قرآن کتاب آگاهی بخش؛ نه کتاب علوم و فنون
زیبا آفرین
در قرآن کریم مواردی از علوم طبیعی همچون حرکت ابرها و نزول باران و … آمده است و نیز مواردی از علوم تجربی انسانی، مثل روابط انسانی، فراز و فرود فرهنگها و تمدنها، و ... آمده است. هر یک از این نوع از نگرشها مبتنی بر نوع تفسیری است که فرد نسبت به آن آیات خواهد داشت. پس میدانیم که تفسیر این آیات مبتنی بر پیش فرضهایی است که با توجه به آن پیش فرضها است که تفسیر شکل میگیرد و تحقق مییابد. و این پیش فرضها شاید برای همگان قابل فهم نباشد.
علاوه بر آن، آنچه در قرآن از موضوعات و مسائلی سخن به میان آمده که قلمرو بحث از آنها مثلا در علوم طبیعی و یا تجربی و تاریخی و … میباشد به این آیات برای اثبات تئوریهای علمی نمیتوان استدلال کرد. مگر آن که به عنوان یک منبع و متن حوادث نقل شده در قرآن ملاک تجزیه و تحلیل قرار بگیرد و ملاک و معیاری برای آزمون و آزمایش باشد. در صورتی که پژوهشگر بپذیرد آنچه نقل شده یک واقعهی تاریخی است نه اسطوره و داستان که در این صورت تجزیه و تحلیل این حوادث همان راهکار خاص خود را خواهد داشت. منعی نخواهد داشت که از قرآن به عنوان تأیید سخن به میان بیاید و یا محرک نخست برای گامهای اولیهی پژوهش باشد. اما آیات قرآن، مسلم، برای یک متدین و اندیشمند یک اصل علمی را ثابت نخواهد کرد. زیرا اصل علمی و تئوریهای مورد نظر در حیطهی عقل است. اگر در قرآن به چنین مواردی اشاره شده است:
اولا تفسیرهای گوناگونی را بر میتابد چنانکه علامه طباطبایی و استاد مطهری و مصباح یزدی در نظریهی خلقت انسان و یا اصالت فرد و جامعه تفاسیر گوناگونی از قرآن ارائه کردهاند. این قبیل آیات به میزان گسترهی علمی افراد و به میزان تعدد نگرش، آنها نیز دامنه خواهند یافت.
ثانیا در این دسته از آیات نتیجه و ثمره مهم است نه اصل ماجرا و داستان. قرآن اصل ماجرا را بیان میکند به جهت نتیجهای که بر آن بار است. لذا از بسیاری از ماجرا ها با ابهام در میگذر و در ذیل متشابهات رهایشان میکند.
نسبت به حوادث تاریخی نیز روال این گونه است. برخی برای اثبات مدعای تاریخی و یا نگرش خاصی در فلسفهی تاریخ به آیات قرآن استدلال میکنند. همچون شهید صدر و مصباح یزدی. به همین جهت گاه برخی با موازین و اصول علمی تاریخ به جهت ناهمگنی با قرآن – البته با تفسیری که آنها از آیات دارند – به آن رویکرد خوشی نشان نمیدهند. و حال آنکه آنچه به عنوان حوادث تاریخی گفته میشود لازم است با بهره گیری از ظوابط و معیارهای پذیرفته شده در همان علم باشد.
این که موسی چه کرد؟ چه کسی بود؟ کجا بود؟ رودررویی او با چه کسانی بود؟ و در چه زمانی این حوادث اتفاق افتاد؟ این پرسشها را میتوان هم قرآنی داد و هم تاریخی. و هر کدام ساز و کار خاص خودش را خواهد داشت. چنانکه در این حوادث تاریخی بین کتب آسمانی اختلافات فراوانی وجود دارد. اختلاف در تفسیرها اگر با اختلاف در متنها و اختلاف در باستان شناسی و منابع تاریخی در یک جا جمع شود حاصل بسیار آشفتهای پیدا خواهد کرد. چه ملاکی برای ترجیح یکی بر دیگری در دست خواهیم داشت.
برخی از متفکران و اندیشهورزان شاید دچار این مشکل شده و از یاد بردهاند که قرآن چرا آمده است؟
قرآن برای کمال بخشیدن به انسان در سیر حرکت او به سمت و سوی تعالی و رهایی او از بن بستها و کمک در عرصهی محدودیتها آمده است. آنجا که او به آخر خط رسیده و توانایی محدودش او را وا مینهد. این جا است که دین و در نتیجه قرآن به یاریش میشتابد و از تنهایی میرهاندش. برخی از بزرگان و اندیشهورزان قرآنی به جای توجه به آخر داستان و فرایند آن، غرق میشوند در این که پدر ابراهیم چه کسی بود. اگر پدر او آذر است پس چرا بت پرست است؟ و پدر پیامبر نباید بت پرست باشد. پس باید او عمویش باشد در بین عرب به عموهم پدر گفته میشود . در این صورت بار و بنه را باید بست و در عرب جاهلی پژوهش کرد که به عمو هم اب گفته می شود یا خیر؟ و… چنان غرق در شخصیتهای داستان میشوند که شأن و موقعیت ابراهیم را در داستان و فلسفهی وجودی آن را از یاد میبرند.
در آیات به فرجام امور اشاره میشود و پاداش اعمال و در نتیجه از بهشت سخن به میان میآید. آن وقت این عالمان به محاسبهی طول و عرض و تعیین حوزهی جغرافیایی بهشت و جهنم میپردازند. فاصلهی بین دو چشم حورالعین ها را اندازه میگیرند. اینها ربطی به قرآن و بحث قرآنی ندارد. بلکه همهی اینها بحثهای خاص خود را دارد اگر چنانچه بخواهیم بدان شکل و ساختاری بدهیم همان بهتر که در حوزهی کلام، از آنها بحث شود. در کتابهای متعدد ببینید که نسبت به ذو القرنین و اسکندر و یأجوج و مأجوج چه حرفها و سخنها گفته شده است. و برای آنکه اثبات شود که دیوار چین هست یا نه، ببینید که چه تفسیرها و تأویلهایی ارائه داشتهاند.
باید باور کرد که قرآن کتاب تاریخ نیست. قرآن کتاب داستان و قصه نیست. قرآن کتاب طبیعی نیست. قرآن کتاب جامعه شناسی و اقتصاد نیست. حتا قرآن کتاب فلسفه و عرفان نیست. قرآن به تعبیر حضرت امام(زض) یک خوان بسیار گسترده است که هر کس به فراخور حال و مزاج خود از این سفرهی پر نعمت بهره میگیرد. دریای پر پهنای قرآن حتا برای گلد زیهر هم فوائدی چند در بر دارد و او نیز میتواند از آن میان درهایی به چنگ آورد. و نیز برای سلمان رشدی.
البته این سخن بدان معنا نیست که این گونه تفاسیر ارائه نشود. خیر. چنین ادعایی خلاف آزادی اندیشه در بشر و ارائهی آن است. و نیز ما را به بن بست علمی خواهند کشاند. بلکه مقصود و مراد ما این است که چندان دل به این تفسیرها و تحلیلها و تأویل ها نبندیم و آنها را قطعی و یقینی نپنداریم. جالبتر از همه آن که در مورد فقه به آیات متعدد استدلال می شود که در کتب فقه آکنده از این موضوع است و کمتر بدان تن در میدهند و میپذیرند بلکه یا دلالت آن را تمام نمیدانند یا در مقام بیان نمیدانند و یا منصرف از آن. خلاصه به هر بهانهای آیه را از حجیت برای آن موضوع خاص، ساقط می کنند. آن وقت برخی میخواهند با آن عصمت انبیاء ثابت کنند و یا جسمانی بودن قیامت و یا راههای آسمانها را بنمایانند. به طریق اولی جواب نمیدهد.
حسن جمشیدی
اردیبهشت 1382 مشهد
- ۹۹/۰۶/۱۸