جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

سرشت سروش الهی 3

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۰۲ ب.ظ

زیبا آفرین

تبیین موضوع بحث

وحی، منظور آن چیزی است که به پیامبر ابلاغ شده است. و الا آنچه پیامبر به مردم ابلاغ کرده است (با یک روایت) یک بحث کاملاً تاریخی است. پیامبر چگونه آنچه را که شنیده بود بیان می‌کرد؟ چه کسانی آن را می‌شنیدند؟ چگونه یا آن برخورد می‌کردند؟ چه کسانی شنیده های خود را از پیامبر می نگاشتند؟ چه کسانی این نگاشته را تدوین کرده است؟ نوع تدوین چگونه بود؟ این‌ها مربوط به آن بخش از وحی است که قرآن گفته می‌شود و بحث تاریخی قرآن است. که از این مقوله به تفصیل در علوم قرآنی بحث می شود.

ما در بحث وحی شناسی به مرحلة بیش از این یعنی پیش از ابلاغ وحی به مردم خواهیم پرداخت. به بیان دیگر پیامبر به مردم می‌گفت:

چنین چیزی بر من وحی شده است. آنچه که بر او وحی شده است. همان قرآن است. بحث ما در این است که چگونه وحی می‌شد؟ از جانب چه کسی وحی می‌شد؟ و

لذا عرصه و قلمرو بحث را خواستم از همین ابتداء روشن کنم که بحث ما از این جهت تاریخی نخواهد بود. بحث از چیستی و چگونگی وحی است که یک بحث کاملاً نظری و ذهنی است.

وحی خود یک پدیده است. آنچه که پدیده تلقی می‌شود آن بخش از وحی است که به "ما" انتقال می یابد. ولی این که خود این وحی چگونه اتفاق افتاده است، این یک بحث تئوریک و نظریه پردازی است و من فکر می کنم بیشتر تحلیلی و توصیفی بوده باشد. 

 

راه پرسنگلاخ و موانع بسیار

وحی از اصطلاحات یا واژه‌هایی است که به حوزه ی درون و حالات درونی شخص مربوط است. لذا نمی‌توان به راحتی به معنای آن دست پیدا کرد. هر توضیحی پیرامون این حالت، شاید بتواند ما را به معنای آن نزدیک کند ولی خود آن را نشان نخواهد داد.

ضمن آن که وحی یک راه درونی برای شناخت و آگاهی است و به اجمال می‌دانیم که افراد خاصی از این توانائی برخوردار بوده اند و آنچه که برآنها وحی می‌شد چیزی است که همگان فاقد آن هستند. مثلاً الهام را همه یا اغلب دارند و می دانند که چیست ولی وحی را همه ندارند، لذا وحی را با ابزار معرفتی دیگری که عقل است می‌خواهیم بشناسیم. وحی نقطه مقابل عقل یا ابزار معرفتی همچون عقل است پس غیرعقل است. ما فحوای وحی را با عقل فهم می‌کنیم، ولی چگونگی وحی را تنها چیزی که در اختیار داریم برای شناختن آن همین عقل است. با عقل می‌خواهیم چگونگی وحی را دریابیم. بسیار دشوار و سخت می‌نماید. البته راه مکاشفه هم هست که سودمند نیست زیرا قابل تبیین و انتقال به دیگران نیست. و وحی نوعی ادراک خاص است در برابر عقل. عقل دو نوع ادراک دارد، عقل مدرکات عملی. مدرکات نظری، وحی با توجه به آنچه که مرسوم است البته آنچه بر نبی وحی شده است غیر از این ادراکات رایج و مرسوم است.   

به گفته غزالی در المننفذ، برای شناخت ریاضی‌دان یا به ریاضی‌دانها رجوع می‌کنیم یا خود اهل ریاضی می‌شویم. برای شناخت فقها یا خود فقیه می‌شویم و یا از فقهاء می‌پرسیم. (از باب تبدیل علم اجمالی به تفصیلی)

پیامبران را چگونه می‌توان شناخت؟ راه علوم، ما را به شناخت انبیاء نمی‌رساند. خود نیز پیامبر نیستیم تا بتوانیم بشناسیم. می بینید که راه راه بس دشوار و پر از سنگلاخ و موانع فراوان است.    

انسان برای ارتباط با دیگران از زبان، استفاده می‌کند. و زبان به معنای گسترده‌تری از واژه‌ها است. وقتی که بخواهیم چیزی را به دیگری بفهمانیم، باید آن را توصیف و تبیین کنیم. یا بر پیش انگاشته‌های شنوده، بسنده کنیم. در گفتگوی با دیگران لازم است از واژه‌ها و اصطلاحات مشترک کمک گرفت. یک هندو با یک فارسی به جهت نبود زبان مفاهم نمی‌توانسته اند ارتباط برقرار کنند. یک فیلسوف با یک فیزیکدان به جهت نبود اصطلاحات مشترک نمی‌توانند ارتباط برقرار کنند. کتاب وحی و نبوت استاد شریعتی را می‌خواندم. ایشان چون نسبت به فلسفه و اصطلاحات فلسفی، کاملاً ناآشنا است. لذا نمی‌تواند نه حرف آنها را بفهمد و نه هم می‌تواند با آنها ارتباط برقرار کند. لذا بحث زیانهای مشترک مسألة اساسی است. اغلب سوء تفاهم‌ها ناشی از فقدان همان زبان مشترک است.

ما در مفاهمه و ارتباطاتمان از سه نوع واژه‌ و یا جمله کمک می‌گیریم:

  1. جملاتی که در آنها کمیت مورد نظر است. مثلاً سطح کرة زمین. مساحت ایران. حجم آبهای دریا. جمعیت یک کشور. در این موارد این اعداد هستند که برای ابهام زدایی به کار گرفته می شوند.
  2.  جملاتی که در آن‌ها کیفیت مورد نظر است. مانند هوا گرم است. هوا سرد است. من اضطراب دارم. من نفرت دارم. من عاشق هستم
  1.  جملاتی که در آنها گرچه کمیت مطرح می‌شود ولی کمیت آنها ابهام دارد. آن هم به جهت آمیختگی و همنشینی با کیفیت، مثلاً هر چه رفتیم، بیشتر دور شدیم. بیشتر و دور شدن، از مقوله‌های کمی است ولی چون ابهام آلود است، حالت کیفی پیدا کرده است.

در بیان مطلب و باور به این که شنونده، نسبت به آنچه که ما قصد تفهیم آن را داشته‌ایم، درک درستی پیدا کرده است در مورد کمیات مشکل نداریم یا کمتر دچار مشکل خواهیم شد مگر آن که مخاطب، اصلاً با عدد و رقم بیگانه باشد.

اما نسبت به کیفیات و مقولات آمیخته به هم که کمی کیفی ‌اند، به شدت دچار مشکل هستیم. در مقایسه بین علماء گفته می‌شود که فلان عالم باسواد است یا فلانی از فلان عالم با سوادتر است. چه شاخصی برای این مقایسه وجود دارد. فلانی از فلانی باتقواتر است. در این موارد ما شاخص و مقدارسنج نداریم.

هر کس از این‌ شاخص ها و تعبیرها، به میزان ادراکات، پیش فرضها، فرهنگ، تربیت و معانی را می‌فهمد. چون مقوله از مقوله‌هایی است که روشن نیست.

و وحی از جمله ادراکاتی است که حیثیت کیفی دارد. حتی اگر پیامبر بیان هم کرده باشد به جهت ویژگی خود مقوله‌های کیفی، نمی‌تواند چیزی را بفهماند. بیان حالات روحی و نفسانی وحی از جمله مقوله‌های کیفی است.

  • حسن جمشیدی

مفهوم وحی1

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی