این گزاره را روی وایت برد نوشته بودیم باور داشتیم که امروز شنبه است. و الان هم که سه شنبه است باور داریم که آن روز شنبه بود. یعنی یک ظرف زمانی ایجاد کردیم و این اتفاقها را در آن ظرف زمانی مورد سنجه قرار می دهیم.

ممکن است شما در اعتراض بگویید ما فقط با یک گزاره مواجه هستیم که امروز شنبه است و حال آن که امروز سه شنبه است و گزاره امروز شنبه است غلط است. چیز دیگری ما نداریم تا بخواهیم لحاظ کنیم.

در پاسخ فلاسفه اسلامی می گویند نه نگران نباشید. چیز دیگری وجود دارد و آن عالم مثال است. یا سیاق سخن و یا سیاق کلام. از سیاق کلام این معنا و صدق و کذب آن روشن می شود. یعنی شما ظرف زمانی شنبه را لحاظ بکنید که این نوشته بر روی وایت برد نگارش یافته است. می بینید که در سیاق سخن و عالم مثال این اتفاق در روز شنبه افتاده است.

حال اگر بنده در همان روز شنبه روی تخته می نوشتم: امروز سه شنبه است. گرچه امروز که سه شنبه است با واقعیت جور در می آید ولی این گزاره کاذب است. چون ملاک صدق و کذب آن همان روز نگارش این تاریخ است نه امروز. و آن روز شنبه بوده است نه سه شنبه.

برای سنجش و ارزیابی صدق و کذب این نوع از گزاره ها باید بتوانیم خودمان را در فضای سیاق سخن و در عالم نفس الامر یا همان عالم مثال قرار دهیم. از این عالم به وعای اعتبار نیز تعبیر می شود.

نکته اساسی این است که بدانیم عالم نفس الامر یا عالم مثال یا وعای اعتبار یا سیاق سخن کجا و چگونه است؟

این که گفته می شود نفس الامر بعد از کلمه "الامر" یک کلمه حذف شده است و در اصل "نفس الامر محکی بالقضیه" بوده است. ما باید این قضیه را با همان چیزی که آن چیز حکایت می شود توسط این قضیه مورد سنجش قرار دهیم.  بنابراین وقتی گفته می شود: "امام حسین(ع) با 72 یار با وفا در روز عاشورا در سال 61 به دست عوامل یزید بن معاویه به شهادت رسیدند و خانواده ایشان به اسارت گرفته شدند."

این قضیه مطابق است با نفس الامر محکی با خود همین قضیه. این قضیه مطابق است با خود آن چیزی که همین قضیه می خواهد آن چیز را حکایت کند. امر در این جا یعنی خود آن چیزی که به وسیله قضیه از آن حکایت می شود. این امر در حقیقت وصفی هم داشته که آن وصف به جهت کثرت استعمال حذف شده است. وقتی گفته می شود هر قضیه برای صدق و کذبش مطابقت داده شود با عالم نفس الامر خودش؛ دیگر بین قضایا هیچ فرقی نمی کند. نفس الامر می تواند هم واقعیت خارجی باشد و هم نفس الامر ذهنی باشد. پس هم قضایای خارجیه و هم حقیقیه و هم ذهنیه و هم لوازم ماهیات را می توان با آنها سنجید.  قضایایی که خارجی اند که با عین مطابقت می کنند و قضایایی که ذهنی اند با ذهن مطابقت می کنند و قضایایی که نه با ذهن و نه با عین مطابقت می کنند اینها با وعای اعتبار مطابقت خواهند کرد. که بیشتر محور و مدار بحث ما این نوع از قضایا بود. یعنی قضایای انشایی. بنابراین نفس الامر دارای سه مصداق است: خارج، ذهن، وعای اعتبار. نفس الامر با توجه به تعبیر و تبیین ما شامل هر سه اینها را شامل می شود.

ممکن است که نفس الامر را فقط به معنای وعای اعتبار بدانیم. در این صورت دیگر شامل خارج و ذهن نخواهد شد. در این صورت باید گفت: قضایای خارجیه با خارج مطابقت می شوند؛ ولی قضایای ذهنی و قضایای تاریخی با وعای اعتبار انطباق می یابند. در این صورت نفس الامر مصداق برای ذهنی و قضایای تاریخی و قضایای حقیقیه است که ملاک صدق اینها وعای اعتبار است. علامه طباطبایی خیلی روشن نیست که نفس الامر را به معنای اعم و فراگیر گرفته اند یا به معنای اخص و فقط وعای اعتبار. گرچه در اصل ماجرا چندان تفاوتی نخواهد کرد.

نکته ای که باید توجه داشت این است که اصطلاح نفس الامر گرچه به معنای اعم و اخص استفاده می شود ولی وقتی با قضیه همراه شد مثلا قضیه نفس الامری در این صورت دیگر نفس الامر به معنای مشترک نخواهد بود بلکه فقط شامل قضایایی خواهد شد که ملاک صدقشان وعای اعتبار است. چون به قضایای خارجیه و ذهنیه قضایای نفس الامری نمی گویند.

برای تبیین بیشتر به مثال زیر توجه شود: برای خرید وسیله نقلیه و یا منزلی به بنگاه معاملات و یا نمایشگاه خودرو می رویم. پس از رویت و انتخاب؛ فردی که واسطه است دست دو طرف را در دست هم می گذارد و فروشنده می گوید: "فروختم". و خریدار هم می گوید "خریدم". و واسطه هم می گوید خیرش را ببینید. وقتی فروشنده می گوید فروختم چه چیزی تحقق پیدا می کند. فروشند با بیان لفظ فروختم معنای آن را یعنی آثاری که بر آن بار است مثل انتفاع و مالکیت و تصرف و... - در نفس الامر برای خریدار محقق می کند. و خریدار هم که می گوید خریدم. در همان عالم نفس الامر معنای لفظ خریدم-که همان حق استفاده از پول یا هر چیزی که در برابر عین خریداری شده ارائه می شود- را برای فروشنده تحقق می بخشد. مسلم است که بعد از تحقق معنای فروختم و خریدم آثاری بر آن مترتب است که این آثار نیز محقق می شود. تحقق این معنا چه با لفظ و چه بدون لفظ منشا آثار فراوانی است که بر این انشاء مترتب می شود.

اگر نیک نگریسته شود در اینجا خریدار و فروشنده و مورد معامله است. هم خریدار مثلا حسینی و هم فروشنده مثلا حسنی و هم مورد معامله مثلا منزل امر واقعی است. هر یک از اینها هم وجود ذهنی و هم وجود عینی دارند. ولی فروشنده که منزل را می فروشد و خریداری که می خرد چیزی نه در خودشان و نه در منزل تغییری و دگرگونی شاهد نخواهند بود. چون اتفاقی در امر واقع و عالم عین و نیز عالم ذهن نیفتاده است. در واقعیت حسینی و حسنی و منزل هیچ تغییری نکرده اند الا این که بین حسینی و منزل، نسبتی بر قرار بود که این نسبت با حسینی تمام شد و به حسنی انتقال پیدا کرد. و بین حسنی و پول هم نسبتی بر قرار بود که با این معامله این نسبت قطع شد و بین حسنی و پول نسبت بر قرار شد. این نسبت در نفس الامر اتفاق افتاده است. نه در ظرف ذهن و نه در عالم واقع هیچ اتفاقی نیفتاده است. و حال آن که آثار آن را ما شاهد هستیم. واقعا در نظام هستی تغییری ایجاد شده است. و می دانیم هم که تغییراتی رخ داده است. اما سوگند یاد می کنیم که این تغییر در عالم ذهن و عالم عین نبوده است. و نمی تواند هم بدون تحقق باشد. هم تحقق دارد و هم تحققش عینی و ذهنی نیست بلکه نفس الامری است. در وعای اعتبار رخ داده است. 

گرچه بعضی خواسته اند نفس الامر را به امور اعتباری نسبت بدهند و جاری بسازند. ولی هم چنان که در لفظ منحصر نبود در امور اعتباری نیز منحصر نمی شود بلکه وجود انشائیی که همان نفس الامر است در بعضی از مفاهیم واقعی نیز جریان می یابد. مانند استفهام. در این که پرسش صورت می گیرد و تحقق معنای آن در ظرف نفس الامر محقق می شود از سوی دیگر واقعیت هم دارد. یعنی مصداق عینی و واقعی دارد. وقتی می فرماید و ما تلک بیمینک یا موسی! خداوند منان واقعا می داند در دست موسی چیست. اما با پرسش معنای آن را می خواهد در نفس الامر ایجاد کند. تمامی لیت و لعل در قرآن از جانب خدای سبحان بدین معنا است.

  • حسن جمشیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی