سرشت سروش الهی 19
دکتر عبدالکریم سروش[1]
سروش بحث خود را از تفاوت بین وحی ها میآغازد. هر کس که بر او وحی شد، نه بدان معنا است که او پیامبر است. برای وحی یک ویژگی بر میشمارد:
« از مجاری ویژهای به مدرکات ویژهای دست پیدا کند که دیگران از دست یافتن به آنها ناتوان و ناکاماند» ص 3
این وحی را بیشترها میتوانند ادراک کنند، و سروش از بسیاری نام میبرد که چنین وحی را درک کردهاند و از آن به تجربهی دینی یا تجربهی وحیانی تعبیر میکند: همچون مریم یا ابراهیم(ع).
بین آنچه پیامبر درک میکند و آنچه که دیگران ـ غیر پیامبر ـ درک میکنند، گرچه از طریق وحی هم باشد، یک تفاوت جدی وجود دارد:
«تفاوت پیامبران با دیگر ارباب تجربه در این است که آنان در حیطه و حصار تجربهی شخصی باقی نمیمانند و با آن دل خوش نمیدارند و عمر خود را در ذوق و مواجید درونی سپری نمیکنند، بلکه بر اثر حلول و حصول این تجربه، مأموریت جدیدی احساس میکنند و انسان تازهای میشوند و این انسان تازه، علم تازه، و آدم تازهای بنا میکند.»ص 4
سروش در ادامه میگوید:
« باری در پیامبری مفهومی و عنصری از مأموریت مندرج است» ص 6
و از همین عنصر مأموریت، سروش در خاتم نبوت بهره میگیرد:
«در خاتمیّت این مأموریت رخت بر میبندد. لکن اصل آن باقی میماند.»
مهم و شاید پرسش اساسی این است که این وحی چیست وچگونه اتفاق میافتد؟ و همین پرسشی بود که ما در طی این نوشتار به دنبال آن بودیم. سروش با عنوان و تعبیری که بدان میدهد، بسیاری از پرسشها را پاسخ داده و بر بسیاری از امور، روشنایی میتاباند. البته سروش مدعای خود را بیشتر منتسب به غزالی میکند و به نظر میرسد که او با توجه به آموختههای جدید، میکوشد تا قرائت جدیدی را مدعای غزالی در المنقذ منالضلال ارائه کند.
سروس وحی را برای پیامبر یک تجربه میداند. تجربهای که فقط پیامبران کاشف آن بوده اند و تجربهای که به سادگی به دست نمیآید ولی برای دیگران هم میتواند اتفاق بیفتد و هم اتفاق افتاده است. سروش معتقد است، تجربهی نبوی، هم میتواند گوهر پیامبر را توضیح دهد و هم روش شناختن پیامبران را بیان کند و هم پارهای از لوازم و توابع دانستنیهای پیامبری را. ایشان براین عقیده است اگر پیامبری به معنای نزدیک شدن به عوالم معنا و شنیدن پیام سروشهای غیبی است، این یک تجربه است. (ص10)
در این صورت، تجربه خاصیت خود را خواهد داشت. میتوان این تجربه را افرونتر، غنیتر و قویتر کرد. همانند بسیاری از تجربههای دیگر که یک نحوه وابستگی و پیوستگی بین میزان تجربه و مهارت ایجاد میشود. پس پیامبر، پیامبرتر میشود. چنانکه شاعر، شاعرتر میشود.
پس از این بحث سروش آنچه که بدان میرسد و محصول این اندیشه خواهد بود، تدریجی بودن جریان وحی است. و با تدریجی بودن، تفاوت بسیار بین آغاز و انجام آن (به لحاظ زمانی) خواهد بود.
چون دورهای را پیامبری میکند که هنوز نبوت در مراحل نخسین است و دورهای که به نهایت پختگی میرسد. با این نگاه، سروش معتقد به تعدد و تکثر وحی است. به این معنا نیست که پیامبر در یک بار به گنجی برسد و تا پایان عمر از آن چه به دست آورده خرج کند. بلکه وحی، همچون باران رحمت، مستمراً بر او میریخت.( ص 11)
سروش در این بخش از سخنانش از ابنخلدون کمک میگیرد. و تدریجی بودن وحی را و تفاوت تحمل پیامبر در ابتدا و انتهای وحی، به خبرهای رسیده از ایشان مستدل میکند.
تفاوت کوتاهی و بلندی آیات مکی و مدنی را ناشی از تجربه ابتدائی و تجربهی گستردهی نبوت میداند. پیامبری که با نزول چند آیه از علق، بر میآشوبد و هراسناک میشود، پس از گذشت زمان نسبتا طولانی به یک باره نیمی از سورهی توبه، آن هم هنگامی که بر الاغی سوار است، نازل میشود.
با تغییر تجربهی پیامبر، موقعیت پیامبر تغییر یافت و از حالت انزار و درهم شکستن دگمیهای پیشین به حالت سازندگی و رسالت استقرار آئین دگرگونی مییابد.
سروش بعد از تبین این دبدگاه، خود به صراحت با بهرهگیری از دیدگاههای عرفانی مولوی مدعی میشود که با بسط و گسترش شخصیت پیامبر، تجارب دینی و وحیانی او نیز گسترش مییافت. بدانجا رسید که زان پس، وحی تابع او شد نه او تابع وحی (ص13)
جبرئیل تابع او بود تا او تابع جبرئیل ـ پیامبر بدان مرحله رسید که از جبرئیل هم درگذشت و او را وانهاد.(ص16)، لذا او هرچه پیامبرتر میشد، آئین او نیز فربهتر میشد.
به تفاوت بین اندیشهی دکتر سروش و علامهی طباطبایی توجه شود که علامهی طباطبایی تدریجی بودن و تکامل را در مناسبت بین پیامبر و ظرفیت موجود اجتماعی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد که به میزان پیشرفت جامعه، وحی هم تکامل مییابد ولی دکتر سروش این تکامل را در مناسبات خود پیامبر و تعالی شخص او میداند.
سروش وحی را همین تجربة نبوی میداند، گرچه نفی روح قدسی نمیکند (ص 19) ولی نسبت به آن هم توضیح نمیدهد. تفکر تجربی او از وحی، با نزول دفعی و آفریدگاری قرآن پیش از نزول نمی سازد. او همهی وحی بلکه همهی آنچه به عنوان وحی گفته میشود را از خود پیامر میداند و در پیامبر میجوید.
وحی یعنی همان زندگی پیامبری پیامر که اگر پیامبر عمر بیشتری میکرد به حتم، بر حجم قرآن افزوده میشد. و اگر عمر پیامبر کمتر بود، از حجم قرآن کاسته میشد.
همهی گره کوری که در مباحث سروش نهاده شده و همچنان نهان مانده این است که آیا پیامبر با تجربههای خود راه به عالم دیگری برده است؟ یعنی آیا امور را به تدریج از منبعی و مخزنی برمیداشت؟ یا چیزی آن سوی درون پیامبر وجود ندارد؟ بلکه همهی این جوششها از کوشش پیامبر است و از درون شخص پیامبر میجوشد. به نظر میرسد که سروش این نظریه را میپذیرد. و رابطهی پیامبر را با پیام وثیق میکند. ولی این که پیام را از کجا میگیرد، او از درون خود پیامبر میداند.
منابع:
فلسفهی علم کلام، هری اوسترین ولفسن، احمد آرام، انتشارات الهدی، تهران، 1368
وحی و نبوت، استاد محمد تقی شریعتی، انتشارات حسینیهی ارشاد، 1349
قرآن و وحی، دکتر محمد صبحی صالح، محمد مجتهد شبستری، دفتر نشرفرهنگ اسلامی، 1362
تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، دکتر ذبیح الله صفا، داشگاه تهران، 1371
بیست گفتار، دکتر مهدی محقق، چاپ دوم، 1362
دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد سوم، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1369
تاریخ فلسفه در اسلام، ج.ا.م.م. شریف، مرکز نشر دانشگاهی، نصر الله پور جوادی، 1362
تجربهی نبوی، عبدالکریم سروش،
فروغی؛ محمد علی، سیر حکمت در اروپا، انتشارات زوار، تهران، 1344
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج4، انتشارات صدرا، تهران، 1374
اقبال لاهوری، احیاء فکر دینی در اسلام، احمد آرام،
[1] - دیدگاه دکتر عبدالکریم سروش از کتاب تجربهی نبوی اتخاذ شده است.
- ۹۹/۰۶/۱۷