سرشت سروش الهی 14
صدر حکمای الهی (979-1050)
در فرصت فراهم آمده، تلاش میکنم تا دیدگاه ملاصدرا را از کتاب مفاتیح الغیب ایشان تبیین کنم.
ملاصدرا معتقد است « تکلم» مصدرِ صفت نفسی است. به معنای ایجاد کلام کردن. و فایدهی کلام آنگاه تحقق خواهد یافت که اعلام شود و اظهار گردد.
باید توجه داشت که کلام خود مستقل نیست بلکه باید قائم به چیزی باشد. ملاصدرا رابطهی کلام را با متکلم، رابطهی فعل میداند با فاعل، نه رابطهی صفت با موصوف.
حتا ممکن است برخی رابطهی کلام را با متکلم، از قبیل رابطهی بناء با ساختمان بدانند. یا رابطهی نویسنده با کتابی که نوشته شده است. کلام و متکلم غیر از همهی اینها است. همچنان که در بالا یادآور شدیم. ملاصدرا کلام را صفت نفسی میداند. حوزهی کلام حوزهی نفس است.
هدف متکلم از کلام، نخست ایجاد جوهر صورتهای حروف و شکل دادن آن حروف توسط مخارج دهان است. و این، همان اعلان و اظهار است. نتیجهی ظهور بخشیدن، غیر از آگاه کردن و چیزی خواستن است. اظهار کلام غیر از اعلام آن است. آشکار شدن هر کلام، غیر از ابلاغ آن است. باید به این دوئیت و تغایر توجه شود. برای تبیین بهتر لازم است بدانیم که کلام بر سه گونه است:
1 ـ کلام برتر.
کلامی است که هدف و غایت آن، همان ظهور و بروز است و هیچ هدفی جز خلق همان کلام و اظهار آن وجود ندارد. این کلام، همان ابداع امر و امر «کن» میباشد.
جهان هستی، مظهر کلمات تامهی الهیاند. نه پایان میپذیرند و نه نابود میشوند که این کلام چیزی جز همان مخلوقات و ظهورات الهی نیست.
2 ـ کلام میانی
کلامی است که غیر از ایجاد کلام و اظهار آن، هدف دیگری هم در آن وجود دارد. با کلام، ایجاد میشود و ظهور مییابد ولی آنچه ظهور یافته است، سر پیچی و یا جدایی در آن راه ندارد. مانند فرمان الهی به فرشتگان که اطاعت در ذات و سرشت آنها نهاده شده است[1]. چه فرشتگانی که به امور مادی میپردازند. و چه فرشتگانی که به امور معنوی و عالم مجردات. این فرشتگان، وجودشان بر پیروی و نهادشان بر اطاعت و فرمانبرداری است. این کلام، بدون واسطه صورت میگیرد
3ـ کلام فرودین
و این کلامی است که برای ایجاد و خلق آن مقصود و مرادی خواهد بود که سرپیچی و پیروی، نیز در آن میباشد. باید که نگهبانی باشد تا افراد را نگهداری و راهنمایی کند. همانند خطابات خداوند به متکلمین( انسان و جن ) این کلام با واسطه صورت میگیرد. با فرستادن کتابهای آسمانی. رسولان الهی که هم کتابها و هم پیامبران و هم مکلفین آفریده شدهاند. چون در این مورد واسطه وجود دارد. احتمال سرپیچی و عصیان بسیار است. ولی در مورد دوم که واسطه در میان نیست، سرپیچی صورت نمیگیرد.
به لحاظ مراتب همچنان که گفته شد، بالاترین مرتبهی کلام، عبارت است از مرتبهی ابداعی که همان مرتبهی قضاء حتمی است. یعنی صورتهای موجودات به همان ترتیب که ارادهی ازلی ایجاب کرده است ـ حکم کلی الهی در اعیان موجودات به همان ترتیب که در نفسالامر میباشندـ . چنانکه پروردگارت مقرر داشته که جز او را نپرستید[2]
در مرتبهی بعد از آن و پائینتر از آن، مرتبهی امور تکوینی است. این مرتبه همان عالم قدر زمانی است. همه چیز نزد او به اندازه است.[3]
و مرتبهی بعد از آن، امر تشریعی است، که امر تشریعی در جهان ماده و ظرف زمان و اندازههای عینی ، تحقق مییابد. از این قبیل است سفارش به نوح نبی[4]
ملاصدرا، انسان کامل را مظهر خداوند متعال میداند و هر سه مرحله از کلام را در انسان کامل متجلی میبیند. چون انسان کامل، جانشین خداوند در زمین است.
مرحلة نخست: افاضه و بخشش حقایق و ریزش معارف الهی بر او و بر گوش دل او. و سخن گفتن او با خداوند، درخواست فیض از خداوند و بخشش به زبان ذاتی از حق است. البته در صورتی که به مرتبهی عقل بالفعل برسد که کارش صورت دادن معانی عقلی است. و آن کسی که به مرتبهی عقل بالفعل رسیده باشد، به عقل بسیط بدل شده و جوهری شده است که حقایق را بیان و به معارف عقلی گویا میشود. فقط کار او در این مرحله صورت دادن حقایق است.
مرتبه دوم یا میانی: فرمان دادن و باز داشتن، اعضاء و ابزارها است. آن هم به واسطهی حرکت دادن قوای نفسانی نیروهای طبیعی خود. فرمان نفس بر قوای طبیعی بدن جاری میشود و آنها هم پیروی میکنند. تمامی امور طبیعی انسان در این زمینه از کلام او قرار میگیرد.
مرتبه سوم یا فرودین و پائینی: درخواست به واسطهی زبان و یا دست و یا اعضاء و جوارج است. کلام ممکن است به:
گفتن باشد
و ممکن است به اشاره باشد
و ممکن است به نوشتن باشد
و ممکن است به عمل کردن باشد.
و یا چیز دیگری غیر از این امور.
دقت شود که اگر حد واسط را از میان برداریم و کلام بدون واسطه از خداوند شنیده شود، دیگر راهی برای سرپیچی و عصیان باقی نخواهد ماند.
صدر حکمای الهی مراحل سه گانهی از وحی را از این آیهی شریفه، نیک دریافته است: سورهی شورا آیه 51 که خداوند با هیچ بشری سخن نگفته است مگر به وحی، یا از پس پردهای و یا با فرستادهای. که ملاصدرا همان قسم نخست را کلام حقیقی میداند.[5]
پس از تبیین کلام الهی، صدر حکمای الهی به بررسی تفاوت یا عدم تفاوت کلام و کتاب می پردازد[6] برخی کلام را غیر از کتاب میدانند. بدین معنا که کلام را بسیط و کتاب را مرکب میدانند. کلام از عالم امر و دفعی است و کتاب از عالم خلق و تدریجی است.
ملاصدرا حکمای الهی معتقد است کلام و کتاب در ذات یک چیزند ولی در مقام افاضه و نسبت دادن دو چیز میگردد. کلامی که از نَفْس انسانی بیرون میشود، صورتِ الفاظ مییابد که نَفَس انسانی نامیده میشود در مقابل نَفَس رحمانی.
نفس رحمانی الهی، همان وجود گستردهی الهی است که حق تعالی به ارادهی ذاتی به حسب اقتضاء رحمان بودن خداوند، به جهت پحش فیض و رحمت سبحانی برانگیخته شده و به صورت حروف و آنچه که از حروف ترکیب میشود، درآمده است. همانگونه که از همان وجود انبساطی ( گسترده) صورتهای حقایق و موجودات مقید، سرچشمه میگیرند.
بنابراین، صورت الفاظ نسبتی به فاعل دارند، از آن جهت که از او صادر شدهاند. و نیز نسبتی به قابل دارند، یعنی از آن جهت که در آن به حصول پیوسته است. یعنی ظهور پیدا کرده است. پس به یک اعتبار و به یک شأن آن را کتابت (نوشتار) و به اعتبار و شأن دیگری آن را کلام (گفتار) گویند.
بنابراین، تفاوت گفتار و نوشتار به تفاوت فاعل و قابل است و نیز به چگونگی اعتبار معتبر (به کسره) بر میگردد.
صدر حکمای الهی بر این باور است که قرآن موجود در بین ما، هم کتاب است و هم کلام.
قرآن از آن جهت که کلام است، نوری است از نورهای معنوی الهی که از نزد او فرود آمده است و منزل نخست آن قلب هر یک از بندگان اوست که مورد دوستی او قرار گرفتهاند. ( آن را به قلب تو نازل کرد[7]. قرآن به حق نازل کردیم و به حق نازل شد)[8].
و قرآن از آن جهت که قرآن است، کتاب و نوشته است که در آن، آیات احکام از آسمان ( جانب ملکوت ) جزء جزء بر دفتر دلهای عاشقان و اوراق نفوس رهروان، فرود آمده است.
در هدایت و بهرهگیری از قرآن، پیامبران و پیروان، یکساناند. در قرآن کریم بزرگترین معارف ربویی است که پیامبر را بدان آموزش داده و در آن اخلاق و سجایای پسندیده و نیکوئی است که پیامبر بدان متخلق و موصوف است. چنانکه می فرماید: تو خلقی عظیمداری، انک لعلی خلق عظیم.[9]
اما در چگونگی فرود آمدن کتاب و کلام، صدر حکمای الهی چنین میگوید: روح انسان همانند آیینهای است که چون به صیقل عقل قدسی، برای بندگی تمام، صیقل خورد، و از آن پرده حجابهای طبیعت و زنگار سرکشی و معصیت بر طرف شد در آن هنگام نور معرفت و ایمان -که حکماء از آن به عقل مستفاد یاد میکنند- تابان گردد. و به واسطهی این نور عقلی، حقایق ملکوت و پنهانیهای جبروت برای انسان، آشکار گردد. چنانکه به واسطهی نور حسی، صورتهای مثالی ـ برزخی ـ در آینیههای صاف، نمایان گردد. البته اگر شفافیت و براقی آن به واسطهی طبیعت و صفای آن به واسطهی زنگار تیره، ویا پردهای آن را مانع نگردیده باشد. چون نفوس انسانی به جهت اصل سرشت خود، آمادگی و صلاحیت پذیرش نور ایمان و بخشش رحمان را دارد، اگر چنانچه تاریکی و ظلمتی آن را فرا نگرفته باشد. یا پردهای آن را از ادراک حق مانع نگردیده باشد چنانکه فرماید بر دلهایشان مهر زده شده و نتوانند چیزی را فهم کنند.[10]
یا فرماید: بلکه آنچه که انجام میدادهاند بر دلهای ایشان غلبه کرده و زنگ نهاده.[11]
چون نَقش انسانی از خواستهای بدنی چشم پوشیده و از سرگرمیهای آنچه که در تحت آن پیروی شهوت و خشم و حق و تخیل است روی گردانیده و روی دل به سوی صفحهی عالم ملکوت اعلی کرد به نیک بختی بزرگی راه بافته است. شگفتیهای جهان ملکوت و آیات با عظمت الهی را مشاهده خواهد کرد. چنانچه فرماید:
و شمهای از آیههای بزرگ پرودگارش را بدید[12].
اگر چنانچه روح ، قدسی و دارای نیروی قوی باشد، آنچه را که در طبقهی بعد از خودش است، روشن و نورانی نماید. او را جهت رفتن و پرداختن به کلام بالایی، از زیرین و پائین باز نمیدارد و سرگرم نمیکند. لذا هر دو طرف را حفظ میکند و به هر دو سو متوجه است.
به جهت نهایت قوّت و غایت شدّت، در فاصلهی میان معقولات و محسوسات جای گرفته، جهت باطن، او را از جانب حسّ ظاهری باز نمیدارد. او همچون فرد عامی، ناتوان و ضعیف نیست که چون به سویی متوجه شد از سوی دیگر غایب گردد. چنانچه ایشان را، دیدن از شنیدن، باز میدارد. یا ترسیدن از خواستن.
اما روح قدسی، آنگونه است که کاری از کاری و در جهانی بودن از جهان دیگر بازش نمیدارد. چون به افق اعلی نگریست، انوار معلومات الهی بدون آموزش بشری، از خداوند فرا گیرد. اثر آن آموختهها، به قوای روح سرایت کند و صورت آنچه که روح قدسی مشاهده میکند برای روح بشریاش متمثل گشته و صورت بیابد. و از آن، به ظاهرِ وجود اثر گذارد و بر حواس ظاهر مخصوصاً چشم و گوش که لطیفترین و برترین حواس ظاهراند، متمثل گردد.
لذا شخص محسوسی را خواهد دید و کلام منظوم الهی را در نهایت زیبایی و فصاحت خواهد شنید. نوشتهی آن را خواهد دید. آن شخص محسوس، فرشتهای است که فرود آمده و وحی را به همراه دارد که همان کلام و کتاب الهی است.
صدرای صدرحکمای الهی معتقد است، نباید این شخص را ساخته و پرداختهی خیال دانست که وجود عینی ندارد. این سخن متمثل شده به آن گونه نیست که صورت خیالی خارج از ذهن نداشته باشد بلکه وجود بدون از ذهن و اندیشه دارد.
فرشتگان همچنانکه گفته شد کلام میانیاند. ایشان دارای ذات و گوهری حقیقی هستند. اضافه و توجهی نسبت به مرحله و مرتبهی پایینتر از خود را دارند. همچون اضافهی روح به بدن. البته نه بدن مادی، بلکه بدنی که در آخرت محشور و برانگیخته میشود ـ یعنی بدن مثالی ـ ذات حقیقی آنها از جهان امر و عالم قضاء الهی است ولی ذات اضافی آنان، خلقی و کتابی و قدرتی است که از این ذات اضافی، فرشتگان لوحی ـ لوح محفوظ یا لوح محو و اثبات ـ مانند اسرافیل ـ که از همه برتر است ـ و از آنان ـ فرشتههای لوحی ـ لوحهای کتابی ایجاد میگردد.
فرشتگان آنان که در صف نخستاند و ربتهای بالاتر دارند، در بیداری با پیامبر (ص) برخورد میکنند. البته با روح قدسی پیامبر. چون روح نبوت به عالم آنان ـ جهان وحی الهی و علم اعلای ربانی اتصال و پیوستگی دارد ـ یعنی عقل فعال. فرشتگان الهی توجهی به پائین دارند و پیامبر که به مرتبهی عقل فعال رسیده است توجهی به بالا دارد. پیامبر، کلام الهی را که اظهار حقایق توسط مکالمه و سخن گفتن حقیقی است میشوند. وحی در اینجا کلام حقیقی ربانی است. و چون پیامبر (ص) با فرشتگان هم صحبت و همدم است، صدای نوشتن قلمهای آنان و گفتگوی ایشان را میشنود . این جا همان قاب قوسین او ادنی است. مقام قرب و معقد صدق است.
چون پیامبر (ص) به فضای ملکوت آسمان برسد ـ روح قدسی در حال القاء وحی ـ برای او، صورت آنچه که در لوح نفس خود در عالم ارواح قدری ـ لوح محو و اثبات دیده، متمثل گردد. و از آن جا اثرش به ظاهر او برسد. در این حالت، به حواس ظاهری او حالت بیخودی و خواب غالب گردد.
بیش از این گفته شد که روح قدسی توجهش به هر دو عالم حس و روح، مشاعر و حواس را به کار گرفته و آنها را در راه معرفت و اطاعت الهی مدد میرساند. و چون خداوند او را بدون حجاب و پوشش خلقی، و یا بواسطهی فرشته و یا جز آن مورد خطاب قرار داده و بر آیات پروردگارش آگاه و بر نفس قدسی او نفش ملکوت و صورت لاهوت را منطبع و منقوش میکند.
صورتی از صورتهای وحیی برای او متمثل و آن صورت را به حق باطنی سوق میدهد و قوهی ظاهری را بالا کشیده و برای او ـ روح قدسی ـ صورتی نه مانند صورتهای خواب و یا خیال، بدون جدائی از روح حقیقی خود متمثل میگردد. برای این روح قدسی، حقیقت فرشته به صورت محسوس خود، آنگونه که روح قدسی آن را درک کند متمثل میگردد.
لذا فرشته را به صورتی غیر آن صورت که در عالم امر ـ لوح قضاء ـ بود، بلکه به صورت خلقی قدری مشاهده میکند. سخن او را بعد از تحقق وحی میشنود یا به دست او نوشتهای را میبیند.
بنابراین، همگی چه فرشته، چه کلام و چه کتاب که توسط باطن و روح قدسی یا فرشته ارتباط برقرار کرده، از باطن به مشاعر و حواس ظاهر او انتقال مییابد و این بدان معنا است که نفس پیامبر از جهان باطن به عالم ظاهر باز گشته است. پس از سفر نخست پیامبر از جهان شهادت به عالم غیب. لذا شخص پیامبر، این حالت بر قوای حسی او حالتی همچون بیخودی و تحیر، و به وحیِ فرستاده شده حالتی شبیه بیهوشی دست میدهد. این همان فرو فرستادن کلام و کتاب الهی است.[13]
- ۹۹/۰۶/۱۷