جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

بررسی مساله معاد1

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۵۵ ب.ظ

زیبا آفرین

      جسمانیت قیامت کبری

در نشریه‌ی ”آیینه‌ی سخن“[1] شماره‌ی سوم، سال اول،(تابستان 83) مطلبی آمده است با عنوان «چالش نظری معاد روحانی و جسمانی» از آقای محسن غرویان که در ضمن این عنوان چند ادعا را از جانب خود یا از دیگران مطرح کرده است  که طی دو بخش به واشکافی سخنان ایشان خواهیم پرداخت

بخش نخست

ادعاهایی که سخنران مطرح کرده است را به صورت چند گزاره یاد آور می‌شوم: 

1 بحث معاد بسیار پیچیده است.

2 بحث معاد آن گونه که برخی حکما مطرح کرده‌اند برای عموم مردم اثر تربیتی ندارد.

3 مهمترین تأثیر در معاد، بحث جسمانی یا روحانی بودن آن است.

4 پرسشها و ابهامها در مورد معاد زیاد است که باید بدانها پاسخ داده شود.

5 معاد یک حقیقت روحانی است

6 مرحوم شاه آبادی معتقد به معاد روحانی و معنوی است.

7 مرحوم امام خمینی معتقد به معاد روحانی و معنوی است.

8 به ملاصدرا نیز نسبت داده که معتقد به معاد روحانی است.

یکم -  در اوائل انقلاب با یکی از دوستان در رابطه با نتایج مطلوب و نامطلوب آزادی بیان بحث و گفتگو داشتیم. اصرار بنده این بود که در چنین فضایی آزادی بیان، بستر ساز استبداد خواهد بود. یا جامعه را به سمت و سوی فساد و تباهی به پیش خواهد برد. چون فراوان هستند کسانی که نسنجیده حرف می زنند و حرف نسنجیده می‌زنند. و بسیاری هم هستند که شمشیر از نیام بیرون کشیده و منتظر سر بریدن و فتوا دادن برای قلع و قمع هستند. به عناوین گوناگون. تخریب نظام. ارتداد. تشویش اذهان. انکار ضروری دین. محاربه با خدا، محاربه با پیامبر، محاربه با امام زمان و ...

اینک پس از گذشت نزدیک به هفده یا هیجده سال از آن زمان می بینم که به راستی این چنین است. اگر آزادی بیان بدین معنا باشد که هر کس هر چه به، نه به ذهنش، بلکه دهانش رسید برای همگان بازگوید، آیا سنگ بر روی سنگ خواهد ایستاد.

از آن جمله موردی است که بدان خواهیم پرداخت و به هشت ادعای بدون دلیل آن  اشاره شد. هشت ادعا طی یک سخنرانی که برای هیچیک از آنها محض رضای خدا حتا یک دلیل هم یاد آور نشده است.

اگر مراد از آزادی بیان، سخنرانی و ادعاهای بدون دلیل است با قاطعیت من می گویم که از چنین آزادی نفرت دارم. که در زیر عنوان آزادی، ادعای بی دلیل، یا دشنام، تهمت،  افترا و ... رد و بدل شود. این آزادی نیست. افسار گسیختگی است. در فضای آزاد،  فکر و اندیشه ، همراه با استدلال بیان می‌شود. آیا ممکن است کسی بیاید و فریاد بزند که امام زمان نیست و دلیلی هم بر ادعای خود اقامه نکند. خردگرایی و اصلاح طلبی هرگز چنین شیوه و روشی را نمی‌پذیرد. فضا باید برای هر اندیشه‌ی مستدل فراهم باشد.

دوم تا کنون می‌پنداشتم که برخی افسانه‌ها و خرافات را فقط باید از قشر عوام و بیسواد از دین شنید. ولی اینک می بینم که برخی اهل فضل همان افسانه‌ها و خرافات را مبنای مباحث خود در تبیین و تفسیر مباحث کلامی قرار داده‌اند: گذاشتن چوب در قبر برای سنجش میزان فشار قبر، یا جا سازی میکرفون در قبر به همراه فرد مرده برای دریافت درستی و یا نادرستی پرسشهای نکیر و منکر، ویا طرح این پرسش کسانی که در انفجار بدنشان متلاشی می شود چگونه فشار قبر خواهند داشت؟ ( عین این مثالها در متن سخنرانی آمده است) آیا می تواند اثباتگر و یا نافی چیزی باشد. می‌گویند دانشمندی تجربی مدعی شد من سالها در لابراتوار کالبدشکافی به تجزیه و جدا سازی تمامی اجزای بدن مرده‌ها پرداختم. همه چیز از اعضا و جوارح را دیدم ولی روح را ندیدم. آیا ندیدن روح توسط او آن هم در بدنها ی مرده می تواند دلیل بر انبود روح باشد؟ آیا این ادعا در گفتمان علمی و فلسفی منزلت و جایگاهی می تواند داشته باشد؟ او که در پی دیدن روح با چشم حسی است؟

