جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

مقدمه فتوحات 23

شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۱۸ ب.ظ

51- فو الله ما أنشدت من هذه القطعة بیتا إلا و کأنی أسمعه میتا و سبب ذلک حکمة أبغی رضاها و حاجة فِی نَفْسِ

یَعْقُوبَ قَضاها و ما أحس بی من ذلک الجمع المکرم إلا أبو عبد اللّه بن المرابط کلیمهم المبرز المقدم. ولکن بعض إحساس و الغالب علیه فی أمری الالتباس. و أما الشیخ المسن المرحوم جراح فکنت قد تکاشفت معه على نیة فی حضرة علیه و لم أزل بعد مفارقتی حضرة الولی أبقاه اللّه له ذاکرا و لأحواله شاکرا و بمناقبه ناطقا و لآدابه عاشقا و ربما سطرت من ذلک فی الکتب ما سارت به الرکبان و شهر فی بعض البلدان و قد وقف الولی علیه و رأى بعض ما لدیه فقد ثبت له الود منی قبل سبب یقتضیه و غرض عاجل أو آجل یثبته فی النفس و یمضیه.

در ادامه اظهار می دارد همان هنگام که شعرها را برای آن دوست می خواندم تک تک ابیات آن را مرده وار خودم می شنیدم. یعنی با تمام وجود می خواندم و با تمام وجود آند دوستم می شنید. و علتش هم این بود که من به دنبال رضا و خشنودی او را مد نظر داشتم. خودم می دانستم به جهت اختلاف مبنا و مشرب، شعری که می سرایم چندان مورد قبول آنها نیست ولی چیزی در درون من بود که باید آرام و قرار می یافت. اشاره می کند به ماجرای یعقوب -علیه السلام-. یعقوب وقتی که برادران را به نزد یوسف فرستاد. به آنها فرمود که همه از یک در وارد نشوند. از درهایرمختلف وارد بر یوسف بشوند. البتهد علت آن را نگفت. و سرش را در خود پنهان داشت. خود یعقوب احساس می کرد که اینها اگر از یک در وارد بشوند چشم خواهند خورد.

شیخ اعظم تا بدینجا بعد از شعر خوانی به بیان احساسات خودش پرداخت در ادامه اشاره می کند به سوابق و روابط خودش با شیخ جراح و می فرماید: من و او با هم به ریاضت پرداختیم در ادامه می فرماید احساس من را کسی از آن جمع درک نمی کرد مگر ابو عبدالله مرابط که فقط او پس به احساسات من برد و آن را خوب درک کرد. و ابو عبداله مرابط هم خطیب توانمند و هم شیخ و پیشوای آنان بود. او بعضی از احساسات من را درک می کرد. چون او می توانست بر من غلبه پیدا کند و به تعبیر معروف به جلد من در آید. او بود که می توانست ما فی الضمیر من را دریابد. و هر دو با یک نیت به مکاشفه مشغول شدیم. مدام پس از مفارق از حضرت دوست، وی را یاد می کردم و و حالاتش را با خودم مرور می کردم. مناقبش را بازگو می کردم. به بیان دیگر همیشه یاد و نام و خاطرش را زنده می داشتم. من عاشقر آداب و روش او بودم. چه بسا گاهی نکات و مطالب ایشان را در آثار ونوشته هایم بیان می کردم. و طبیعی بود که خواننده های آثار من مطالعه می کردند و چون مطالعه کننده های آثار من از همه جای عالم بود مطالب ایشان را با خود به سرتاسر عالم می بردند و همین سبب شهرت ایشان می شد. و بازخورد اینها حتما به خود شیخ جراح هم بر می گشت و از تلاش و زحمت من در این باره با خبر می شد. حتما بعضی از آثار و نوشته های من خدمت خود ایشان هست و نسبت بهد آنها وقوف کامل دارد. و حتما آنها را دیده و مطالعه فرموده است. رابطه من و ایشان رابطه دوستی ساده و ظاهری نیست. دوستی نیست که با یک رفت و آمد ایجاد شده باشد بلکه این دوستی و ارتباط در نفس ما نقش بسته و امردرونی شده است. صرف وحدت رویه یا وحدت هدف و یا وحدت روش نیست بلکه دوستی من و ایشان خیلی عمیق تر از اینها است. رابطه های ظاهری نیست بلکه رابطه درونی و دلی است.

52- ثم کان الاجتماع بالولی تولاه اللّه بعد ذلک بأعوام فی محله الأسنى و کانت الإقامة معه تسعة أشهر دون أیام فی العیش الأرغد الأهنى عیش روح و شبح و قد جاد کل واحد منا بذاته على صفیه و سمح ولی رفیق و له رفیق و کلاهما صدیق و صدیق فرفیقه شیخ عاقل محصل ضابط یعرف بأبی عبد اللّه بن المرابط ذو نفس أبیة و أخلاق رضیة و أعمال زکیة و خلال مرضیة یقطع اللیل تسبیحا و قرآنا و یذکر اللّه على أکثر أحیانه سرا و إعلانا بطل فی میدان المعاملات فهم لما یرد به صاحب المنازل و المنازلات منصف فی حاله مفرق بین حقه و محاله.

در ادامه شیخ اعظم رابطه خودشان را با یک دیگر و موقعیت بعضی را سبت به سایرین بیان می کند:

دیدار ما که اتفاق افتاد پس از چندین سال فاصله و فراغ بود. حال که برگشته و ایشان را دیدم در موقعیت بسیار عالی و رفیعی قرغار داشت. همانی نبود که درهنگام جدایی ب یاد داشتم. خیلی خیلی فرق کرده بود. مقامات را طی کرده بود. نه ما و اندی در نهایت راحتی و آسودگی و شادی و نشاط هم چون همراهیو همدمی جان و تن با هم زیست مشترک داشتم.  و این مدت سپری شد. و طی این مدت رابطه ما به گونه ای بود که هر یک تلاش می کردیم تا بر صفا و صمیمیت ما افزوده شود. و کمک می کردم تا بر عمق دوستی ما افزوده گردد. خیلی ایشان بزرگواری به خرج می داد یعنی هرکاری که از دستش بر می آمد کوتاهی نمی کرد. طوری نبود که هر کدام به دنبال خود باشیم بلکه هر یک به دنبال تقویت رابطه با هم بودیم.

در ادامه می فرماید هم چنان که ایشان یک رفیق داشت من هم یک رفیق داشتم. در نتیجه گروه چهار شکل گرفته بود. هر دو رفیق من و او افراد مهربان و نکوکاری بودند.

ویژگی های رفیق عبدالله جراح

رفیق عبد الله جراح؛ نامش عبدالله مرابط بود.  پیرمردی دانا و و خردمند با هوش و اطلاعات بسیار زیادی داشت. صاحل کف نفس بود. نستوه بود. داراغی گفتار نیک و کردار نیک و گفتار نیک بود. به نظر می رسد آموزه معروف و مشهور زرتشت به شیخ اعظم ابن عربی هم رسیده بوده است که در مقام تعظیم از عبدالله مرابط از تعبیرات زرتشت بهره می برد.

ویژگی های عبداله مرابط

هم اندیشه اش اندیشه درستی بود.

و هم کارهایی که می کرد کارهای درستی بود.

و هم حرفهایی که می زد حرفهای درست و حسابی بود.

شب زنده دار بود. شبها را با قرآن و تسبیح صبح می کرد.

از یاد خداوند غافل نبود بیشتر اوقات را چه پنهان و چه آشکارا به یاد خداوند بود.

در سیر و سلوک قهرمان ناموری بود.

آن چه مشایخ و صاحبان منازل و مُنازلات بیان می کردند فهمیم و دانا بود.

فرد منصفی نسبت به حال و احوال خودش بود.

بین درست و نادرست از قدرت تشخیص خوبی برخوردار بود.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی