مقدمه فتوحات 40
84- فکل علم إذا بسطته العبارة حسن و فهم معناه أو قارب و عذب عند السامع الفهم فهو علم العقل النظری لأنه تحت إدراکه و مما یستقل به لو نظر إلا علم الأسرار فإنه إذا أخذته العبارة سمج و اعتاص على الأفهام درکه و خشن و ربما مجته العقول الضعیفة المتعصبة التی لم تتوفر لتصریف حقیقتها التی جعل اللّه فیها من النظر و البحث و لهذا صاحب العلم کثیرا ما یوصله إلى الأفهام بضرب الأمثلة و المخاطبات الشعریة.
ما با سه دسته علم سر و کار داریم:
یک دست علم نظری است که به خوبی در گستره عبارات قرار می گیرند. علمی که می توان آن را در قالب عبارات بیان کرد. و با همین عبارات معنای علم به خوبی دانسته می شود. یا لااقل زمینه برای فهم آن فراهم می شود. و شنوده هم که با این مفاهیم آشنا است وقتی که آن را می شنود خشنود می گردد. این علم تحت ادراک انسان در می آید. و انسان این توانایی را دارد که به مسائل این علم معرفت پیدا کند.
و یک دسته علم سرّ است. این علم به گستره عبارات در نمی آید. الفاظ توانایی حمل معانی آنها را ندارند. اگر بخواهند در قالب عبارات در بیایند بسیار بد و ناهنجار خواهند شد. درک مسائل این علم برای کسی که بخواهد بداند و بفهمد دشوارتر خواهد شد. و چه بسا خرد ورزان ضعیف النفس و سرسخت، وقتی که به مسائل این علم برسند حقایق این علم را نمی توانند درست درک کنند لذا به رد و انکار آن می پردازند.
با عنایت به دشواری علم سرّ بعضی از اعاظم و اکابر علم سر تلاش کرده اند تا با بهره گیری از مثال و قالبهای شعری که مردم بدان بیشتر مانوس هستند آن مفاهیم بلند و سخت و دشوار را به فهم و درک مردم نزدیک و نزدیکتر کنند. هم چون مثنوی معنوی و یا هم چون گلشن راز شبستری و یا آثار شیخ عطار و...
85- و أما علوم الأحوال فمتوسطة بین علم الأسرار و علم العقول. و أکثر ما یؤمن بعلم الأحوال أهل التجارب و هو إلى علم الأسرار أقرب منه إلى العلم النظری العقلی لکن یقرب من صنف العلم العقلی الضروری بل هو هو لکن لما کانت العقول لا تتوصل إلیه إلا بأخبار من علمه أو شاهده من نبی أو ولی لذلک تمیز عن الضروری لکن هو ضروری عند من شاهده.
و دسته سوم علم حال است یا علم احوال. علم احوال حد وسط بین علم نظری و علم سر است. بیشتر کسانی که باور به علم احوال دارند کسانی اند که اهل تجربه اند. ویژگی علم احوال این است که گرچه بین علم نظری و سرّ واقع شده است ولی بیشتر به علم سر نزدیک است تا علم نظری. ولی بخواهیم دسته بندی کنیم به لحاظ موضوع و مسائل بیشتر به علم عقلی و نظری نزدیک است. بلکه خودش جزو علوم نظری و عقلی است.
البته با عنایت به این که عقل و خرد انسانی به گونه ای است که به مسائل علم احوال وقتی آگاه می شود که مسائل این علم توسط کسی بیان شود که آن را می داند و یا خود آن را مشاهده کرده است یعنی به جز از نبی و ولی از راه دیگری نمی شود به مسائل این علم وقوف پیدا کرد و آگاه شد، به همین جهت علم احوال از علم نظری ممتاز شده است.
پس از یک جهت علم احوال هم چون علم نظری است از آن جهت که فرد خود شاهد مسائل آن علم نبوده است. ولی اگر خود فرد مسائل این علم را شاهد و ناظر بود و خود آنها را درک کرده بود علم احوال برای او علم ضروری خواهد بود. ضروری یعنی بدیهی در برابر نظری قرار می گیرد.
ینا برای ما با چهار دستهعلم سر و کار داریم:
علم نظری یا عقلی
علم سرّ،
علم احوال نظری
علم احوال ضروری
86- ثم لتعلم أنه إذا حسن عندک و قبلته و آمنت به فأبشر إنک على کشف منه ضرورة و أنت لا تدری لا سبیل إلا هذا إذ لا یثلج الصدر إلا بما یقطع بصحته و لیس للعقل هنا مدخل لأنه لیس من درکه إلا إن أتى بذلک معصوم حینئذ یثلج صدر العاقل و أما غیر المعصوم فلا یلتذ بکلامه إلا صاحب ذوق.
باید توجه داشت که اگر علم سرّ پیش فرد مقبول و نکو باشد و آن را پذیرفته باشد و بدان باور داشته باشد باید به او بشارت داد که او به ضرورت این علم راه پیدا کرده و آن را کشف کرده است. البته وی خواهد دانست که راه و چاره ای هم جز این نیست. چون دل انسان به چیزی آرام و قرار نمی یابد مگر این که قطع و یقین پیدا کند به درستی آن علم. و حال آن که در این عرصه راهی برای ورود عقل وجود ندارد. چون مساله اصلا عقلی نیست که عقل بتواند ورود پیدا کند. تنها راه درک مسائل این علم و درک و دریافت درستی آن یا با بیان نبی و یا ولی صورت می گیرد. چون نسبت به سخن ولی و نبی طبیعی است که شنونده بدان قرار و سکون می یابد. اما اگر همان سخن را عارف و صوغی بزرگی بگوید اما طرف چون معصوم نیست از آن لذت نخواهد برد. مگر این که اهل ذوق و اهل دل باشد.