در اطراف آبادی ما گلمکان تا چندی پیش نظر بر آن بود که با مردن، علقه نکاح گسسته می شود و زوج و زوجه بایکدیگر نامحرم می شوند.

شوهری همسر خود را که سه روزه زاچ وضع حمل کرده -  بود به شدت کتک می‌زد که تو چرا نماز نمی‌خوانی. من دو روز است که مراقب تو هستم، نمی بینم که تو نماز بخوانی. زن می گوید: من بچه آورده‌ام نمی‌توانم( منظورش ناتوانی شرعی بود) شوهرش می‌گوید: مگر کوه جا به جا کرده‌ای؟ حالا یک بچه آورده‌ای باید نمازت را ترک کنی؟ تا خانه‌ی من هستی نباید نمازت ترک شود؟

 آیا به راستی این موارد و نمونه‌های فراوان دیگر شبیه به آن ربطی به دین و حوزه‌ی بحثهای اعتقادی دارد؟ بلی از آن جهت که ما بدانیم که در چه فضا و موقعیت زندگی می‌کنیم مفید است. ولی این بدان معنا نیست که ما باورهایمان را از اینها بگیریم. این عوام زدگی است. البته طی مقاله‌ای سالها پیش، گرفتاری اهل علم را یاد آور شده‌ام که گرفتاری عوام زدگی است. گاه نا آگاهانه در دام عوام زدگی در افتاده و حرف و سخنانی زده اند که خود نه به اصل سخن و نه به تبعات آن تن در می‌دهند. عرصه دین را باید از این عوام زدگی پالایش کرد. استاد مطهری یکی از معضلات دین را همین می‌داند که هر کس از هر کجا که رسیده در این باره سخن گفته است.

سوم باید سخنران محترم آقای غرویان یک موضع ثابت و روشن نسبت به اصل و اساس دین داشته باشد که آیا غایت گرا است یا کارکرد گرا یا هم هردو و یا هم هیچکدام. ایشان در بحث معاد گویا کارکردی می‌اندیشند. بدین معنا که معاد را اگر به صورت جسمانی بگوییم مردم وحشت خواهند کرد و از آتش و دوزخ و برزخ و فشار قبر و هیولای نکیر و منکر خواهند ترسید و گناه نخواهند کرد.

واعجبا که معتقدین و پای بندان به معاد جسمانی، رشوه می‌دهند،  رشوه می‌گیرند، اختلاس می‌کنند، آدم می کشند، احتکار می‌کنند، گران فروشی و کم فروشی می‌کنند، زنا می‌کنند. و ... پس کجا است آن اثری که معاد جسمانی باید داشته باشد. و حال آن که ندارد و بهترین دلیل بر آن چنین گناهانی است که مدام اتفاق می‌افتد. پس مشکل در جسمانی بودن و یا روحانی  بودن نیست. مشکل اجتماعی را باید در جای خود کاوید چنانچه جناب غرویان لازم بدانند معضلات ارزشها و نادیده انگاشتن آنها را بر خواهم شمرد که جسمانی بودن یا روحانی بودن معاد هیچ ارتباطی بدان ندارد. البته شاید اصل معاد که زندگی مجدد و حسابرسی باشد بی ارتباط با آن نباشد که آن سخن دیگری است.

    چهارم اینکه بحث معاد مبتنی بر مشرب برخی از حکما اثر تربیتی ندارد گویا منظور ایشان را نیک در نیافتم. که آن بزرگان به خطا رفته اند و واقعیت را به گونه‌ای در یافته‌اند که فاقد اثر تربیتی است یا آنکه آنچه این حکما تحت عنوان معاد گفته‌اند متن واقع و حقیقت محض است ولی مردم بدان تن در نمی‌دهند. آنها را نمی‌ترساند. جالب است که معاد روحانی باشد. و عین واقع هم همین باشد و حکما نیز از آن دفاع کنند ولی اثر تربیتی در بین مردم نداشته باشد. یعنی بین علما و حکما و پیروان آنها تباین کلی است. پس این حکما باید بروند پی کار دیگری. حکیم یک واژه تهی و بی معنا نیست. حکیم اسم برای گروهی کاسب و سود جو نیست. حکیم کسی است که بیماری مردم و جامعه را نیک در می یابد و در پی درمانش تلاش می کند. حکیم همان پزشک معنوی است. پاسخگوی نیازها و دردهای غیر جسمانی است. حال این حکما چگونه تفسیری از معاد ارائه داده‌اند که فاقد اثر تربیتی است. به حتم مبدئی هم که آنها تفسیر کنند کارآمدتر از این معادشان نبوده و نیست.  

پنجم همچنانکه یاد آور شدم و نیز در این باره سخن گفته خواهد شد، مهم بحث معاد جسمانی بودن و یا روحانی بودن نیست. مهم این است که باور به معاد از بین رفته است. شاید معاد دان باشیم ولی بدان یقین نداریم. مثل همان بخاری و آتش که کودک از سر یقین حتا نزدیک بدان هم نمی شود. ما اگر باور به معاد داشته باشیم این باور خود سبب دوری از هر گناهی خواهد شد.هرگاه گناهی صورت می گیرد باید دانست که حضور خدا و فرجام عمل را از یاد برده و دچار غقلت شده‌ایم.

در این باره حرف و سخن بسیار است و مجال کوتاه . فعلا ما را بدین مقدار بسنده است. اما چند مدعای آخر ایشان که محور و مدار بحث جسمانی و یا روحانی بودن معاد است بدین جهت در این فرصت فراهم آمده به چهار مدعای اخیر خواهیم پرداخت.

ایشان به صدرای شیرازی(مدعای هشتم)  نسبت داده که او نیز معتقد به معاد جسمانی نیست. به بیان ایشان توجه شود:

«بعضیها در باره‌ی شیخ الرئیس گفته اند رئیس عقلا و حکما معاد جسمانی را پذیرفته و می‌گوید دین قائل به معاد جسمانی است. در حالی که بوعلی سینا چنین چیزی نگفته است. بلکه سخن وی این است که ظواهر الفاظ کتب آسمانی این است و من در این جا حرفی نمی‌زنم. اما نگفته که معاد جسمانی عین دین است. و گرنه شرایع آسمانی را امام و مرحوم شاه آبادی و ملاصدرا همه دیده‌اند. چرا آنها چنین چیزی نگفته‌اند.» (آئینه‌ی سخن. ص82)

یعنی امام و شاه آبادی و آخوند شرایع را دیده و در منابع آنها فحص و کاووش کرده و باز هم به این نتیجه رسیده اند که معاد روحانی است و هیچ تعارض با شرع ندارد. این باید مدعای سخنران باشد.

تفسیری که ایشان از سخنان شیخ ارائه داشته شاید منحصر به فرد ایشان باشد و کسی چنین تحلیلی ارائه نکرده است یا من لا اقل چنین تفسیری و تحلیلی ندیده‌ام. بهتر آن که به اصل ادعا و سخن شیخ توجه شود که خود او چه می‌گوید:

«فصل فی المعاد فبالحری ان نحقق هیهنا احوال الانفس الانسانیه اذا فارقت ابدانها و انها الی ای حال ستصیر فنقول یجب ان یعلم ان المعاد منه ما هومنقول منه فی الشرع و لا سبیل الی اثباته الا من طریق الشریعه و تصدیق خبر النبی(ص) و هو الذی للبدن عند البعث و خیرات البدن و شروره معلومه لایحتاج الی تعلم و قد بسطت الشریعه الحقه التی اتانا بها نبینا و سیدنا و مولانا محمد (ص) حال السعاده و الشقاوه بحسب البدن» (شرح آراء ملاصدرا، آشتیانی، ص63، نقل از الهیات شفا و نجات)

 

[1]   - آیینه‌ی سخن نشریه‌ی داخلی مرکز فرهنگی – پژوهشی شهید هاشمی نژاد است که در آن اندیشه‌های اساتید دانشگاه و حوزه در باره‌ی مهم ترین مسائل ایران و جهان و همچنین گزارش فعالیتهای مرکز انعکاس می‌یابد. 

  • حسن جمشیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی